نگاهی به فلسفه و علل پدیده های ناگوار
فارسی 1691 نمایش |پدیده های ناخوشایند را می توان در چند دسته خلاصه کرد:
1- تفاوتها و تبعیضها- بعضی از انسانها از نظر هوش و استعداد بسیار قوی، و بعضی متوسط، و بعضی کمتر از متوسط هستند. از نظر قوای جسمانی نیز این تفاوتها وجود دارد، از جهت ظاهری نیز زشت و زیبا وجود دارد، و از نظر مال و ثروت نیز تفاوت بسیار است.
2- نقصها و کمبودها- بسیاری از انسانهای سالم از مادر متولد می شوند درحالی که بعضی گرفتار نقص عضوند، و این نقیصه در تمام طول عمر آنها را آزار می دهد.
3- شکستها و ناکامیها- زندگی انسان همواره آمیخته با انواع مشکلات طاقت فرسا، بیماریها، ناکامیها، شکستها و مانند آن است، چگونه عدل الهی اجازه می دهد که انسان گرفتار این امور باشد و شهد زندگی در کامش شریگ گردد.
4- حوادث ناگوار – در طول زندگی انسان، حوادث طبیعی تلخ و دردناک و بلاگونه ای رخ می دهد که گروهی را خشک وتر می سوزاند، ویرانیها و کشتارهای زلزله ها و طوفانها و خشکسالیها و قحطیها را همه شنیده ایم، و معمولا هنگامی که این حوادث پیش می آید این سوال مطرح می شود: مگر نه این است که همه عوامل و اسباب طبیعی تحت امر خدا هستند؟ و آب و باد و خاک و آتش سر بر فرمان اویند، رودها از خود طغیان نمی کنند، و آنچه او فرمان می دهد همان می کنند، آیا اینگونه امور با اصل عدالت و حکمت او سازگاز است؟
پاسخ تفصیلی به پدیده های ناگوار
1- فلسفه تفاوتها
غالبا «تفاوت» و «تبعیض» با یکدیگر اشتباه می شود، و دومی که جنبه منفی دارد به جای اولی که در بسیاری از مواقع دارای جنبه مثبت است می نشیند. توضیح اینکه منظور از «تبعیض» این است که میان دو موجود که در شرائط کاملا مساوی قرار دارند فرق بگذاریم، مثلا به یکی از دو نفر که هر دو کار مشابهی را انجام داده اند، و شرائط خود آنها نیز یکسان است، دو برابر دیگری مزد بدهیم، و یا اگر هر دو کار بدی را به طور یکسان انجام داده اند، و شرائطشان نیز یکسان است، یکی را نصف دیگر مجازات کنیم، و یا اصلا یکی را ازمجازات معاف کرده، و دیگری را به اشد وجه مجازات کنیم. ولی اگر اعمال مثبت و منفی متفاوت بود، یا انجام دهندگان با هم فرق داشتند، فرق گذاشتن در میان آنها عین عدالت است. این از نظر پاداش و کیفر.
از نظر آفرینش و تکوین نیز جهان آفرینش مجموعه ای است از موجودات کاملا متفاوت، چرا که هر کدام وظیفه خاصی برعهده دارند، و باید آفرینش و ابزارها و استعدادها هماهنگ با آن باشد. نگاهی به اعضاء بدن یک انسان می کنیم بعضی از سلولهای بدن به قدری ظریف است که یک ضربه مختصر، و یا حتی وزش یک نسیم، یا تابش نور شدید، نظام آن را به هم می ریزد، مانند «شبکیه چشم» و به همین دلیل در محفظه بسیار محکمی قرار داده شده که از دسترس حوادث کاملا دور است، این خلقت فوق العاده لطیف و ظریف به خاطر وظیفه فوق العاده حساس و ظریفی است که بر عهده آن گذارده شده ( عکسبرداری پی درپی از صحنه های مختلف در فاصله های دور و نزدیک و در نورهای کاملا متفاوت.
ولی سلولهائی وجود دارد بسیار خشن و محکم و مقاوم، مانند سلولهای استخوان پاشنه پا، و یا استخوانهای ساق که علاوه بر اینکه تمام وزن بدن را حفظ می کند، باید در برابر ضربه های سنگین و حوادث سخت کاملا استقامت به خرج دهد. هیچ عاقلی نمی تواند ایراد کند که چرا ساختمان این دو با هم متفاوت است؟ یا چرا تمام سلولهای بدن به ظرافت «شبکیه چشم» یا به سختی و مقاومت استخوان ساق پا، یا پوست ضخیم پاشنه، آفریده نشده است.
همین محاسبه را در مورد ساختمان یک بوته گل با یک درخت بزرگ از ریشه های محکم، تا ساقه ها، و سپس شاخه های بزرگ و کوچک، و بالاخره برگها و گلبرگها و رشته های ظریفی که در درون کاسه گل قرار دارد می توان کرد. اگر درست دقت کنیم ساختار جامعه انسانیت درست مانند ساختمان بدن یک انسان و یا یک بوته گل یا یک درخت تنومند است. آفرینش نظام احسن ایجاب می کند که تفاوت در استعدادها، ذوقها، سلیقه ها، ساختمانهای جسمی و روحی افراد جامعه باشد، تا هر کدام متناسب کاری که نظام خلقت بر دوش او می افکند آمادگی داشته باشد، در غیر این صورت، همه چیز به هم می ریزد، و نظام احسنی وجود نخواهد داشت، و به درختی می ماند که تمام آن ریشه، یا تمام ساقه، و یا تمام گلبرگ باشد، که چنین درختی هرگز قادر بر ادامه حیات حتی در یک زمان کوتاه نیست، و اگر هم قادر باشد حیاتش بیهوده وغیر مفید است.
ساختار یک «مادر» که باید کانونی از عواطف باشد که پشتوانه تحمل آن همه مشقتها در امر نگهداری و تربیت فرزند گردد، با ساختار «پدر» که باید همیشه در دل اجتماع به پیکار مشغول باشد نمی تواند یکسان باشد، چرا که یا وظیفه مادری از میان می رود، یا وظیفه پدری تعطیل می شود.
همچنین ساختمان اعصاب یک جراح قلب، با یک شاعر نکته سنج، یک ریاضی دان با یک مهندس کشاورزی، و هر دو با یک کارگر صنایع سنگین، و هر سه با یک سرباز یا افسر، و هرچهار با یک قاضی، ممکن نیست یکسان باشد، چرا که هرکدام در جامعه وظیفه ای دارند و بر طبق آن ذوق و استعداد و ساختمانی از نظرجسم و روح مخصوص به خود.
این مطلب به قدری واضح است که نیاز به توضیح بیشتر ندارد، و اصولا یکی از نشانه های عظمت خداوند همین تقسیم دقیق ذوقها و استعدادها است که روی هم رفته یک مجموعه متعادل و متوازن را تشکیل می دهد که در آن هر چیزی به جای خویش نیکواست!
کوتاه سخن اینکه انسانها همانند ظروف همشکلی نیستند که در یک کارخانه ساخته می شود، و همه یک نوع فایده دارند که اگر چنین بود حتی یک روز هم نمی توانستند با هم زندگی کنند، آنچه در زندگی انسانها و تمام جهان آفرینش مهم است عدالت است نه مساوات، و قرار دادن هر چیز در جای خویش است نه همسانی و همگونی.
قرآن مجید در این زمینه اشاراتی پرمعنی دارد. در یکجا می فرماید: "و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم سخریا" «ما بعضی را بر بعضی برتریهائی دادیم تا یکدیگر را تسخیر و با هم تعاون کنند» (سوره زخرف/آیه32). "سخریا" از ماده «تسخیر» است و مفهوم آیه این است که تفاوت درجات مردم سبب می شود که بعضی مسخر دیگر می باشند، و یا به تعبیر دیگر با هم تعاون متقابل کنند. بیمار مسخر طبیب است، در نیازهای خود مسخر معمار، و یا کشاورز و تاجر است، چرا که هر کدام بر دیگری از جهتی برتری دارند، و همینها سبب «خدمات متقابل» یا به تعبیر قرآنی «تسخیر» می شود.
غالب مفسران اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت آیه را همینگونه تفسیر کرده اند که سخریا در اینجا به معنی مسخر بودن در خدمات است. و اینکه سخریا به معنی استهزاء کردن باشد احتمال بسیار ضعیفی است که در بعضی از تفاسیر، آن هم به صورت یک قول غیر مقبول مطرح شده است. و در جائی دیگر می خوانیم: "و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم" «خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داد، تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید» ( سوره انعام /آیه 165). با توجه به اینکه آزمایش الهی برای پی بردن به حال اشخاص و کشف امور مخفی نیست، چرا که او بر همه چیز آگاه است، بلکه به معی پرورش دادن آنها در بوته های امتحان است تا خالص و مقاوم گردند، و به تعبیر دیگر وسیله ای است برای تکامل آنها، بنابراین آیه می گوید این تفاوتها اسبابی است برای تکاملها (تکاملهای مادی و معنوی).
نمونه دیگر آیاتی است که اشاره به تفاوت و اختلاف مردم در مقدار سهم آنها از روزیها می کند که غالبا مورد سوال افراد واقع می شود که چرا یکی چنین است، و دیگری چنان. قرآن جواب سربسته ای در آیات مختلف به این معنی می دهد که تقسیم روزی در میان بندگان روی حساب دقیق و برنامه منظم و اسرار آمیزی است، هر چند مردم از آن آگاه نباشند، چنانکه در سوره اسراء می فرماید: "ان ربک یبسط الرزق یشاء و یقدرانه کان بعباده خبیرا بصیرا" «پروردگار تو روزی را برای هرکسکه بخواهد گشاده یا تنگ می دارد، چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بینا است» (و به خوبی می داند صلاح و مصلحت هر کس از نظر فردی اجتماعی چیست) (سوره اسراء / آیه 30).
البته نباید تفاوتهائی که جنبه واقعی و طبیعی و الهی دارد با تفاوتهای ساختگی که بر اثر استثمار و استعمار به وجود می آید اشتباه کرد، و همه اینها را به حساب خدا گذارد که در این صورت مسأله به کلی دگرگون می شود، و به صورت یک تفسیر انحرافی در می آید، و موجب تخدیر، و مایه عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی است، قرآن هرگز طرفدار شکل دوم نیست، بلکه با آن مبارزه می کند. در روایات اسلامی نیز اشارات پر معنائی به این مطلب دیده می شود چنانکه در حدیثی از امیرمومنان علی (ع) می خوانیم "لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا هلکوا" «مردم پیوسته در مسیر خیر و بدی هستند مادام که تفاوتی در میان آنها باشد، و هرگاه همه مساوی شوند هلاک خواهند شد»!
2- مشکلات خود ساخته!
در زندگی مصائب زیادی دامن انسان را می گیرد که عامل اصلیش خود او است، منتها بسیاری از افراد برای اینکه خود را تبرئه کنند، و ندانم کاریها و تنبلیها و سستیهای خود را نادیده بگیرند و به گردن عوامل دیگر بیندازند، همه اینها را به حساب قضا و قدر الهی گذاشته، و تقصیر را متوجه مشیت الهی می کنند، و به دنبال آن گاه، عدالت خداوند را هم زیر سوال می برند، درحالی که اگر درست بنگریم بسیاری از حوادث دردناک و ناکامیها و مصائب در زندگی مردم از مشکلات خود ساخته است، و فرد یا جامعه عامل اصلی و مقصر واقعی هستند، هرچند خود را ظاهرا تبرئه می کنند. مصائبی که از سوی حکومتهای جبار دامن مردم را می گیرد معمولا از این قبیل است، چرا که ظالمان و جباران افراد معدودی هستند، این سکوت و تسلیم بی دلیل و گاه همکاری مردم با آنها است که به آنها نیرو و توان می بخشد که بر گرده مردم سوار شوند، و هزار گونه بدبختی برای آنها بیافریند.
بسیاری از بیماریها ناشی از شکم پرستی و هوای نفس است، بسیاری از شکستها و ناکامیها از ترک مطالعه و مشورت کافی سرچشمه می گیرد، و عامل اصلیش خودخواهی و استبداد به رأی خود انسان است. عامل بسیاری از ناکامیها سستی و تنبلی و ترک جهاد و تلاش و کوشش است. بی نظمیها همیشه عامل بدبختی بوده و اختلاف و پراکندگی و تفرقه همیشه مصیبت زا و بدبختی آفرین است. و عجب این است که بسیاری از مردم این روابط علت و معلولی را فراموش کرده، و همه را به حساب دستگاه آفرینش می گذارند. علاوه بر اینها بسیاری از مصائبی که در جوامع بشری دیده می شود نتیجه ظلم بعضی بر بعض دیگر، یا گروهی بر گروه دیگر است فی المثل اگر می شنویم در عصر و زمان ما هر سال حدود پنجاه میلیون نفر از گرسنگی می میرند، یا جمعیتی بیش از این به خاطر سوء تغذیه گرفتار انواع بیماریها هستند، به خاطر این نیست که خداوند لطف خود را از آنها دریغ داشته، بلکه به خاطر این است که گروه دیگری از مردم دنیا از آزادی خدادادی سوء استفاده کرده، و دست به غارت و چپاول حقوق دیگران زده اند، و استعمار و استثمار این گروه سبب استضعاف آن گروه شده است.
این مرگ و میر ناشی از گرسنگی، و بیماریهای زائیده از آن در حالی است که در کشورهای ثروتمند از خدا بی خبر، بسیاری از مواد غذائی را (سالم) به دریا می ریزند، و مقدار زیادتری را ضایع کرده و به زباله دانها می ریزند، و بر اثر افراط در پرخوری به انواع بیماریهای ناشی از آن گرفتارند. و نیز اگر می بینیم کودکانی به خاطر گناهان پدران و مادران مانند مشروبخواری یا به خاطر سوء تغذیه و مانند آنها گرفتار نقص عضو یا بیماریهای مختلف می شوند، این ظلمی است که پدر و مادر یا مسئولان جامعه در حق چنین کودکانی روا داشته اند، و درست به این می ماند که پدری خنجر بردارد و چشم فرزند شیرخوار خود را کور کند و یا جبارانی همچون فرعون نوزادان را سر ببرند. هیچیک از اینها را نمی شود به حساب کار خداوند گذاشت بلکه همه اینها مصائب خود ساخته است که انسان برای خودش یا دیگران فراهم ساخته است.
قرآن و مصائب خود ساخته
در قرآن مجید آیات فراوانی به چشم می خورد که با صراحت رابطه ی بخش عظیمی از مصائب را با اعمال نادرست انسان روشن می سازد، تا آنجا که لحن بعضی از این آیات جنبه عموم دارد و تمام مصائب را شامل می شود، در حالی که می دانیم هدف بخش مهمی از مصائب و مشکلات است که بر اثر فزونی به این صورت بیان شده، مانند:
1- "ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک" «آنچه از حسنات (نیکیها و پیروزیها) به تو می رسد از ناحیه خدا است، و آنجه از بدیها (ناراحتی و شکستها و مشکلات) دامنگیر تو می شود از ناحیه خود تو است»! جالب اینکه مخاطب در این آیه شخص پیغمبر اکرم(ص) است، و این برای تأکید و اهمیت موضوع است، جائی که پیامبر(ص) چنین باشد تکلیف دیگران روشن است، وگرنه معلوم است پیامبر(ص) کاری نمی کند که گرفتار مصیبتی خود ساخته شود. اینکه "حسنات" را به خدا نسبت می دهد، به خاطر آن است که خداوند تمام امکانات آن را در اختیار انسان گذاشته، و اینکه سیئات را به خود انسان نسبت می دهد، به خاطر آن است که این امکانات را از اهدافی که خدا آنها را به خاطر آن آفریده منحرف می سازد، وگرنه از آن جهت که مسبب الاسباب او است همه را می توان به او نسبت داد. شاید به همین جهت در بعضی از آیات قرآن همه آنها به خدا نسبت داده شده است. بنابراین تفاوت به خاطر، تفاوت جهات بحث و زاویه های دید است (دقت کنید).
نمی توان انکار کرد که بسیاری از حوادث دردناک زندگی انسان از خود او سرچشمه می گیرد، مثلا بسیاری از بیماریها به خاطر بی اعتنائی به اصول بهداشت و حفظ الصحه، و یا افراط در غذا و پرخوری، یا عدم دقت در نظافت یا عدم تحرک و گوشه گیری، یا عدم پرهیز از مناطق آلوده، یا اشخاص آلوده، حاصل می شود، و اگر انسان اصول و قوانینی را که خدا در عالم آفرینش و تکوین مقرر داشته رعایت کند، گرفتار آنها نمی شود. ولی با این حال نمی توان انکار کرد که بخشی از بیماریها که دامنگیر افراد می شود عوامل آن از قدرت او بیرون است، مانند تغییرات ناگهانی هوا که برخلاف مقتضای فصل ایجاد می شود، و عده ای را گرفتار بیماریهای مختلف می کند.
در مورد سایر مصائب و حوادث نیز همین تقسیم را می توان مشاهده کرد. به همین دلیل می گوئیم آیه فوق گرچه به صورت عام است ولی نظر اصلی غالب موارد بوده است.
«فخررازی» چون نتوانسته است این مشکل را حل کند، «سیئه» را در آیه به معنی «معصیت» گرفته درحالی که بسیار معنی ناموزونی است، چرا که مفهوم آیه چنین می شود «هر معصیتی دامن تو را بگیرد از ناحیه خود تو است» و این از قبیل توضیح واضحات است، بنابراین سیئات مفهوم عامی دارد.
2- در جای دیگر مفاسدی را که در پهنه خشکیها و دریاها به وجود می آید نتیجه اعمال مردم می شمرد، و می فرماید: "ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس" «فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهائی که مردم انجام می دهند آشکار شده» (سوره روم/ آیه 41)، و با توجه به اینکه "الفساد" در آیه با «الف و لام جنس» ذکر شده، و در اینجا معنی عموم را می رساند، نشان می دهد که مفاسدی که در صفحه زمین ظاهر می شود از قسم خود ساخته است و این ناظر به مفاسد اجتماعی است. و در ادامه همین آیه اضافه می کند: «خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمال آنها را به آنها بچشاند شاید باز گردند» "لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون".
بعضی از مفسران آیه را اشاره به عقوبتها و مجازاتهای الهی دانسته اند که به خاطر «اعمال سوء» دامن مردم را می گیرد، ولی ظاهرا صدر آیه اشاره به یک رابطه تکوینی در میان «فساد» و «گناه» است، ذیل آیه نیز منافاتی با آن ندارد، زیرا کلمه عقوبت در آن ذکر نشده، بلکه می فرماید: بعضی از اعمالشان را به آنها می چشاند، نه مجازات آن را، و تکیه روی «بعض» ممکن است از این جهت باشد که خداوند به لطفش قسمتی از این نتایج طبیعی زیانبار را خنثی می کند. به هرحال آیه فوق نشان می دهد که مفاسد اجتماعی مانند: ناامنی، جنگها، تسلط ظالمان، گرفتاری مظلومان، و امثال آنها مولود خود انسان و اعمال او است، و هرگز نباید آن را به حساب دستگاه آفرینش گذارد و مسأله عدل الهی را زیر سوال برد (دقت کنید).
3- از آیات دیگری استفاده می شود که دگرگونیهای نعمتهای الهی به خاطر تغییر حال مردم است، در یکجا می فرماید: "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم " «خداوند آنچه را مردم دارند تغییر نمی دهد مگر آنکه خود را تغییر دهند»! (سوره رعد/آیه 11) و در جای دیگر همین مطلب را با تصریح به عنوان «نعمت» بیان کرده، می فرماید: "ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم" «اینها همه به خاطر آن است که خداوند «نعمتهائی» را که به قوم و ملتی داده هرگز تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنها، خود را تغییر دهند» (سوره انفال/آیه 53). به تعبیر روشنتر «فیض و رحمت الهی» عام و گسترده است، ولی به تناسب «شایستگیها و لیاقها» در میان مردم تقسیم می شود، اگر از نعمتها استفاده صحیح کنند دائمی و جاودانی می شود، و اگر وسیله طغیان و ظلم و بیدادگری و غرور و ناسپاسی شود، نعمتها جای خود را به بلاها می دهد، اینها همه تأکیدی است برخود ساخته بودن بسیاری از مصائب.
4- در مورد دیگر ضمن بیان کم ظرفیت بودن مردم، اشاره لطیفی به رابطه میان «مصائب» و «اعمال مردم» کرده، می فرماید: "و اذا اذقنا الناس رحمه فرحوا و ان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم اذا هم یقنطون" «هنگامی که به مردم رحمتی بچشانیم خوشحال و (مغرور) می شوند و هرگاه مصیبتی به خاطر اعمالی که انجام داده اند به آنها برسد ناگهان مأیوس می شوند» (سوره روم /آیه 36) گرچه بسیاری از مفسران اینگونه آیات را اشاره به عذابهای الهی دانسته اند، ولی ظاهر آیات قطع نظر از پیشداوریها این است که مصائب نتیجه اعمال خود انسانها است، و به تعبیر دیگر اعمال به عنوان «سبب» و مصائب به عنوان «مسبب» ذکر شده، و اگر مجازاتی در اینجا باشد به صورت اثر طبیعی عمل و بازتاب افعال و رفتار خود مردم منعکس شده است و تقدیر گرفتن کلمه عقوبت و مجازات در تمام این موارد به طوری که در کلمات بسیاری از مفسران آمده دلیل روشنی ندارد.
3- مصائبی که مجازات الهی است
بخشی دیگر از مصائبی که دامنگیر انسان می شود مجازاتهای الهی است که برطبق استحقاق افراد از ناحیه او صادر می شود، و این در مورد افرادی است که مرتکب گناهانی شده اند که یا به قدری شدید است که هم مستوجب عذاب دنیا و هم عذاب آخرت است، و یا در حدی است که تنها با مجازات دنیا شستشو می شود. و در واقع لطفی است از ناحیه خدا بر این گروه. ممکن است فاصله زمانی قابل ملاحظه ای بین «گناه» و«مجازات» باشد، ولی به هرحال رابطه محفوظ است. گاهی نیز بدون فاصله واقع می شود و مجازات سریع است. به هرحال نمی توان این مطلب را از نظر خداپرستان و معتقدین به عدل الهی نادیده گرفت که مسأله مجازات دنیا حداقل درباره گروهی واقعیت دارد، ولی برای کسانی که از سرچشمه آن ناآگاهند ممکن است آن مصیبت عجیب و دردناک تلقی شود. صفحات تاریخ مملو است از شرح حال کسانی که به هنگام قدرت مرتکب جنایات هولناکی شدند و سرانجام با مجازاتهای دردناک و مصائب دلخراشی جان دادند که شرح آنها در یک کتاب و چند کتاب هم نمی گنجد.
در زندگانی روزمره خود نیز غالبا نمونه هائی از این مسأله را با چشم خود دیده ایم، به گونه ای که در وجود این رابطه و پیوند به طور اجمال نمی توانیم تردید کنیم. قرآن مجید نیز علاوه بر اشاره به این مسأله به عنوان یک اصل کلی، انگشت روی موارد خاصی نیز گذارده است، و اقوامی را نشان می دهد که به عنوان مجازات گرفتار دردناکترین بلاها شده اند که ذیلا به نمونه هائی از هر دو قسمت اشاره می شود:
1- "و ضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یائیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون" «خداوند مثلی زده است، شهر آبادی را که امن و آرامش بر آن حکمفرما بود و انواع روزیها به وفور پیوسته از هر مکانی به آن می رسید، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ناامنی را بر اندامشان پوشانید»! (سوره نحل /آیه112). این ماجرا خواه اشاره به سرگذشت گروهی از بنی اسرائیل باشد، یا قوم سبأ، یا مردم مکه، یا اصولا یک مثل کلی بوده باشد- که هر یک از این احتمالات در کلمات مفسران آمده- شاهد گویایی برای بحث ما است، و رابطه میان گناه و قسمتی از مصائب را روشن می سازد. اگر افرادی به هنگامی که فلان شهر آباد گرفتار قحطی و ناامنی و مصیبت و بلا شده بود بدون در نظر گرفتن گذشته آن وارد آن می شدند، شاید در تعجب و وحشت فرو می رفتند، و از خود می پرسیدند که این همه بدبختی و بیچارگی چگونه با عدالت خداوند سازگاز است؟ اما هنگامی که از تاریخ گذشته آن آگاه می شدند آن را عادلانه و گاه کمتر از استحقاق می دیدند.
2- در مورد گروهی از امتهای پیشین که هر کدام به خاطر گناهانشان گرفتار مجازاتهائی شدند می فرماید: "فکلا اخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا علیه حاصبا و منهم من اخذته الصیحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون" «ما هر یک از آنها را ( اشاره به قوم عاد و ثمود و قارون و فرعون و هامان است که در آیات پیشین آمده) به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی طوفان همراه با سنگریزه فرستادیم، و بعضی از آنها را صیحه آسمانی (صاعقه) فرو گرفت، بعضی را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم، خداوند هرگز بر آنها ستم نکردند، ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم روا داشتند» ( سوره عنکبوت / آیه 40).
به این ترتیب اگر قوم عاد گرفتار طوفان سنگریزه شد، و آنها و خانه هایشان را درهم کوبید، و اگر قوم ثمود گرفتار صاعقه شدند، و قارون در یک حادثه زمین لرزه خودش و اموالش در شکاف زمین فرو رفتند، و فرعون و وزیرش هامان در دریا غرق شدند، این بلاهای رنگارنگ نه تنها مخالف اصل عدالت الهی نبود، بلکه عین عدالت محسوب می شد، چرا که همگی مستحق بودند.
در بعضی از تفاسیر ذیل آیه 90 یونس داستان جالبی در مورد فرعون نقل شده که شاهد گویای بحث ما است، و آن اینکه: «روزی جبرئیل در شکل انسانی به عنوان شکایت نزد فرعون آمد، گفت: ای پادشاه! غلامی داشتم او را بر سایر بندگانم حکومت دادم، و کلید گنجهایم را به او سپرده بودم، او با من از در دشمنی در آمد و به من و هر کس به من محبت داشت دشمنی کرد، و هر کس با من دشمن بود به دوستی برگزید (حکم او را تو صادر کن، و کیفر او را تعیین نما!) فرعون گفت: اگر این غلام غلام من بود او را در دریا غرق می کردم! جبرئیل گفت ای پادشاه! این فرمان را برای من بنویس (تا از آن دستخط استفاده کنم). فرعون دستور داد دوات و قلم و کاغذی آوردند و نوشت: «من حکم می کنم کیفر برده ای که در برابر مولایش قیام کند، و نعمتهای او را کفران نماید این است که در دریا غرق شود». (این ماجرا گذشت) هنگامی که فرعون و لشکریانش در حال غرق شدن در لابلای امواج بودند جبرئیل در برابر او ظاهر شد و خطش را به او نشان داد و گفت: این همان حکمی است که خودت صادر کرده ای».
قابل توجه اینکه اگر کسی به هنگام نزول بلاهائی همچون طوفان، صاعقه و سیلاب و زلزله درکنار این اقوام قرار می گرفت، بی آنکه از سابقه آنها با خبر باشد، و با چشم خود می دید چگونه سیلاب خانه ها را روی هم می غلطاند، و طوفان چگونه خانه ها را بر سر صاحبانش ویران می کند، و آتش سوزان صاعقه در یک لحظه همه چیز را مبدل به خاکستر می سازد، در تعجب فرو می رفت، و شاید در مسأله عدالت در جهان هستی گرفتار شک و تردید می شد. اما هنگامی که پیوند این حادثه را با حوادث پیشین وا عمال گذشته آنها برای او شرح داده می شد، از شک و تردید بیرون می آمد، و این است فلسفه قسمتی از آفات و بلاها (اینکه می گوئیم «قسمتی» به خاطر آن است که هر بخشی از بلاها فلسفه ای مخصوص به خود دارد).
3- در سوره سبا در قرآن مجید اشاره به داستان مشروح و آموزنده و تکان دهنده ای درباره قومی از مردم یمن آمده است که تمدن درخشانی داشتند، این تمدن زائیده سد عظیمی بود که در میان کوههائی کشیده بودند و آبهای فراوان کوهسار و بیابان پشت آن جمع می شد و سپس با کنترل دقیق برای آبادی مزارع و باغها حرکت می کرد و به این ترتیب سرزمینی آباد و مملو از نعمتهای الهی فراهم شد. اضافه بر این امنیت و آرامش بر آن حکمفرما گردید، آفات و بلاها خشکی و قحطی، ناامنی و وحشت و حتی گفته اند حشرات موذی نیز از آن دیار رخت بربست! ولی چیزی نگذشت که غرور نعمت، ناشی از رفاه، بر آنها چیره گشت، سر به طغیان برداشتند و از طرق مختلف به کفران نعمت پرداختند. قرآن در اینجا می گوید: "فاعرضوا فارسلنا علیهم سیل العرم و بد لنا هم بجنتیم جنتین ذواتی اکل خمط و اثل و شیء من سدر قلیل- دلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازی الا الکفور" «آنها (از خدا) روی گرداندند، و ما سیل ویرانگر را بر آنها فرستادیم، و دو باغ (بزرگ و بسیار وسیع) آنها را به دو باغ (بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شور گز، و اندکی سدر مبدل ساختیم. اینگونه آنها را به کفرشان کیفر دادیم، و آیا جز کفران کننده را به چنین مجازاتی کیفر می دهیم؟» (سوره سبا/آیات 16-17).
عجب این است که در بعضی از روایات آمده، زمینه فرو ریختن آن سد عظیم خاکی قبلا به وسیله موشهای صحرائی که در دل سد نفوذ کرده و آن را سوراخ نموده بودند (سوراخ که بر اثر جریان آب هر لحظه وسیعتر می شد) فراهم گردیده بود، آری یک سیلاب عظیم که در واقع از قطره های لطیف باران تشکیل شده بود، به اضافه فعالیت تعدادی موش صحرائی، تمدن عظیمی را بر باد داد، و اقوام گردنکش و طغیانگری را به دیار عدم فرستاد.
کوتاه سخن اینکه هم از نظر استدلال عقلی و منطقی و هم از نظر آیات فراوان در قرآن مجید و هم از نظر روایات و تاریخ، نمی توان انکار کرد که بخش قابل ملاحظه ای از مصائب و بلاها جنبه مجازات و کیفر در برابر افراد یا اقوام سرکش و ستمگر دارد. هر چند بی خبران، رابطه این علت و معلولی را درک نکنند. مسلما در چنین مواردی خداوند بر آنها ستمی روا نداشته، این خود آنها بوده اند که بر خویشتن ستم روا داشته اند، چنانکه قرآن می گوید: "ذلک من ابناء القری نقصه علیک مةنها قائم وحصید- و ما ظلمنا هم لکن ظلموا انفسهم" «اینها که گفتیم اخبار شهر و آبادیهای ( بلا دیده است) که ما برای تو بازگو می کنیم. بعضی از آنها هنوز برپا هستند و بعضی درو شده اند، ما به آنها ستم نکردیم، بلکه آنها خود بر خویشتن ستم روا داشتند» (سوره هود /آیات 100 و 101).
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 441 تا 442 و صفحه 451 تا 466
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها