پژوهش پیرامون ظهور واژه موالی

فارسی 7504 نمایش |

کلمه مولی در زبان عرب معانی متعدد و احیانا متضادی دارد؛ مثلا به سرور و مطاع و آقا مولی می گویند؛ آنچنانکه پیغمبر اکرم (ص) درباره امام علی (ع) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، «هر کس من مولای او هستم، این علی مولای اوست». همچنین در مورد بنده و برده و مطیع نیز استعمال می شود. به طور کلی معنی "ولاء"، پیوند و قرابت است و لهذا موارد استعمال متعددی دارد. یکی از موارد استعمال این کلمه، ولاء عتق است؛ افرادی که قبلا برده بودند و آزاد می شدند به آنها و به فرزندانشان مولی می گفتند، همچنانکه به آزاد کننده نیز مولی می گفتند. مولوی می گوید:

کیست مولی آنکه آزادت کند *** بند رقیت ز پایت بر کند

احیانا به افرادی که با قبیله ای پیمان می بستند، مخصوصا افراد غیر عرب که با اعراب پیمان می بستند که از حمایت آنها برخوردار باشند نیز مولی می گفتند. به ایرانیان از آن جهت موالی می گفتند که یا اجدادشان برده و سپس آزاد شده بودند که البته عده اینها زیاد نبود و یا با برخی قبائل عرب پیمان حمایت بسته بودند. تدریجا به همه مردم ایران موالی می گفتند. اما اینکه برخی مدعی شده اند که اعراب ایرانیان را بدان جهت موالی می گفتند که آنها را برده خود می دانستند، قطعا اشتباه است.

وجه تسمیه موالی:
مولی که جمع ان موالی است در زبان عرب واجد چندین معنا است و یکی از از مفاهیم آن بنده می باشد. از سوی دگر در برخی از کتابهای تاریخی و ادبی تمام ملل غیر عرب که تحت تسلط عرب درآمده بودند موالی خطاب گشته اند همچنین اعراب هر گاه مالک؛ بنده خویش آزاد می ساخت؛ ارتباط و پیوستگی میان این دو را پس از ازادی (ولا) و بنده آزادشده را مولی می خواندند. چنانکه زیدبن حارثه را مولای پیامبر (ص) می گفتند چونکه محمد (ص) او را آزاد نموده بود و البته با توسعه و پیشرفت اسلام به سبب زیاد گشتن بندگان آزاد شده اعراب! طبقه اجتماعی نوینی تحت عنوان موالی پدیدار گردید. با آغاز دوران حکومت امویان که حکوت اسلامی کاملا به سلطنتی سیاسی تبدیل گشت و حکومتی متعصب در عربیت بنیان گرفت غیر عربان مقام و منزلتی بسیار پست و پایین یافتند و چه اهل ذمه و چه تازه مسلمانان غیر عرب از کارگزاران اموی جور وستم بسیار دیدند و رسما از سوی خاندان اموی لقب موالی دریافتند. با توجه به مطالب گفته شده می توان اذعان داشت که موالی طبقه و گروهی در جامعه اسلامی آن روزگاران بودند که نژاد و تباری غیر عرب داشتند و میهن آنان تحت سلطه اعراب درآمده بود و البته این طبقه لزوما مسلمان نبودند و در میان اینان از اهل ذمه نیز یافت می شد و از نظر مقام و موقعیت اجتماعی پس از بردگان وکنیزکان در پست ترین طبقه اجتماع قرار می گرفتند.

موالی در دورۀ جاهلیت
جرجی زیدان در بحث از روابط و طبقات اجتماعی عرب ها و آنجا که از استرقاق (بردگی) سخن به میان می آورد به مسئله ای تحت عنوان موالی اشاره می کند که در میان کتاب ها و مقاله هایی که به نوعی با بردگی در اسلام ارتباط دارند کمتر به چشم می خورد. شاید به این علت که در آن زمان ایرانیان جزو موالی محسوب می شدند. ولی این امر و بسیاری از قواعد و احکام جاری آن به اسلام نیز به چشم می خورد. در میان عرب ها، مولی دارای وضعی بود که از برده بالاتر و از آزاد پایین تر است. در روم این نوع بنده ها را آزاد شده (Libeztins) می نامیدند. اسیر یا بندۀ آزاد شده منتسب به قبیله و طایفۀ صاحبان خود می شد، برای مثال اگر کسی مولای عباسیان بود درعین حال مولای بنی هاشم و قریش و مضر نیز می شد. گاه هم مولی به شهری انتساب می یافت. مولی با اربابان خویش یک نوع قرابت پیدا می کرد. این نوع قرابت را غیر صحیح می گفتند. مولی معانی بسیاری دارد، از جمله بنده، آقا، خویش و قوم، پسر عمو، همسایه، هم پیمان، میهمان، دوست، پسر، داماد و غیره. البته این ها به صورت مجاز گفته می شد ولی معنای حقیقی مولی که میان عرب ها معمول بود از سه نوع بنده تشکیل می یافت؛ مولی عتاقه، مولی عقد، مولی رحم.

مولی عتاقه:
اگر اسیری با ارباب خود قرار می گذارد و به موجب آن عمل می کرد، از اسیری آزاد می شد. چنین کسی را مولی عتاقه می گفتند و در اسلام نیز این وضع بوده است. برای نمونه در سال هشتم هجری مسلمانان شهر طایف را محاصره کردند و در موقع محاصره جارچی به امر پیامبر (ص) فریاد بر آورد که هر بنده ای خود را تسلیم کند آزاد است. عدۀ زیادی از بردگان طایف آمدند و تسلیم شدند و آنان را مولی عتاقه نامیدند. همچنین اسیری که موی جلوی سر او را می بریدند مولی عتاقه می شد.

مکاتبه:
گاهی ارباب و برده با هم قرار می گذاشتند که برده پولی فراهم سازد و به اقساط یا یک دفعه بپردازد و خود را آزاد کند، این نوع عمل را مکاتبه می کفتند. ابوسعید مقری از بزرگان تابعان بنده بود و با پرداخت چهل هزار (درهم) به طور اقساط خود را آزاد ساخت. مولی که آزاد می شد جزء اهل خانه در می آمد و اگر می مرد ارباب از او ارث می برد مگر که غیر از آن با او شرط شده بود، به این قسم که به او می گفتند پس از مرگ ارثش از آن کسانش باشد. این نوع عتق را سائیه می گفتند. سالم از اهالی استخر، بردۀ بثینه، زن ابو حذیفه بن عتبه بود و آن زن وی را به صورت سائیه آزاد ساخت ولی اسلام آن را نهی کرد چنانکه عایشه می گوید روزی بریره دختر مسعود ثقفی نزد من آمد و گفت: با اربابانم قسط بندی کردم که مرا آزاد سازند، تو به من کمک کن این قسط ها زودتر پرداخت شود، عایشه گفت: برو از اربابانت بپرس اگر من یک جا پول را بدهم و تو را آزاد سازم آیا آنها موافقت دارند که ارث تو از من باشد؟ بریره از اربابش تحقیق کرد و آنان با این شرط موافق نشدند ولی وقتی پیامبر موضوع را دانست به عایشه فرمود: چنان نیست، هر کس بنده ای را بخرد و به شرط، آزاد سازد ارث او از آن کسی است که او را آزاد ساخته است. از دیگر موجبات عتاقه تدبیر بود، یعنی ارباب وصیت می کرد که برده پس از مرگش آزاد باشد.

مولی عقد:
مولی عقد یا مولی حلف یا مولی اصطناع چنان بود که فردی یا قومی با افراد یا اقوام دیگری هم پیمان و هم قسم می شد که مولای آنها یعنی تحت الحمایۀ آنها باشند. در اسلام نیز این عمل ادامه داشت و اهالی شهرها و روستاها به اعراب فاتح پناه می بردند و مولای آنها می شدند، به این شیوه که پناهنده می گفت من تا هنگامیکه زنده ام هم پیمان تو هستم و پس از مرگ ارث من از تو باشد، پناه دهنده آن را می پذیرفت و با اجرای این مراسم آن یکی تحت الحمایۀ دیگری می شد. برمکیان بدین شیوه موالی هارون شدند و بسیاری از ایرانیان با همین رسوم موالی امیران عرب بودند. در زمان جاهلیت مرد مسیحی یا یهودی و یا زرتشتی مولای عرب می شد. پیامبر (ص) یک مولای حبشی، یک مولای ایرانی، یک مولای قبطی و یک مولای یونانی داشت. عدس مولای عتبه ابن ابی ربیعه از مسیحیان نینوا بود و در جنگ بدر (با دین مسیحیت) کشته شد. اما بعدا قرآن مولی گرفتن یهود و نصاری را منع کرد، چنانکه در آیۀ ۵۷ سورۀ مائده آمده: «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء»؛ «(ای کسانیکه ایمان آورده اید یهود و نصاری را دوست (مولای) خود قرار ندهید) و پس از آن یهود و نصاری به جای مولی بودن ذمی شدند».(مائده/ 57).

مولی رحم:
این قسم مولی شدن چنان بود که مولای یک قبیله با مولای قبیلۀ دیگر همسر می شد و بالطبع مولای قبیله دوم به شمار می آمد و یا بالعکس. به طور کلی موالیان تابع مقررات عمومی و خصوصی بوده اند. اما مقررات عمومی از جمله آن بود که مولی از بنده بالاتر و از آزاد پایین تر بود، مثل بنده خرید و فروش نمی شد ولی مثل آزاد ارث نمی برد، در ازدواج هم مقید بود، یعنی مولی نمی توانست با آزاد همسر شود. دیه مولی نصف دیۀ آزاد بود و در اجرای حدود نیز نیمی از حد بر وی اجرا می گشت. مقررات خصوصی مولی با نوع مولی بودن تغییر می یافت. برای نمونه مولای عتاقه ارث نمی برد ولی خودش به ارث منتقل به دیگری می شد. مولی عقد ارث نمی برد و خودش هم به ارث منتقل به دیگری نمی شد. مولی رحم، هم ارث می برد و هم به ارث منتقل به دیگری می شد، به این جهت او را مولی نعمة می گفتند. (این در حالی است که در روم اگر بنده ای وارث نداشت همۀ ارثش از اربابش بود و اگر وارث داشت دو ثلث از آن وارث و یک ثلث برای مالک بود.) جرجی زیدان می نویسد: عرب های جاهلیت به موضوع موالی اهمیت می دادند و برای آنان تعصب می کشیدند و از آنها حمایت می کردند. این موضوع در اسلام نیز بود و کار موالی تا آنجا بالا گرفت که پاره ای از آنان موجب سقوط یک دولت و تأسیس دولت تازه ای گشتند.
واکنش ایرانیان در برابر اعراب پیش از آغاز جنبش موالی:
هنوز دو سالی از شکست لشگریان ایران از سپاهیان عرب در نبرد روی داده به جنگ نهاوند سپری نگشته بود که عمربن خطاب خلیفه دوم در مسجد مدینه ترور و کشته شد (ذی الحجه سال ۲۳ هجری). ضارب او فردی ایرانی به نام فیروز و نامور به ابولولو بود که گویا در نبرد جلولا اسیر دست اعراب گشته بود. طبری زادگاه وی را نهاوند می داند. و الیته می توان کشته شدن خلیفه به توسط فردی از تبار ایرانیان را نشانه و نمادی از خشم کینه ایرانیان نسبت به اعراب برشمرد. از سوی دگر در شهرها و مناطق مختلف ایران هرگاه فرصتی مهیا می گشت مردم سر به شورش و طغیان برمی داشتند. به عنوان نمونه می توان به شورش مردم کوره شاپور خواست و کازرون پس از مرگ عمربن خطاب اشاره داشت. بعد از قتل عثمان نیز و همچنین هر زمان که شهرهای بصره و کوفه تعویض حاکم را به خویش می دیدند در نقاط مختلف ایران نهضت ها و قیامهای محلی رخ می داد. به عنوان نمونه می توان شورش مردمان شهر استخر را پس از مرگ عثمان گواه اورد. حتی به عهد خلافت علی (ع) خراسان صحنه قیام و شورش بود و مردمان شهرهایی بسان نیشابور از پرداخت جزیه و خراج به اعراب خودداری نمودند. به هرحال می توان قاطعانه بیان داشت که ایران و ایرانیان تا مدتها پس از شکست نهاوند و حتی به ایام خلافت عثمان و علی (ع) روزگار را به رخوت وسستی سپری نکردند و همواره به مبارزه وجدال با اعراب مهاجم مشغول بودند.

چگونگی و علل برپایی جنبش موالی:
با شهادت علی ابن ابیطالب (ع) در مسجد کوفه خلافت معاویه بن ابوسفیان اغاز می گردد. فردی که با حلم و تدبیر خویش خلافت به دست امده با کید و مکر را به حکومتی موروثی در میان خاندان خویش مبدل ساخت و خلافت اسلامی را به حکومتی کاملا عربی و برپایه تحقیر ملل غیر عرب استوار ساخت. در واقع حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به جاهلیت عرب پیش از اسلام نمی توان نامید؛ زیرا به جز دوره کوتاه مدت خلافت عمربن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند و این همه در حالی بود که پیامبر اکرم (ص) فرموده بود (لا فضل لعربی علی العجمی الا بالتقوی). امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشه اش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شده اند. با توجه به چنین طرز تفکری که در ذهن اعراب و به ویژه امویان ریشه دوانیده بود طبیعی بودکه ستم و جور و اهانتهایی گسترده نسبت به موالی انجام گیرد. برخی از این موارد ستم و تحقیر برای اثبات صدق گفتار فوق عبارتند از:
- اعراب بر موالی مباهات می نمودند که ما شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم و از کفر و شرک و پلیدی نجات داده و به اسلام رهنمون ساختیم. ما شما را با شمشیر سعادمند ساختیم و با زنجیر به بهشت کشاندیم. پس همین دلیل کافیست تا بدانید ما از شما برتریم.
ـ اعراب معمولا کارهایی را برعهده موالی می نهادند که از اهمیت و اعتباری برخوردار نباشد. به عنوان نمونه شغل قضاوت به هیچ عنوان به موالی واگذار نمی گردید؛ چرا که به عقیده عرب این قبیل مقامات شایسته مردم پدر دار و با خانواده بود و کسی باید دارای این مقام گردد که اصل و نسب پر افتخاری داشته باشد.
-اقتدا نکردن اعراب به موالی در خواندن نماز از دیگر موارد پست شماری موالی محسوب می شود. و جالب آن است که اگر هم بالفرض اعراب به موالی اقتدا می نمودند به آنان می گفتند که برای فروتنی و تواضع نسبت به خداوند چنین کاری انجام داده ایم.
- عربان به هنگام مهمانی موالی را ولو اینکه دانشمند و متقی و مومن بود اجازه نشستن بر سر سفره نمی دادند و او او را بر سر راه می نشاندند تا همگان دریابند که او از اعراب نمی باشد.
- معاویه بن ابوسفیان بدان حد موالی را پست می شمرد که از بیم انکه آنان به سبب افزون گشتن تعدادشان دردسر ساز گردند تصمیم به نابودی و سر به نیست نموده آنان و یا حداقل برخی از انان گرفت لیکن سرانجام بر اساس مشورت یارانش از اجرای چنین تصمیمی خودداری نمود. به واقع با از این جریان می توان به عمق تفکر نژاد پرستانه عربان پی برد؛ خلیفه مسلمین به حدی این موضوع به ذهنش لانه کرده است که انگار می خواهد هزاران گوسفند را سر ببرد و هیچ عیبی هم در این عمل نمی بیند.
- اعراب موالی را به کنیه صدا نمی کردند و موالی را از داشتن کنیه منع می ساختند. در حالیکه یکی از رسوم و افتخارات اعراب خواندن یکدیگر به کنیه بود.
-عربان با موالی هرگز در یک ردیف راه نمی رفتند و آنان را علوج یعنی خدانشناس ها و نادانان می خواندند.
- اگر کسی از اعراب می مرد موالی را اجازه نمی دادند تا به همراه دیگران بر ان میت نماز گذارند.
- حجاج بن یوسف حاکم عراق به روزگار امویان بر دستان موالی داغ می نهاد و نشان می گذاشت تا از سایر طبقات شناخته شوند.
- حجاج پس از شکست دادن ابن اشعث؛ ان دسته از موالی را که در معیت او بودند دستگیر نمود و برای انکه آنان را پراکنده سازد و از اجتماع مجددشان جلوگیری نماید دستور داد تا به دست هر یک از آنان نام سرزمینی را که بدانجا تبعید می شوند خالکوبی نموده و داغ زنند.
- اعراب به هنگامیکه چیزی می خریدند و به خانه باز می گشتند اگر در میان راه با یکی از موالی روبرو می گشتند او را مکلف می کردند تا وسایل را به مقصد رساند.
- اگر عربی پیاده بود و فردی ازموالی را سواره می دید مولی را وادار می ساخت تا مرکب خویش را در اختیار او قرار دهد.
- اعراب زن دادن به غیر عرب را نوعی بردگی و بندگی و ننگ می دانستند؛ آنان حاضر بودند حتی دختران خویش را به افرادی از پست ترین قبایل عرب شوهر دهند اما به هیچ وجه رضا به ازدواج آنان با فردی از عجم نمی دادند.
- موالی اجازه نداشتند بدون اجازه اربابان سابق؛ دختران خویش را شوهر دهند.
- به هنگام نبرد؛ اعراب موالی را با پای پیاده و شکم گرسنه به اوردگاه می بردند و به انان اجازه سوار گشتن بر اسب و شتر را نمی دادند و پس از جنگ حتی اندک سهمی از غنایم به آنان نمی دادند.

منـابـع

مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 315

جرجی زیدان- تاریخ تمدن اسلام- ترجمه علی جواهر کلام و صفحهات 700- 689- 662- 665- 146 227

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد