داستانی درباره خونین شدن تربت امام حسین (ع)

فارسی 1804 نمایش |

آقای شیخ علی موحد که در ایام عاشورا به قصد ترویج و نشر احکام  به سمت لارستان رفته بودند، پس از مراجعت نقل کردند که در فداغ اعلا مرودشت توقف داشتند، روز تاسوعا چند نفر خبر آوردند که شب گذشته از درخت سدری که در چهار فرسخی است نوری شیبه ماهتاب ظاهر گردید، جمعی از اهالی محل برای مشاهده آن درخت رفتند. فردا یعنی روز عاشورا  خبر آوردند که شب گذشته نوری ظاهر نشد لکن طرف صبح قطرات خون از آن درخت بر زمین می ریخت و قطعه کاغذی که چند قطره خون از آن درخت بر آن ر یخته بود همراه آورده بودند و جماعتی از سنی های آن محل پس از مشاهده آن خون، مشغول لعن بر یزید و قاتلین حسین علیه السلام شده و با شیعیان در اقامه عزای آن بزرگوار شرکت نمودند.

مسئله پیدایش خون از بعض جمادات  و نباتات در بعضی نواحی زمین هنگام عاشورای حسینی علیه السلام که دلالت بر بزرگی مصیبت آن حضرت می کند فی الجمله مسلم و مورد اتفاق مورخین شیعه و سنی است و برای  مزید اطلاع به کتاب «شفاء الصدور»  مراجعه شود. و برای تأیید  و تأکید مطلب دو داستان دیگر ذکر می شود.  

مرحوم  حاجی مومن فرمود وقتی مخدره محترمه ای که نماز جمعه را با مرحوم آقا سید هاشم در مسجد سردزک ترک نمی کرد به من خبر داد که مقدار نخودی تربت اصل حسینی علیه السلام به من رسیده و آن را جوف کفن خود گذارده ام و هر ساله روز عاشورا خونین می شود  به طوری که رطوبت خونین به کفن سرایت می کند و بعد متدرجا خشک می شود. مرحوم حاج مومن فرمود از آن مخدره خواهش کردم که در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببینم، قبول کرد،  پس روز عاشورا  رفتم بقچه کفنش را آورد و باز کرد، عقد خون در کفن مشاهده کردم و تربت مبارک را دیدم همانطوری که آن مخدره گفته بود تر و خونین و علاوه لرزان است. از دیدن آن منظره و تصور بزرگی مصیبت آن حضرت سخت گریان و نالان و از خود بی خود شدم. نظیر این داستان در دارالسلام عراقی نقل کرده، از ثقه عادل ملا عبدالحسین خوانساری که گفت مرحوم آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر در آن زمانی که مریض شده بود و برای استشفای شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملاجعفر استرآبادی را که هر دو از فحول علمای عدول بودند فرستادند که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب مطهر حسین علیه السلام شوند و از تر بت  قبر مطهر به آداب وارده بردارند و برای مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تر بت قبر مطهر است و جناب سید مقدار یک نخود از آن را تناول نماید. آن دو بزرگوار حسب الامر رفتند و از خاک قبر مطهر برداشتند و بالا  آمدند و از آن خاک قدری به بعض حضار اخیار عطا کردند که از جمله ایشان  شخصی بود از معتبرترین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت کردم و باقیمانده آن خاک را از ترس  اینکه بعد از او به دست نااهل افتد به من عطا کرد و من بسته آن را آورده و در میان کفن والده گذاشتم. اتفاقا  روز عاشورا نظرم به ساروق آن کفن افتاد، رطو بتی در آن احساس کردم  چون آن را برداشته گشودم دیدم کیسه تربت که در جوف کفن بود مانند شکری که رطوبت ببیند حالت رطو بتی در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند اثر آن از باطن کیسه به ظاهر و از آن به کفن و ساروق رسیده با آنکه رطو بت و آبی آنجا نبود. پس آن را در محل خود گذارده، در روز یازدهم ساروق را آورده گشودم،  آن تر بت را به حالت اول خشک و سفید دیدم، اگر چه آن رنگ زردی در کفن  و ساروق کماکان باقیمانده بود و دیگر از آن در سایر ایام عاشورا که آن تربت را مشاهده کردم همینطور آنرا متغیر دیده ام و دانسته ام که خاک قبر مطهر در هر جا باشد در روز عاشورا شبیه به خون می شود.

منـابـع

شهید عبدالحسین دستغیب (ره) - داستانهای شگفت - از صفحه 100 تا 102

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها