منشأ دین از نظر اگوست کنت
فارسی 7852 نمایش | اگوست کنت از جمله کسانی است که گفته اند مذهب مولود جهل است. البته نظر اگوست کنت به همان مسئله تعلیل حوادث است، یعنی می خواهد بگوید بشر بالطبع اصل علیت را پذیرفته است منتها بشرهای اولیه چون علل اصلی حوادث را نمی شناختند اینها را به یک سلسله موجودات غیبی، خدایان و امثال اینها نسبت می دادند. مثلا می دیدند باران می آید؛ چون علت آمدن باران را نمی شناختند می گفتند «خدای باران»؛ طوفان می آمد، نمی دانستند علت آن چیست، می گفتند «خدای طوفان» و همچنین حوادث دیگر.
بنابراین از نظر او این فقط یک فکر است برای انسان، مثل آنچه که ما در باب توحید می گوییم که این فقط مربوط به مرحله شناخت است. اگوست کنت فقط توجیه نظری و فکری مطلب را بیان می کند.
جامعه به اعتقاد مذهبی مشترک نیاز دارد. دین اصل وحدت بخش جامعه است. اگر دین در جامعه وجود نداشته باشد اختلاف های فردی جامعه را از هم می پاشد. دین موجب می شود که انسان ها خود خواهی و تمایلات نفسانی خود را کنار بگذارند و همین موجب بقای جامعه است. به نظر کنت دین سنگ بنای سامان اجتماعی است و حتی برای مشروع ساختن فرمان های حکومت اجتناب ناپذیر است. هیچ قدرت دنیوی نیست که بدون پشتیبانی یک قدرت معنوی پایدار بماند. بنابراین هر حکومتی برای تقدیس و تنظیم رابطه فرماندهی و فرمانبری به یک دین نیاز دارد.
اکنون ببینیم که تلفیق ایستایی و پویایی اجتماعی در دین به چه نتیجه ای می انجامد. بنابر پویایی اجتماعی دین مربوط به عصر دینی است که قدم نهادن بشر به دوره اثباتی و علمی علت آن (جهل علمی) پایان یافته است. اما بنابر ایستایی اجتماعی دین عامل مهم همبستگی افراد جامعه است و امری است که وجود آن برای هر جامعه ای ضرورت دارد. تلفیق این دو وجهه اجتماعی (ایستایی و پویایی) به پارادوکس دین می انجامد و کنت می کوشد که این پارادوکس را حل و فصل نماید.
اگوست کنت با فلسفه پوزیتویستی و قانون حالات سه گانه اش دین را به عنصر قبل از علم بشر اختصاص داده، یعنی با رشد عقلی بشر دوره دینی پایان می یابد. بر این اساس پیدایش دین معلول جهل علمی بشر است و هنگامی که این جهل از ورای اندیشه انسان رخت بر بندد دیگر نیازی به دین پیدا نمی شود.
پس بر اساس پویایی اجتماعی که بشر دائما در حال تحول و تکامل است دین علت و سببی به جز جهل علمی بشر ندارد ولی بر اساس ایستایی اجتماع، دین یکی از لوازم ضروری حیات انسان ها و حتی نهادهای جامعه مانند دولت و حکومت است که اگر بر این مبنا دین از جامعه حذف گردد آنگاه تمایلات نفسانی و خودخواهی ها در جامعه حاکم می شود که نتیجه ای جز نزاع به ثمر نمی آورد.
به همین جهت دین عامل بقای جامعه است. حال کنت بر اساس پویایی اجتماع به این نتیجه رهنمون گردیده است که در مرحله سوم که همان مرحله علمی یا پوزیتویستی یا اثباتی است دیگر به دین نیازی نیست. از طرف دیگر کنت بر اساس ایستایی اجتماع به این نتیجه نایل آمده که دین عاملی مهم در بقای حکومت و جامعه است و هیچ زمانی نبوده است که جوامع بهره ای از دین نداشته باشند.
در اینجاست که کنت با پارادوکس مهم در حوزه دین مرتبط می شود. راه حل کنت برای نجات از این پارادوکس روشن است. او می گوید: گرچه با عصر جدید و رسیدن بشر به مرحله اثباتی و علمی عصر دین پایان یافته است ولی با توجه به قانون ایستایی اجتماعی در هر جامعه ای باید امری وجود داشته است که از نظر کارکرد معادل دین باشد. "معادل از نظر کارکرد" نکته اصلی نظریات کنت است.
دین ملاطی میان افراد جامعه است، پس در هر جامعه ای باید چیزی وجود داشته باشد که همان نقش را ایفا کند. در جامعه بشری به ناگزیر باید دینی وجود داشته باشد.
در نتیجه اگوست کنت دین را به طور کلی طرد نمی کند ولی به نظر او دین عصر اثباتی هم باید متناسب با عصر خود باشد. نتیجه ای که کنت در نهایت به آن می رسد، این است: "بنابر نظریه تکاملی (قانون حالات سه گانه) عصر دینی پایان یافته است. دین معلول جهل علمی بشر است. با ورود به مرحله اثباتی و علمی جهل علمی بشر پایان یافته است، پس تاریخ مصرف دین گذشته است. اما بنابر نظریه"هم ارزی کارکردی" چیزی معادل با دین باید در هر جامعه وجود داشته باشد زیرا حیات جامعه به پذیرش دین وابسته است؛ اما دین جامعه اثباتی و پوزیتویستی باید متناسب با آن باشد."
اگوست کنت خود را بنیانگذار مذهبی می داند که به مذهب انسانیت نیز معروف است. به نظر او مذهب دوره ما باید از پوزیتویسم ملهم باشد. مذهب ما دیگر نمی تواند همان مذهب گذشته باشد زیرا آن مذهب گذشته متعلق به عصر و تفکری بود که نسخ شده است. لذا هر دوره نیاز به مذهب خاص خودش است.
انسان مجهز به ذهن علمی که از مشخصه های مرحله سوم است دیگر نمی تواند به وحی و دریافت پیام الهی وابسته باشد اما از سوی دیگر انسان به دین نیاز دائمی دارد زیرا خواهان دوست داشتن چیزی برتر از خود اوست. این امر برتر ممکن است وحدت و تلائم اجتماعی باشد که به نفع نوع بشر است. جوامع به مذهب نیاز دارند. کنت مذهبی را بنا می نهد که به نیازهای ثابت بشر پاسخ می دهد و آن همانا مذهب خود انسانیت است. کنت جامعه شناسی را به مذهب تبدیل می کند.
بنا بر مذهب انسانیت، باید انسانیت اساسی را که مردان بزرگ مظهر و نماد آن هستند دوست داشته باشیم زیرا چنان زیسته اند که اثری با سر مشقی از خود به جای گذاشته اند. بنابراین وجود بزرگ، وجود مردان بزرگ است این وجود هم به قبیله یا ملت خاصی تعلق ندارد.
خلاصه نظریه اگوست کنت در مورد دین:
1- منشأ دین بنا بر نظریه اگوست کنت معلول جهل علمی بشر است.
2- بنابر قانون حالات سه گانه تکامل عقلانی بشر در تاریخ تکامل خطی و پیش رونده است. نخست مرحله دینی بوده و سپس مرحله فلسفی و بعد هم مرحله اثبات یا علمی.
3- پارادوکس دین از تکامل پیش رونده عقلانی بشر و ضروری بودن دین ناشی می شود.
نقد نظریه اگوست کنت:
اگوست کنت هیچ دلیلی بر اینکه منشا دین معلول جهل علمی بشر است اقامه نکرده است. در حقیقت پیش فرض باطل او این است که گذشته بشریت ممکن نیست منشا معقولی داشته باشد پس باید از جهل بشر ناشی شده باشد. این پیش فرض اثبات نشده و مخالفانی خلاف آن صحبت نموده اند. کنت تعارض علم و دین را امری قطعی دانسته است و بر این اساس دین را ناشی از جهل علمی بشر می داند. او می گوید آنجا که انسان های ابتدایی خواستار حوادث طبیعی بودند ولی رشد علمی لازم را نداشتند از راه باورهای دینی این حوادث را تبیین می کردند.
این مطلب پذیرفتنی نیست که دینداران، تبیین از طریق دین را جایگزین تبیین های علمی می دانستند و همان معامله را با تبیین های دینی می کردند که قرار بود با قوانین علمی بکنند. ساحت دین اساسا غیر از عرصه علم است. ممکن است دانشمندی از طریق قوانین علمی حادثه ای را تبیین کند در عین حال تبیین دینی هم برای این حادثه داشته باشد.
در نقد قانون حالات سه گانه باید به دو نکته توجه نمود. نخست به ترتیب و نظمی که اگوست کنت برای سه مرحله در نظر می گیرد و دیگر به سه مرحله فرعی که در مرحله نخست (دوره ربانی) در نظر می گیرد. در مورد تقسیم قانون حالات سه گانه دو ایراد جدی وجوددارد. ابتدا اینکه اساسا این ترتیبی که کنت برای قانون حالات سه گانه بیان کرده اساس و پایه محکمی ندارد. چرا که امکان دارد انسانی در ابتدا به مرحله فلسفی یا دین وارد گردیده و سپس مرحله دینی خود را آغاز نماید.
ثانیا این مراحل با یکدیگر ناسازگار نیستند. بسا انسان هایی که در مرحله علمی در همان یکتاپرستی باقی مانده اند؛ حتی بالاتر از این چه بسا دانشمندان زیادی که از بت پرستی بیرون نیامده اند. بنابراین توالی و ترتیبی که کنت در این زمینه مطرح کرده است بی دلیل و بلکه خلاف واقع است.
سه دوره ای که کنت مطرح نموده است ممکن است از نظر توده و عامه مردم صحیح باشد. به این معنا که عامه مردم در دوره ای علت حادثه ای را موجودات نامرئی مانند دیو و جن می دانستند؛ همچنان که الان هم حتی در میان تحصیل کرده های اروپایی چنین افراد و طبقاتی وجود دارد. در دوره دیگر به نظامات طبیعی پی بردند و علت بیماری را در عللی که بر بیمار احاطه کرده است، جستجو می کردند و اجمالا می دانستند تاثیراتی که از ناحیه طبیعت سبب بیماری شده است؛ همچنان که همه کسانی که طب نخوانده اند و اطلاعات طبی ندارند ولی به نظامات طبیعی ایمان دارند طبعا تصورشان همین شکل است.
در دوره دیگر رابطه خود پدیده ها را از راه تجربیات علمی کشف کردند این هم تازگی ندارد هم در قدیم بوده و هم در جدید و البته در دوره جدید گرایش بشر به پدیده شناسی و تعلیل پدیده ها به یکدیگر بیشتر است. ولی تقسیم بندی فکر به این نحو غلط است و اگر بخواهیم ادوار تفکر بشر را تقسیم نماییم باید افکار متفکران بشر- نه توده و عامه- را مقیاس دوره ها قرار دهیم و به اصطلاح جهان بینی افراد برجسته بشر را در نظر بگیریم.
در اینجاست که می بینیم تقسیم بندی اگوست کنت سر تا پا غلط است. هرگز اندیشه بشری که متفکران در هر دوره ای نمایندگان آن هستند چنین دوره هایی را طی نکرده است. همچنین از نظر متد اسلامی همه این تفکرات در یک شکل خاص با هم امکان اجتماع دارند؛ یعنی در یک طرز تفکر خاصی- که ما آن را اسلامی می نامیم همه آن سه نوع تفکر با یکدیگر قابل جمع است. به عبارت دیگر یک فرد در آن واحد می تواند طرز تفکری داشته باشد که هم الهی باشد و هم فلسفی و هم علمی.
قانون حالات سه گانه اگوست کنت را از این منظر می توان نقد کرد. چرا که الان که به قول اگوست کنت بشر به مرحله اثباتی رسیده است. آیا فلسفه ادیان ابتدایی مانند هندوئیسم، بودیسم در غرب از میان رفته است؟
بنابراین نقد اول بر جنبه تاریخی قانون حالات سه گانه این است که نه تنها ادیان سابق و نیز ادیان ابتدایی با ترقی و پیشرفت از بین نرفته اند بلکه در نگرش دانشمندان هم به این ادیان تفاوتی به وجود آمد است. آنها بیشتر تمایل دارند تا باورهای دینی کهن را بپذیرند.
نقد دوم بر جنبه تاریخی حالات سه گانه کنت این است که این قانون مبتنی بر پیش فرض باطلی است. پیش فرض اساسی و زیر بنای این قانون عبارت است که دین و علم تعارض ذاتی دارند. به عبارت دقیق تر پیش فرض این است که دین به معنای ادیان ابتدایی و ادیان قبل از مرحله اثباتی با علم تعارض ذاتی دارند اگر این پیش فرض را نپذیریم نمی توانیم بگوییم که عصر دینی با مرحله اثباتی پایان می پذیرد. همچنین این قانون مبتنی بر این پیش فرض باطل است که دین به معنای یاد شده با فلسفه نیز و نیز فلسفه با علم تعارض ذاتی دارد.
نقد سومی که می توان بر تاریخی بودن قانون حالات سه گانه کنت وارد نمود این است که کنت با توجه به جامعه صنعتی غرب که این مراحل را طی نموده است این تعمیم را به همه جوامع انسانی داده است و الگو برداری از جامعه غرب کرده و نسخه ای جهانی نگاشته است.
آیا دین با بت پرستی شروع می شود؟
بسیاری از مورخان ادیان و همچنین نظریه پردازان ادعا می کنند که نخستین دینی که در میان بشریت پیدا شده است بت پرستی بوده است نه خداپرستی. اگوست کنت نیز همچنین ادعایی دارد. آیا این ادعا را می توان پذیرفت. اولا می توان گفت که این مطلب هم حاصل نظریه پردازی است و واقعیت قطعی ندارد. مورخان هیچ دلیل قطعی در دست ندارند که نشان دهند نخستین دین بشریت بت پرستی بوده است. چون بسیاری از نظریه پردازان درباره دین چنین می پنداشتند که دین منشا معقولی ندارد.
از این رو نتیجه می گرفتند که نخستین دین باید بت پرستی باشد. زیرا بت پرستی هم منشا معقولی ندارد. یعنی حاصل خرافه پرستی و توهمات بشر است و دین هم از نظر آنها در نهایت به این نوع امور منتهی می شود. پس این ادعا بیشتر حاصل نظریه پردازی است تا نتیجه کاوش های دقیق. ثانیا عده ای از دین پژوهان متاخر همچون لانگ نشان داده اند که دین ابتدایی دین وحیانی بوده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 171-173
مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 65-66
مقاله: فلسفه پوزیتویسم و قانون سه مرحله ای اگوست کنت در بوته نقد- نوشته: سکینه نعمتی
کلیــد واژه هــا
2 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها