معانی نفس انسان از منظر روایات
فارسی 4542 نمایش | مراجعه به کتب معتبر اهل لغت و روایات و احادیث معتبر وارد از معصومین علیهم السلام و تحقیق در معانی نفس بیان گر این حقیقت است که نفس می تواند معانی گوناگونی داشته باشد:
1 - نفس به معنای شخص.
2 - نفس به معنای روح.
چنان که در دایرة المعارف منسوب به مرحوم آیة الله شیخ محمدحسین اعلمی حائری از اعلام قرن چهارده متوفای 1393ه ق. در جلد 29، صفحه 139 در ذیل ماده "النفس" چنین می نویسد: «النفس بالفتح ثم السکون مذکر ان ارید به الشخص و مؤنث ان ارید به الروح و هی ذات الشی ء و حقیقته و عینه»؛ «نفس به فتح حرف اول و سکون حرف دوم از دیدگاه اهل لغت یک کلمه مذکر محسوب می شود و اگر نفس به معنای شخص باشد و کلمه مذکور، مؤنث محسوب می گردد اگر مراد از آن روح باشد یعنی ذات شی ء و حقیقت و عین آن و نفس به معنای دوم در مورد خداوند نیز اطلاق می گردد».
پس در مورد انسانی که مالک بر نفس خویش باشد، کلمه نفس بر او اطلاق می گردد. چنان که در روایتی از امام صادق (ع) چنین وارد است: «من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهی و اذا غضب و اذا رضی، حرم الله جسده علی النار»؛ «کسی که مالک و اختیاردار نفس خویش باشد، هنگامی که به چیزی رغبت و میل دارد و هنگامی که از چیزی می ترسد و یا به چیزی علاقه نشان می دهد و یا حالت غضب پیدا می کند و یا از چیزی راضی و خشنود می گردد، خداوند جسد و بدن او را از گزند آتش حفظ می کند».
و باز در حدیثی دیگر از امام صادق (ع) وارد است که: «افضل الجهاد من جاهد نفسه التی بین جنبیه»؛ «بالاترین جهاد در راه خدا همان مبارزه با نفس خود انسان است که در باطن انسان قرار داشته، سراسر وجود او را اشغال نموده است». از این رو از برخی از عارفین چنین نقل شده است که ادله قطعی وجود دارد که مراد از نفوس همان ارواحی باشد که حیات و هستی انسان ها به آن ها قائم است و این ارواح اولین مخلوق خدا است. چنان که از پیامبر گرامی اسلام چنین نقل شده است که: «اول من ابدع الله تعالی هی النفوس القدسیة المطهرة فانطقها بتوحیده و خلق بعد ذلک سائر خلقه و انها خلقت للبقاء و لم تخلق للفناء لقوله ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء و انما تنقلون من دار الی دار و انها فی الارض غریبة و فی الابدان مسجونة»؛ «اولین موجودی را که خداوند ایجاد کرده است، همان نفوس قدسی پاک ارواح می باشد پس خداوند بعد از خلقت و افرینش آنان آنها را به نطق درآورد و آنان اقرار به توحید خداوند کرده، سپس سایر مخلوقات را بیافرید و قطعا این ارواح برای بقا آفریده شده اند نه برای فنا و نیستی بعد از هستی آفریده نشده اند، چنانکه پیامبر اسلام (ص) خطاب به انسان ها می فرماید: «شما ای انسان ها برای فنا آفریده نشده اید، بلکه برای بقا به وجود آمده اید و تنها کاری که انجام می دهید، این است که از منزل دنیایی به منزل ابدی آخرت حرکت می کنید و این که ارواح شما در روی زمین غریب بوده و در قالب بدن ها زندانی محسوب می شوند».
و در حدیث دیگر چنین وارد شده است: «نفس انسان به منزله دشمنی است در داخل کالبد انسان «کالعدو بین جنبیک». شاعر عرب زبانی اشعار طولانی دارد که اولین بیت آن این است که خطاب به نفس چنین می سراید: «یا نفس ماهی الا صبر ایام کان مدتها اضغاث احلام»؛ «ای نفس این زندگی جز صبر و شکیبایی در چند روزی بیش نیست مثل این که مدت آن به منزله خواب هایی است که انسان ها می بینند» و باز در دیوان منسوب به امام علی (ع) اشعار مفصلی وجود دارد که اولین بیت آن چنین است: «النفس تبکی علی الدنیا و قد علمت ان السلامة فیها ترک ما فیها»؛ «نفس بر گذران دنیا گریه می کند، در حالی که می داند سلامت نفس و سعادت آن در این است که آنچه در این دنیا دارد (و چه بسا به آنها علاقه زیادی نیز دارد) بگذارد و از این دنیا برود».
3 - جسم صنوبری
4 - نفس حیوانی که عبارت از حقیقت روح بوده که جز خداوند از مخلوقات بر حقیقت او آگاهی ندارد.
5 - جسم لطیف که در ظرف بدن داخل بوده، مثل داخل بودن آب در درخت مثل عود سرسبز.
عبارت مرحوم شیخ محمدحسین اعلمی حائری در دایرة المعارف، جلد 29، صفحه 140 در مورد این سه معنا به این گونه است: «...تطلق علی الجسم الصنوبری لانه محل الروح عندالمتکلمین و النفس الحیوانیة التی هی حقیقة الروح شی ء استاثر الله بعلمه و لم یطلع علیها احدا من خلقه و قیل انها جسم لطیف مشتبک بالبدن کاشتباک الماء بالعود الاخضر»؛ «نفس چه بسا بر جسم صنوبری نیز اطلاق می گردد، زیرا جسم صنوبری محل روح است نزد متکلمین و باز اطلاق می گردد بر نفس حیوانی که همان حقیقت روح یک شی ء است که خداوند آن را به علم خودش ایجاد کرده و هیچ مخلوقی از مخلوقاتش را بر حقیقت این روح آگاه نساخته است و نیز کلمه نفس اطلاق گردیده بر جسم لطیفی که با بدن آمیخته گردیده، مثل آمیختن آب با برگ درخت عود سرسبز».
راستی چه اندازه جالب است روایتی که کیفیت رابطه روح با جسم و بدن انسان را در قالب لفظ و معنا خوب تجسم نموده است و این روایت از علی (ع) نقل شده است که فرمود: «عن علی (ع) قال: الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ»؛ «از علی (ع) چنین نقل شده است که فرمود: روح در جسد مثل بودن معنی در لفظ است». یعنی انسان سامع و شنونده از کلام گوینده معنای کلام را می فهمد و لکن این معنا از کجای لفظ درمی آید و چگونه به آن دلالت دارد؟ چیزی که می فهمیم و آن را ادراک می کنیم و لکن به درستی از توضیح آن عاجزیم ولی در عین حال می دانیم که کلام گوینده دارای معنای خاصی بوده، هدف بخصوصی تو را دنبال می کند.
6 - مراد از نفس چه بسا عبارت است از جوهر بخاری لطیف که منشا پیدایش حیات و هستی و گرما و حرکت ارادی در یک موجودی و آن جوهری است که در بدن اشراق دارد و به هنگام موت از بدن خارج می گردد. مرحوم شیخ محمدحسین اعلمی حائری در دایرة المعارف خود، جلد 29، صفحه 140 در این باره چنین می نویسد: «و قیل هی الجوهرالبخاری اللطیف الذی هو منشا الحیاة والحر و الحرکة الارادیة و هو جوهر مشرق للبدن، و عندالموت ینقطع ضوئه عن ظاهرالبدن و باطنه بخلاف النوم فان ضوئه ینقطع عن ظاهرالبدن دون باطنه فالموت و النوم متفقان فی الجنس و هو الانقطاع و مختلفان بان الموت هو الانقطاع الکلی والنوم هوالانقطاع الناقص»؛ «یک معنای دیگر نفس این است که آن جوهر بخاری است لطیف که سبب پیدایش حیات و هستی موجودات است و باعث پیدایش گرما و حرکت ارادی است و آن جوهری است که به بدن اشراق دارد و به هنگام موت روشنایی آن از ظاهر بدن و باطن آن قطع می گردد به خلاف حالت خواب برای انسان که روشنایی آن به حسب ظاهر بدن قطع می گردد نه در باطن پس مرگ و خواب در اصل انقطاع از انسان مشترک و متفقند و لکن با یکدیگر اختلاف دارند در این که موت انقطاع کلی از بدن ولی خواب انقطاع ناقص...». از این رو علما و دانشمندان تصریح کرده اند که رابطه و وابستگی نفس یعنی روح در انسان بر سه نوع است: اول این که روشنایی و رابطه آن در جمیع حالات بدن انسان در ظاهر و باطن برقرار است و آن حالت بیداری است. دوم این که رابطه و روشنایی آن از ظاهر بدن قطع می شود نه باطن آن و آن حالت خواب است. سوم این که به طور کلی رابطه و روشنایی آن از بدن انسان قطع می گردد و آن حالت مرگ است!
7 - نفس، جوهر روحانی است که نه جسم است و نه حالت و خاصیت جسمانیت را دارد، نه داخل در بدن است و نه خارج از آن، تنها یک نوع رابطه ای با اجساد دارند مثل رابطه عاشق با معشوق و این قول، نظر "غزالی" را تشکیل می دهد و یک جریان تاریخی فکاهی خندان واری را نیز در این مورد نقل شده است که شخصی از غزالی در مجلسی از روح و نفس سؤال نمود و در پاسخ او گفت: «الروح هوالریح والنفس هی النفس»(بالتحریک)»؛ «روح همان باد است که از انسان خارج می گردد!! و نفس هم همان نفس (به فتح حرف فاء). در همین هنگام شخصی از افراد اهل مجلس از وی سؤال کرد پس هنگامی که انسان نفس می کشد، نفس از بدن انسان خارج می گردد و هنگامی که باد صدا دار از خود خارج کرد...!! در این هنگام بود که مجلس منقلب شده همه به خنده افتادند!!
8 - و لغت نامه "فرهنگ سیاح"، جلد 3، صفحه 441 در معانی نفس چنین می نویسد: «و قیل النفس جائت لمعان: الدم کما یقال سالت نفسه ای دمه و الروح کما یقال خرجت نفسه ای روحه» و نفس به معنای «العین یقال: فلان نفس ای عین...»؛ «و نفس به چند معنا آمده است از جمله به معنای خون، چنانکه گفته می شود: نفس یعنی خون جریان پیدا کرد و به معنای روح نیز آمده چنانکه به معنای شخص و غیر آن نیز آمده است». در لغت نامه اقرب الموارد به معنای روان یعنی قوه ای است که بدان جسم زنده است. غیر از این معانی که برای نفس ذکر گردیده معانی دیگری از قبیل: آلت تناسلی، نزدیک، قوت، خون، آب، چشم زخم، چیرگی و غیر آن نیز آمده است. (لغت نامه دهخدا، ماده نفس، ص 662 -663) در حدیثی چنین از پیامبر نقل شده است: «لا یفسد الماء الا ماکان له نفس ای دم سائل و ما کان له نفس کالذباب و نحوه فلا باس فیه»؛ «آب را فاسد نمی کند مگر افتادن حیوانی که دارای خون جهنده باشدT یعنی حیوانی که دارای خون جهنده نباشدT افتادن آن باعث فساد آب نمی شود».
منـابـع
حسین حقانى زنجانى- فصلنامه مکتب اسلام شماره 9- مقاله: نگاهى به معانى نفس از دیدگاه اهل لغت و اخبار و احادیث
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها