خود انسانی، از دیدگاه قرآن
فارسی 419 نمایش |اصول و قوانین غالبا در ساحت زندگی دسته جمعی انسان ها نمودار می شود، نه در گروه بندی ها، مشارکت در تولید و سایر روابط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نیز ایجاد روابط حقوقی مشترک و... مسأله ی قوانین و مقررات و رسوم در این قلمرو – که زمینه ی «خود طبیعی» است – برای افراد یک «خود انسانی» نیز ایجاد می کند. این «خود انسانی» همان است که مبنای اغلب پند و اندرزها و شعرگوئیها و تمسک به وجدان ها و صدور بیانیه ها و مکتوباتی مانند اعلامیه ی جهانی حقوق بشر شده و به صورت خلاصه، مبنای همه ی مسائل مربوط به نوع انسانی در مقابل جانداران قرار می گیرد. اما در عین حال، آن چه که تاکنون درباره ی این «خود انسانی» انجام گرفته، بیش از تربیت ناقص انسان برای همزیستی، نتیجه ی چندانی نداده است. با نظر به همین تربیت ناقص است که بعضی از متفکران معاصر گفته اند: «بلی، انسان تربیت پیدا کرده است، اما مانند آن سگ خانگی که پای نامه رسان را هم گاز می گیرد.»
امروزه اگر در خصوص مسائل اغلب کشورهای متمدن و نیمه متمدن کره ی زمین بررسی کنیم، تنها دو موضوع را خواهیم یافت و مشاهده خواهیم نمود که صرفا این دو مسأله، «خود انسانی» طبقات و افراد را توجیه می کند:
اول- «پول»، «رتبه و مقام» به عنوان دو عنصر اساسی جنبه ی مثبت «خود انسانی». دوم- «ترس» و «وحشت» از کیفر، که بیم از منفی شدن «خود» را پدید می آورد.
برای تشخیص موقعیت »خود انسانی» در جوامع مزبور، ابتدا نقش دو موضوع مذکور را در زندگانی آنان در نظر بگیرید، تا بتوانید عناصر اساسی آن را درست شناخته و پی ببرید که هنر، اخلاق و حتی فلسفه و تکنیک و... همه در راه تقویت عناصر مذکور قرار گرفته و از کار کرد خود بازمانده است.
اصولی که در «خود انسانی» به حیات طبیعی مربوط است، در قرآن مجید، هم مورد حمایت قرار گرفته و از کارکرد خود بازمانده است. این اصول تا آن جا که مورد حمایت قرار گرفته، عنوان «وسیله» دارد و آنجا که مطرود واقع شده است دارای عنوان و جهت گیری «هدف» می باشد.
«و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب» (بقره/ آیه ی 179)، |«در کیفر قصاص، برای شما حیات است ای صاحبان عقول». این آیه می گوید: آری، برای اینکه زنده بمانید، باید کسانی را که به عمد قتلی را مرتکب می شوند قصاص کنید. بسیار خوب، با برداشتن مانع برای «خود» حیات را تثبیت کردیم؛ اکنون نوبت به این سؤال است که کدامین «حیات»؟ پاسخی که زنجیر شدگان «خود انسانی» می گویند، تنها این مطلب است: «زندگی در جهت خور و خواب و خشم و شهوت، سپس مرگ بدون مزاحمت»!
اما پاسخ قرآن به این سؤال عبارت است از: بلی، اگر از مقصودتان زندگی به شکل یاد شده است، آن زندگی –در اصل- «لهو و لعب»، خودآرایی، تفاخر و روی هم انباشتن است.
بر این اساس، اگر «حیات طبیعی» به عنوان هدف اصلی مورد توجه قرار بگیرد، هیچ فلسفه ی قابل ذکری برای حیات وجود نخواهد داشت. اما حیاتی که خود قرآن برای انسان پیشنهاد می کند همان است که آن را «حیات طیبه» می نامد و طی چندین آیه ی قرآنی به تشریح آن می پردازد و از جمله می گوید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة» (نحل/ آیه ی 97)، «هر کسی از مرد و زن که عمل صالح انجام بدهد، در حالی که ایمان در اعماق قلبش دارد، حیات طیب (پاکیزه) برای او به وجود می آوریم.»
این حیات –فی نفسه –دارای ظرفیت و قابلیتی است که می تواند هدف حیات بوده باشد. خلاصه «خود انسانی» با قیافه ی حق به جانبی که در تاریخ برای خود گرفته است، یک موضوع فوق العاده حساس به شمار می رود، زیرا انسان در این «خود» از «خود طبیعی» بالاتر می رود؛ هر چند که هنوز هم به شخصیت واقعی خود نرسیده است. در هر دوره ای، اغلب محاسبات روی همین «خود» صورت می گیرد و چون در این محاسبات، اشخاص متوجه نیستند که «خود انسانی» در وسط دو نقطه ی «طبیعی» و «الهی» قرار می گیرد، و می تواند –بلکه باید- به نقطه ی سوم خود گام بگذارد، روی این اصل، محاسبات مزبور از ماکیاولی گرفته تا توماس هابز و از روسو گرفته تا لیپمن، همچنان خنثی و بی اثر مانده است.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 100الی102
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها