تفسیر آیاتی از قرآن، پیرامون عدل، یکی از صفات فعل خداوند
فارسی 3581 نمایش |در میان اوصاف الهی «صفات فعل» و صفت «عدالت» دارای ویژگی ها و خصوصیتهائی است و همین سبب شده که علمای علم عقائد آن را مستقلا به طور مشروح مورد بحث قرار دهند، تا آنجا که در میان اصول دین شکل استقلالی به خود گرفته و به عنوان یک اصل از اصول پنجگانه عقائد اسلامی معرفی شده است، درحالی که به ظاهر با بقیه صفات تفاوتی ندارد، و باید در مباحث خداشناسی در بحث «اسماء و صفات» ادغام گردد. مسأله عدل الهی از یکسو با اصل ایمان به وجود خدا ارتباط دارد، و از سوی دیگر با مسأله معاد، و از سوی سوم با مسأله نبوت، و از سوی چهارم با مسائلی مانند: پاداش و جزا، جبر و تفویض، توحید و ثنویت، فلسفه احکام و امثال آن، لذا اعتقاد به این اصل یا نفی آن می تواند چهره تمام معارف و اعتقادات دینی را دگرگون سازد. اضافه بر این بازتاب عدل الهی در جامعه بشری در مسأله عدالت اجتماعی، و عدالت اخلاقی و مسائل تربیتی نیز قابل انکار نیست. قبل از هر چیز باید به سراغ آیات قرآن مجید در این زمینه برویم، تا در پرتو آن مشکلات پیچیده این مسأله مهم گشوده شود. با این اشاره به آیات زیرگوش جان می سپاریم:
1- «ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون» (سوره یونس /آیه44)
2- «فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون» (سوره توبه /آیه 70 ، سوره روم /آیه9)
3- «و ما تنفقوا من خیر یوف الیکم و انتم لا تظلمون» (سوره بقره/آیه272)
4- «و ما الله یرید ظلما للعالمین» (سوره آل عمران/آیه108)
5- «شهد الله انه لا الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط» (سوره آل عمران/آیه18)
6- «انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط»
(سوره یونس/آیه 4)
7- «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا» (سوره انبیاء /آیه47)
8- «و ما ربک بظلام للعبید» (سوره فصلت/آیه46)
9- «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل کالفجار» (سوره ص/آیه 28)
ترجمه:
1- «خداوند هیچ به مردم ستم نمی کند، این مردمند که به خویشتن ستم می نمایند.»
2- «خداوند به آنها ستم نکرد اما خودشان برخویشتن ستم می کردند.»
3- «جز برای رضای خدا انفاق نکنید و آنچه از خوبیها انفاق می کنید به شما داده می شود و به شما ستم نخواهد شد.»
4- «و خداوند (هیچگاه) ستمی بر جهانیان نمی خواهد.»
5- «خداوند( با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش گواهی می دهند، درحالی که (خداوند ) قیام به عدالت دارد.»
6- «او خلق را آغاز کرد سپس آن را باز می گرداند، تا کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به عدالت جزا دهد.»
7- «ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می کنیم، لذا به هیچکس کمترین ستمی نمی شود.»
8- «و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمی کند.»
9- «آیا کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم؟ یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟! (این عدالت سازگار نیست.)
شرح مفردات
واژه «ظلم» به گفته «مقائیس» در اصل دارای دو معنی متفاوت است: یکی به معنی تاریکی که از آن تعبیر به «ظلمت» می شود، و دیگری به معنی قرار دادن چیزی در غیر محلش (نقطه مقابل عدل که قرار دادن هر چیزی در محل لایق آن است). این احتمال وجود دارد که هر دو به یک حقیقت باز گردند، چرا که ظلم (نقطه مقابل عدالت) سبب ظلمت و تاریکی است در هر جا باشد و شاید به همین دلیل راغب در مفردات نیز ریشه اصلی این واژه را همان ظلمت می شمرد. در «لسان العرب» آمده است که اصل «ظلم» همان «جور و تجاوز از حد» است، و درتعبیر دیگری می افزاید: ظلم به معنی
«انحراف از میانه روی» است.
البته این سه معنی «ظلم قرار دادن چیزی در غیر محل شایسته آن» و «تجاوز از حد» و «انحراف از میانه روی» همه به یک حقیقت باز می گردد. بعضی از دانشمندان ظلم را بر سه گونه تقسیم کرده اند: ظلم انسان نسبت به پروردگار که مصداق اعظم آن کفر و شرک و نفاق است، و ظلم انسان بر دیگران و ظلم او به خویشتن، و برای همه اینها شواهدی از قرآن مجید بیان شده، ولی از یک نظر هر سه قسم بازگشت به ظلم به خویشتن می کند، چرا که انسان اولین لحظه ای که تصمیم بر ظلم می گیرد نخستین ضربه را برخود وارد می کند، همان گونه که قرآن می گوید: "و ما ظلمونا ولکن کانوا انفسهم یظلمون" «آنها به ما ستم نکردند، به خودشان ظلم کردند» (سوره اعراف/ آیه 160).
نقطه مقابل ظلم، «عدل» است، و برای آن دو معنی متضاد ذکر کرده اند: نخست معنی معروف آن است که به معنی قرار دادن چیزی در محل لایق و مناسب است، و این مفهوم وسیع، مصداقهای زیادی دارد از جمله عدالت به معنی موزون بودن، عدالت به معنی رعایت تساوی و نفی هرگونه تبعیض، عدالت به معنی رعایت حقوق دیگران، عدالت به معنی رعایت استحقاقها و لیاقها، و بالاخره عدالت به معنی تزکیه و پاکسازی. و اگر گاهی به معنی شرک در قرآن مجید به کار رفته است به خاطر آن است که مشرک چیزی را عدیل و همتای خدا قرار می دهد،
در سوره انعام می خوانیم: "ثم الذین کفروا بربهم یعدلون" «سپس کسانی که کافر شدند، موجوداتی را عدیل و همطراز خدا قرار می دهند» (سوره انعام /آیه 1). معنی دوم به گفته مقائیس اللغه، اعوجاج و کجی و به گفته بعضی دیگر از ارباب لغت به معنی ظلم است (یعنی عدل از الفاظی است که دو معنی متضاد دارد، لذا به انحراف از یک مطلب، عدول گفته می شود). واژه «قسط» در اصل به معنی سهم و نصیب عادلانه است و به همین جهت گاه به معنی عدالت می آید، و آن در صورتی است که نصیب عادلانه هر کس پرداخته شود، و گاه به معنی ظلم می آید و آن زمانی است که نصیب عادلانه او گرفته شود، اولی معمولا به صورت باب «افعال» به کار می رود و لذا یکی از نامهای خدا را «مقسط» ذکر کرده اند، دومی به صورت «قسط» ( از ثلاثی مجرد) لذا «قاسط» به معنی ظالم است.
قرآن مجید می گوید: "و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا" «اما ظالمان آتشگیره دوزخند» (سوره جن/آیه15) و نیز در قرآن می خوانیم: "ان الله یحبس المقسطین" «خداوند عادلان را دوست دارد» (سوره مائده / ایه 42). ذکر این نکته نیز لازم است که «قسط» و «عدل» گاه به صورت جداگانه به کار می رود و تقریبا مفهومی معادل یکدیگر دارند، ولی گاه در برابر هم واقع می شوند، مانند حدیث معروفی که شیعه و اهل سنت از پیغمبر اکرم(ص) نقل کرده اند که فرمود: "لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی فیملاها عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما" «اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را طولانی می کند تا مردی از فرزندان من، قیام نماید، و زمین را از عدل و داد پر کند آنگونه که از جور و ظلم پر شده باشد».
در این روایت و مانند آن «عدل» و «قسط» در برابر هم قرار گرفته همانگونه که «جور» و «ظلم» در برابر یکدیگر است. در اینکه میان این دو چه تفاوتی است؟ ممکن است چنین گفته شود: «قسط» همانگونه که در تفسیر مفهوم لغوی آن گفتیم به معنی تقسیم عادلانه است و نقطه مقابل آن «تبعیض» است، بنابراین قسط آن است که حق هرکس به او برسد و به دیگری داده نشود. ولی عدالت در مقابل جور و تجاوز به حقوق دیگران است، به این صورت که فردی حق دیگری را غضب کرده و برای خود بردارد، و می دانیم عدالت کامل در جامعه انسانی آن زمان برقرار می شود که نه کسی تجاوز به حقوق دیگری کند، و نه حق کسی را به دیگری دهد.
از تعبیری که در بعضی احادیث آمده تفاوت دیگری نیز استفاده می شود، و آن این است که عدالت در مورد حکومت و داوری است، و قسط در مقام تقسیم حقوق است، در لسان العرب می خوانیم که در بعضی از احادیث آمده: "اذا حکموا عدلوا و اذا قسموا اقسطوا" «آنها هنگامی که حکومت می کنند عدالت پیشه می کنند و هنگامی که تقسیم می نمایند رعایت قسط می کنند». این احتمال نیز وجود دارد که عدل مفهومی وسیعتر و گسترده تر از قسط دارد که چرا که در مورد تقسیم گفته می شود و عدل هم در آن مورد و هم در موارد دیگر.
تفسیر و جمع بندی
خدا به هیچکس ستم نمی کند
قابل توجه اینکه در آیات قرآن مجید آنچه از واژه « عدل» به کار رفته است مربوط به وظیفه بندگان است، و این واژه در مورد خداوند به کار نرفته، در عوض، تعبیر به «نفی ظلم» از خداوند فراوان دیده می شود، و تعبیر به برقراری قسط از سوی پروردگار نیز کم نیست. این احتمال وجود دارد (فراموش نشود می گوئیم احتمال) که ترک استعمال واژه «عدل» در مورد ذات پاک پروردگار به خاطر آن است که عدل همان گونه که قبلا اشاره شد گاه مفهوم «شرک» را می رساند (معادل و همتائی برای خدا قرار دادن) و خدا نخواسته است این لفظ مشترک در مورد ذات پاکش به کار رود!
به هرحال در نخستین آیه مورد بحث به طور قاطع می فرماید: «خداوند کمترین ستمی به مردم نمی کند، این مردمند که به خویشتن ستم روا می دارند» "ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون". این تعبیر ممکن است اشاره به سخنی باشد که در آیات قبل از آن آمده که می گوید: «گروهی از مردم از مشاهده چهره حق، کور، و از شنیدن سخن حق، کرند، و این به خاطر اعمالشان است که پرده بر چشم و گوششان افکنده، نه اینکه خداوند آن ها را بی جهت به چنین حالتی مبتلا ساخته باشد». به تعبیر دیگر این یک سنت الهی است که چشمهای بینا و گوشهای شنوا اگر در مسیری که برای آن آفریده شده به کارگرفته نشوند، تدریجا قدرت خود را از دست می دهند. بنابراین اگر کسی به چنین حالتی دچار شود، خودش بر خویشتن ستم کرده نه خدا بر او. این تفسیر را بسیاری از مفسران پذیرفته اند، ولی عجب اینکه بعضی دیگر مانند «فخررازی» این مطلب روشن را رها کرده، و به سراغ تعصب مذهبی خویش در مسأله عدالت رفته اند، و گفته اند چون همه عالم، ملک خدا است، هر کاری کند ظلم نیست. در حالی که آیه دقیقا خلاف این مطلب را بیان می کند، ظاهر آن این نیست که ظلم در مورد او تصور نمی شود بلکه مفهوم آیه این است که در عین توانائی بر این کار هرگز انجام نخواهد داد، نظیر تعبیر فراوان است، اگر گفته شود فلان طبیب فلان بیمار را نپذیرفت، مفهومش این است می توانست ولی انجام نداد، هرگز نمی گوئیم فلان فرد بیسواد این بیمار را معالجه نکرد.
دومین آیه ناظر به عذابهای دنیوی است که دامنگیر شش گروه از اقوام پیشین بر اثر طغیان و ظلم و سرکشی شد می فرماید: «خدا به این اقوام هرگز ستم نکرد بلکه آنها بودند که بر خویشتن ستم روا می داشتند» (فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون). خداوند به آنها عقل و هوش و دانش داد، پیامبران الهی و کتب آسمانی را یکی بعد از دیگری به سوی آنها فرستاد، و کرارا به آنها هشدار داد، هنگامی که هیچک از اینها موثر نیفتاد، عذاب خویش را بر آنها نازل کرد، گروهی را با آب، جمعی را با باد و طوفان، و گروه دیگری را با زلزله ها، و صیحه های آسمانی درهم کوبید. این سخن ضمنا هشداری است برای اقوام موجود و طاغیان و یاغیان و گردنکشان که مراقب باشند، با تیشه ریشه خود را نزنند، و آتش در خرمن زندگی خویش با اعمالشان نیفکنند. جمله "فما کان الله لیظلمهم" که در آن جمع میان فعل ماضی «کان» و مضارع "لیظلمهم" شده است اشاره ای به این نکته است که خداوند در هیچ زمانی از ازمنه گذشته، ظلمی برکسی روا نداشته، این یک سنت مستمر و وصف ثابت است، نه یک امر مقطعی و گذرا و اتفاقی.
سومین آیه که در مورد خاصی یعنی مورد انفاق، وارد شده است با صراحت می گوید: «هر انفاقی در راه خدا کنید به شما باز پس داده می شود و هیچگونه ظلم و ستمی بر شما نخواهد شد» (و ما تنفقوا من خیر یوف الیکم و انتم لا تظلمون). جمعی از مفسران، ظلم را در اینجا به معنی نقصان تفسیر کرده اند، یعنی چیزی از حق شما، کم گذارده نمی شود، ولی ظاهر این است که «ظلم» همان معنی وسیع را دارد هرچند مصداق آن در اینجا نقصان از نظر کمیت یا کیفیت است. جالب توجه اینکه به طوری که صدر این آیه تلویحا، و شأن نزولهای وارده تصریحا، بیان می کند، این آیه در مورد انفاق، حتی بر نیازمندان کفار نازل شده است، و قرآن همه مسلمانان را تشویق می کند که به آنها نیز به هنگام حاجت انفاق کنند، آنها مسئول ایمان آوردن کفار نیستند، هدایت و توفیق آنها به دست خدا است و مطمئن باشند، هر انفاقی خالصانه و در طریق کمک به نیازمندان واقعی باشد، سرانجام نتیجه آن ( در دنیا و آخرت) به خانه انفاق کننده باز می گردد، و به او می رسد. اما در دنیا به خاطر اینکه اموال آنها را تضمین می کند، زیرا وقتی فقر بر گروهی از جامعه فشار وارد سازد هرج و مرج و ناامنی جامعه را فرا می گیرد و نه تنها اموال که جانها نیز در این نا امنی بر باد می رود، اما در آخرت به خاطر اینکه اضعاف مضاعف آن از زحمت واسعه الهی، و پاداشهای عظیم او، به آنها می رسد. این تعبیر ضمنا تشویقی است برای انفاق کنندگان که بهترین بخش از اموال خود را در راه خدا انفاق کنند، چرا که عینا به آنها باز می گردد، آیا کسی دوست دارد لباسهای کهنه، اموال نامرغوب برای او بیاورند؟ بنابراین نباید تنها همت او این باشد که اموال بی ارزش خود را در راه خدا انفاق کند.
و چهارمین آیه از تمام جهانیان نفی شده است، نه تنها ظلم بلکه اراده ظلم هم نمی کند، می فرماید: «خداوند هیچگونه ظلمی برای جهانیان اراده نمی کند» (و ما الله یرید ظلما للعالمین). اگر «عالمین» را به معنی جمع عاقل بگیریم تمام موجودات عاقل جهان را اعم از انسانها و جن و فرشتگان شامل می شود، و اگر حمل بر «تغلیب» کنیم همه موجودات عالم هستی اعم از جاندار و بی جان را در بر می گیرد، و عدل الهی را به معنی قرار دادن هر چیزی در محل مناسب خود درباره آنها تثبیت می کند. تعبیر به «ظلما» به صورت مفرد نکره آن هم بعد از نفی برای عمومیت است، و کمترین ظلم و کوچکترین ستم را شامل می شود. در تفسیر المیزان آمده است که تعبیر به «عالمین» بیانگر این حقیقت است که ظلم هرچه باشد و بر هرکس باشد اثرش در همه جهان ظاهر می شود (چرا که جهان یک واحد به هم پیوسته است). قابل توجه اینکه جمعی از دانشمندان به این آیه برای ابطال مذهب جبر و آنچه از آن سرچشمه می گیرد تمسک جسته اند. آنها می گویند: اگر اعمال بندگان فعل خدا باشد و از ذات پاک او سرچشمه گیرد، باید ظلمهائی را که به یکدیگر می کنند، یا به خویشتن روا می دارند، فعل خدا باشد، هنگامی که آیه فوق می گوید خدا هیچ ظلمی را نسبت به عالمیان نمی کند دلیل بر آن است که این مظالم و بیدادگریها فعل خداوند نیست، بلکه کار خودشان است، زیرا اگر فعل خداوند بود حتما آن ر اراده کرده بود، وقتی می فرماید اراده ظلمی نمی کند مفهومش این است که ذات پاکش از این مظالم مبرا است. عجب اینکه فخررازی این سخن را که با عقیده او در باب جبر و اختیار سازگار نیست نقل می کند بی آنکه جوابی برای آن داشته باشد. و به هرحال این آیه از سه جهت عمومیت دارد: از جهت «عالمین» و «ظلم» و «اراده» و جامعترین آیات نفی ظلم از خدا است.
پنجمین آیه برخلاف آیات قبل که سخن از نفی ظلم داشت، تأکید بر اثبات قسط و عدل دارد، آن هم به عنوان یک سنت دائمی وهمیشگی، می فرماید: « خدا گواهی می دهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان وصاحبان دانش نیز (هرکدام به گونه ای) این گواهی را می دهند، این درحالی است که خداوند قیام به قسط و عدل دارد» قابل توجه اینکه یکی از شرائط «شهود» عادل بودن او است، تا آنها را از هرگونه انحراف از مسیر حق بازدارد، و دراینجا نیز تکیه برعدالت خداوند، برای تکمیل شهادت او شده است. این عدالت با یک نگاه عمیق به جهان هستی به وضوح ثابت می شود، چرا که هرچیز را درجای خود می بینیم ، ونظام جاری در جهان را در نهایت دقت واستحکام مشاهده می کنیم، واگر دربعضی از حوادث و اشیاء جهان ناهنجاریهائی به چشم ما بخورد با دقت بیشتر و پیشرفت علم ودانش ما اسرار آن آشکار می شود، واگر موارد نادری آشکار نشود، با در نظر گرفتن حوادث شناخته شده جهان، می دانیم که این از جهل وکمی دانش ما است. از سوی دیگر عدالت خداوند نیز دلیلی بر وحدانیت او است، چرا که اگر غیر از او خالق و حاکمی درجهان بود جهان به دوگانگی تدبیر، ودرنتیجه به فساد کشیده می شد، بنابراین نظم موجود و وحدت تدبیر، بهترین دلیل بر یگانگی او است. به این ترتیب توحیدش دلیل بر عدالت، و عدلش دلیل بروحدانیت او است، واین مطلب لطیفی است که از آیه فوق به دست می آید. جالب اینکه «زمخشری» در «کشاف» این آیه را از دلائل نفی جبر گرفته، چرا که جبر با عدالت خدوند سازگار نیست، این مطلب روشنی است که در بحثهای آینده به خواست خدا برآن تکیه خواهیم کرد، چه ظلمی از این بالاتر که شخص دیگری را مجبور به کار می کند بعد او را به خاطرآن مواخذه ومجازات نماید؟! ولی فخررازی روی تعصب خاصی که درمسأله جبر دارد حمله شدیدی نسبت به صاحب «کشاف» کرده، وبارها او را به عنوان مسکین یا ناآگاه از تمام رموز علم معرفی نموده است سپس به اشکال معروف «علم خداوند» در مسأله جبر توسل جسته که اگر معصیت کاران عصیان نکنند، وگناهانی را که درعلم خدا از ازل گذشته انجام ندهند، علم خدا جهل می شود! درحالی که پاسخ این اشکال به قدری روشن است که امروز تمام کسانی که در مسأله جبر و تفویض مختصر اطلاعی دارند آگاهند وشرح آن به خواست خدا دربحثهای آینده خواهد آمد.
ششمین آیه باز اشاره به مسأله عدالت خداوند در قیامت در مسأله ثواب و جزا دارد، و روی کلمه «قسط» تکیه می کند، می فرماید: «او آفرینش را آغاز کرده، سپس آنرا باز می گرداند (به همان دلیل که قادر بر آغاز آفرینش بوده قادر بر معاد و تجدید حیات انسانها نیز هست) تا افرادی که ایمان آورده، و عمل صالح انجام داده اند به قسط و عدل جزا دهد» (انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط). این آیه در واقع، هم اشاره به دلیل امکان عقلی معاد است و هم دلیل وقوع آن، اما امکان آن، به خاطر اینکه کسی که در آغاز، آفرینش را بنیاد کرد قدرت او بر معاد و تجدید آن قطعی است. اما وقوع معاد به خاطر اینکه اگر نباشد قسط و عدالت تأمین نمی گردد، چرا که بسیارند نیکوکارانی که پاداش عمل خود را در این جهان نمی بینند و بدکارانی که کیفر اعمال خود را نمی چشند. اگر معادی در کار نباشد قسط و عدل بر باد می رود. قابل توجه اینکه در ذیل آیه اشاره به عذاب دردناک کافران در قیامت شده (والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون) بی آنکه سختی از قسط و عدل در آن شده باشد، این به خاطر آن است که اولا قسط بودن جزای کافران نیز به قرینه آغاز آیه معلوم می شود به علاوه جمله "بما کانوا یکفرون"دلیل روشنی است که مجازات آنها در برابر عمل آنها است، گویا با ذکر «قسط» به دنبال پاداش نیکوکاران به عنوان هدف آفرینش، مقصود بیان این بوده که هدف اصلی آفرینش آنها هستند و قیامت نیز به خاطر آنها برپا می شود، و درمورد دیگران جنبه تبعی دارد. بعضی از مفسران این احتمال را نیز در تفسیر آیه نقل کرده اند که قسط ناظر به اعمال مومنان است، یعنی خداوند مومنان را به خاطر قیام آنها به عدالت که مقتضای ایمان است، پاداش می دهد. ولی گوینده این سخن به این حقیقت توجه نکرده است که «عمل صالح» مسلما موافق با اصول عدالت است و نیازی به این قید ندارد، مگر اینکه جنبه تأکید داشته باشد، و می دانیم حمل کلام بر تأکید خلاف ظاهر است، و نیاز به قرینه دارد.
هفتمین آیه نیز همین معنی را تعقیب می کند با این تفاوت که قسط و عدل را به عنوان توصیفی برای ترازوهای سنجش اعمال بیان کرده، و می دانیم برپا کننده این ترازوها خداوند دادگر است، پس در واقع توصیفی است برای ذات پاک او. تفاوت دیگر این آیه با آیه قبل این است که مفهوم این آیه عام است، و مومن و کافر هر دو مشمول آن هستند، زیرا با «ترازوی عدل» جز عادلانه نمی سنجد و ظلم و بی عدالتی در آن نسبت به هیچکس راه ندارد، می فرماید: «ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می کنیم، لذا به هیچکس کمترین ظلم و ستمی نخواهد شد» (و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا). جالب اینکه «قسط» ( عدل به معنی مصدری) را صفتی برای موازین (ترازوها) قرار داده، و می گوید ترازوهائی که عین عدالت است، و این نهایت تأکید را میرساند، و به اصطلاح از قبیل «زید عدل» است که می گوئیم فلان کس عین عدل و داد است، بنابراین آیه نیازی به تقدیر ندارد. منظور از «موازین» وسیله سنجش است، و می دانیم وسیله سنجش هر چیز متناسب با آن است، سنجش وزن، سنجش حرارت، سنجش فشارخون و.... بنابراین وسیله سنجش اعمال نیز همان معیارهای خاصی است که با آن سنجیده می شود، چنانکه در زیارت امیرمومنان علی(ع) می خوانیم: "السلام علی میزان الأعمال" «سلام برکسی ترازوی سنجش اعمال است»! آری انسان کامل ترازوی سنجش اعمال افراد مختلف است، چون وزن هرکس به اندازه ای است که با او شباهت دارد! جالب اینکه در بعضی از تفاسیر آمده حضرت داود از خداوند تقاضا کرد که «ترازوی اعمال» را به او نشان دهد، هنگامی که مشاهده کرد مدهوش شد، وقتی به هوش آمد عرض کرد ای خدای من! ترازویی با این عظمت، چه کسی قدرت دارد کفه آن را پر از حسنات کند؟ خطاب آمد: ای داود! "اذا رضیت عن عبدی ملائها بتمره" «هنگامی که از بنده خودم راضی شوم آن را با یک دانه خرما ( که از روی اخلاص و نیت پاک در راه خدا داده باشد) پر می کنم! (آری در آنجا معیار کیفیت عمل است نه کمیت).
خدا «ظلام» نیست
در هشتمین آیه تکیه بر عنوان «ظلام» که صیغه مبالغه، و به معنی بسیار ظلم کننده است، شده، می فرماید، «پروردگار تو هرگز نسبت به بندگان ظلام نیست» (و ما ربک بظلام للعبید). این سخن را قران بعد از آن می گوید که خبر می دهد هرکس درگرو اعمال خویش است، اگر عمل صالحی انجام دهد به نفع خود انجام داده و اگر عمل بدی بجا آورد و به زیان خود بجا آورده است، و اگر مردم گرفتار عواقب شوم می شوند، نتیجه اعمال خودشان است و خداوند ستمی بر آنها روا نداشته است. نفی صفت «ظلام» (بسیار ظلم کننده) از خداوند، با اینکه او هرگز کوچکترین ظلمی برکسی روا نمی دارد، نکته ای دارد. بعضی گفته اند: منظور این است که «کمترین ظلم» از کسی که عالم به زشتی آن است و هیچ نیازی به آن ندارد، «ظلم عظیم» محسوب می شود. بعضی نیز گفته اند از آنجا که بندگان متعددند و اعمالشان نیز بسیار است اگر بنا بشود ظلم و ستمی بر آنها روا دارد، ظلم و ستم فراوانی می شود. این احتمال نیز وجود دارد که پیوستگی جهان آفرینش و مخصوصا زندگی انسانها با یکدیگر سبب می شود که اگر فرضا ظلم و ستمی از ذات پاک او درباره کسی سر می زد، به دیگران هم سرایت می کرد و جنبه «ظلام» به خود می گرفت. چگونه ممکن است خداوندی که منزه ازهر عیب و نقص، و موصوف به تمام صفات جمال و جلال است به وصف «ظلام» موصوف گردد. در اینجا تفسیر چهارمی است که از همه این تفاسیر بهتر به نظر می رسد و در بعضی از روایات معصومین (ع) اشاره به آن شده، و آن اینکه: «آیه فوق با توجه به آنچه در صدر آیه آمده، ناظر به ابطال عقیده جبر است، می فرماید آن کس که کار خوب کند به نفع خود کرده، و آن کس که کار بد کند به زیان خود کرده است . بنابراین همه در انجام اعمال خود مختارند و اگر خداوند بندگان را مجبور بر گناه می کرد، سپس آنها را مواخذه و مجازات می نمود قطعا «ظلام» بود، و چون خداوند ظلام نیست هرگز بندگان را مجبور بر زشتیها و سپس مواخذه و مجازات بر آن نمی کند. قابل توجه اینکه واژه «ظلام» پنج بار در قرآن مجید به کار رفته که چهار مورد آن درباره مسأله اختیار و آزادی اراده بندگان است.
چگونه ممکن است خوب و بد را یکسان قرار دهد؟
آخرین و نهمین آیه مورد بحث بی آنکه تصریحی به واژه عدالت و قسط یا نفی ظلم و مانند آن داشته باشد همین حقیقت را در قالب عبارت جالب دیگری بازگو می کند، می فرماید: «آیا ممکن است کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم؟ و آیا امکان دارد پرهیزگاران را همردیف فاجران و همانند آنها سازیم»؟! (ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل کالفجار). این استفهام یک استفهام انکاری است، یعنی چنین چیزی ممکن نیست زیرا این یک ظلم فاحش است که مصلح و مفسد، و متقی و فاجر در یک صف قرار گیرند. هرگز خداوند عادل چنین نمی کند. اگر مسإله آن چنان باشد که گروهی از بیخبران پنداشته اند که چون عالم ملک خدا است، بندگان بنده او هستند، هرکار کند عین عدالت است، آیه فوق مفهومی نخواهد داشت. قابل توجه اینکه آیه فوق مطلب را به وجدان بیدار انسانها عرضه می کند، و در قالب همان استفهام انکاری می گویند: ای وجدانهای بیدار! آیا ممکن است خداوند چنین کاری را انجام دهد؟ ضمنا این آیه اشاره به مسأله معاد نیز می باشد چرا که اگر معادی در کار نبود، مصلح و مفسد عملا در یک صف قرار می گرفتند، چون در دنیا ممکن است هیچکدام به جزای عمل خویش نرسند، و این با عدل او سازگار نیست، پس باید قیامتی در کار باشد تا اصول عدالت اجرا شود.
نتیجه
از مجموع این آیات به خوبی استفاده می شود که ظلم و ستم در هر قیافه و هرچهره، به هر شکل و هر مقدار، کم یا زیاد، در دنیا یا آخرت، نسبت به تمام افراد از ساحت مقدس خدا دور است. او نه کاری می کند که مستقیما ستم بر کسی باشد، و نه کاری که به خاطر آن (هرچند با صدها واسطه) ستم به کسی رسد، و این معنی با تعبیرات مختلف و عبارات گوناگون و تأکیدات زیاد در آیات مختلف بالا مطرح شده است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 397 تا 417
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها