وصی بودن حضرت علی (ع) در احادیث صحابه و تابعین (1)
فارسی 982 نمایش |در داستان انذار و بیم دادن بنی هاشم، رسول خدا (ص) در حضور آنها «علی بن ابیطالب» را بدینگونه معرفی فرمود که: «همانا این برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست، پس، از او بشنوید و اطاعتش نمائید». رسول خدا (ص) با این بیان «وصی و خلیفه خود در بین آنها را تعیین نمود و فرمانشان داد تا اطاعتش نمایند، و خداوند سبحان فرموده: «ما اتاکم الــرسول فخذوه» (سوره حشر/ آیه 7)، «آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید». در اینجا به تعدادی از احادیثی که به وصی بودن امام علی (ع) اشاره می کند، را بیان می کنیم:
1- وصیت در خطبه ابوذر:
ابوذر در زمان خلافت عثمان بر درگاه مسجد رسول الله (ص) ایستاد و خطبه خواند و گفت: «محمد وارث علم آدم و همه فضایل پیامبران است، و علی بن ابی طالب «وصی» محمد و وارث علم اوست...»
2- وصیت در سخنان مالک اشتر:
مالک اشتر به گاه بیعت با امیر المومنین(ع) گفت: «ای مردم! این «وصی» اوصیاء و وارث علم انبیاست. در امتحان و بلا استوار، و در سختی و تنگنا خوش رفتار است. همان که کتاب الله ایمانش را شهادت، رسول الله رضوانش را بشارت، برتری ها در او به تمامت، و سبقت و علم و فضلش در گذشته و حال بلا شبهت باشد».
3- وصیت در سخنان عمرو بن حمق خزاعی:
هنگامی که امیرالمومنین مردم کوفه را فراخواند و درباره نبرد با معاویه با آنها سخن راند، عمرو بن حمق برخاست و امام را مخاطب قرار داد و گفت: «یا امیرالمومنین! من به خاطر قرابت و خویشاوندی دوستدار شمایم و با شما بیعت کرده ام، و نه به خاطر آنکه مالم بدهی یا مقامم ببخشی و بلند آوازه ام گردانی! بلکه من شما را به خاطر این برتری های پنجگانه دوست دارم: شما پسر عموی رسول الله (ص)، و «وصی» او، و پدر ذریه باقیمانده آن حضرت در بین ما، و پیشگامترین مردم به سوی اسلام، و پرسهمترین مهاجران در جهاد هستید».
4- وصیت در نامه محمدبن ابی بکر:
محمدبن ابی بکر برای معاویه نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«از محمدبن ابن بکر به گمراه زاده صخر. سلام بر طاعت پذیران خدا و مسلمانان اهل ولا. اما بعد، خداوند محمد(ص) را برگزید و به رسالتش و یژه گردانید و به وحیش اختیار نمود و به امرش امین ساخت، و او را پیامبری تصدیق کننده کتابهای پیشین و راهنمای شرایع برانگیخت، و او با حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارش فرا خواند. و نخستین کسی که پاسخش داد و بدو روی آورد و تصدیقش نمود و اسلام را پذیرفت و تسلیم آن شد، برادر و پسرعمویش علی بن ابی طالب بود، که غیب مکنونش را تصدیق نمود و بر هر محبوبی ترجیحش داد، و از هر هول و هراسی در امانش بداشت، و جان خود را سپر بلایش انگاشت. با دشمنانش دشمن و با دوستانش دوست بود، و همواره از آغاز کار، و در هنگامه های دشوار، جانفشانی نمود تا پیشگام و یکه تاز میدان جهاد و شهادت گردید و قرینی برایش یافت نگردید. و اکنون می بینم که تو با او هماوردی نشان می دهی درحالی که تو توئی و او اوست، پیشگام هر نیکوئی که اسلامش نخستین و نیتش بهترین و ذریه اش پاکترین و همسرش والاترین و پسر عمویش برترین های روی زمینند...»، و در حالی که تو و پدرت همواره برای دین خدا فتنه و آشوب برپا می کردید و می کوشیدید تا نور خدا را خاموش سازید، و برای آن به جمع نیرو و بذل مال و پیمان با قبایل می پرداختند، و پدرت بر آن بمرد و تو بر آن جایگزینش شدی! ]و اکنون[ گواه بر تو کسانی اند که به سویت می آیند و در جوار تو پناه می گیرند: بقیه احزاب و سران نفاق و دشمنی با رسول الله (ص)! و گواهان علی-علاوه بر فضل آشکار و سابقه دیرین خود او- انصارش هستند که در قرن به فضل و برتری موصوف اند و خداوند آنان را ستوده است. مهاجران و انصار رسول الله (ص) که چرخه های توانمند و ستونهای استوار پیرامون اویند، و با شمشیرهای آخته بر تارک دشمن می کوبند، و خون خود را نثار قدومش می سازند و شرافت را در پیرویش می بینند، و شقاوت را در مخالفتش می دانند. وای بر تو! چگونه خود را همسنگ علی می دانی، حال آن که علی وارث رسول الله (ص) و «وصی» او، و پدر فرزندان و نخستین پیرو و آخرین همراه آن حضرت بوده که اسرارش را بدو سپرده و در امر خود شریکش ساخته است؟!»
و معاو یه در پاسخش نوشت:
« بسم الله الرحمن الرحیم»
«از معاویه بن ابی سفیان به عیبجوی پدرش محمد بن ابی بکر. سلام بر طاعت پذیران خدا. اما بعد، نامه ات به من رسید و در آن، قدرت و شوکت خدا و گزینش و امتیاز پیامبرش را یادآور شده ای، با سخنانی خود بافته و خود ساخته، که پدرت را خوار و تو را بی مقدار سازد، حق پسر ابی طالب و سابقه دیرین او و خویشاوندیش با رسول الله (ص) و یاری و جانفشانی اش در هول و هراسها را یادآور شده ای، و با فضل و برتری غیر خود بر من احتجاج کرده ای! پس، سپاس خدائی را که برتری را از تو گردانید و به دیگری رسانید. ما خود در حیات پیامبرمان (ص) بودیم و پدرت نیز با ما بود، و حق پسر ابی طالب را بر خود لازم می دیدیم و برتریش بر ما آشکار می نمود، و آنگاه که خداوند پیامبرش را بدانچه نزد خودداشت، فرا خواند و وعده اش را تمام و دعوتش را انجام و برهانش را پیروز گردانید و او را به سوی خود بالا برد، پدر تو و «فاروق» ش نخستین کسانی بودند که حقش را ربودند و به مخالفتش برخاستند و بر آن همدل و هماهنگ شدند. سپس او را به پیروزی از خود فراخواندند و او به تأخیر انداخت و درنگ کرد، و آن دو به رنج و اندوهش کشاندند و قصد جانش کردند تا بیعت نمود و تسلیم آنها شد، و آنها در کار خود شریکش نکردند و بر راز خویش آگاهش نساختند تا آنگاه که جان دادند و کارشان پایان گرفت و پس از آنها «عثمان» به خلافت برخاست و راهشان را ادامه داد...».
جواب معاویه را بدان خاطر که حاوی اعتراف به گفته های محمد بن ابی بکر بود آوردیم. تمام این دو نامه را نصربن مزاحم در کتاب خود «وقعه صفین» و مسعودی در «مروج الذهب» آورده اند، و طبری و ابن اثیر نیز در حوادث سال سی وشش هجری به آندو اشاره کرده اند. طبری با سند خود از «یزید ین ظیبان» روایت کند که گفت: «محمد بن ابی بکر هنگامی که به حکومت ]مصر [رسید، برای معاویه نامه نوشت»، و نامه هایی را که میان آن دو مبادله شده بود بیان داشت که من] = طبری[ بیان آنها را] در تاریخ خود[ نپسندیم زیرا «این نامه ها حاوی مطالبی است که گوش عامه ]= پیروان مکتب خلفا[ تحمل شنیدنش را ندارد...!» بنابراین، طبری نامه های مبادله شده بین محمد بن ابی بکر و معاویه را بدان خاطر در مجموعه تاریخی خود نیاورد، که اطلاع عامه مردم از محتوای آنها را به مصلحت نمی دیده است، نه بدان خاطر که به صحت خبر اعتماد نداشته است. چنانکه علامه ابن اثیر نیز از او پیروی کرده و این نامه ها را در موسوعه تاریخی خود «الکامل» به همان دلیل وارد نکرده و گوید: من بیان آنها را نپسندیدم، چون حاوی مطالبی است که گوش عامه تحمل شنیدنش را ندارد!»
5- وصیت در نوشته عمر وعاص:
خوارزمی نامه عمرو بن عاص به معاویه را چنین روایت کند: «اما آنچه که مرا بدان فرا می خوانی..... و خواستار آنی تا بر باطل یاریت نمایم و بر روی علی برادر رسول الله (ص) و «وصی» و وارث او و اداکننده دینش و وفاکننده به وعده اش و شوهر دخترش، شمشیر بکشم!....»
6- وصیت در کلام امام علی (ع):
امام (ع) بنابر روایت خوارزمی در بخشی از سخنانش می فرماید: «من برادر رسول الله (ص) و «وصی» او هستم... و ابن ابی الحدید نامه امام به مصریان را چنین روایت کند: «و بدانید که امام هدایت و پیشوای ضلالت، و «وصی» نبی و دشمن نبی، یکسان نباشند»، و یعقوبی در بیان احتجاج خوارج بر امام علی (ع) چنین آورده که آنها می گفتند: «او ]= امام (ع)[ وصیت را تباه کرده است»، و امام در پاسخ فرموده است: «اما سخن شما که گفته اید: من «وصی» بودم ولی «وصیت» را تباه کردم» خداوند عزو جل می فرماید: «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین» (سوره آل عمران / آیه 97)، «و مردم است که برای خدا آهنگ بیت الله کنند، آنها که توان رفتن به سویش را دارند. هرکس کفر ورزد ] بداند که[ خداوند از همه عالمیان بی نیاز است.» حال به نظر شما اگر احدی آهنگ بیت الله ننماید، این بیت الله است که کافر می شود؟ بدیهی است کسی که می تواند به سوی بیت الله برود و آن را ترک می کند کافر می شود. پس این شمائید که بر ترک کردن من کافر شدید، نه من که شما را ترک کردم...»
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 313 و صفحه 317 تا 323
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها