بررسی رابطه توحید و شفاعت
فارسی 2679 نمایش |پندار تضاد شفاعت با توحید یکی از اشکالات معروف است که به خاطر تبلیغات زیاد وهابیان و سرمایه گزاری آنها روی این مسأله باید دقیقا مورد توجه قرار گیرد. عقائد وهابیان عمدتا روی چند محور دور می زند که از همه واضحتر همان مسأله توحید افعالی و توحید عبادت است، آنها این شاخه های توحید را چنان تفسیر می کنند که با مسأله شفاعت و توسل و استمداد از ارواح اولیاء و انبیاء، و شفاعت آنها در پیشگاه خداوند، تضاد دارد و به همین دلیل تمام فرق مسلمین را (غیر از وهابیون) که معتقد به این امورند مشرک دانسته! و اگر تعجب نکنید جان و مال و ناموس آنها را همچون مشرکان جاهلیت عرب مباح می شمرند! آنها به خاطر همین عقیده خونهای گروه زیادی از مسلمین حجاز و عراق را ریختند و اموالشان را غارت کردند و جنایاتی مرتکب شدند که در تاریخ اسلام بی سابقه بود. محمد بن عبدالوهاب بنیانگذار این فرقه (متوفای 1206) در کتابی که بنام «رساله اربع قواعد» معروف است سخنی در این زمینه دارد که خلاصه اش چنین است: رهائی از شرک تنها با شناخت «چهار قاعده» ممکن است:
1- مشرکانی که پیامبر با آنها نبرد کرد اقرار داشتند که خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است، چنانکه قرآن در آیه 31 یونس می فرماید: "قل من یرزقکم من السماء والارض ام من یملک السمع والابصار ومن یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی ومن یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون" «بگو چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟ و یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمها است؟ چه کسی زنده را از مرده خارج می سازد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می کند؟ به زودی (در پاسخ تو) می گویند، خدا! بگو پس چرا تقوی پیشه نمی کنید؟ (و از خدا نمی ترسید). به این ترتیب آنها معتقد به توحید رازقیت و خالقیت و مالکیت و تدبیر بودند.
2- مشکل کار مشرکان این بود که می گفتند: توجه و عبادت ما نسبت به بتها به خاطر این است که می خواهیم برای ما نزد خدا شفاعت کنند، و ما را مقرب سازند! " و یعبدون من دون الله ما لایضرهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعائنا عندالله" «آنها جز خدا موجوداتی را می پرستیدند که نه زیان به آنها می رساند و نه سودی به آنها می بخشد، و می گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند»! (یونس/ 18)
3- پیغمبر اکرم (ص) با تمام کسانی که عبادت خدا می کردند پیکار کرد، اعم از آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می پرستیدند یا آنها که فرشتگان و انبیاء و صالحین را عبادت می نمودند، و پیامبر اسلام(ص) هیچ تفاوتی میان آنها نگذشت.
4- مشرکان عصر ما (منظور تمام فرق مسلمین غیر از وهابیان است) از مشرکان عصر جاهلیت بدترند! زیرا آنها به هنگام آرامش خاطر بتها را عبادت می کردند ولی در شدائد و سختیها فقط خدا را می خواندند، چنانکه در آیه 65 عنکبوت آمده: "فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البراذا هم یشرکون" «هنگامی که سوار بر کشتی می شدند خدا را با اخلاص می خواندند (و غیر او را فراموش می کردند) اما هنگامی که خدا آنها را به خشکی می رساند و نجات می دهد باز مشرک می شوند». عجب اینکه آنها به قدری به این گفتار خود که در حقیقت سفسطه و مغالطه ای بیش نیست پایبندند که به سادگی جان و مال مخالفان را مباح می شمردند، و قتل آنها را مجاز می دانند، چنانکه "شیخ سلیمان» از سران این فرقه گمراه در کتاب «الهدیه النسیه» می گوید: کتاب و سنت براین معنی گواهی می دهند که هر کس فرشتگان و انبیای یا (مثلا) ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار دهد، تا برای او به خاطر قربشان در درگاه خدا شفاعت کنند، همان گونه که مقربان سلاطین نزد آنها شفاعت می کنند، چنین کسانی کافر و مشرکند و خون و مال آنها مباح است، هر چند شهادتین بگویند و نماز بخوانند و روزه بگیرند». آنها پایبند بودن خود را به این حکم زشت و شرم آور یعنی مباح شمردن خون و مال مسلمین در حوادث مختلف تاریخی از جمله در قتل عام معروف مردم طائف در حجاز (در صفر 1343) و قتل عام معروف مردم کربلا در عراق (در 18 ذی الحجه سال 1216) به ثبوت رساندند که در بسیاری از تواریخ آمده است.
نقاط انحرافی این استدلال
1- با توجه به آنچه در آیات قرآن آمده است، روشن می شود که شفاعت یک اصل مسلم قرآنی و اسلامی است، منتها شرائطی برای «شفاعت کننده» و «شفاعت شونده» در آن آمده است، بنابراین ممکن نیست کسی دم از اسلام و قرآن بزند و این اصل را با اینهمه مدارک روشن انکار نماید و ما تعجب می کنیم چگونه اینها خود را مسلمان می دانند، و این اصل را که از ضروریات اسلام و قرآن است انکار می کنند؟ مگر ممکن است مسلمان منکر ضروریات اسلام و حقایق قرآن باشد؟!
2- شفاعتی که قرآن ذکر کرده و از آن دفاع می کند شفاعتی است که خط اصلی آن به «اذن خدا» برمی گردد، و تا او اجازه شفاعت ندهد کسی حق شفاعت را ندارد، و به تعبیر دیگر شفاعتی است از بالا و به اذن پروردگار، نه شفاعتی همچون شفاعت اطرافیان سلاطین جور شفاعتی از سوی پائین و براساس روابط شخصی. اینگونه شفاعت تأکیدی است بر مسأله توحید، چرا که خط اصلیش از ناحیه خدا گرفته می شود، توحیدی خالی از هر گونه شرک، ولی وهابیان که شفاعت قرآنی را با شفاعتهای شیطانی اطرافیان سلاطین اشتباه کرده اند آن را انکار کرده، و با اصل توحید در تضاد می دانند، در حقیقت آنها به پندارهای خود در این مسأله ایراد کرده اند نه به مسأله شفاعت قرآنی.
3- شفاعت در حقیقت یکنوع سببیت برای نجات است، همان گونه که اعتقاد به وجود اسباب در عالم آفرینش و تکوین (مانند تأثیر تابش آفتاب و بارش باران در پرورش گیاهان) با اصل توحید هرگز منافات ندارد، زیرا تأثیر این اسباب همه به فرمان خدا است، و در حقیقت کار آنها یکنوع شفاعت تکوینی است، همچنین در عالم شریعت نیز وجود چنین اسبابی برای مغفرت و آمرزش و نجات آن هم به اذن الله نه تنها منافات با توحید بلکه تأکیدی بر آن است، و این همان چیزی است که آن را شفاعت تشریعی می نامیم.
4- شفاعتی را که قرآن درباره بتها نفی می کند از یک سو به خاطر آن است که بت پرستان موجوداتی را که از هر جهت بی خاصیت بوده، شفیعان خود در درگاه خدا قرار می دادند، و لذا در آغاز آیه 18 سوره یونس که مخصوصا مورد استناد آنها است صریحا می گویند: "و یعبدون من دون الله ما یضرهم ولا ینفعهم ویقولون هولاء شفعانئا عندالله" «آنها غیر از خدا معبودهائی را می پرستند که نه زیانی به آنها را می رساند و نه سودی، و می گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند»! مسلما این ربطی به شفاعت انبیاء و اولیاء ندارد، این مخصوص بتها است همان سنگها وفلزات بی عقل و شعور. از سوی دیگر، قرآن شفاعتی را مذمت می کند که براساس اعتقاد به استقلال شفاعت کنند، و تاثیر او در سرنوشت انسانها بدون اذن خدا باشد و لذا در آیه 3 سوره زمر که مخصوصا مورد استناد آنها است، می خوانیم: "والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفا ان الله یحکم بینهم فیما هم فیه یختلفون" «کسانی که غیر از خدا را اولیاء خود قرار دادند و می گفتند: اینها را عبادت نمی کنیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کند، خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری خواهد کرد». مطابق این آیه معبودان خود را ولی و سرپرست و حامی و حافظ خویش می پنداشتند و آنها را پرستش می کردند، و این دو کار غلط و ناروا بود (آنها را ولی خود شمردن و آنها را عبادت کردن) اما اگر کسی اولیاء الله و انبیاء و فرشتگان را هرگز پرستش نکند، بلکه آنها را گرامی و عزیز بشمرد و شفیعان بر درگاه خدا، باذن الله بداند هرگز مشمول این آیات نخواهد بود. وهابیان به خاطر عدم احاطه بر آیات قرآنی در مورد شفاعت و مسأله کفر و ایمان و شرائطی که خداوند برای شفاعت کننده و شفاعت شونده ذکر کرده، این مسأله را با آنچه بت پرستان درباره بتها اعتقاد داشتند اشتباه کرده اند و به این ترتیب «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».
5- اینکه وهابیها می گویند بت پرستان عرب همه چیز را اعم از خالقیت، مالکیت و رازقیت را مخصوص خدا می دانستند و مشکل آنها فقط در مسأله وساطت و شفاعت بتها بود، یکی دیگر از اشتباهات آنها است که از کمی بضاعت علمی و عدم احاطه به آیات قرآن سرچشمه می گیرد، زیرا از آیات متعددی استفاده می شود که آنها بعضی از این صفات را برای بتها قائل بودند از جمله در آیه 65 عنکبوت می خوانیم: " فاذا رکبوا فی الفلک دعوا لله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون" «هنگامی که سوار بر کشتی می شوند خدا را با اخلاص می خوانند (و تنها حل مشکلات را از او می طلبند، اما هنگامی که آنها را نجات می دهد و به خشکی می رساند مشرک می شوند» (یعنی حل مشکلات خود را از غیر خد می خواهند). این تعبیر به خوبی نشان می دهد که آنها برای حل مشکلات خود در حال عادی به سراغ بتها می رفتند هر چند در شدائد سخت تتها دست به دامن لطف خدا می زدند. در آیه 40 فاطر به پیامبر (ص) دستور می دهد: "قل ارایتم شرکائکم الذین تدعون من دون الله ارونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فی السموات" «بگو به من خبر دهید کسانی را که جز خدا می پرستید و همتای خدا می دانید، چه چیزی از زمین را آفریده اند؟ آیا آنها شریک در آفرینش آسمانها هستند»؟!
اگر مشرکان خالق را منحصر به خدا می دانستند و بتها را به چشم شفیعان می نگریستند، این سوال معنی نداشت، چرا که آنها در جواب می گفتند: ما آنها را خالق نمی دانیم و تنها واسطه ای میان خالق و مخلوق می شناسیم، مگر واسطه باید خالق یا شریک در خلقت باشد؟ این نشان می دهد که آنها نوعی شرک در خلقت را برای آنها قائل بودند، و پیغمبر (ص) مأمور می شود برای روشن ساختن کذب آنها سوال کند چه چیزی را آنها خلقت کرده اند؟! آیه 111 سوره اسراء نیز نشان می دهد که آنها بتها را همتای خداوند در مالکیت و حاکمیت بر جهان می پنداشتند و حتی معتقد بودند که بتها خدا را در مشکلات یاری می کنند، "قل الحمد لله الذی لم یتخذو لذ ولم یکن له شریک فی الملم ولم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا" «و بگو حمد برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده و نه شریکی در حکومت دارد، و نه ولی و حمایت کننده ای در برابر ضعف و ذلت، و او را بسیار بزرگ بشمار».
این جمله های سه گانه هرکدام برای نفی یکی از اعتقادات بت پرستان است که ملائکه را دختران خدا می دانستند (توجه داشته باشید ولد به پسر و دختر هر دو گفته می شود) و آنها را شریک در خلقت، و آنها را یاور حق می شمردند! روشن است اگر چنین اعتقاداتی در آن محیط وجود نداشت این تعبیرات قرآنی مفهومی نمی توانست داشته باشد. قابل توجه این که قرآن همه جا بت پرستان را به عنوان «مشرکان» و عمل آنها را به عنوان «شرک» معرفی می کند، اگر آنها هیچ گونه شرکتی میان «خدا» و «بتها» قائل نبودند، و تنها آنها را شفیعان درگاه خدا می پنداشتند، این تعبیر صحیح نبود، محتوای واژه «شرک و مشرک» این است که آنها بتها را شریک خداوند در ربوبیت و حل مشکلات یا خلقت و مانند آن می دانستند ( البته بتهای سنگی و چوبی در نظر آنها سمبل و مظهری بود از صالحان و فرشتگان). به تعبیر دیگر آنها برای بتها نوعی استقلال در تدبیر امور جهان قائل بودند، و به اصطلاح آنها همتای خدا می دانستند، نه فقط وسائط بر درگاه او. مخصوصا تعبیرات گوناگونی در آیات مختلف قرآن آمده که این مطلب را کاملا روشن می سازد، مثلا در آیه 22 عنکبوت می خوانیم: "و ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر" «برای خدا جز خدا ولی و یاوری نیست». این اشاره به اعتقاد بت پرستان است که بتها را ولی و یاور خود (جز خدا) می دانستند، چنانکه در آیه 10 جاثیه می خوانیم: "و لا یغنی عنهم ما کسبوا شیئا و لا ما اتخذوا من دون الله اولیاء" «هرگز آنچه را (مشرکان) به دست آورده اند، آنان را ازعذاب الهی رهائی نمی بخشد، و نه اولیائی که غیر از خدا برای خود برگزیدند» (دقت کنید).
تعبیر «من دون الله» که به طور مکرر در آیات قرآن درباره مشرکان آمده نشان می دهد که آنها موجوداتی را جدای از خداوند مورد توجه قرار می دادند تا ولی، نصیر و حامی آنها باشد. این همان شرک در ربوبیت است نه مسأله شفاعت.
کوتاه سخن اینکه: قرآن در آیات مختلف دو ایراد عمده بر مشرکان می گیرد: نخست اینکه آنها موجوداتی بی شعور و فاقد سمع و بصر را مبدء اثر می دانستند، و دیگر اینکه برای آنها درکنار تدبیر الهی، ربوبیتی قاتل بودند. البته بت پرستان عصر جاهلیت، کلمات ضد و نقیضی هم داشتند، چنان نیست که مانند یک انسان منطقی و آگاه، سخنان خود را بی هیچ نتاقض و تهافتی بیان کنند، لذا درعین اینکه بتها را شریک خدا در حل مشکلات می پنداشتند و آنها را «من دون الله» و جدای از خداوند، ولی و حامی خود معرفی می نمودند گاه مسأله شفاعت در پیشگاه خدا را نیز عنوان می کردند، و این هرگز دلیل بر عدم اعتقاد به شرک در افعال نبود. این چیزی است که از مطالعه مجموع آیات و مجموع حالات آنها به دست می آید، و تازه آنها هرگز شفاعت را منوط به اذن و اجازه خدا نمی دانستند.
بنابراین به خوبی نتیجه می گیریم که اگر انسان فقط به سراغ اولیاء الله برود، (نه بتهائی ازسنگ و چوب!) و فقط آنها را شفیع در درگاه خدا بداند (نه شریک در ولایت و حمایت و تدبیر) و شفاعت آنها را نیز به اذن الله و اجازه او می دانستند (نه مستقل از او) در این صورت هیچ ایرادی بر او وارد نیست. ایراد وقتی پیدا می شود که انسان یکی از این اصول سه گانه و یا هر سه اصل را نادیده بگیرد و راه خطا بپیماید.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6- از صفحه 536 تا 544
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها