داستانی با موضوعیت اخلاق نیکو، نجات دهنده از گرفتاری

فارسی 1981 نمایش |

محاسن اخلاق رمزه محبوبیت و راه نفوذ در دگران است، محاسن اخلاق دل ها را به هم پیوند می دهد و روابط معنوی را محکم می سازد. افراد مودب و با اخلاق همواره مورد مهر و علاقه مردمند، تمام طبقات با آنان به گرمی و گشاده روئی برخورد می کنند و با دیده تحسین و احترامشان مینگرند. علی اسکافی می گوید: «من منشی امیر بغداد بودم و مدتها در این سمت انجام وظیفه می کردم. ناگاه اوضاعم دگرگون شد و روزگارم به تیرگی گرائید. امیر نسبت به من بدبین و متغیر شد، دستور داد زندانیم کردند و تمام اموال منقول و غیر منقولم را ضبط نمودند. چندی در زندان ماندم و پیوسته از ذلت و خواری و یأس و نا امیدی رنج می بردم. روزی مأمورین زندان به من خبر دادند که اسحق بن ابراهیم طاهری رئیس شهربانی بغداد به زندان آمده و تو را احضار کرده است. سخت نگران شدم، برجان خود ترسیدم و از زندگی دست شستم. مرا نزد او بردند، ادای احترام نمودم. اسحق به روی من خندید و گفت: «برادرم عبدالله طاهر از خراسان نامه نوشته و درباره تو شفاعت کرده است. امیر شفاعت او را پذیرفته و دستور داده است از زندان آزاد شوی و تمام اموال و املاکت مسترد گردد. اینک می توانی به منزل بروی.»

خدای را شکر کردم و از شدت شادی به گریه افتادم. همان ساعت رهسپار منزل شدم، آن روز را در خانه ماندم به کارهای پریشانم سر و صورتی دادم. روز بعد به حضور اسحق طاهری رفتم، از وی تشکر کردم، درباره اش دعای خیر نمودم و گفتم من هرگز حضور امیر عبدالله طاهر شرفیاب نشده ام و سعادت زیارت و شناسائی ایشان نصیبم نگردیده  است چه باعث شد که مرا مشمول عنایات خویش ساخته و از من  شفاعت کرده است؟

جواب داد: چند روز قبل نامه ای از برادرم به من رسید و در آن نوشته بود پیش از این مکاتیب امیر بغداد مشحون از لطف و دلجوئی و آمیخته به مهر و محبت بود و منشی  امیر با جملات گرم و مودبی که در خلال نامه به کار می برد روابط حسنه ما را محکم می کرد و عواطف و الفت فیمابین را تقویت می نمود و اینک چندی است که وضع نگارش  تغییر کرده و نامه ها فاقد مضامین گرم و مهر انگیز است. می گویند این دگرگونی از آن جهت است که امیر، نویسنده خود را معزول و زندانی نموده و دیگری را به جای وی گمارده است. با توجه به اینکه منشی سابق، شخص وظیفه شناس و خلیقی بود و در نامه نگاری، مراتب ادب و احترام را رعایت می کرده، دور از مروت است که در این حال او را فرو گذاریم و از وی حمایت ننمائیم. از شما می خواهم نزد امیر بروی و جرم کاتب را مشخص نمائی. اگر گناهش قابل عفو است از طرف من شفاعت کن و اگر طرد او از جهت مالی است پول مورد نظر را در حساب من بپردازی و جدا از امیر درخواست نمائی او را ببخشد و به شغل سابقش منصوب نماید. من این رسالت را انجام دادم و پیام برادرم را به عرض رساندم. خوشبختانه شفاعتش نزد امیر مقبول افتاد و تمام درخواست های او را در مورد شما اجابت فرمود. اسحق طاهری پس از شرح جریان، در همان مجلس ده هزار درهم به من داد و گفت این انعام امیر است که به منظور دلجوئی به شما اعطاء فرموده است.

چند روزی بیش نگذشت که شغل سابقم را نیز به من محول نمودند و به سمت امیر دوباره مشغول کار شدم. آبروی رفته ام بازگشت. مشکلاتم یکی پس از دیگری حل شد و از همه ناراحتی های طاقت فرسا و جانکاه رهائی یافتم.

منشی امیر بغداد، دچار سقوط شد و ممکن بود تا پایان عمر همچنان سیه روز و بدبخت بماند، ولی او دارای محاسن اخلاق بود. در ایامی که به کار اشتغال داشت برنامه های اخلاقی را عملا به کار می بست و جهات احترام و ادب را در نامه هائی که می نوشت رعایت می نمود و همین امر سبب نجاتش گردید. امیر خراسان که از اخلاق خوب و نوشته های محبت آمیز وی خاطرات خوبی داشت و به او علاقمند بود به شفاعتش  برخاست و برای قلم مودب و مضامین گرمی که داشت موجبات آزادیش را از زندان  فراهم آورد، اموالش را برگرداند و در شغل سابق مستقر ساخت. در واقع باید گفت حسن اخلاق و ادب آبرو و حیثیت منشی امیر بغداد را اعاده داد و ذلت او را به عزت مبدل کرد.

حضرت علی علیه السلام فرمود: «چه بسا عزیزی که اخلاق بد، مایه ذلت و خواری او شده و چه بسا خوار و ذلیلی که اخلاق خوب، او را به عز و بزرگی رسانده است.»

منـابـع

محمدتقی فلسفی- اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی- از صفحه 64 تا 67

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها