ایمان از دیدگاه قرآن(1)
فارسی 333 نمایش |ماده ی «ایمان» در قرآن مجید در اشکال مختلف فعلی، اسمی، مذکر، مؤنث، مفرد و غیرمفرد در حدود 833 بار آمده است. در این 833 مورد، حقیقت ایمان، انسان با ایمان، اثر علمی ایمان، اثر اجتماعی روانی و اخلاقی و نیز نتایج اخروی آن، با اشکال و بیانات گوناگونی مطرح و یادآوری شده است. در این مبحث مقداری مسائل مربوط به ایمان را از افق قرآن متذکر می شویم:
1- ایمان، نور خدایی
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (بقره/آیه ی 257)، «خداوند یاور اهل ایمان است؛ آنان را از تاریکی های جهل بیرون آورده و به عالم نور می برد...».
اگر این نور خدایی در دل های آدمیان فروزان نشود، در میان روشنایی میلیون ها خورشید طبیعی، در تاریکی محض غوطه ور خواهند شد، چرا که بدون اتصال پدیده های روحی انسان، مانند عدالت ورزی، محبت و دوست داشتن، آزادیخواهی، و دانش دوستی به منبع بی نهایت «ایمان»، وجود آن ها تنها هیجانات و فعالیت های زودگذری خواهد بود که در تاریکی ها سر می کشند و در موضوعات تاریک تر از خودشان محو و نابود می شوند.
درست است که «عدالت» لذتبخش است و زندگی را برای آدمیان لذت بار می نماید، اما عدالت اصولا احتیاج به قانون دارد، تا کردار و گفتار انسانی –در صورت مطابقت با آن قانون- عدالت بوده و انصاف محسوب شده باشد. از طرف دیگر، قانون مادامی که از یک ایده آل سرچشمه نگیرد، قضیه ی مجهولی بیش نیست؛ مجهولی در میادینی مجهول، برای یک انسان مجهول. پس وجود ایده آل و ایمان برای آن است که به قانون اصالت می بخشد، تا آن قانون بتواند محور و ملاک عدالت قرار گیرد.
محبت بورزیم
این جمله ای بسیار عالی است، ولی سؤال این است که به «چه کسی» محبت بورزیم؟ و «چرا» محبت بورزیم؟
قضیه ی مورد بحث، موضوعی است مانند پیاز که اگر پوست های آن را یک به یک بردارید، آخر کار به یک دانه (هسته) و یا مغز مستقلی نخواهید رسید که تفسیر کننده ی پوست های قبلی باشد، زیرا بدیهی است که «محبت» یک پدیده ی کاملا روانی است که با قطع نظر ایده آل اعلی، با انگیزگی عوامل لذتبخش نمودار می شود، و با سقوط آن عوامل از انگیزگی، با بروز عوامل متضاد و قوی تر از بین می رود. محبتی که از عنصر «دانش» و «آگاهی» برخوردار نیست، همان عاطفه ی حیوانی است که نمودار لذت جویی او محسوب می شود. مجتبی که دست و پای «عدالت» -آن حقیقت مقدس را- کوتاه کند و یا بشکند و در دل های بینوای آدمیان، برای آن رخت خوابی گستراند و آن را بیهوش در میان آن بیندازد، یک خودخواهی محض است که بوسه های ریاکارانه بر سر و صورت یتیمان، و بخشیدن پول های ناچیز یا سایر مزایای مختصر مادی، هرگز نمی تواند کفاره ی گناه بزرگ آن (خودخواهی) باشد. آری، هیچ نعمتی به لحاظ ارزش به عظمت آزادی و آزادیخواهی نمی رسد، اما کدامین آزادی؟
«الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (بقره/ آیه ی 257)، «خدا یاور اهل ایمان است؛ آنان را از تاریکی های جهل بیرون آورده و به عالم نور می برد...».
به قول افلاطون، باید دانه های ایمان را به سه موضوع «الله و نظارت و دادگری او» که در طبیعت و دل های کودکان ما پاشیده شده است، برویانیم و باور کنیم. بدون ایمان، سرتاسر زندگانی انسانی چیزی جز مشتی آز و رویدادهای بی علت و تصادفی (اصطلاحی) نخواهد بود. آری، باید گفت: در آن هنگام که افلاطون این موضوع ارزشمند را مطرح می کرد، به طور قطع و یقین از ماورای طبیعت شخصیت روحانی اش صحبت می کرد.
2-ایمان، پدید آورنده ی محبت راستین
«ان الذین منوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» (مریم/ آیه ی96)، «آنان که ایمان آورده و اعمال صالح بجای می آورند، خداوند رحمان برای آنان محبتی ایجاد خواهد کرد.»
این محبت عبارت است از: محبت خدا به آنها، محبت آنها به خدا، محبت آنها به یکدیگر. اگر یک فرد آگاه متوجه شود که محبوب او «دانش» ندارد، آیا این محبت با محبت آنکس که می داند محبوبش به صورتی بنیادین اهل دانش است، یکی است؟! وقتی شما متوجه می شویدکه محبوب شما اصلا با مفهوم «عدالت» سرو کار ندارد، آیا محبت شما به محبوبتان باز می تواند مطلق باشد؟ اگر احساس کنید که محبوب شما برای زندگانی خود، هیچ اصلی را انتخاب نکرده است، آیا این نقص می گذارد شما شخصیت اصیل خود را در راه ناپایدار او از دست بدهید؟ اگر شما ندانید که منبع اصلی محبت ها خداست، و اگر ندانید که انگیزه ی محبت شما به محبوب خودتان از ناحیه ی خداست، با این حال، آیا می توانید نام این کشش حیوانی موقت را «محبت عالی انسانی» گذاشته و بگویید: «هر چه در دنیاست، محبت است. علت محبت است. معلول، محبت است. هدف، محبت است؛ همه و همه محبت؟!» آیا ابراز این جملات بازگوکننده ی حالت تخدیر شده ی روح شما نیست؟
3-رابطه ی تقوا، ایمان و دانش
تقوا که از ثمره های ایمان است، دانش شما را به دریای علم الهی متصل خواهد کرد: «و اتقوا الله و یعلمکم الله» (بقره/ آیه ی 282)، «شما به خدا تقوا بورزید، خداوند به شما تعلیم خواهد کرد.»
4-ایمان ضد «ترس» و «اندوه»
«فمن آمن و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (انعام/آیه ی 48)، «کسانی که ایمان آورده و خود را اصلاح کرده اند، ترس و اندوهی برای آن وجود ندارد.»
اگر دو پدیده ی «ترس» و «اندوه» را دقیقا مورد مطالعه قرار بدهیم و سپس در زندگانی انسان ها به طور لازم و کافی بررسی کنیم، خواهیم دید هیچ فرد آگاهی وجود ندارد، مگر اینکه از جنبه های مختلف و با انگیزه های گوناگون، با دو پدیده ی مزبور دست به گریبان است. خصوصا اگر انسان بخواهد عوامل محاسبه نشده ی رویدادها را که از دو قلمرو «انسان» و «جهان»، پیرامون انسان را تا آخرین حد ممکن فرا می گیرد، در نظر بیاورید، خواهد دید ترس و اندوه طبیعی بسیار مؤثرتر و دردآگین تر از اطمینان خاطر و شادی های غیرطبیعی است، چنانکه می توان گفت: اگر یک محاسبه ی دقیق در تمام شؤون موجودیت انسانی در پهنه ی «ثابت»ها و «متغیر»های هستی انجام بگیرد، این نتیجه را خواهیم داشت که حتی از نظر کمیت نیز ترس و اندوه، بیشتر از اطمینان خاطر و شادی دامنگیر ما شده است. روی این ملاحظه، هر اندیشمند یا پیشتازی که می گوید: «همه بخندید»، «همه اطمینان خاطر داشته باشید»- درحقیقت – او یا در زیر زندگانی واقعی ایستاده است، یا در مافوق زندگانی واقعی. اگر در زیر زندگانی قرار گرفته است، جمله ای را که در این باره به عنوان دستورالعمل برای بشریت صادر می کند، اولا: به خودی خود شایسته ی خنده است، زیرا او حتی سخنی را که می گوید، از مفاهیمی اتخاذ کرده است که فقط قیافه ای از شوخی و خنده برای او دارد. ثانیا: کافی است به اینان بگویید: آیا می دانید در این دنیا چیزهای بسیار اندکی می دانید؟ و این معلومات اندک در مقابل سؤالات فراوان مغز، پاسخی پیدا نکرده است؟ مغز انسان بدون تعارف می داند که مجهولاتش هزاران بار بیش از معلوماتش می باشد، لذا با این حال خنده بایستی از فعالیت مغزی ناشی شود، چگونه می توان این دو حالت را جمع کرد؟1 یعنی هم گریه کند، زیرا در نادانی غوطه ور است، هم بخندد زیرا تشخیص شما درباره ی دنیا و زندگی، خندیدن و آرامش خاطر است؟!
منـابـع
محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 109الی114
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها