حروف و کلمات سوگند در ادبیات عرب
فارسی 2004 نمایش |حروف و کلماتی که در مورد سوگند یاد نمودن به کار برده می شود و اجزاء ساختمانی قسم را تشکیل می دهد و جمله قسم را از سایر جملات مشخص می سازد در میان زبانها مختلف است. در زبان فارسی غالبا در محاورات در این مورد کلمه «ب» استعمال می شود و باصطلاح از آلات و ابزار قسم شمرده می شود و با این حرف جمله قسم را از جملات دیگر تشخیص می دهیم مثلا گفته می شود به خدا، به قرآن، به جان خودم و گاهی از موارد هم کلمه قسم را نیز با آن ذکر می کند: به خدا قسم، به قرآن قسم و... که در کمتر مواردی قسم را جلوتر قرار می دهند: قسم به خدا، و لیکن در نوشته ها خود کلمه قسم یا سوگند بکار برده می شود: سوگند به خدا، قسم بخدا، قسم به جانم و...
اما در ادبیات عرب چهار حرف جزء آلات و ابزار قسم شمرده شده است: 1. واو، 2. ب، 3. تاء 4. لام، برای توضیح موارد و خصوصیات هر یک از این چهار حرف، چند جمله ای از بعضی از کتابهای مربوط به این موضوع ذیلا نقل می کنیم:
1. واو، قسم فقط بر اسم ظاهر داخل می شود چه اسم ظاهر اسم الله باشد یا غیر الله و بر ضمیر داخل نمی شود، و گفته نمی شود، بلکه گفته می شود و الله (قسم به خدا) یا و رب الکعبه (قسم به پروردگار کعبه) و این اختصاص داشتن «واو» به اسم ظاهر فقط بجهت پایین بودن رتبه «واو» است از رتبه اصلی قسم که «باء» است که «باء» اختصاص به اسم ظاهر و غیر ظاهر دارد. «واو» قسم تعلق نمی گیرد جزء به فعل محذوف یعنی فقط در صورتی که فعل قسم حذف شود می آید مثل "والقرآن الحکیم، والتین والزیتون"، و این به جهت زیاد استعمال شدن آن است در قسم که حتی از باء که اصل در قسم است زیادتر استعمال می شود، همچنین واو در مورد سئوال استعمال نمی شود مثلا گفته نمی شود: والله اخبرنی، که بالله اخرنی گفته می شود. چون مرتبه واو از باء کمتر است.
2. ب، اصل حروف قسم است و حکم اصالتش بدین جهت است که فعل قسم را با مقسم به الصادق می دهد و لذا ذکر کردن فعل قسم اختصاص به وی دارد، بدین معنی مواردی که در قرآن کریم فعل قسم حذف شده با «واو» آمده، هرکجا که «باء» قسم آمده فعل قسم نیز با آن هست مثل قوله تعالی: اقسموابالله، یحلفون بالله. هیچ موردی در قرآن نمی یابیم «باء» قسم باشد ولی فعل قسم حذف شده باشد یعنی «باء «فعل» قسم همیشه با هم می آیند از این جهت خطا است که ما جمله "إن الشرک لظلم عظیم" را قسم اعاده کنیم چون فعل قسم نیامده لذا «باء » را نمی توانیم «باء» قسم بگیرم. همانطور که باء قسم در جمله ای که به صورت غیر سئوال است واقع می شود در مورد سئوال هم می آید، و همچنانکه بر اسم ظاهر داخل می شود مثل بالله بر ضمیر نیز داخل می شود مثل «بک» و در داخل شدن بر اسم ظاهر اختصاص به اسم الله به تنهایی ندارد بلکه به اسماء دیگر نیز داخل می شود مثل "بالرحمن لا فعلن" و همین طور «باء» در قسمی که برای طلب و خواستن باشد به اصطلاح «قسم استعطافی» استعمال می شود مثل "بالله هل قام زید، أی اسئک بالله مستحلفا" به خدا قسم آیا زید ایستاد یعنی از تو سئوال می کنم در حالی که به خدا سوگندت می دهم.
3. تا، «تا» در ابیات عرب به چهار قسم تقسیم می شود: 1. «تا» در اول واقع شود و «با» حرکت 2. آخر اسم و «با» حرکت 3. آخر افعال و «با» حرکت 4. آخر افعال و ساکن. تایی که در اول اسم واقع شود و با حرکت باشد حرف جر است که همان حرف قسم نامیده می شود تاء قسم، اختصاص دارد به کلمه ای که با تعجب ادا شود مثلا در قرآن می بینیم می فرماید: "تالله تفتوا تذکر یوسف..." ( یوسف/آیه 85) یعنی برادران یوسف به پدرشان یعقوب گفتند به خدا آن قدر یوسف یوسف کنی تا از غصه فراتش مریض شوی. یا باز در همین سوره می خوانیم: "قالـــوا تالله لقد عمتم ما جـــئنا لنفسد فی الأ رض و ما کـــنا سارقین" (یوسف /آیه72) «برادران یوسف گفتند به خدا سوگند که شما حال ما را به خوبی دانسته و شناخته اید که برای فساد در این سرزمین نیامده و دزد نبوده ایم.»
زمخشری در ذیل آیه "تالله لأ کیدن أ صنامکم..." (انبیا/ آیه 57) می گوید: «باء» اصل حروف قسم می باشد «واو» بدل آن است و «تاء» بدل «واو». و «تـــاء قسم» مفهوم معنی تعجب است. همانطور در دو ایه ای که از سوره یوسف آوردیم، این معنی به روشنی به چشم می خورد و همچنین آیه "تالله لأ کیدن أ صنامکم..." مثل آن است که حضرت ابراهیم علیه السلام از آسانی شکستن بتها بدست خود با سرکشی و ستم نمرود تعجب می کند و می فرماید: «به خدا قسم که من این بتها را با هر تدبیری می توانم در هم شکنم». و «تاء قسم» هم مثل «واو قسم» است در مشروط بودن به حذف فعلش و بودنش برای جمله غیر سئوالیه و از اسماء ظاهره و اختصاص به اسم الله داشتن و این جهت پایین بودن مرتبه «تاء» است از مرتبه اصلش که «واو» باشد، بدین معنی که اختصاص پیدا کرده به بعضی از اسم ظاهر و مختص شده به اسم ظاهری که اصل در باب قسم است که اسم بالله باشد. البته گاهی «تاء قسم» بر سر کلمه «رب» هم می آید مثل "تربی" «قسم به پروردگارم» و یا "ترب الکعبه" «قسم به پروردگار کعبه» و همچنین "تا الرحمن" هم گفته می شود «سوگند به خدای رحمن و بخشنده».
4. لام، لام هم از ادات و ابزار قسم شمرده می شود. البته این نیز با معنی تعجب است و اختصاص به اسم الله دارد مثل قول شاعر "لله لا بیغی علی الایام ذوحید...". همچنین در بین عرب کلماتی در مورد سوگند یاد نمودن به کار برده می شود که در زبانهای دیگر کمتر به چشم می خورد.
طنطاوی می گوید: در بین عرب عادت بر این جاری شده که به یکی از الفاظ ذیل قسم یاد می کنند:
1. اقسم، مثل قول شاعر: "فاقسم ان لو التقینا و انتم لکان لکم یوم من الشر مظلم". (پس سوگند یاد می کنم که هرگاه با شما روبرو شدیم برای شما روزی از شر و تاریک خواهد بود.)
2. یمین، مثل قول شاعر: "فقلت یمین الله ابرح قاعدا ولو قطعوا راسی لدیک واوصالی" (پس گفتم به خدا سوگند پیوسته می نشینیم هرگاه سرم و بندهای بدنم را در راه تو قطع کنند.)
3. عمر، مثل قول شاعر: "لعمرک ما ادری و انی لا وجل علی اینا تعدو المنیه اول" (به جان تو سوگند من نمی دانم و می ترسم که مرگ ابتدا گلوي كداميك از ما را بفشارد.)
4. یمینا، قول شاعر: "یمینا لنعم السیدان وجدتما علی کل حال من سحیل و مبرم" (سوگند چه بزرگان خوبی پیدا کردید بر هر حال کسی که محال دانست و محکم کاری کرد.) همچنین کلمه «ایم» و «ایمن» نیز در قسم بکار برده می شود مانند: ایم الله و ایمن الله.
منـابـع
ابوالقاسم رزاقی- سوگندهای قرآن - از صفحه 21تا 26
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها