تفسیر آیاتی از قرآن پیرامون ربوبیت، یکی از صفات فعل خداوند

فارسی 3301 نمایش |

«صفات فعل»، صفاتی است که با ملاحظه انجام فعلی از ناحیه آن ذات مقدس بر او اطلاق می شود، مثلا می گوئیم خداوند خالق و رازق است، مسلما این صفت قبل از آنکه مخلوقی را بیافریند و روزی دهد برا و اطلاق نمی شد (البته قدرت بر خلقت و روزی دادن را داشت اما وصف خالق و رازق بر او صادق نبود) بنابراین صفات فعل در واقع حادثند، و طبعا عین ذات خدا نیستند، و در حقیقت آنها مفاهیمی هستند در ذهن ما.

مالک –ملک- حاکم – حکیم – رب

این اوصاف چهارگانه که از صفات فعل خداوند است مفهوم بسیار وسیعی دارد که شامل همه موجودات جهان می شود، و از نظر ترتیب منطقی بعد از خلقت و آفرینش قرار گرفته است. در این راستا به آیات زیر گوش دل فرا می دهیم:

1- قل اللهم  مالک الملک: «بگو ای خداوندی که مالک همه ملکها توئی» (آل عمران /26) مالک یوم الدین:« خداوندی که مالک روزجزا است»(حمد-4)

2- فتعالی الله الملک الحق: «پس بلند مقام است خداوندی که سلطان برحق است»(طه/114)

3-....و هوخیز الحاکمین: «او بهترین حاکمان است» (اعراف/87)

4- قل اغیر الله ابغی ربا وهو رب کل شییء: «آیا غیر از خدا را پروردگاری برای خود برگزینم در حالی که او پروردگار همه چیز است»‌؟(انعام/164)

5- فاعلموا ان الله عزیز  حکیم «بدانید خداوند قدرتمند و حکیم است» (بقره /209)

توضیح و پیام
«ملک» و «مالک» و«ملیک» هر سه از ماده «ملک» (بر وزن مرغ) است و به گفته مقاییس اللغه، در اصل دلالت بر قوت و قدرت دارد، و از آنجا که صاحبان اموال مختلف و همچنین حکمرانان و فرمانروایان دارای قدرت و قوتند این اوصاف بر آنان اطلاق شده است.

«راغب» در «مفردات» می گوید: «ملک» به کسی گفته می شود که در توده مردم از طریق امر و نهی تصرف کند.. «ملک» معمولا در مالکیت سیاسی  گفته می شود و «مالک» در مسائل مالی. بعضی گفته اند: «مالک» جامعتر از«ملک» است، زیرا هر «مالکی» ملک و حکمران آن چیز است، ولی هر «ملک»، مالک نخواهد بود. بعضی نیز گفته اند که «مالک» اختیار دار هر گونه تصرفی در ملک خود می باشد، در حالی که «ملک» (حکمران) اختیار هرگونه تصرف را ندارد، به علاوه مملوک نمی تواند به میل خود از تحت مالکیت خویش درآید، در حالی که رعیت می توانند خود را از تحت حکومت حکمران خویش بیرون برند. البته این دو واژه هنگامی که به عنوان وصف خداوند به کار می رود اشاره به مصداق اتم و اکمل آن، و به یک معنی اشاره به تنها مصداق حقیقی آن است، لذا مرحوم «کفعمی» در «مصباح» هنگامی که  به واژه «ملک» می رسد می گوید: او کسی است که مالکیتش شامل تمام اصناف مملوکات می شود، و  هرگونه تصرف و امر نهی در مورد مأموران خود دارد، کسی که در ذات و صفاتش از همه موجودات بی نیاز است، و تمام موحودات در ذات و صفاتشان به او نیازمندند.

این نکته نیز قابل توجه است که مالکیت  و حاکمیت مولود خالقیت است، و از آنجا که «خالق» به معنی حقیقی در عالم هستی تنها خدا است در حقیقت «مالک اصلی»  نیز خدا می باشد، و اطلاق «مالک» و «ملک» بر غیر او از این نظر یک اطلاق مجازی است. «حاکم» از ماده «حکم» به گفته «مقائیس اللغه» در اصل به معنی «منع»  است و قبل از هر چیز به معنی منع از ظلم و ستم می باشد، و «حکیم» را از آن نظر حکیم می گویند که نیروی بازدارنده ای در مقابل کارهای خلاف دارد. توصیف خداوند به این صفت به خاطر آن است که همه موجودات را چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع از خلافکاری باز می دارد و نهی می کند. واژه «حکیم» از آن نظر که حکایت از علم خدا می کند جزء صفات ذات است و از آن نظر که اشاره به آفرینش موجودات براساس نظم خاص، و تشریع قوانین براساس مصالح کامل و متقن دارد، جزء صفات فعل محسوب می شود (دقت کنید).

در کتاب «التحقیق» آمده است که فرق بین «حاکم» و «حکیم» و «حکم» به خاطر تفاوتهائی است که از هیئت اشتقاق آنها حاصل می شود: «حکیم» به معنی کسی است که «حکم» برای او ثابت است، و «حاکم» کسی است که «حکم» همین معنی را توأم با ثبات بیشتری بیان می کند. «ابن اثیر» در «نهایه» می گوید: «حکم» و «حکیم» در نامهای خداوند به معنی حاکم است، سپس برای چند معنی ذکر می کند: کسی که اشیاء به نحو احسن ایجاد می کند،  کسی که از افضل اشیاء به بهترین وجهی آگاه است، کسی که از کارهای خلاف – مخصوصا ظلم و ستم – جلوگیری می کند،

«رب» دارای یک مفهوم اصلی و یک سلسله لوازم و شاخ و برگهای بسیار است، و به همبن دلیل موارد استعمال بسیاری دارد. مفهوم اصلی آن چنانکه در مفردات آمده «تربیت کردن» و سوق دادن به سوی کمال است، و از آنجا که این کار با مفاهیم دیگری مانند «اصلاح» و «تدبیر» «مالکیت» «حکومت» «سیادت» «تعلیم» و «تغذیه»  همراه است به هر یک از این مفاهیم نیز اطلاق شده است. در «لسان العرب» می خوانیم که «رب» علاوه بر اینکه بر ذات پاک خداوند اطلاق می شود به معنی مالک، آقا، مدیر، مربی، قیم و منعم نیز آمده است. در «مصباح کفعمی» نیز می خوانیم که «رب» در اصل به معنی تربیت و سوق تدریجی چیزی به سوی کمال است. سپس این معنی مصدری به عنوان مبالغه در معنی وصفی به کار رفته است، بعدا چهار قول درباره مفهوم اصلی آن ذکر می کند: مالک، آقا، مدبر و مربی، به ترتیب از مثالهای "رب الدار، اما احد کما فیسقی ربه خمرا"، و «ربانیون» و «ربائب» به معنی فرزند زوجه از همسر دیگر استفاده می کند. ولی به نظر می رسد که همه این معانی لازمه همان مفهوم «تربیت و پرورش» است.

از مجموع آنچه در بالا آمد روشن شد که صفات پنجگانه «ملک» و «مالک» و «حاکم» و «حکیم» و «رب» که همه از صفات فعلند (جز حکیم که هم به عنوان صفت فعل و هم به عنوان صفت ذات مانند عاالم ممکن است تفسیر شود) مفاهیمی نزدیک به هم دارند تقریبا  لازم و ملزوم  یکدیگرند. «ربوبیت» خداوند از «مالکیت» و «حاکمیت» او جدا نیست، و مالکیت و حاکمیت او آمیخته با «ربوبیت» او است. ایمان و توجه به این اوصاف پیامها و آثار تربیتی فراوانی برای انسان دارد، مخصوصا با توجه به اینکه این اوصاف به معنی واقعی کلمه مخصوص ذات پاک خدا است، ایمان به مالکیت او سبب می شود که من خود را در اموال خویش امانتدار بدانم، و باید طبق دستور مالک اصلی در آن رفتار کنم. ایمان به حاکمیت خداوند مرا از تن در دادن به حکومت ظالمان، طاغوتیان باز می دارد، و ایمان به ربوبیت او مرا از توجه به هرچه غیر او است مانع می شود، یعنی تمام عالم را جلوه او می دانم و همه را سر بر فرمان او می بینم و طبعا مرا از توجه به مخلوقات ضعیف و فرو رفتن در گرداب بردگی مخلوقات باز می دارد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 287 و صفحه 294 تا 299

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها