نقد نظر راسل در مورد تمایل شیعه به فلسفه
فارسی 6789 نمایش | برخی تفاوت شیعه و اهل سنت را از نظر گرایش به فلسفه مربوط به "ملت شیعه" دانسته اند و گفته اند چون شیعیان ایرانی بودند و ایرانیان شیعه بودند و مردم ایران مردمی متفکر و نازک اندیش بودند با فکر و عقل نیرومند خود معارف شیعی را بالاتر بردند و به آن رنگ اسلامی دادند.
برتراند راسل در جلد دوم کتاب "تاریخ فلسفه غرب" بر این اساس اظهار نظر می کند. راسل همچنان که مقتضای طبیعت و یا عادت او است، بی ادبانه این مطلب را ادا می نماید. البته او در ادعای خود معذور است، زیرا او فلسفه اسلامی را اساسا نمی شناسد و کوچک ترین آگاهی از آن ندارد تا چه رسد که بخواهد مبدأ و منشأ آن را تشخیص دهد.
ما به طرفداران این طرز فکر می گوییم: اولا- نه همه ی شیعیان ایرانی بودند و نه همه ایرانیان شیعه بودند، آیا محمد بن یعقوب کلینی و محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی و محمد بن ابیطالب مازندارانی ایرانی بودند اما محمد بن اسماعیل بخاری و ابوداود سجستانی و مسلم بن حجاج نیشابوری ایرانی نبودند؟ آیا سید رضی که جمع آوری کننده نهج البلاغه است ایرانی بود؟ آیا فاطمیین مصر ایرانی بودند؟
چرا با نفوذ فاطمیین در مصر فکر فلسفی احیا می شود و با سقوط آنها آن فکر می میرد و سپس بوسیله یک سید شیعه ایرانی مجددا احیا می شود؟! حقیقت اینست که سلسله جنبان این طرز تفکر و این نوع تمایل، فقط و فقط ائمه اهل بیت (ع) بودند، همه محققان اهل تسنن اعتراف دارند که علی (ع) حکیم اصحاب بود و عقل او با مقایسه با عقول دیگران نوع دیگر بود، از ابوعلی سینا نقل شده که می گوید: "کان علی (ع) بین اصحاب محمد صلی الله علیه و آله کالمعقول بین المحسوس" یعنی علی در میان یاران رسول خدا مانند "کلی" در میان "جزئیات محسوسه"بود و یا مانند "عقول قاهره" نسبت به "اجسام مادیه" بود. بدیهی است که طرز تفکر پیروان چنین امامی با مقایسه با دیگران تفاوت فاحش پیدا می کند.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 42-43
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها