برهان حکمت، یکی از دلایل وقوع معاد از دیدگاه قرآن
فارسی 3171 نمایش |یک مطالعه اجمالی در وضع جهان هستی نشان می دهد که همه چیز بر اساس هدف و حکمت و نظم و برنامه ای آفریده شده است. حال اگر نظری به زندگی انسان بیفکنیم و چنین فرض کنیم که «مرگ» برای او پایان همه چیز است، چند روزی در این دنیا با هزاران زحمت و مشکل زندگی کردن، و مقادیری غذا و آب خوردن و نوشیدن، و بعد برای همیشه از هستی چشم پوشیدن، مسلما چنین چیزی نمی تواند هدف آفرینش انسان بوده باشد، و به این ترتیب خلقت او عبث و بیهوده و بی محتوی خواهد بود. این چیزی است که با حکمت خداوند حکیم هرگز سازگاز نیست. همین معنی در آیات قرآن مجید به شکل زنده ای منعکس شده است، در این راستا به آیات زیر گوش جان می سپاریم.
1- افحسبتم انما خلقنا کم عبثا وانکم الینا لا ترجعون.(مومنون/115)
2- و ما خلقنا السماوات والارض و ما بینما الا بالحق وان الساعه لاتیه (حجر/ 85)
3- ایحسب الانسان ان یترک سدی..... الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی. (قیامت/36-40)
ترجمه:
1- ولی آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد!
2- و ما آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است، جز به حق نیافریدیم، و ساعت موعود (قیامت) قطعا فرا خواهد رسید.
3- آیا انسان گمان می کند بیهوده و بی هدف رها می شود؟.... آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!
تفسیر و جمع بندی:
بدون معاد زندگی نامفهوم است
در نخستین آیه، قرآن مجید، طی جمله کوتاه و پرمعنائی، یکی از روشترین دلائل معاد را بیان کرده است، می فرماید: «آیا گمان کردید ما شما را بیهوده و بی هدف آفریدیم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد»؟! (افحسبتم انما خلقنا کم عبثا وانکم الینا لا ترجعون)، یعنی اگر قیامتی در کار نبود و زندگی شما خلاصه در این چند روز دنیا می شد، حیات شما پوچ و بیهوده و بی معنی بود، این حیات جاویدان است که به زندگی شما در این جهان مفهوم می بخشد، و آن را از عبث بودن در آورده با حکمت خدا هماهنگ می کند و لذا به دنبال این آیه می فرماید: «پس خداوند فرمانروای حق برتر از آن است که عالم هستی را عبث آفریده باشد» "فتعالی الله الملک الحق". وجود او سراسر حق است، و باطل را در آن راهی نیست، و کار عبث و بی هدف، باطل است، و باطل با حق سازگار نمی باشد.
واژه «عبث» به گفته «مقائیس الله» و «مفردات» در اصل به معنی مخلوط کردن است، سپس به اموری که هدف صحیحی را دنبال نکنند اطلاق شده است و به گفته «لسان العرب» به معنی بازی کردن است، هرچند معنی مخلوط کردن را نیز از معانی آن شمرده اند، و در مجموع به کارهای بیهوده، بی اساس، نامعقول و خالی از غرض عقلانی اطلاق می شود، و این معنی در آفرینش انسان راه ندارد.
در دومین آیه همان مطلب در قالب دیگری ریخته شده، می فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو قرار دارد جز به حق نیافریدیم» (و ما خلقنا السماوات والارض و ما بینما الا بالحق) سپس بلافاصله می افزاید: «و ساعت موعود (قیامت) به طور مسلم فرا خواهد رسید» ( وان الساعه لاتیه).
ذکر این دو جمله با یکدیگر، ممکن است اشاره به این باشد هدف از آفرینش این جهان بزرگ با تمام شگفیتها و برکات و نعمتهایش و با تمام اسرار و عجایبش اگر تنها برای چند روز زندگی پست مادی دنیا بود، یک آفرینش باطل و فاقد حق بود، آنچه حقانیت به آن می بخشند و به آن هدف می دهد، همان زندگی جاویدان سرای دیگر است. در آیه گذشته، سخن از«عبث نبودن» آفرینش انسان بود، و در این آیه، سخن از«حق بودن» آفرینش کل جهان است، و هر دو به یکجا منتهی می شود، و آن اینکه زندگی دنیا بریده از زندگی آخرت، بیهوده و باطل و بی محتوی است. و این کاری است که از حکیم، هرگز سرنمی زند.
در تفسیر المیزان آمده است که منظور از حق در این آیه، نقطه مقابل لعب و باطل است، و جمله "وان الساعه لاتیه" گواه بر آن است، و آنها که «حق» را به معنی «عدل و انصاف» تفسیر کرده اند، درست به نظر نمی رسد. قابل توجه اینکه در پایان همین آیه، پیامبر را دستور به عفو و بخشش می دهد، بخششی زیبا که حتی آمیخته با ملامت و سرزنش نباشد (فاصفح الصفح الجمیل). این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که ای پیامبر! چون هدف آفرینش تربیت انسانها و آماده ساختن برای جهان دیگر است، باید تمام اصول تربیت را به کاربندی که از جمله آنها عفو و گذشت و محبت و مدارا، مخصوصا در برابر افراد نادان و متعصب است. این نکته نیز قابل توجه است که مفهوم آیه اول این است که اگر زندگی آخرت نبود، آفرینش انسان «عبث» بود، و مفهوم آیه دوم (طبق تفسیر بالا) این است که اگر آخرت نبود، آفرینش کل جهان باطل و بیهوده بود، شاید از این نظر که محصول اعلاء و ثمره شجره جهان انسان است، و اگر حیات جاودان آخرت در کار نباشد، هم آفرینش «ثمره» بیهوده است و هم «شجره»! تعبیر به "ما بینهما" ( آنچه در میان زمین و آسمان وجود دارد) شامل اصناف فرشتگان، همچنین نور و حرارت و ابر، هوا و انواع گازها، بلکه از یک نظر شامل اصناف موجوداتی که بر صفحه زمین زندگی می کنند، اعم از انسان، انواع جانداران دیگر و گیاهان می شود.
در سومین و آخرین آیه، اشاره به هدف آفرینش انسان کرده و آن را با مسأله معاد مربوط می سازد، می فرماید: «آیا انسان گمان می کند، مهمل و بی هدف رها می شود. (ایحسب الانسان ان یترک سدی) سپس به پیدایش انسان از آب ناچیز «نطفه» و پاره ای از مراحل تکامل او در رحم کرده، می افزاید: «آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را احیاء کند»؟! (الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی)، و به این ترتیب روشن می شود هدفدار بودن وجود انسان بدون پیوند با حیات بعد از مرگ، حاصل نمی گردد.
مسلما فعل خداوند حکیم بی هدف نیست، و مسلما هدف افعال او به خودش باز نمی گردد، چرا که او از هر نظر بی نهایت و غنی بالذات است، پس به بندگان باز می گردد. آیا زندگی کوتاه دنی که آمیخته با انواع ناملائمات و مصائب است می تواند هدف این آفرینش بزرگ باشد؟ قطعا نه، بنابراین راهی جز قبول عالمی دیگر که هدف سیر تکاملی انسان است باقی نخواهد بود.
"سذی" (بر وزن هدی) به گفته «التحقیق» در اصل به معنی حرکت بدون فکر و تدبیر و نظم صحیح است، به همین مناسبت به شتری که بدون ساربان در بیابان رها شده «ابل سدی» گفته می شود، به رطوبتهایی که در شب می ریزد نیز «سدی» (بر وزن وفا) می گویند، زیرا نظم و برنامه خاصی ندارد، به تارهای پارچه قبل از آنکه «پود» در آن بدوند، «سدی » می گویند، چون در آن حال، مهمل و بی نتیجه است. کوتاه سخن اینکه: آیه ضمن یک استفهام انکاری می گوید: آیا ممکن است انسان بدون هیچ برنامه ای به حال خود رها گردد، با آن همه استعداد و نیروهای فکری و جسمی و امکانات گوناگون؟ سپس از آن مسأله تکلیف و مسئولیت و معاد را نتیجه می گیرد.
توضیحات
کدام عاقل زندگی چند روزه دنیا را هدف آفرینش می شمارد؟ بدون شک عالمی که در آن زندگی می کنیم بسیار عظیم، دقیق و حساب شده است. کره زمین ما یک واحد از مجموعه منظومه شمسی، و آن نیز به نوبه خود یک واحد از مجموعه کهکشان است، و کهکشان ما نیز یک واحد از مجموعه کهکشانهای بیشماری است که در این عالم وجود دارد. در کتاب سفری به جهانهای دور دست که مولف آن پرفسور «کارل گیلزین» بر بال و پر اندیشه سوار شده و در اطراف این جهان پهناور به پرواز در آمده است، می خوانیم: «مجموعه غول پیکر ستارگان که نام دیگرش کهکشان است همین جزائر فلکی که پیرامون محور خود می چرخند در فواصل عظیمی از هم شناورند که فکر کردن درباره آن هم مشکل است. هر یک از این کهکشانها از چندین میلیارد ستاره تشکیل شده! و فواصل این ستارگان، گاه چنان عظیم است که نور (با آن سرعت سرسام آورش) صدها هزار سال وقت می طلبد تا فاصله میان دو ستاره را که در مرزهای یک کهکشان قرار دارد طی کند. اگر بر این سخن این جمله را بیفزائیم که تحقیقات اخیر دانشمندان فلکی نشان می دهد حداقل در کهکشان ما یکصد میلیارد ستاره وجود دارد، و تا آنجا که سرپنجه علم و دانش، آن را گشوده بالغ بر یکهزار ملیون کهکشان در این جهان موجود است!( این از نظر عظمت). و اما از نظر دقتی که در ساختمان جزءجزء این عالم به کار رفته ساختمان یک سلول کوچک را با ساختمان یک شهر صنعتی با تمام کارخانه هایش می توان مقایسه کرد و در این میان انسان حداقل کاملترین موجودی است که ما می شناسیم با ساختمان ویژه روح و جسم، و ریزه کاریها و ظرافتها و عجائبش. حال اگر بنا باشد زندگی این گل سرسبد جهان آفرینش در این خلاصه شود که چند روزی در این جهان بماند، مدتی کودک و ناتوان، مدتی پیر و از کار افتاده، زمانی گرفتار طوفانهای شدید جوانی، گاه سالم، گاه بیمار، و غالبا گرفتار تهیه مایحتاج زندگی که در «خور و خواب» خلاصه می شود سپس مردن و فانی شدن، چقدر نازیبا و دور از حکمت است.
می گوئیم خداوند حکیم است یعنی تمام افعال او بر طبق حکمت می باشد. آیا حکمت جز این است که تمام کارهای او هدف روشن و حساب شده ای را تعقیب می کند، آیا هدف او ممکن است بهره گیری وجود خودش باشد با اینکه از همه چیز بی نیاز و صاحب کل کمالات به صورت نامتناهی است، و اگر نتیجه عائد بندگان می شود مسلما زندگی مادی و محدود جهان نمی تواند هدفی برای این آفرینش عظیم باشد، همان زندگی که با یک چشم بر هم زدن فانی می شود. آیا این بدان نمی ماند که صنعتگری یک ماشین بسیار عظیم و دقیق صنعتی را طی سالیان دراز بسازد، همین که به کار افتاد، آن را درهم بکوبد و نابود کند؟ آیا به عقیده شما این کار حکیمانه است؟ آیا این شبیه به آن نیست که کودکی را با هزاران دردسر در یک رحم مصنوعی پرورش دهند، و آنگاه که ورزیده و آماده زندگی شد آن را بکشند؟
به همین جهت مادیین که اعتقاد به خدا و معاد ندارند زندگی را پوچ و بی هدف می شمرند، و راستی هم زندگی دنیا منهای حیات رستاخیز، پوچ و بی هداف است، و از این نظر حق با آنها است! به همین دلیل هرکس ایمان به خدا و حکمت او دارد نمی تواند انکار کند که با مرگ انسان حیات او برچیده نمی شود، و این عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت یک جنین در خود پرورش می دهد و آماده تولد ثانوی در جهان دیگر می سازد، مسلما زندگانی جنین در رحم هدف نیست بلکه مقدمه است برای یک زندگی گسترده دیگر.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 239 تا 246
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها