بررسی باطل بودن مسأله تناسخ
فارسی 687 نمایش |«تناسخ» عبارت است از تعلق ارواح از بطلان ابدان عنصریه به ابدان و اجساد دیگر در همین نشأه عالم محسوس که دوران داشته باشد در اجسام عنصریه دنیویه و قائلین به تناسخ بر مذاهب عدیده هستند. جماعتی از ایشان می گویند روح انسانی بعد از موت و فساد بدنش به بدن انسان دیگری منتقل می شود و این جماعت «نسوخیه» نامیده شده اند. جماعتی دیگر از ایشان قایلند به انتقال روح انسانی بعد از مرگ به بدن حیوانات و بهائم و حشرات هریک به مناسبت خود، مثلا ارواح سعدا به ابدان حیوانات شریفه چون اسب و ارواح اشقیا به ابدان حیوانات شقیه چون سگ و خوک، مثلا روح شخص شجاع به بدن شیر منتقل می شود و روح شخص موذی و درنده به بدن گرگ، و شخص حریص به بدن مورچه یا موش و هکذا، و این جماعت «منسوخیه» نامیده شده اند.
طایفه دیگری از ایشان قابل شده اند به انتقال ارواح بعد از موت به نباتات و اشجار و گیاهها و این جماعت «فسوخیه» نامیده شده اند. قومی دیگر از ایشان می گویند ارواح بعد از موت به جمادات چون احجار و امثال آن منتقل می شوند، این طایفه را «رسوخیه» گویند، پس قایلین به تناسخ، چهار طایفه اند: «نسوخیه، منسوخیه، فسوخیه، و رسوخیه».
اقوال سخیفه دیگری هم دارند که تناسخ به تمام اقسامش باطل است:
اولا: این مذهب مخالف با ضروری دین اسلام ( بلکه با جمیع شرایع و ملل عالم) است؛ زیرا ضروری دین اسلام است که ارواح را بعد از مرگ و بعد از سوال در قبر و بعد از تمام شدن مدت برزخ دوباره به همان ابدان دنیویه که داشتند عود خواهند داد، در قیامت به جهت حساب و رسیدن هرکس به جزای اعمالش به تفصیلی که رسیده است و اصحاب تناسخ تمام این تفاصیل را و آنچه به ضرورت ثابت شده است از بهشت و جهنم و اوضاع آنها را منکرند بلکه دار جزا را منحصر به همین عالم دنیا و نشأه محسوس می دانند و نیز عبادات و اعمال صالحه ای را که موجب دخول بهشت است و همچنین معصیتهایی که موجب دخول جهنم است، منکرند پس جمیع براهین قائمه بر حقانیت شرع مقدس دلیل بر بطلان این مذهب سخیف است.
ثانیا: هرگاه تکوین بدن در رحم تمام شود مستعد برای تعلق نفس بشود بلافاصله از مبدأ فیاض جل شأنه روح حادث شده و به او تعلق می گیرد، زیرا مبدأ تعالی وجود تام و فیض عام است و شرط هم که قابلیت و استعداد محل باشد حاصل است و در این حال اگر روحی که از بدن به مرگ مفارقت نموده به این بدن تعلق گیرد اجتماع دو نفس بر بدن واحد لازم می آید و این بالضروره و الوجدان باطل است، چون هرکس در می یابد که نفس او واحد است نه متعدد.
ثالثا: گوییم چنانچه بدن از ابتدای تکوین رو به استکمال است و جمیع کمالات او متدرجا به فعالیت در می آید، همینطور نفس هم در مدت تعلقش به بدن رو به استکمال است و جمیع قوای او فعلیت پیدا می کند و پس از مفارقت از بدن به مرگ، جمیع کمالات او یا معظم آن فعلیت پیدا کرده، پس در اینجا چگونه ممکن است به بدنی که جنین و قوه محض است تعلق بگیرد، پس باید نفس کامل ناقص بشود تا بتواند با بدن ناقص متحد و با هم سیر تکاملی بنمایند.
منـابـع
آیت الله شهید عبدالحسین دستغیب- 82 پرسش- از صفحه 95 تا 96
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها