برهان بقاء روح یکی از دلایل وقوع معاد از دیدگاه قرآن
فارسی 2618 نمایش |بسیاری از فلاسفه الهی در بحث معاد به سراغ مسأله بقاء روح رفته اند، و آن را از دلائل زنده این مسأله می دانند. بدون شک اعتقاد به بقاء روح نیمی از راه معاد و زندگی پس از مرگ را برای ما همواره می سازد، ولی چنان نیست که اگر کسی اعتقاد به بقای روح نداشته باشد اثبات مسأله معاد و رستاخیز برای او مشکل شود، بلکه بحث معاد منهای مسأله بقاء روح نیز کاملا قابل اثبات است. و شاید به همین دلیل قرآن مجید در این همه آیاتی که درباره معاد بحث کرده است کمتر روی مسأله بقای روح تکیه نموده، و به تعبیر دیگر قرآن مجید پیوند خاصی میان مسأله معاد و بقای روح برقرار نساخته است، ولی با این حال نمی توان انکار کرد که اثبات مسأله معاد در پرتو مسأله بقای روح روشنتر و آشکارتر خواهد بود. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و به آیات زیر گوش جان می سپاریم:
1- و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون (آل عمران/169)
2- ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون (بقره/154)
3- النار یعرضون علیها عدوا وعشیا ویوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب (مومن/46)
4- قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون (سجده/11)
5- الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت ویرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون (زمر/42)
ترجمه:
1- (ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
2- و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده مگوئید، بلکه آنها زندگانند ولی شما شما نمی فهمید.
3- عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که قیامت برپا می شود دستور آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید.
4- بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را می گیرد سپس به سوی پروردگارتان باز می گردید.
5- خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض می کنند و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام «خواب» می گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد، و ارواح دیگری (که باید زنده بمانند) باز می گرداند تا سرآمد معینی، در این امر نشانه های روشنی است برای کسانی که تفکر می کنند.
تفسیر و جمع بندی:
استقلال روح
در نخسین آیه، سخن از شهیدان راه خداست که گروهی از افراد سست ایمان به حالشان تأسف می خوردند که چگونه مردند و از میان رفتند و به خاک سپرده شدند و دستشان از همه جا کوتاه گشت؟! در اینجا قرآن روی سخن را به پیامبر کرده (تا دیگران حساب خود را بکنند) می فرماید: «هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون)، و به این ترتیب دید مردم را درباره مرگ مخصوصا «مرگ شهیدان راه خدا» به کلی دگرگون می سازد و نشان می دهد که آنها در جوار رحمت الهی درحالی که شادی در سراسر وجودشان موج می زند و برای دیگران پیام می فرستند که هیچ غم و اندوهی ندارند، آرمیده اند.
این تعبیرات زنده و روشن به خوبی حکایت از بقای روح و زندگی شهیدان در عالمی بسیار برتر و بالاتر از این جهان می کند. اگر زندگی انسان با مرگ به کلی پایان می گرفت این تعبیرات حتی درباره شهیدان نامفهوم بود، و جز مشتی مجاز گوئی چیز دیگری نبود. ولی آنها که نتوانسته اند پیام آیه را درک کنند، گاه به پیروی از همان افراد ضعیف الایمان آغاز اسلام، این گونه تعبیرات را به معنی بقای نام شهیدان و مکتب آنها و مانند آن تفسیر کرده اند در حالی که آیه به وضوح این گونه افکاررا رد می کند، و برای شهیدان حیات جاویدان قائل است، حیاتی که مسلما جسمانی نیست، چون جسم خونین شهید به خاک سپرده می شود، پس حیاتی است روحانی از طریق بقای روح در برزخ. گرچه بعضی – به گفته تفسیر المیزان –اصرار دارند که این آیه مخصوص شهدان بدر است (یا به تعبیر بعضی دیگر مربوط به شهدای احد) ولی مسلما آیه مفهوم وسیع و گسترده ای دارد و عموم شهیدان را بدون استثناء شامل می شود، و غیر شهیدان را نیز نفی نمی کند. به هر حال لحن این آیه و آیات بعد از آن همگی حکایت از بقای ارواح آنها، و بهره گیری از ارزاق معنوی در جوار رحمت الهی، و شاد بودن به نعمت و فضل او دارد، و خط بطلان بر توجیهات و تفسیرهای انحرافی می کشد.
باز هم شهیدان راه خدا
همین معنی در دومین آیه مورد بحث به شکل دیگری آمده است، با این تفاوت که شأن نزول آیه قبل شهدای احد بود، و شأن نزول این آیه شهدای میدان بدر است، ولی محتوای آیه در هرجا عمومیت دارد. و نیز با این تفاوت که روی سخن در آیه قبل به پیغمبر اکرم(ص) بود و در اینجا به همه مسلمانان است، می فرماید: «به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید، بلکه آنها زنندگانند ولی شما نمی فهمید»! (ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون).
درست است که آیه اول به ضمیمه آیاتی که بعد از آن است تأکیدهای بیشتری روی مسأله حیات روحانی شهیدان دارد، ولی آیه دوم نیز کاملا گویا است، به خصوص اینکه می گوید: «آنها زنده اند و شما نمی فهمید!» باز در اینجا به گفته بعضی از کوته فکران برخورد می کنیم که برای حیات شهیدان به توجیهات مجازی و انحرافی دست زده اند، و حیات را به معنی هدایت یا زنده ماندن نام و مکتب آنها، تفسیر کرده اند، درحالی که هیچ گونه شاهدی برگفتار خود ندارند. این گروه گویا در تعبیرات این دو آیه به هیچ وجه دقت نکرده اند که برای شهیدان علاوه بر حیات، رزق و روزی، شادی و بشارت، بهره گیری از انواع نعمتهای الهی، و عدم ترس و غم، ذکر می کند، و مخصوصا با صراحت می گوید: شما حیات آنها را درک نمی کنید! اگر مقصود بیان نام و مکتب یا حیات در قیامت بوده باشد هیچ یک از این تعبیرات صحیح به نظر نمی رسد. و به این ترتیب قرآن پایه بحث بقی روح را در اینجا نهاده و آن را از شهیدان آغاز کرده است.
عذاب آل فرعون در برزخ
در سومین آیه، سخن از یک جمعیت ظالم و ستمگر یعنی «آل فرعون» در میان است که درست نقطه مقابل شهدا هستند، حال آنها را بعد از مرگ چنین بیان می کند: «آنها هرصبح و شام بر آتش عرضه می شوند، و آن روزی که قیامت برپا می گردد دستور داده می شود که آل فرعون را داخل در اشد العذاب کنید»! (النار یعرضون علیها عدوا وعشیا ویوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب).
پر واضح است که منظور از آتش که آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه می شوند آتش برزخی است، چرا که آنها از دنیا رفته اند، و هنوز هم قیامت برپا نشده، به علاوه مجازات آنها در قیامت صبح و شام نیست، بلکه به طور دائم در اشد عذاب خواهند بود (همان گونه که ذیل آیه گواهی می دهد). این تعبیر شاهد زنده دیگری بر بقای روح است، چرا که روح باقی نباشد چه چیزی را صبح و شام بر آتش عرضه می کنند؟ آیا تنها جسم بی جان و خاک شده؟ این که تأثیری ندارد، پس باید روح آنها باقی بماند و دارای درک و شعور باشد و در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهی گردد. تعبیر به «غدو» و «عشی» (صبح و شام) ممکن است به خاطر آن باشد که موقع صبح و شام از مواقع قدرت نمائی طاغوتیان و عیش و نوش آنهاست، درست در همین ساعات گرفتار مجازات الهی می شوند.
تعبیر «یعرضون» (عرضه می شوند) مسلما با داخل شدن در آتش که در ذیل آیه آمده تفاوت دارد، و ممکن است اشاره به نزدیک شدن آتش به آنها بوده باشد، در برزخ آتش دوزخ می شوند و در قیامت داخل آن! بسیاری از مفسران این آیه را دلیل بر عذاب قبر و برزخ گرفته اند، و مسلم است که عذاب قبر (و برزخ) بدون بقای روح معنی و مفهومی نخواهد داشت.
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام(ص) می خوانیم که فرمود: هر یک از شما از دنیا می رود صبح و شام جایگاهش را در قیامت به او عرضه می کنند، اگر بهشتی باشد جایش را در بهشت ، و اگر دوزخی باشد در جهنم به او نشان می دهند و به او گفته می شود: این جایگاه تو است در قیامت (و همین امر مایه نشاط با شکنجه و عذاب اوست). این حدیث نشان می دهد که پاداش و کیفر برزخی منحصر به شهیدان یا آل فرعون نیست و دیگران را نیز شامل می شود.
قبض ارواح!
در چهارمین آیه (و آیات متشابه آن) به تعبیر دیگری در این زمینه برخورد می کنیم که می فرماید: «به آنها بگو فرشته مرگ که مأمور بر شماست، شما را تحویل می گیرد (روحتان را قبض می کند) سپس به سوی پروردگارتان باز می گردید» (قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم ثم الی ربکم ترجعون).
تعبیر تازه و جالب در اینجا تعبیر "یتوفاکم" از ماده «توفی» (بر وزن ترقی) است. به گفته «راغب» در «مفردات»، «وافی» در اصل به معنی چیزی است که به حد کمال برسد، بنابراین «توفی» به معنی گرفتن چیزی است به طور کامل، این تعبیر به وضوح این حقیقت را می رساند که مرگ به معنی فنا و نابودی نیست، بلکه نوع کاملی از قبض و دریافت، و گرفتن روح آدمی به طور کامل می باشد، و این خود دلیل زنده ای است که روح آدمی بعد از مرگ باقی می ماند.
بسیاری از مفسران بزرگ به این مسأله توجه کرده و بر آن تأکید نموده اند، و گرنه فنا و نابودی چیزی نیست که «توفی» (دریافت کامل) در مورد آن صادق باشد. قابل توجه اینکه این آیه در پاسخ کسانی است که قیامت را انکار می کردند، و در آیه قبل از آن، از آنان چنین نقل شده: «آنها گفتند آیا هنگامی که مردیم و در زمین گم شدیم آفرینش تازه ای می یابیم»؟! (و قالوا اذا ظلنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید)، آیه در پاسخ آنها می گوید: «وجود شما تنها جسم شما نیست که با مرگ به طور کلی گم شوید، بلکه گوهر اصلی که روح است از سوی فرشتگان الهی گرفته می شود و در قیامت به سوی خدا باز می گردید (و جسم شما نیز در کنار روح محشور می شود).
این تعبیر چنانکه گفتیم در آیات متعددی از قرآن، تکرار و تأکید شده است. پیام آیات این است که هرگز به مرگ از دریچه چشم دنیا پرستان مادی نگاه نکنید که آن را به معنی نابودی انسان و نقطه پایان زندگی او می شمرند، و فریاد "ان هی الاحیاتنا الدنیا نموت ونحیا" سر میدهند، بلکه مرگ انتقال از «حیات ادنی» و زندگی پست تر، به «حیات اعلی» و زندگی بالاتر است، آن هم توسط فرشتگان الهی که وسیله این نقل و انتقالند. در بعضی از موارد این «توفی» (دریافت) را به خدا نسبت می دهد "الله یتوفی الانفس حین موتها" «خداوند جانها (ارواح) را به هنگام مرگ می گیرد و دریافت می کند» (زمر/42) و در جای دیگر می خوانیم: "ولکن اعبد الله الذی یتوفاکم" «ولی من خدائی را پرستش می کنم که (روح) شما را به هنگام مرگ می گیرد» (یونس/104). البته هرگز تضادی بین این سه تعبیر که در قرآن مجید آمده (خدا جان شما را می گیرد، فرشته مرگ می گیرد، ملائکه و فرشتگان می گیرند) وجود ندارد چرا که همه فرمانبر خدا هستند پس فاعل اصلی اوست، و فرشتگان قبض ارواح نیز رئیسی دارند که ملک الموت نامیده می شود، و فرشتگان دیگر قبض ارواح مأموران اویند.
در پنجمین و آخرین آیه همین معنی با اضافاتی به چشم می خورد که وضع انسان را به هنگام خواب با هنگام مرگ مقایسه می کند، و تعبیر «توفی» را در هر دو به کار می برد، می فرماید: «خداوند جانها (ارواح) را به هنگام مرگ قبض می کند، و جانهائی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد» (الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها)، «سپس آن را که فرمان مرگ درباره آنها صادر شده نگه می دارد و دیگری را ( که مشمول فرمان مرگ نیست) باز می گرداند، تا سرآمد معینی»(فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی)، «در این مسأله آیات و نشانه های روشنی است برای آنها که تفکر می کنند» (ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون).
«انفس» جمع «نفس» به معنی جان است و جان در اینجا همان روح انسانی است. از آیه فوق استفاده می شود که در هر دو حال روح از انسان گرفته می شود، در حال مرگ و در حال خواب، با این تفاوت که در حال خواب توفی کامل نیست و بار دیگر به بدن فرستاده می شود، ولی در حال مرگ بازگشتی وجود ندارد (البته گروهی هستند که از حال خواب به حال مرگ منتقل می شوند و هرگز بیدار نمی شوند که در آیه فوق به آنها نیز اشاره شده است) یا به تعبیری که در بعضی از کلمات مفسرین آمده است: «روح دارای سه حالت است، گاه شعاع آن بر ظاهر و باطن بدن می افتد، و گاه فقط بر ظاهر آن می تابد، و گاه پرتو آن به طور کلی از ظاهر و باطن جمع می شود. اولی حال بیداری است، دومی حال خواب، و سوی حال مرگ است».
برای توضیح بیشتر باید به این حقیقت توجه داشت که حیات انسان برسه گونه است: «حیات نباتی» که بر اساس آن سلولهای بدن دارای تغذیه و رشد و نمو تولید مثل اند (مانند همه گیاهان). «حیات حیوانی» که شامل حس و حرکت نیز می شود، اعم از حرکات غیر اختیاری، مانند ضربان قلب و نبض، یا حرکات اختیاری، مانند راه رفتن یک حیوان و تکان دادن دست و پا، و «حیات انسانی» که مربوط به ادراکات عالیه انسان، و تصمیم و اراده و تحلیل مسائل مختلف، و ابداع و ابتکار و احساس تعهد و مسئولیت است.
مسلم است در حال خواب نوع اول و دوم از انسان گرفته نمی شود، تنها نوع سوم است که آن را از دست می دهد. ضمنا از این آیه به خوبی استفاده می شود که خواب «شکل ضعیفی از مرگ» است، یا به تعبیر دیگر، مرگ «نمونه کاملی از خواب» می باشد، و نیز استفاده می شود که انسان ترکیبی از جسم و روح، جسم از جهان ماده است و روح گوهری است ماورای جهان ماده عنصری. و نیز معمای خواب و رویا و حقایق تازه ای را که انسان در این حال درک می کند تا حدی حل می شود، زیرا در موقع خواب، روح انسانی جدا می گردد و به فعالیت آزادانه تری می پردازد، و به همین دلیل از عوالمی تازه آگاه می شود.
در حدیثی از امیرمومنان علی(ع) می خوانیم: "ان الروح یخروج عند النوم ، ویبقی شعاعه فی الجسد ، فلذلک یری الرویا ، فاذا انتبه عاد روحه الی جسده باسرع من لحظه!" «روح به هنگام خواب از بدن خارج می شود و پرتو و شعاع آن در بدن می ماند، لذا انسان خواب می بیند، و هنگامی که بیدار شد، روح سریعتر از یک لحظه به جسد باز می گردد».
به هرحال این آیات هیچ گونه تفسیری جز مسأله بقاء روح ندارد، چرا که دریافت چیزی آن هم به صورت کامل به هنگام مرگ، مصداق جسمانی ندارد، حیات گیاهی و حیوانی که با مرگ نابود می شود نمی تواند مصداقی برای عنوان «توفیب» باشد، بنابراین نتیجه می گیریم که منظور دریافت روح انسانی است که عامل حیات انسانی می باشد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 277 تا 287
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها