نارسایی های علوم انسانی در زمینه اقتصاد و اخلاق و لزوم بعثت پیامبران(ع)
فارسی 1611 نمایش |نارسائی دانشهای بشر، منحصر به مسائل مبدأ و معاد و خدا و صفات او نیست تا بشر در دیگر قسمت های زندگی از ارشاد و راهنمائی پیامبران بی نیاز باشد، بلکه دامنه جهل و بی اطلاعی وی، به بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی که پایه های سعادت دنیوی او را تشکیل می دهد کشیده شده است و افکار متضاد مکتب های گوناگون، روشنگر نیاز وی به علومی است که مولود عقل انسانی نبوده و از افق فکر او بیرون باشد. برای روشن شدن مطلب نمونه هائی را یادآور می شویم:
1- جای گفتگو نیست که اساس زندگی مادی، استقرار یک سیستم اقتصادی در اجتماع است، که ضامن سعادت جامعه و حافظ حقوق افراد آن باشد، ولی هنوز بشر با این ترقیات شگرف صنعتی در تشخیص الفبای آن، چنان حیران و سرگردان است که اجتماع کنونی را به دو بلوک شرق و غرب، آنهم براساس دو اقتصاد متضاد و مبائن «کمونیسم» و «کاپیتالیسم» تقسیم نموده است، در صورتی که میان هر دو گروه دانشمندانی وجود دارد که خود را عالیترین رهبر اقتصدی، مکتب خود را بهترین مکتب اقتصاد می دانند و هر دو گروه برای اثبات استواری « تز» خود دلائلی دارند و آنها را به وسیله هزاران کتاب و رساله به جهانیان عرضه داشته اند، با این وصف هنوز تشخیص اقتصاد صحیح برای بشر به صورت «معما ی لاینحل» و کلاف سردرگمی در آمده است. آیا با این وضع می توان گفت که عقل و دانش بشر، میتواند او را به هدفی که برای آن آفریده شده است رهبری کند؟ یا باید در پیمودن این راه از هدایت دیگری که آن را «هدایت تشریعی» می نامیم الهام گرفته، نقص و کمبود خود را از این طریق جبران نماید؟
2- ارزشهای اخلاقی اساس زندگی انسانی است، و ملتی که فاقد اخلاق گردد، فاقد همه نوع کمال انسانی می باشد ولی هنوز بشر عصر ماشین نتوانسته یک مکتب اخلاقی منظم که مبین اصول صحیح اخلاق باشد، به جهان عرضه کند، بلکه در تشخیص اصول و الفبای آن، چنان دچار اختلاف و آشفتگی است که گروهی که بر یک سوم جهان حکومت می کنند اخلاق انسانی را چنین تفسیر می کنند: «هر چه به هدف کمک کند همان اخلاق است!»
طبق این تفسیر هر قتل و جنایت و خرابکاری که به انقلاب «پرولتاریائی» کمک کند و سبب شود که جامعه های سرمایه داری به سوی «کمونیسم» کشیده شوند فضیلت اخلاقی و عمل انسانی شمرده می شود اگر چه قتل میلیونها انسان بی گناه و انهدام و نابودی صدها موسسه که وسیله زندگی هزاران رنجیر است باشد!!
شاید شما از شنیدن این مطلب که گروهی در جهان معتقدند: «هر نقشه و حیله ای که به انقلاب کارگری و هدف حزبی، کمک کند عین اخلاق است و به اصطلاح «الغایات تبرر الوسائل» وصول به هدف استعمال هر نوع وسیله را مباح می سازد، تعجب کنید و با خود بگوئید آیا راستی در میان ملل متمدن و درس خوانده یک چنین اخلاقی با فضیلتی هست؟!
برای روشن شدن مطلب جمله های زیر را از یکی از پایه گذاران این حزب نقل مینمائیم! «لنین» می گوید: «یک» کمونیست باید برای هر گونه فداکاری آماده باشد، و در مورد لزوم حتی به انواع نقشه ها و حیله های جنگی متوسل شود، و روشهای نامشروع را به کار برد و حقیقت را پنهان سازد تا در اتحادیه های بازرگانی راه یابد.»
در کشورهای سرمایه داری که تظاهر به اخلاق بیش از جاهای دیگر است، مکتب اصیل اخلاقی وجود ندارد و آنچه را که اخلاق می نامند چیزی جز تجلی روح استثمار در لباس اخلاق نیست. درسراسر مکتب اخلاق آنان سخنی از این نیست که چه کنیم که خدا را راضی و خشنود سازیم، یا چه عملی را انجام دهیم که به وظیفه انسانی خود عمل کرده باشیم، بلکه همه بحثها و گفتگوها و پیشنهادها بر این دور می زند که چه کنیم جامعه را به خود خوشبین سازیم، و چگونه با مردم سخن بگوئیم تا آنها را بخود جلب کنیم و بالاخره شالوده زندگی مادی خود را روی چه اساسی قرار دهیم که استفاده بیشتری برده و به لذت بیشتری نائل آئیم. یک چنین اخلاقی انعکاس روح نفع پرستی و مادیگری است و هرگز نمی تواند زنده کننده فضائل و سجایای انسانی در جامعه گردد. آیا با یک چنین افکار آشفته پیرامون اخلاق، بشر می تواند بدون اتکاء به مکتب وحی، به اصولی راه یابد که زنده کننده فضیلت و شرافت انسانی و ضامن معنویت و حاکم بر قلوب باشد؟! اگر هنوز در پاره ای از نقاط جهان حقایقی از ارزشهای اخلاقی وجود دارد و گروهی اخلاق را برای خود آن می خواهند و هدفی جز آراستن روح و روان با یک رشته فضائل اخلاقی ندارند همگی نتیجه مجاهدات و تبلیغات پی گیر رهبران آسمانی است.
3- شناخت عوامل سعادت و شقاوت و به عبارت دیگر آشنائی به اموری که با خوشبختی و بدبختی انسان رابطه مستقیم دارد یکی از پایه های وصول به کمالی است که بشر برای آن آفریده شده است، و بسیاری از ملل جهان در پرتو تعالیم پیامبران با قسمتی از این عوامل آشنا شده اند و اموری را بعنوان «فرائض» اجتماعی و یا «محرمات» و «منکرات» شناخته اند. هرگاه راه «وحی» به روی بشر گشوده نمی شد و پیامبرانی برای ابلاغ مصالح و مفاسد مبعوث نشده بودند چقدر طول می کشید که بشر با فکر خود بر آنها دست یابد؟ پاسخ گفتن به این سوال و تحدید به این مدت بسیار مشکل و بغرنج است. هیچ بعید نیست که اگر بعثت انبیاء نبود، تا این لحظه یا لااقل تا مدت مدیدی در جهالت خود نسبت به مصالح و مفاسد اخلاقی و اجتماعی باقی می ماند، زیرا مثلاً مشاهده می شود با اینکه عقل و هوش بشر به اندازه کافی تکامل یافته و در پرتو آزمایشها و مطالعات دقیق به آثار سوء و خانمان براندازه نوشابه های الکی و مضرات گوشت خوک و حشرات و خون و خطرات سهمگین ربا خوری و...پی برده است هنوز این نوشابه ها و غذاهای پلید در آمریکا و اروپا رایج است! چه رسد به جهان عقب افتاده دیروز که با الفبای علوم امروز آشنائی نداشتند و آب و شراب، گوشت گوسفند و خوک، دادو ستد و ربا در نظر آنها یکسان بود. آیا با این نارسائی عقل انسان، صحیح بود که خداوند بشر را خلق کند، و عنان زندگی وی را بدست خود او بسپارد و از او بخواهد که به سوی هدفی که برای آن آفریده شده است گام بردارد و به آن برسد؟
نظر قرآن و احادیث درباره بعث پیامبران
از این بیان روشن گردید که یکی از اهداف پیامبران و یا به تعبیر دیگر یکی از علل بعثت آنان، همان موضوع تعلیم بشر و تکمیل عقل و دانش ناقص او است و این حقیقت به عبارتهای مختلف در قرآن و احادیث وارد شده است، مثلاً قرآن کریم علت بعثت پیامبران را رفع اختلاف در میان بشر می داند و میفرماید: "فَبَعَثَ الله النَبییّنَ مُبشّرینَ وَ مُنذرِینَ وَ اَ نزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لَیحکُمَ بینَ الناسِ فیما اختَلَفُوا فیه" (بقره/ آیه 213)، «خداوند پیغمبران را که بشارت دهنده و بیم دهنده هستند برانگیخت، و با آنان کتاب نازل نمود تا در میان مردم درباره مسائلی که در آن اختلاف دارند داوری کند.»
ناگفته پیدا ست اختلاف نظر حاکی از نارسائی فکر و کوتاهی دانش میباشد و پیامبران در پرتو وحی حقیقت هر موضوعی را که مردم پیرامون آن اختلاف دارند روشن می سازند. پیامبر عالیقدر اسلام ضمن روایتی تصریح میکند که هدف از بعثت، تکمیل عقول بشر است و از این جهت است که باید عقل و دانش هر پیامبری از عقل و دانش امت وی بالاتر و برتر باشد چنانکه میفرماید: "وَ لا بَعَثَ اللهُ نَبیّاً وَلا َ رَسُولاَ حتی یَستَکمِلَ العَقَلُ وَیَکُونُ عَقلُهُ اَفضَلَ مِن عُقُولِ اُ مَّتهِ"، «خداوند هیچ پیامبر و رسولی را بر نیانگیخته جز اینکه خرد او کامل بوده و عقل او بالاتر از عقول امت وی بوده است».
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 190 تا 193
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها