شرایط غیبت در بیان فقها

فارسی 2199 نمایش |

یکی از آفات زیانبار که از گناهان بزرگ به شمار می رود غیبت است. «غیبت» به کسر غین بر وزن زینت یعنی پشت سر دیگران بدگویی کردن و سخن ناخوشایند گفتن. این تعریف با شمول و عمومی که دارا است شامل انواع غیبت، بهتان، تهمت، افک، فحش و حتی ذکر عیوب آشکار می شود و حال آن که هریک از این ها در اصطلاح تعریف خاصی داشته و از نظر شرعی دارای احکام ویژه ای است و همه آن ها از مصادیق غیبت مصطلح به شمار نمی آید. بنابراین مفهوم غیبت در لغت مفهومی است اعم از غیبت مصطلح و در احادیث نیز گاهی به همین معنی (مفهوم عام) اطلاق شده است.

غیبت در عبارات فقها

فقها در تعریف غیبت تعبیرهای گوناگونی دارند که در نگاه نخست ممکن است دلیل بر اختلاف آن ها در تعریف غیبت شمرده شود، ولی با دقت و بررسی بیشتر معلوم می شود که اختلاف در تعبیر نه به دلیل اختلاف در مفهوم بلکه  به منظور تبیین موضوع و تمیز آن از مفاهیم مشابه است. به عبارت دیگر، فقها در مقام تحدید و تعریف منطقی  برای غیبت نبوده اند تا کم و زیاد شدن یک قید موجب تغییر ماهوی گردد، بلکه فقها با ذکر این قیود می خواستند به عنوان یک تعریف لفظی مصادیق غیبت را از موارد مشابه مانند تهمت، افک، فحش، عیبجویی، مسخره کردن، توهین و تحقیر، ایذاء و آزار زبانی، اشاعه فاحشه و.... که احیانا با آن ها تداخل مصداقی پیدامی کند  جدا سازند تا هریک از عناوین مذکور از حکم خاص و آثار شرعی و حقوقی مخصوص به خود برخوردار شود.

توضیح آن که هریک از عناوین مذکور از گناهان کبیره محسوب می شود، لکن حرام بودن آن ها مربوط به عنوان و خصوصیات خود آن ها است نه به عنوان  غیبت، و هر کدام در درجه خاصی از گناه قرار گرفته و بازتاب های متناسبی دارد و کفاره و جبران هریک نیز بر حسب مورد متفاوت است. مثلا اگر کسی در مقام عیبجویی عیب آشکار  مومنی را بازگو کند یا گناه آشکار وی را بگوید مرتکب گناه شده  است، ولی نه بعنوان غیبت که بعنوان عیبجویی و اشاعه فحشاء.

مثال دیگر: چنان چه شخصی پشت سر دیگری صفتی را که در او نیست به او  نسبت دهد یا به او دشنام و ناسزا  بگوید، به خاطر تهمت و ناسزاگویی گناه کار است نه به عنوان غیبت. گاهی نیز ممکن است یک نفر با یک عمل مرتکب چندین گناه شود؛ یعنی غیبت، تهمت، عیب جویی، دشنام و توهین را یک جا و در یک گفتار جمع کند و قهرا جرمش سنگینتر و گناهش بزرگتر است. بنابراین فقها هر یک را با ذکر یک یا چند قید محدوده حکم غیبت را مشخص  کرده اند و چنان که اشاره شد منظور آن نبوده که یک تعریف کامل منطقی بیاورند تا با افزودن و یا کاستن یک قید، تعریف را از سایر تعاریف ممتاز سازند. بنابراین می توان گفت که غیبت دارای مفهوم واحدی است که همان مفهوم لغوی باشد و فقها با عناوین و شرایط خاصی به همان مفهوم  اشاره دارند. لکن باید دانست که در مسأله حرمت غیبت، فقها در تمام مصادیق آن دارای نظر واحد نیستند و بعضی از آن ها در حرمت  آن قیدی را اضافه و بعضی قیدی را کم کرده اند. خلاصه این قیود از شرایط حکم است نه شرط تحقیق موضوع؛ یعنی آن ها که این قیود را اضافه کرده اند معتقدند  که حرمت غیبت تنها در صورت تحقیق این قید محقق است و در غیر آن، بر فرض که غیبت صادق باشد، حرمت محقق نمی شود و چنانچه از جهت دیگر مانند تهمت یا فحش و ایذاء حرام باشد، ربطی به غیبت ندارد. در هرحال، شرایط و قیودی که فقها آورده اند عبارت است از:

الف. غیبت جنبه کشف سر و افشاگری داشته باشد. بنابراین، بازگو کردن عیب ها و گناهان آشکار غیبت نیست و گناه غیبت بر آن بار نمی شود، هرچند ممکن  است از لحاظ توهین و تحقیر یا اشاعه فحشاء ممنوع و حرام بوده و کیفر و عقوبتش با درجه این گناه تناسب نداشته باشد.

ب. عیب مذکور  دروغ نباشد، یعنی در شخص مورد غیبت وجود داشته باشد. پس، اگر واقعیت نداشته باشد تهمت است و گوینده آن به عنوان مفتری تحت کیفر قرار می گیرد و گناهش از غیبت مصطلح بیشتر و شدیدتر است.

ج. انگیزه عیب جویی در میان باشد. بنابراین، اگر ذکر عیوب دیگران برای حفظ مصلحت آنان باشد شرعا اشکالی ندارد، هرچند طرف مقابل راضی نباشد. مثلا بازگو کردن خصوصیات بیمار نزد پزشک از این قبیل است که مصلحت بیمار در افشای آن است، هر چند ممکن است بیمار در بدو امر از اظهار آن ناراحت شود. هم چنین ذکر محاسن اشخاص به عنوان تعریف و تمجید آن ها غیبت نیست، هرچند آن ها از افشای محاسن  خود ناراحت شوند. البته در صورتی که افشای محاسن موجب اذیت و آزار شخص شود کار خوبی نیست لکن نه به عنوان غیبت بلکه به عنوان  ایذاء برادر مومن، که برای خود حکم جداگانه ای دارد.

د. شخص مورد غیبت مشخص باشد چه با ذکر نام و سایر مشخصات یا با اشاره و کنایه، به طوری که شونده طرف را بشناسد. پس، اگر کلی و نامعلوم باشد و یا آن که شنونده او را نشناسد غیبت محسوب نمی شود.

هـ. شخص مورد غیبت مسلمان و برادر دینی انسان باشد. بنابراین، غیبت کافران، مشرکان و ملحدان اشکالی ندارد.

و. شخص مورد غیبت متجاهر به فسق  نباشد پس، اگر کسی آشکارا مرتکب گناه می شود غیبت او جایز است، زیرا چنین شخصی از گناه کردن و گناه کار بودن باکی ندارد و از این که مردم رفتار ناشایسته او را بفهمند هراسی به دل  راه نمی دهد. این بود مجموع قیود و شروطی که در عبارات فقها و علمای اخلاق و حتی برخی از اهل لغت دیده می شود که به تبعیت از شرایط شرعی ذکر کرده اند هرچند بعضی از این شروط در تحقق معنای لغوی دخالت ندارد ولی، با توجه به شرایطی که در احادیث و منابع فقهی آمده است، باید آن را در ترتب احکام شرعی دخیل دانست.

منـابـع

محمدرضا مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی- از صفحه 168 تا 171

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد