دلایل اثبات نظریه ی «من»، مافوق حرکت و سکون
فارسی 1554 نمایش |گروهی از متفکران و فلاسفه در بررسی های خود درباره ی حرکت و زمان، موضوع بنیادین «من» را نادیده گرفته اند. روشن است که این نادیده گرفتن، مشکلات بزرگی را در این مبحث-که مسلما یکی از اساسی ترین مباحث جهان بینی به شمار می رود- به وجود آورده است. جای بسی تأسف است که هنگام بررسی چنین مسئله ای، فورا به سراغ اجزاء و پدیده های جهان عینی –آن هم در یک قلمرو و بس محدود-رفته و سعی می کنیم تکلیف آن را روشن کنیم. در صورتی که ما با این روش –در حقیقت- جز یک قطب جهان بینی را در نظر نگرفته ایم و قطب دیگر آن را نادیده انگاشته ایم؛ قطبی که اگر اساسی تر از قطب عینی نباشد، قطعا کم تر از آن نیست. حقیقتی که به صورت «من» در درون انسان ها وجود دارد و یکی از اساسی ترین عناصر بررسی های روان شناسی، روان کاوی و وران پزشکی می باشد، بهترین مثال روشنگر ما برای اثبات و ثبوت حرکت و سکون های مافوق طبیعی است. اما برای اثبات خود حقیقتی به عنوان «من» در درون انسان ها، کافی است که به بخشی از کتاب های مربوط به سه دانش مذکور نظری بیفکنیم. به اضافه ی این، دلایل روشن دیگری نیز وجود دارد که همگان می توانند آن را بپذیرند. این دلایل عبارتند از:
1-مدیریت واضحی که در درون انسان ها درباره ی خواسته ها، غرایز و سایر پدیده های سیال که جز جریان یابی بدون قید و شرط، هیچ اصل و قانون دیگری را نمی پذیرند، انجام می گیرد. این همان مدیریتی است که با حفظ شدن هویت آن وضع روانی آدم معتدل و هماهنگ می شود و با وقوع کم ترین اختلال در آن، در وضع روانی انسان اختلال به وجود می آید.
2-به نظر می رسد، قویتر از همه دلایل برای اثبات «من»، این دلیل را بتوان ذکر کرد: امکان قضاوت هر فرد در خصوص فعالیت ها و پدیده های عمومی درونی خودش. به عنوان مثال: انسان فعالیت های عاطفی و احساساتی و نیز صورت هایی از فعالیت های اندیشه ای، ارادی، تجسم و... را مطرح نموده و می خواهد بداند این فعالیت ها و پدیده ها تا چه حدی با یکدیگر هماهنگ هستند. سؤال این است که در این پدیده ی بسیار با اهمیت، عامل قضاوت کننده چیست؟ اگر عقل و اندیشه را عامل قضاوت بدانیم، بدون تردید صحیح نیست، زیرا عقل و اندیشه یک یا دو واحدی است که خود برای بررسی مطرح شده است. اگر بگوییم احساسات عامل قضاوت است این مطلب باز صحیح نیست زیرا خود احساسات هم برای بررسی نهاده شده است. بدین ترتیب هیچ یک از واحدهای درونی را نمی توان عامل داوری و قضاوت موضوع مورد بحث معرفی نمود. وانگهی، قضیه به همین جا خاتمه نمی پذیرد زیرا فعالیت های والاتری را سراغ داریم که می تواند اصل همان قاضی قضاوت کننده را مورد بررسی قرار بدهد و ببیند آیا در قضاوت خود اشتباهی مرتکب شده است یا نه! موضوع بسیار مهم اینکه: این فعالیت می تواند به طور تصاعدی عمل کرده و حتی چند درجه ای هم باشد. بر این اساس، به این نتیجه می رسیم که در درون انسان ها حقیقتی به نام «من» با سمت مدیریت، پیوسته دست به کار است.
3-پدیده ی منش (کاراکتر) که وصف اساسی درونی است، بدون در نظر گرفتن «من» امکان پذیر است؛ چرا که ما منش های مختلفی داریم، مانند منش هنری، منش قضایی، منش مدیریتی، منش زیبایی، منش قدرت طلبی، منش ریاضی، منش اخلاقی و... واضح است که این «من» دارای دو چهره یا دو رویه است: چهره یا رویه ی یکم، مجاور آگاهی است که مجاور برون ذات است. «من» در این رویه و سطح آن در معرض تحول و دگرگونی دائمی است زیرا سطح آگاهی ذهن که مجاور با برون ذات است، در حال تغییر و دگرگونی دائمی قرار دارد. اما رویه(چهره) یا سطح دوم من که «سطح عمیق شخصیت» نیز نامیده می شود، در سطحی مافوق حرکت و سکون واقع شده است.
اصطلاح دوگانگی «من»، تاریخی بس کهن دارد. حداقل از زمان ابن سینا به این طرف، دوگانگی من، در روش علمی و فلسفی گروه فراوانی از متفکران و فلاسفه و حکما دیده می شود. اصطلاح خود ابن سینا در این زمینه چنین است: «و مر، جان مردم را دو روی است: یکی روی سوی بر سو است و به جایگاه خود است و یکی روی سوی این جهان است و قوت کنایی اش ما سوای این جهان است و قوت اندر یافتنش به سوی بر ماسواست و به آن جهان است.»
در دوران اخیر، اصطلاح و عنوان «سطح ظاهری من» و «سطح عمیق من» در فلسفه ی تحقیقی هنری برگسون نیز به کار رفته است. اکنون می گوییم: «من» در این رویه ی خود-با نظر به سطح عمیق آن-مافوق حرکت و زمان قرار دارد. برای اثبات این ثبات مافوق حرکت و سکون، دلایل زیر را می توان مطرح کرد:
دلیل یکم:
اگر «من» در حرکت و تحول دائمی باشد، همه ی آن موقعیت های خاص و نیز پدیده هایی که در سراسر زندگی انسانها پیش آمده و دامن گیر هویت او می شود، بی اساس بوده و بی معنی تلقی خواهد شد. به عنوان مثال: جنایتی را که یک انسان در 20سالگی خود مرتکب می شود –علی رغم گذشت چندین سال-تمام قوانین ملل و نیز وجدان خود شخص جنایتکار، او را جنایتکار واقعی می شناسد، هر چند که سالیانی بس طولانی از تاریخ وقوع جنایت سپری شده باشد؛ بلکه چنین است که تا آخرین لحظه ی زندگی، آن شخص –هم از نظر وجدان خودش و هم از نظر تمام محاکم دنیا-یک جنایتکار و مجرم تلقی می شود. در اینجا، هیچ مکتب علمی و فلسفی، این قدرت را ندارد گریبان او را به بهانه ی این که «همه چیز در حرکت و تحول است» از دست مسئولیت و عقاب خلاصی ببخشد. در چنین موردی، اگر ارفاقی هم به جهت مرور زمان یا اعتذار به جهل و پشیمانی و توبه –از نظر قانون- او را از دست مجازات رها کند، به جهت تحول علمی «من» در گذرگاه حیات نیست، زیرا استثناء قانونی یا پشیمانی و توبه، حتی بلافاصله چند لحظه پس از ارتکاب جنایت هم می تواند کار خود را انجام دهد. از این دلیل نتیجه می گیریم که: «من» به درستی مافوق حرکت و سکون قرار گرفته است. همچنین، پلیدی ها و عظمت ها و امتیازاتی که در قلمرو متحرک انسان و جهان در «من» آدمی رسوب می کند و از مجرای تحول خارج می شود، جز با عناصر عمیق «من» قابل تحول و دگرگونی نمی باشد.
دلیل دوم:
اگر «من» مافوق حرکت و جریان قرار نداشت، تجرید کلیات برای بهره برداری از آن ها در علوم امکان پذیر و میسر نبود، زیرا بدیهی است که حواس و وسایلی که برای کمک به حواس در اختیار ما قرار گرفته است، عموما با پدیده ها و واقعیاتی سرو کار دارند که مشخص و متعین بوده و در جریانی دائمی می باشند. آن عامل درونی که موضوعات کلی را برای استفاده ی عموم، از خصوصیت و حرکت تجرید نموده و برای قانونگذاری های علمی مطرح می کند، به طور ضروری و قطعی باید مافوق خصوصیات، تشخیص ها و حرکت ها باشد، تا بتواند موضوع را به صورت «کلی»در آورد. از این قبیل است اعداد تجرید شده، مانند 2،7،500 و...اصول اعداد، نه ساکنند و نه متحرک، زیرا یکی از فعالیت های عامل تجرید این است که برای هیچ معدودی، رنگ و خصوصیت جداگانه و مستقلی نمی پذیرد.
دلیل سوم:
موضوع «خودآگاهی» است. «من» که در این پدیده ی شگفت انگیز، خود را درک می کند، نه از لحاظ درک کنندگی متحرک یا ساکن است، و نه از نظر درک شوندگی. «من» اگرچه با نظر به سطح روبنایی «من» و حتی منش ها –که تا حدودی به جهت جلب شدن ذوق و تکرارهای حرفه ای در معرض انواغ تغییر و دگرگونی ها قرار دارند-ولی هرچه رو به سطوح عمیق تر«من» نفوذ کنیم، با ثبات خاصی رو به رو شده و با مافوق حرکت و سکون به تعداد بیشتر روبه رو می شویم. با نظر به سطح رو بنایی «من» است که از آن فیلسوف گفته شده است: «من دو بار بر یک رودخانه گام نگذاشته ام» نه با نظر به سطح عمیق آن، و خود همین اصل که «من دو بار بر یک رودخانه وارد نشده ام»، به اذعان عمومی فیلسوفان حقیقتی است مافوق حرکت و سکون طبیعی.
دلیل چهارم
در آن زمان که «من»، ناظر جریانات اندیشه و تعقل در درون مغز است، نمی تواند یک حقیقت برای او متحرک و یا ساکن باشد، زیرا «من» از آن فعالیت ها و پدیده های گوناگون و متحرک می خواهد حقیقت واحده ای را به عنوان نتیجه دریافت کنند. این حقیقت واحده، با متحرک بودن «من» که مانند صور مندرج در آیینه مرتبا در حال گذار و عبور است، نمی تواند تحقق پیدا کند زیرا به طور کلی وحدت با مقوله ی «تجزیه» سازگار نمی باشد، بلکه در آن حال که اندیشه ای در یک مغز به جریان می افتد قضایای مورد بهره برداری آن با یکدیگر ارتباط پیدا کرده و با نظر به هدف مورد نظر، یک مجموعه ی متشکل را به وجود می آورد. اگر «من» -یا هر عامل دیگری که فرض شود- به تناوب در حال حرکت و تحول باشد، واحدهای اندیشه تجزیه شده، و بدون داشتن ارتباط با یکدیگر به جریان می افتند؛ مثل موردی که یک انسان بخواهد مفرداتی گسیخته را تصور و تخیل نماید. همچنین، «من» در این پدیده نمی تواند ساکن باشد زیرا جریان هر یک از واحدهای مرتبط به اندیشه و تعقل، با اینکه دارای تشکل هستند، مانند قطرات آب به یک ظرف نمی ریزند، زیرا ما با تجربه ی درونی می بینیم همان واحدها با روابطی که با همدیگر دارند، می توانند از جریان زمان بهره مند شده و از دگرگونی های ناشی از نظارت «من» به دگرگونی ها برخوردار شوند، با اینکه اگر «من» ساکن بود، همه ی واحدهایی را که به آن سرازیر می شوند، میخکوب می کرد.
دلیل پنجم:
کیست در این واقعیت روانی تردید کند که: ما می توانیم تمام رویدادهایی را که به وسیله ی حرکت تدریجی دار امتداد زمان گسترده می شوند، در کنار همدیگر تلقی نموده و با استخراج «حرکت تدریجی» از آن –در نتیجه- «کشش زمان» را متوقف کنیم! ما در نظاره به سرگذشت زندگی خود و دیگران، و محاسبه ی خود حوادث گسترده شده در مجرای «حرکت» و «زمان» تک تک رویدادها را در کنار هم گذاشته، آن گاه آن ها را از نظر ارزش ها و نتایج منطقی مورد بررسی قرا می دهیم. هم چنین، می توانیم حوادث و وقایع مربوط به آینده های دور را نیز از نظر ارزش و نتایج منطقی، در یک نقطه جمع آورده، آن گاه درباره ی آن ها حکم کنیم. بدین ترتیب حرکت زمان را با اراده ی خود از وقایع گسترده شده در مجرای حرکت و کشش زمان منها کنیم. اگر «من» دارای حرکت و تحولی واقعی بود، هرگز نمی توانست آن حوادث و وقایع را بخشکاند. نکته ی دیگر این که: اگر «من» ذاتا دارای یک حرکت و تحول مستمر بود، می بایست در حال دریافت موضوعات بی حرکت، نوعی از حرکت را که مخصوص نهاد و ذات «من» است، در آن موضوعات مورد دریافت ما قرار می گرفت و در حال دریافت نمودن رویدادها، در همان حال حرکت و تحول شان، دو نوع حرکت را در آن ها، می دیدیم: 1-حرکت مخصوص به خود آن رویدادها 2-حرکت ذاتی من. هم چنین، در آن هنگام که حرکت و زمان را درک می کردیم، می بایست همان حرکت را در زمینه ی تحول دیگری که به ذات من مربوط می شود، دریافت می نمودیم. هم چنین است تسلط یابی «من» بر زمان، دراز و کوتاه کردن زمان، و نادیده گرفتن آن. به طور کلی، این ها همه حقایقی هستند که همگان آن ها را در شؤون «من» خود می بینند. اگر حرکت و زمان، «من» آدمی را تجزیه می کرد، دیگر انسانی وجود نداشت تا بتواند موجودیت خود را دریابد و علل و معلولات زندگی را به یکدیگر وصل کند. بی جهت نیست که بعضی از متفکران، اساسی ترین عامل پیروزی را تسلط بر زمان دانسته اند:
هست هشیاری زیاد ما مضی
ماضی و مستقبلت پرده ی خدا
آتش اندر زن به هر دو تا یکی
پر گره باشی از این هر دو چو نی
دلیل ششم:
تنظیم حرکات و تحولات متضاد: این پدیده نیز به طور بسیار جدی قابل توجه است که اگر «من» آدمی به حالت میعان و جریان بود، چگونه می توانست هم در شئون زندگی شخصی و هم در شناخت جهان برونی و هم در سازندگی هایی که روی صدها حرکات متضاد انجام می دهد، میان آنها وحدت و هماهنگی را به وجود آورده و دست به کار شود!
دلیل هفتم:
«من»، تمام حرکات خود را برای «شناخت» و «مقایسه» مطرح می کند؛ به این صورت که اگر همه ی انواع حرکات فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی، مغزی و سایر حرکات و تحولات را در کنار هم جمع می کنیم، همه ی آنها را می توانیم دقیقا برای «شناخت» و «مقایسه» مطرح نماییم. در اینجا، عامل بررسی کننده هرچه که باشد، باید فوق همه ی آن حرکت ها و تحول ها قرار بگیرد، تا بتواند آن ها را به صورت کامل مطرح نماید. چنین کاری قطعا امکان پذیر است زیرا اگر عامل بررسی تنها یکی از اجزاء حرکات را در خود داشته باشد، بررسی کلی امکان نخواهد داشت.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 31الی38
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها