تفسیر آیات مربوط به خواب پادشاه و عجز معبرین از تعبیر آن با توجه به سوره یوسف(ع)
فارسی 3616 نمایش |خداوند متعال در آیات 43 تا 46 سوره مبارکه یوسف می فرماید:
43- «و قال الملک انی اری سبع بقرت سمان یأکلهن سبع عجاف وسبع سنبلت خضر و اخر یابست یایها الملا افتونی فی رءیی ان کنتم للرء یا تعبروون»
44ـ «قالوا اضغث احلم و ما نحن بتاویل الاحلم بعلمین»
45- «و قال الذی نجا منها و ادکر بعد امه انا أنبئکم بتأویله فارسلون»
46- «یوسف ایها الصدیق إفتنا فی سبع بقرت سمان یأکلهن سبع سنبلت خضر و أخر یابست لعلی إرجع الی الناس لعلهم یعلمون»
ترجمه:
43- «ملک گفت: من در خواب می بینم هفت گاو فربه را که هفت گاو لاغر، آن ها را می خورند و هفت خوشه ی سبز و هفت خوشه ی خشک. ای گرو اعیان و اشراف! درباره ی خواب من نظر بدهید؛ اگر خواب را تعبیر می کنید».
44- «گفتند: خواب های پراکنده است و ما آگاهی از تعبیر این گونه خواب ها نداریم».
45- «و یکی از آن دو نفر که از زندان نجات یافته بود و بعد از مدتی ]یوسف[ به یادش آمد، گفت: من از تأویل این خواب به شما خبر می دهم، مرا ]به زندان[ بفرستید».
46- «یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره ی این خواب به ما آگاهی ده که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه ی سبز و هفت خوشه ی خشک تا من به سوی مردم باز کردم و آن ها آگاه شوند».
حضرت صدیق علیه السلام پس از اینکه بر اساس خیانت و شیطنت یک زن هوسباز که از وابستگان به دربار سلطنت مصر بود محکوم به زندان شد، بعد از مدتی توقف در زندان، روزنه ای به رویش باز شد که بتواند از آن راه، ابتدا خود را از تهمت به گناه تبرئه کند و سپس به وظیفه ی اصلی خود که ارشاد و هدایت امت است اقدام نماید به همین جهت، پیامی از زندان به وسیله ی ساقی سلطان که از زندان آزاد می شد برای ملک فرستاد تا در مورد علت زندانی شدن تحقیقی به عمل بیاورد ولی از آنجا که شیطان تمام همش این است که دست انسان ها را از دامن مشعل فروزان هدایت کوتاه کند، پرده ی نسیان بر فکر آن ساقی آزاده شده ی از زندان افکند و او یوسف و پیام یوسف را به کلی فراموش کرد.
آری! اغلب افراد بشر عادتشان چنین است که وقتی به ثروت و قدرت و موجبات رفاه در زندگی می رسند، دوستان دیرینه را فراموش می کنند و نیازمندی ها که در گذشته به کسانی داشته و از آن ها بهره ها برده اند، آنچنان فراموششان می شود که گویی اصلا آن ها را نمی شناسند و رابطه ای با آن ها نداشته اند!
آن رفیق آزاد شده ی از زندان نیز وقتی به خواسته اش رسید و مقرب نزد سلطان شد، فراموش کرد که زمانی در زندان بوده، شاید سال ها با یک انسان زیبا صورت و زیبا سیرت آشنایی داشته و از کمالات او بهره ها برده است. تمام آن خاطرات از ذهنش رفت و یوسف عزیز به فراموشی سپرده شد و سالهای متمادی در زندان ماند ولی همان پیامی که به وسیله ی آن ساقی برای ملک فرستاد، در واقع بذری بود که سرانجام به محصول نشست و آن آفتاب هدایت از پشت ابر زندان بیرون آمد و در نتیجه هم ملت از خطر نابودی و سقوط نجات یافت و هم حکومت طاغوتی به وسیله ی آن پیامبر بزرگ خدا مبدل به حکومت الهی گردید. تمام این ها از برکت همان پیامی بود که حضرت صدیق علیه السلام به وسیله ی آن ساقی برای ملک فرستاد. اگرچه سال ها طول کشید تا آن بذر به محصول نشست. البته جریان عالم همین است. وقتی حضرت موسی علیه السلام از خدا خواست که بساط استکبار فرعون را برچیند و بنی اسرائیل را از آن محنت و نکبت نجات دهد، خدای متعال فرمود: "قال قد اجیبت دعوتکما"(یونس/89)، «دعای شما دو نفر] موسی و هارون[ مستجاب شد..»
اما کی؟ بعد از گذشت چهل سال از زمان دعای آن دو پیامبر الهی، بساط استکبار فرعونی برچیده شد و بنی اسرائیل آزاد شدند و به حکومت رسیدند. اینجا هم پیام حضرت یوسف علیه السلام به ملک بذری بود که افشانده شد ولی بعد از هفت سال به محصول نشست.
خواب ملک مصر و حوادث بعد از آن
در اثناء همین مدت، جریان خواب ملک پیش آمد و دنبال آن، حوادث دیگر و سرانجام منتهی به آزاد شدن حضرت صدیق علیه السلام گردید. حال این آیه ی شریفه اشاره به خواب ملک دارد:
"و قال الملک انی اری سبع بقرت سمان"
دأب قرآن در نقل وقایع، پرداختن به جزئیات آن وقایع نیست زیرا قرآن هدفی را تعقیب می کند و آن تربیت انسان است، از این رو متعرض چیزهایی که در تحقق آن هدف دخالتی ندارند نمی شود. حال اینجا هم اینکه آن ملک اسمش چه بوده و کی به دنیا آمده و کی به حکومت رسیده و چند سال حکومت کرده و....قرآن کاری به این سخنان ندارد. فقط ملک بودنش مقصود است که مرکز قدرت بوده و خوابی دیده و دنباله ی خوابش را گرفته است. ملک به ترجمه ی فارسی، "شاه" از جمله اسماء مقدس خداوند تعالی است: "هو الله الذی لا اله الا هو المک القدوس" (حشر/23)، که در مورد افراد قدرتمند بشر نیز به کار می رود. طالوت و داوود و سلیمان، در قرآن ملک بوده اند. مقصود از ملک که در این آیه می فرماید: "و قال الملک" فرعون معاصر با حضرت یوسف علیه السلام است. لقب فرعون مختص به سلطان معاصر با حضرت موسی علیه السلام نبوده است بلکه به همه ی سلاطین مصر، فرعون اطلاق می شده است همان گون که به حاکمان روم، قیصر می گفتند و پادشاهان ایران را کسری می نامیدند.
"و قال الملک انی اری سبع بقرت سمان یأکلهن سبع عجاف وسبع سنبلت خضر و اخر یابست"
ملک خوابی دید وآ ن خواب را به این صورت برای حضار مجلسش بیان کرد. من در خواب می بینم هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را می خورند و نیز هفت خوشه ی سبز و هفت خوشه ی خشک می بینم.
کلمه « اری» مشتق از رویت است یعنی دیدن؛ منتها ممکن است رویت در خواب باشد یا در بیداری ولی در جمله ی "افتونی فی رویای" قرینه هست بر اینکه مقصود از "اری" رویت در خواب است. دیگر اینکه گفت "اری" یعنی در خواب می بینم و نگفت: "رأیت" یعنی در خواب دیدم. این تعبیر احتمالا برای این است که آن صحنه ی خوابش را مجسم می کند که گویی همین الان دارد خواب می بیند و برای حضار بیان می کند و به اصطلاح حکایت حال ماضی می نماید و احتمال دیگر اینکه آن صحنه را مکررا در خواب می دیده و بدین جهت گفته است، مثلا چند شبی است در خواب چنین می بینم همان طور که حضرت ابراهیم علیه السلام به فرزندش حضرت اسماعیل علیه السلام فرمود:
"انی اری فی المنام انی اذبحک" (صافات/102)
من در خواب می بینم که ذبحت می کنم و نگفت (رأیت) در خواب دیدم. چون چند شب مکررا در خواب می دید که پسر را ذبح می کند. ولی حضرت یوسف چون یک بار خواب دیده بود، گفت: "رایت احد عشر کوکبا" (یوسف /4)، «دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برای من سجده می کنند».
آنجا تعبیر به «رأیت» و اینجا تعبیر به «اری» شده است. به هرحال ملک گفت: من در خواب می بینم هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را می خورند و نیز هفت خوشه ی سبز و هفت خوشه ی خشک می بینم. یعنی حبوبانی که در خوشه و غلاف می رویند- مثل گندم و برنج- می بینم. اینجا دیگر ندارد که آن هفت خوشه ی خشک به هفت خوشه ی سبز پیچیدند و آن ها را از بین بردند؛ ولی اکثر مفسران این طور می گویند و جمله ای هم در تقدیر می گیرند که:
"فالتوت الیابسات علی الخضر حتی غلبن علیها"؛
یعنی در خواب می بینم آن هفت خوشه ی خشک بر اندام آن هفت خوشه ی سبز پیچیدند و آن ها را از بین بردند ولی این مطلب از خود آیه به دست نمی آید؛ بلکه به گفته ی بعض مفسران صاحب نظر، اصلا کلمه «یابسات» که در آیه هست به معنای سنبل های خشکیده و یوسیده نیست که پوچ و خالی از مغز باشد به معنای سنبل های خشک و رسیده و قابل درو می باشد زیرا سنبل گندم مثلا یک مرحله ی سبزی دارد و بعد خشک می شود یعنی به حد کمال خود رسیده و قابل درو کردن می گردد. پس سنبل یابس یعنی سنبل خشک قابل حصاد (چیدن) که دانه ی آن در پوشش غلاف است، نه سنبل پژمرده و خشکیده و خالی از دانه و مغز.
نگرانی ملک از خوابی که دیده و تلاش برای تعبیر آن
باری! ملک این صورت خواب را برای دانشمندان از درباریان خود بیان کرد و از آن ها در تعبیر آن نظر خواهی نمود و گفت: "یا ایها الملا افتونی فی رءیی ان کنتم للرء یا تعبروون"، ای بزرگان! اگر تعبیر خواب می دانید، درباره ی خواب من نظر بدهید».
«ملا» به معنای جمعیت و گروه شاخص و برجسته است اعم از گروه برجسته ی نظامی یا برجسته ی در ثروت و قدرت یا برجسته ی در علم و حکمت؛ اما اینجا برحسب تناسب حکم و موضوع، مراد باید علما و دانشمندانی باشند که در علم تعبیر خواب تخصص داشته اند. معلوم می شود ملک از دیدن آن خواب نگران شده و برای خودش سرنوشت و آینده ی شومی حدس زده است و حقا جای نگرانی هم داشته است زیرا در محیط هایی که ظلم و ستم حاکم باشد، طبیعی است که جباران نیز با ترس و وحشت زندگی می کنند و پیوسته این احتمال را می دهند که در میان طبقه ی مستضعف کارد به استخوان رسیده، نطفه ی شورش و انقلاب در حال تکون باشد و ناگهان صدایی برخیزد و جنبشی به وجود آید و لاغرها به چاق ها حمله ببرند و آن ها را ببلعند. آری! فرموده اند: "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم"، «ممکن است حکومت با کفر دوام بیاورد اما با ظلم و ستم، بقا و دوامی نخواهد داشت».
در محیطی که چنان ظلم و فساد بر آن حاکم است که یک زن هوس باز وابسته ی به دربار سلطنت، توانسته است یک شخصیت عظیم آسمانی مانند یوسف صدیق علیه السلام را متهم کند و شوهر پستش نیز آگاه از خیانت زن باشد و در عین حال حق را به زن داده و یوسف را محکوم به زندان نماید؛ در این محیط است که احدی احساس امنیت در عمق جان نخواهد داشت و سلطان نیز خواب های وحشتنالک و هول انگیز خواهد دید. از این رو ملک نگران شد و از خوابگزاران درخواست تعبیر خواب خود را نمود. آن ها هم برای اینکه شاه را از نگرانی خاطر بیرون آورده و آرامش فکر به او داده باشند گفتند که خواب را دلیل بر چیزی نداند:
"قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتاویل الاحلم بعالمین"
«گفتند: این ها خواب های پریشان است و ما آگاهی از تعبیر این گونه خواب ها نداریم».
«اضغاث» جمع ضغت است به معنای: بسته هیزم یا گیاه خشک و نظایر آن و «احلام» جمع حلم به معنای: رویا دیدن در خواب است. بنابراین "اضغاث احلام" یعنی خواب های پراکنده و مختلط که آمیخته ی از چند صحنه ی گوناگون است و الف و لام «الاحلام»، الف و لام عهد است و اشاره به این که ما قادر به تعبیر این گونه خواب های مختلط و به هم پیچیده نمی باشیم. نه اینکه اصلا تعبیر خواب نمی دانیم. بلکه خاطر مبارک سلطان از این رویای مختلط، نگران نباشد و آن را دلیل بر پیشامد ناگواری نداند.
ولی این سخن برای ملک قانع کننده نبود و همچنان اظهار نگرانی خاطر می نمود. در این اثنا ساقی شاه که سال ها قبل، از زندان آزاد شده بود، به یاد خاطره ی زندان و تعبیر خواب یوسف افتاد که: ای عجب! آن رفیق دانشمندم که حامل پیام او برای سلطان بودم، هنوز در زندان است و من فراموشش کرده ام. به فرموده ی قرآن:
"و قال الذی نجا منها و ادکر بعد امه انا أنبئکم بتأویله فارسلون"
«آن کس از آن دو نفر ]زندانی[ که نجات یافته بود و پس از گذشت زمانی طولانی ]یوسف را[ به یاد آورد ] به سلطان و اطرافیانش [گفت: من می توانم شما را از تعبیر این خواب آگاه سازم. مرا ]به زندان[ بفرستید. ]تا تعبیر صحیح این خواب را از زندان بیاورم[».
بدیهی است که این سخن، وضع مجلس شاه را دگرگون ساخت و همگی حیرت زده به ساقی نگریستند که یعنی چه؟ مگر در زندان که جایگاه تبهکاران است، چه انسان آگاهی به سرمی برد که قلبش چون خورشید می درخشید و از حوادث آینده آگاه می شود و دیگران را نیز آگاه می سازد. دیگر نباید تأخیر کرد و هرچه زودتر باید از او خبری گرفت. دستور داده شد ساقی به زندن برود و از او خبری بیاورد و این جمله ی "و ادکر بعد امه" قرینه است بر اینکه آن کسی که در آیه ی "فانساه الشیطان ذکر ربه" با نفوذ شیطان، نسیان بر او عارض شد؛ ساقی بوده نه یوسف! زیرا می فرماید: "و ادکر بعد امه"، بعد از زمانی طولانی، آن چه فراموشش شده بود به یادش آمد که ناسی بود از اینک ذاکر شده و معلوم است که کسی که اکنون ذاکر شده است، ساقی است که به یاد یوسف افتاده است؛ پس ناسی به نساء شیطان نیز او بوده است.
دیدار مجدد ساقی
باری! ساقی به زندان آمد و قهرا حالت شرمندگی از دیدار یوسف هم داشته است که رفیقی پس از هفت سال، تازه به یاد رفیقش افتاده؛ آن هم ضرورتی ایجاب کرده که به دیدارش آمده است. آری! این هم نمونه ای از مدعیان دوستی در دنیاست. به هرحال با یوسف دیدار کرد و گفت:
"یوسف ایها الصدیق إفتنا فی سبع بقرت"
«یوسف، ای صدیق! درباره ی این خواب به ما نظر بده و روشنمان کن».
اولین بار که از جناب یوسف تعبیر به صدیق می شود اینجاست که خدا از زبان آن ساقی تعبیر می کند. صدیق، صیغه ی مبالغه ی صادق است. صادق یعنی راستگو. صدیق یعنی بسیار راستگو. برای شخص آن ساقی، ثابت شده بود که یوسف مردی صدیق یعنی بسیار راستگوست. از کجا؟ از آنجا که مدتی- شاید ماه ها یا سالها – با او در زندان بوده است؛ گفتارهای او را شنیده و رفتارهای او را دیده، صدق و صفاها و امانت داری ها از او مشاهده کرده و دیده است که چه قدر در همان زندان خدمتگزار بود و به داد دل دردمندان می رسید؛ افسرده ها را تسلیت می داد؛ از بیماران عیادت می کرد و بعضا از امور نهان خبر می داد. ازجمله، غذایی که برای زندانیان از بیرون می آوردند، از کم و کیف آن غذا پیش از آوردنش اطلاع می داد. مخصوصا در موضوع خوابی که با رفیقش در زندان دیده بودند و به یوسف گفتند و او تعبیر کرد و کاملا راست درآمد. به یکی گفت، تو ساقی بزم سلطان خواهی گشت و دیگری محکوم به اعدام می شود و دارش خواهند زد، پرندگان از مغز سرش خواهند خورد و او دید همان طور که یوسف گفته بود، واقع شد. تمام این جریانات دست به دست هم داده و یوسف در نظر او صدیق شناخته شده بود، یعنی: بسیار راستگو.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 263 تا 271
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها