وضع سیاسی اجتماعی مکه پیش از اسلام
فارسی 1478 نمایش |در مکه قبایل قریش از لحاظ نسب، خود را از فرزندان اسماعیل و ابراهیم می شناختند و این، خود سبب گردن فرازی آنها بر سایر قبایل عرب گردیده بود. همچنین مجاورت با خانه خدا نیز که همه قبایل عرب- به جز اندکی از آنها که یهود و نصاری بودند- برای زیارت به آنجا می آمدند، مایه اضافه شدن فخر و مباهات اهل مکه گردیده بود. همچنین قریش به هلاکت رسیدن لشکر «ابرهه» را که به قصد خراب کردن خانه خدا آمده بود، به خود منسوب کرده به نوعی خود را در بین قبایل عرب عزیزتر می دانستند. از طرف دیگر به سبب تجارت آنها از ایران و شام و عراق به یمن و حبشه و بالعکس، و دارا شدن ثروت های کلان که در عرب بی سابقه بود، انواع فحشا و منکرات همچون رباخواری و قمار و زنا و تکبر و طغیان، در میان آنها رواج یافته بود و از این جهت، در آن عصر در جزیره العرب بی نظیر بودند. آنان مصداق این آیه کریمه گشته بودند: "إن الإنسان لیطغی* أن راه استغنی" (سوره اعلی/آیات 6-7)، «انسان طغیان می کند آنگاه که خود را توانگر می بیند».
تباهی و فساد اخلاقی که در آن عصر در مکه وجود داشت، در هیچ کجای جزیره العرب همانند آن نبوده است. این امر نتیجه عوامل متعددی بوده که می توان از جمله این موارد را یاد کرد:
* به خاطر اینکه منکر بعث و روز قیامت بودند، در ایام فراغت از تجارت و به هنگام اقامت در مکه آنچه از فسق و فجور و شهوترانی که در دسترسشان بود، انجام می دادند.
*از آنجا که در تمام سال دسته ای از مردان قریش برای سفر تجارت به مناطق دیگر می رفتند، مدتهای طولانی همسران آنها بی مرد بودند، و به خاطر نبودن حجاب در جامعه آن روز عرب، مانعی برای آمیزش مردان شهوتران با آن زنان نبوده است.
* در اثر فراوانی غلام و کنیزهای ازدواج نکرده در خاندان های اشراف قریش، همه گونه
آمیزش های جنسی در دسترس مردان و زنانشان بوده است.
مسائل یاد شده عوامل موثری بودند در انتشار بیشتر انواع فحشا و منکر در مکه نسبت به دیگر جوامع عرب. برای شناسایی بهتر وضع اهل مکه، به ذکر این داستان از کتاب «اغانی» اکتفا می نماییم. «ابولهب فرزند عبدالمطلب با عاص فرزند هشام بر صد شتر قمار کردند. کار قمار آنها چنان بود که به اندازه سنگی یا گردو یی زمین را گود می کردند. سپس از آن دور می شدند و آن سنگ یا گردو را به سوی آن گودال می انداختند؛ چنان که در گودال جا می گرفت، صاحبش برده بود. در این قمار ابولهب صد شتر از عاص برد. دوباره بر صد شتر دیگر قمار کردند. باز ابولهب برد. بار سوم قمار کردند. باز هم ابولهب برد و عاص آنچه دانشت در این قمار باخت. عاص به ابولهب گفت: ای فرزند عبدالمطلب! می بینم سنگ قمار با تو دوست شده است. بیا این بار قمار کنیم که بازنده بنده دیگری شود. ابولهب گفت: می پذیرم. باز سنگ قمار افکندند و این بار نیز ابولهب برد و عاص بنده او شد. پس از آن، عاص به ابولهب خراج می داد تا آنکه در جنگ بدر، هنگامی که قر یش مقرر داشتند همه کس باید در آن جنگ شرکت کند یا آنکه کسی را به جای خود بفرستد، ابولهب عاص را به جای خود فرستاد و شرط کرد پس از بازگشت وی را آزاد سازد، ولی او در جنگ بدر کشته شد.
وضع طائف، شهر ییلاقی مکه
انتشار فحشا و منکر در مکه، بر طائف نیز اثر گذارده بود. در آن زمان بیشتر اهل طائف از قبیله ثقیف بودند، و گروهی از ثروتمندان قریش نیز در آنجا سکنا داشتند. شاید به همین سبب پس از اهل مکه، اهل طائف بیشترین شهرت را در زنا و رباخواری داشتند. اکنون برای روشن شدن اثر قریش بر طائف و ثقیف، داستان زیر را که مورخان نقل کرده اند، عرضه می داریم:
«حارث بن کلده ثقفی در طائف کنیزکی داشت به نام «سمیه» که او را به ازدواج غلام رومی خود در آورده بود و از کسب زنای او خراج می گرفت. در آن اوان ابوسفیان در حال بازگشت از سفری، به طائف رسید. پس از خوردن و نوشیدن شراب، نزد ابومریم سلولی می فروش رفته به او گفت: سفرم به دراز کشید آیا زن بدکاره ای دم دست داری؟ ابو مریم او را به سمیه رسانید. پس از این واقعه، سمیه «زیاد» را به دنیا آورد، و آن تاریخ سال اول هجری بود. زیاد را در ابتدا فرزند عبید رومی (غلامی که شوهر سمیه بود) می خواندند، تا آنکه در سال 41 یا 42 هجری «معاویه» به دلیل همان زنای ابوسفیان با سمیه، زیاد را فرزند ابوسفیان و برادر خود خواند و تا پایان حکومت بنی امیه زیاد را فرزند ابوسفیان می خواندند. پس از آن در زمان بنی عباس به او «زیاد بن ابیه» می گفتند.»
از این داستان می توان به دو نکته پی برد:
1. همچنان که گفتیم ثروتمندان قریش، شهر طائف و قبیله ثقیف را به اخلاق خود آلوده کرده بودند.
2. قریش نه فقط در شهر خود و در حال فراغت میگساری و بدکاری داشتند، بلکه درحال سفر و در شهرهای دیگر نیز دست از اخلاق و روش نکوهیده خود برنمی داشتند. شاید بتوان داستان زیر را نیز شاهدی دیگر برای این امر به حساب آورد: «بعد از جنگ بدر، قریب هفتاد تن از قریش اسیر مسلمانان گشتند که در میان آنها جمعی از ثروتمندان و بزرگان قریش نیز بودند. «عبدالله بن ابی» منافق خواست تا یکی از دو کنیز خود را وا دارد تا با یکی از اسرای ثروتمند قریش هم بستر شود، به امید آنکه در نتیجه آن عمل پلید، کنیزک او حامله شود و فرزندی بزاید، و آن مرد قریشی پس از آزاد شدن و بازگشت به مکه، به عبدالله بن ابی پول کلانی داده فرزند زنا زادة خود را که در عرف عرب ملک عبدالله بن ابی می شد، از او بخرد و آزاد کند و به مکه ببرد. آن دو کنیزک هیچ کدام تن به این کار پلید نمی دادند و سرانجام به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شکایت کردند. خداوند در این باره آیه مبارکه زیر را نازل فرمود: "... و لا تکر هوا فتیاتکم علی البغاء إن أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحیاه الد نیا...." ( سوره نور/ آیه 33)، «کنیزکان خود را که می خواهند عفت خود را حفظ کنند، به طمع مال دنیا، مجبور به زنا می کنید...». این داستان دلالت دارد بر آنکه آن مرد ثروتمند قریشی از عبدالله بن ابی چنین درخواستی کرده بود، و به این دلیل وی از کنیزکان می خواست تا با او هم بستر شوند.
در خاتمه این بحث داستانی را که بیانگر اهتمام شایان توجه ثقیف در دوران جاهلیت به میگساری و ارتکاب فحشا می باشد، یاد آور می گردیم: «در سال نهم هجری، گروهی از قبیله ثقیف از طائف به مدینه آمدند تا با شرط هایی اسلام را بپذیرند. در آن وقت در مورد ترک زنا و شرب خمر، بین خود مشورت کردند و گفتند: «ثقیف نمی تواند صبر کند و شراب نخورد و زنا نکند!» و در نهایت چون پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شرط آنها را نپذیرفت، به ناچار قبول کردند که این دو کار پلید را ترک کنند.»
منـابـع
سید مرتضی عسکری- نقش ائمه (ع) در احیای دین- از صفحه 28 تا 31
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها