نمونه ای از داوریهای عرب درباره کلام قرآن
فارسی 815 نمایش |تحدی قرآن در روز نزول آن در نزد عرب معاصر آن فقط در زیبائی الفاظ و دلربائی تعبیر و شیوائی بیان، و رسائی عبارات، و عظمت و ابتکاری بودن معانی آن، خلاصه می شد، اگر ملل عرب را برای مبارزه و مقابله می طلبید، منظور معارضه در همین جهت بود و بس. به عبارت روشن تر، قرآن از جهات مختلف و گوناگون معجزه است اما عرب دوران جاهلی از این جهات فقط یکی را درک می کرد و آن زیبائی الفاظ و بداعت و تازگی معانی و شیرینی بیان و کشش و جذبه اسلوب آن بود، و جهات دیگر اعجاز قرآن به مرور زمان بر اثر گسترش بینشها و عمیق گشتن دیدها برای بشر روشن گردید، آنان آنچنان تحت تأثیر حلاوت بیان و شیرینی تعبیر و زیبائی الفاظ و ابتکاری بودن معانی، و علو مضامین آن قرار میگرفتند که پس از شنیدن چند آیه در برابر عظمت آن مات و متحیر میشدند و نمی دانستند که درباره آن چه بگویند و تحدی آن و عجز و ناتوانی خویش را چگونه توجیه نمایند. اکنون یک رشته گواههای تاریخی در این جا نقل می کنیم، و هدف از منعکس کردن داوری فصیحان عرب درباره ی قرآن دو مطلب است:
1- اعتراف استوانه های بلاغت و استادان سخن به عجز و ناتوانی خویش در برابر قرآن.
2- اینکه محور تحدی قرآن در نظر آنان موضوع فصاحت و بلاغت و جذبه و کشش خارق العاده قرآن بود.
1- داوری ولید درباره قرآن
قضاوت و داوری یکی از بلیغان و حکیمان عرب درباره قرآن که به او ریحانه و حکیم عرب می گفتند، روشنگر موضوع ما است و سخنان او گواه روشن بر نحوه برداشت عرب از تحدی و اعجاز قرآن می باشد. گروهی از قریش برای حل مشکل نفوذ روز افزون اسلام در میان جوانان و افراد آزادمنش به «ولید بن مغیره مخزومی» مراجعه کردند و از او خواستند که نظر خود را درباره قرآن بیان کنند. دانای عرب از آنان مهلت خواست تا پس از استماع آیات قرآن نظر خود را اظهار نماید از این جهت او از جای خود برخاست و در حجر اسماعیل کنار پیامبر (ص) نشست و به او گفت پاره ای از اشعارت را بخوان! پیامبر فرمود آنچه من میخوانم شعر نیست بلکه سخن خدا است که برای هدایت شما فرستاده شده است، سپس پیامبر آیه ای از آیات سوره «فصلت» را تلاوت نمود و هنگامیکه به این آیه رسید: "فان اعــرضوا فقل انذرتکم صاعقه عاد و ثمود"، «هرگاه از دعوت تو روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه ای بسان صاعقه قوم عاد و ثمود بر حذر میدارم». ولید سخت به خود لرزید و موهای او بر بدن وی راست شد و در حالیکه سراپای وجود او را بهت و تحیر فرا گرفته بود راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، تا آنجا که برخی از قریش به او بدبین شده و گفتند ولید راه نیاکان خود را ترک گفته و راه محمد را پیش گرفته است. او با شنیدن این سیزده آیه فقط به یک جنبه از جهات اعجاز قرآن توجه پیدا کرد و آن همان جذبه و کشش اسلوب قرآن و آسمانی بودن معانی آن است و شنیدن این آیات آنچنان او را تحت تأثیر قرار داد که لرزه بر اندامش افتاد و مو بر بدن او راست می گردید.
مفسران میگویند روزی که سوره «غافر» بر پیامبر نازل گردیده بود پیامبر با صدای دلنشینی آنرا تلاوت می نمود و «ولیدبن مغیره» نزدیک پیامبر نشسته بود و بی اختیار آن آیات توجه او را جلب نمود: "حم تنزیل الکتاب من الله العز یر الحکیم، غافر الذنب و قابل التوب شدی العقاب ذی الطول لاا له الا هو الیه المصیر ما یجادل فی آیات الله الا الذین کفروا فلا یغررک تقلبهم فی البلاد." ( سوره غافر / آیات 4-1)، «این کتاب از خدای قادر و دانا فرو فرستاده شده است. خدائیکه بخشنده گناه و پذیرنده توبه است، خدائیکه مجازات او سنگین و نعمت های او فراوان است. جز او خدایی نیست، سرانجام هر چیزی بسوی اوست. درباره آیات الهی جز کسانیکه کفر ورزند، کسی مجادله نمی کند. فعالیت و زندگانی آنان در شهرها ترا نفریبد.»
این آیات و آیات بعدی آن چنان حکیم عرب را تحت تأثیر قرار داد که وقتی «بنی مخزوم» دور او را گرفتند و از وی درباره قرآن داوری خواستند وی گفت: "و الله لقد سمعت من محمد آنفا کلا ما ما هو من کلام الا نس و لا من کلام الجن و الله ان له لحلاوه و ان علیه لطلاوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و لا یعلی علیه"، «من از محمد سخنی شنیدم که هرگز شبیه کلام انس و جن نیست، سخن او شیرینی خاص و زیبائی مخصوصی دارد، شاخسار آن پرمیوه و ریشه های آن پر برکت است، سخنی است برجسته و هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست ( و هرگز قابل معاوضه و مبارزه نمی باشد.»
او این جمله ها را گفت و راه خود را پیش گرفت و قریش تصور کردند که روی به آئین محمد گرویده است. به قول یکی از دانشمندان بزرگ این جمله نخستین تقریظی است که از جانب استادی از استادان بلاغت درباره قرآن گفته شده است و تدبر در مضامین جمله های او نحوه برداشت عرب را از اعجاز قرآن در عصر رسول خدا (ص) روشن می سازد، و معلوم می شود که:
اولا- قرآن کلامی است که مبارزه با آن از قدرت بشر بیرون می باشد.
ثانیا- آنان از میان جهات مختلف اعجاز، تنها به جذبه و کشش و حلاوت و شیرینی الفاظ و ابتکاری و آسمانی بودن معانی آن توجه داشتند و هرگز نظیر چنین سخنی نشینیده بودند.
برای اینکه به عظمت و فصاحت و بلاغت قرآن از دیده استاد فن بلاغت عصر نزول قرآن، پی ببریم شایسته است که سخنان وی را توضیح دهیم. حکیم و بلیغ جامعه عرب نظریه خود را ضمن جمله های کوتاه ولی پر مغزی تشریح کرده و شایسته است جمله های ششگانه او را توضیح دهیم وی گفت:
1- "لا یشبه کلام الانس و الجن"،
«از محمد سخنی شنیدم که هرگز به کلام انس و جن شبیه نیست.» شبیه سخنان انسان نیست زیرا سخنان معمولی انسان همان نثر معمولی است که به زنجیر سجع و قافیه کشیده نمی شود، و شبیه سخنان جن نیست زیرا سخنان جن همانها بودندکه از زبان کاهنان می شنیدند که دارای مقاطع خاص، و سجع ویژه، و الفاظ ظریف بودند، و پیچیدگی معانی و تجانس حروف از ویژگیهای آنها به شمار می رفت، و این خصوصیات آنها را از سخنان معمولی ممتاز می ساخت، آنان مقید بودند که در مقام سخن گفتن با جمله های کوتاه و مختصر که دارای مقاطع خاص و سجع ویژه ای بود با مردم سخن بگویند، الفاظ غریب و نامأنوس و دشواری معانی و تجانس حروف از خصوصیات سخنان آنها بود.
2- "و ان فیه لحلاوه"
آن دارای شیرینی خاصی است که عقول و نفوس را به سوی خود میکشد و انسان از شنیدن آن لذت میبرد.
3- "و ان فیه لطلاوه"
زیبائی خاصی دارد، زیبائی الفاظ و جمله های آن بر محسنات قرآن افزوده و شکوه خاصی به آن بخشیده است.
4- "و ان اعلاه لمثمر"
قرآن درخت عظیمی است که شاخسارهای آن پر بار و پرثمر میباشد.
5- "و ان اسفله لمغدق"
قسمت زیر و پائین آن ریشه دار و پربرکت است و ماده «غدق» در معنای برکت به کار می رود چنانکه قرآن میفرماید: "و ان لو استقاموا علی الطریقه لا سقینا هم ماء غدقا" ( سوره جن / آیه 16)
اگر در راه حق استقامت ورزند با آب پر برکتی آنها را سیراب مینمائیم، مقصود ولید این است که قرآن درختی است که ریشه های فروانی دارد که در نقاط مختلف روح و روان رسوخ می کند و ممکن است اشاره به معنانی مختلفی باشد که گاهی از یک آیه استفاده می شود.
6- "و انه یعلو و لا یعلی علیه"
"قرآن دارای بلاغت فوق العاده ای است که نمی توان با آن معارضه نمود."
این جمله های کوتاه و پرمغز روشنگر نظر عرب آن روز درباره قرآن میباشد، و استاد فن بلاغت مانند ولید صریحا اعلام می کند که معارضه و مقابله با قرآن در خور انسان نیست.
2- داوری عتبه بن ربیعه
«عتبه بن ربیعه» از سران و مشاهیر قریش به شمار می رفت. گرایش حمزه عموی پیامبر اسلام، آسمان زندگی قریش را تیره و تار ساخته بود، زیرا بیم آن می رفت که نفوذ «محمد» به طور تدریجی همه جا را فرا گیرد و دیگر شخصیت ها نیز بسوی اسلام جذب شوند. یکروز عتبه رو به دوستان خود کرد و گفت: من اکنون پیش محمد میروم و به او چند پیشنهاد می کنم شاید او یکی از آنها را بپذیرد. دوستان وی با فکر او موافقت کردند، او برخاست و به سوی رسول خدا که در مسجد نشسته بود آمد و پیشنهادهائی چند به وی نمود، وقتی او از سخنان خود فارغ گردید پیامبر رو به او کرد و گفت: "افرغت یا ابا ولید" آیا سخنان خود را به آخر رسانیدی؟ گفت: آری. پیامبر فرمود: پاسخ پیشنهادهای شما در همین آیاتی است که اکنون میخوانم، پیامبر سی و هفت آیه از سوره «فصلت» برای او خواند و به سجده رفت و سجده نمود و سر برداشت، گفت: «ابا ولید» پیام خدا را شنیدی؟ «عتبه» مجذوب آیات قرآن شده بود و در حالیکه بر دستهای خود تکیه کرده بود مدتی خیر خیره بر چهره پیامبر می نگریست، تو گوئی جذبه و کشش قرآن توانائی سخن را از او سلب کرده بود. وی پس از لحظاتی بدون اینکه کلمه ای با پیامبر سخن بگوید، از جای خویش برخاست و به سوی دوستان خویش بازگشت، دیدگان همفکران او به صورت «عتبه» دوخته شده بود. همگی از او پرسیدند نتیجه چه شد؟ او جریان را از اول تا به آخر گفت، سپس افزود: من از محمد کلامی شنیدم "والله ما هو بالشعر و لا بالسحر و لا بالکهانه"، «سخنان او نه شعر است و نه شیبه گفتار ساحران و کاهنان می باشد» چه بهتر او را میان قبائل رها سازیم، اگر او را کشتند همگی از ناحیه او راحت می شویم و اگر در میان آنان نفوذ پیدا کرد، و حکومتی برپا نمود، در این صورت او از فامیل ما است برای ما بهره ای خواهد داشت.
ما از سخنان و اعجاب این دو نفر که هر کدام استوانه سخن و پیشوای عرب در فن بلاغت بودند دو چیز استفاه می کنیم:
الف- آیه مایه اعجاب و شگفتی آنان بود، همان شیرینی و زیبائی و به اصطلاح بلاغت خارق العاده قرآن بود که قرآن را از دیگر سخنان جدا میکرد. ولیدبن مغیره با صراحت گفت که کلام «محمد» شبیه کلام انس و جن نیست و دارای شیرینی و زیبائی خاصی است. عتبه گفت: قرآن شعر نیست و هرگز ارتباطی با سخنان ساحران و کاهنان ندارد، و هرگز این دو نفر روی جهات دیگر اعجاز قرآن انگشت نگذاشتند، زیرا جهات دیگر اعجاز قرآن به مرور زمان و با کنجکاوی دانشمندان به فکرها راه یافت و در کتابها نوشته شد.
ب- استادان بلاغت در عصر پیامبر با صراحت کامل اعتراف نمودند که مبارزه با قرآن ممکن نیست و هرگز شیوه سخن گفتن قرآن ، شبیه انسانها نمی باشد.
3- قضاوت طفیل درباره قرآن
«طفیل بن عمرو» که شاعر شیرین زبان و خردمندی بود و در میان قبیله خود نفوذ کلمه داشت زمانی که وارد مکه گردید، اسلام آوردن مردی مانند «طفیل» برای (قریش) بسیار گران و سنگین بود، لذا سران قریش و بازیگران صحنه سیاست دور او را گرفتند و گفتند: این مردی که کنار «کعبه» نماز می گزارد با آوردن آئین جدید، اتحاد و اتفاق ما را بهم زده، و با سحر بیان خود سنگ تفرقه میان ما افکنده است، ما می ترسیم که چنین دو دستگی میان «قبیله» شما بیفکند، چه بهتر که اصلا با این مرد سخنی نگوئی! «طفیل» می گوید: سخنان آنها چنان مرا متأثر کرد که از ترس تأثیر سحر بیان او تصمیم گرفتم که با او سخن نگویم، و سخن او را نشنوم و برای جلوگیری از نفوذ سحر او، هنگام طواف مقداری پنبه در گوش های خود قرار دادم که مبادا زمزمه قرآن و نماز او به گوش من برسد. بامداد ان در حالیکه پنبه را در داخل گوش های خود کرده بودم وارد مسجد شدم و هیچ مایل نبودم سخنی از او بشنوم، ولی نمی دانم چطور شد یک مرتبه کلام و سخن بسیار شیرین و زیبائی به گوشم رسید و بیش از حد احساس لذت نمودم، با خود گفتم مادرت عزادار شود تو مردی سخن ساز و خردمندی، چه مانع دارد سخن این مرد را بشنوی. هرگاه نیک باشد بپذیری، و اگر زشت باشد آنرا رد کنی. برای اینکار آشکارا با آن حضرت تماس نگرفتم، مقداری صبر کردم تا رسول خدا راه خانه خود را پیش گرفت و وارد خانه شد و من نیز اجازه گرفتم وارد خانه شدم، جریان را از آغاز تا پایان بازگو کردم و گفتم قریش درباره شما چنین و چنان می گویند و من در آغاز کار تصمیم نداشتم با شما ملاقت کنم ولی حلاوت قرآن شما مرا بسوی تو کشیده است، اکنون می خواهم حقیقت آئین خود را برای من تشریح کنی، و مقداری قرآن برای من بخوانی. رسول خدا(ص) آئین خود را بر او عرضه داشت و مقداری قرآن خواند، (طفیل) می گوید: به خدا سوگند کلامی زیباتر از آن نشینیده و آنینی معتدل تر از آن ندیده بودم، سپس (طفیل) به حضرتش عرض کرد: من در میان قبیله خود یکفرد نافذ القول هستم، برای نشر آئین شما فعالیت خواهم نمود بنابراین فصیحان عرب، و بلیغان قوم در برابر قرآن کمال ناتوانی را ابراز داشته و جز تسلیم و اظهار عجز چاره ای نداشتند.
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 271 تا 277
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها