حق حیات شایسته با نظر به قواعد و نصوص اسلامی

فارسی 866 نمایش |

در این مبحث، مقداری از قواعد و نصوص اسلامی را در مورد ارزش و اهمیت حیات شایسته قرار می دهیم:

1-  در قرآن مجید چنین آمده است: «فانظر إلی آثار رحمه الله کیف یحیی الأ رض بعد موتها» (روم/ آیه 50«به آثار رحمت خداوندی بنگر که چگونه او زمین را پس از مرگ و  پژمردگی آن ها احیاء می کند.» در این آیه، حیات گیاهان و درخت ها و گل ها و مزارع، رحمت خداوندی خوانده شده است. حال که حیات روییدنی ها، رحمت خداوندی است، قطعا حیات جانداران و مافوق آن – یعنی حیات انسان ها- عالی تر و ارزنده تر است و همه انسان ها حق برخورداری از این رحمت الهی را دارند و هیچکس نباید مزاحم این حق باشد. این معنی از آیه زیر قابل استفاده است: «و لا تقتلوا انفسکم إن الله کان بکم رحیما» (نساء /آیه 29«و نکشید خودتان را که خداوند برای شما مهربان و دارای رحمت است». بنابراین، حیات مساوی است با رحمت خداوندی.

2- خداوند متعال به هرکس که با قبول استضعاف، بر خویشتن ظلم روا داشته، وعده کیفر دوزخ داده است: «إن الذین توفاهم الملائکه ظالمی أنفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الأ رض قالوا أ لم تکن أ رض الله واسعه  فتهاجروا  فیها فأ ولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا» (نساء/آیه 97«کسانی را که فرشتگان هنگام مرگ، مستضعف می یابند، به آنان می گویند: شما ] در زندگی دنیوی[ در چه حال بودید؟ گویند: ما در روی زمین مستضعف بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خداوندی پهناور نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ آنان کسانی هستند که منزلگه نهایی آنان دوزخ است و دوزخ عاقبت و سرنوشت بدی است.»

3- وقتی در توضیح و استدلال حقوق حیوانات در منابع فقهی اسلام دقت می کنیم، می بینیم همه آن مواد به جهت ارزش ذاتی حیات و ممنوعیت وارد کردن آسیب بی دلیل به جاندار است. بعضی از فقهای بزرگ پس از بیان مقداری از حقوق حیوانات، خاطر نشان کرده اند: «کل ذلک لحرمه الروح»، « همه ] این احکام و حقوق که درباره جانداران گفته شد،[ به جهت احترام روح است. در یک روایت معتبر چنین آمده است: زنی در خصوص گربه ای که آن را بسته بود و گربه از تشنگی مرده بود، به عذاب الهی دچار شد.

4- رفتن به شکار حیوانات برای خوشگذرانی. این گونه  شکار، حرام است و سفر به خاطر آن، معصیت می باشد و نماز در چنین سفری تمام خوانده می شود. چنان که اگر شکار برای زیاده طلبی باشد، نه برای نیاز خود و خانواده، در این صورت نیز سفر معصیت است و شخص نمی تواند نماز خود را قصر (شکسته) بخواند. روایات در این حکم متعدد است و فتوا نیز مطابق همین روایات مطرح شده است، از آن جمله:
*از زراره نقل شده که از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: «عمن یخرج عن أهله بالصقوره و البزاه و الکلاب یـتنـزه الیله و اللــــیلتین و الثلاثه هل یقصر عن صلاته أم لا یقصر؟ قال إ نما خرج فی لهو لا یقصر»، «کسی از خانه خود بیرون می رود و با خود عقاب و باز و سگ برای شکار کردن می برد و یک شب یا دو شب خوشگذرانی می کند، آیا نماز خود را تمام بخواند یا قصر؟ آن حضرت فرمود: چون برای خوشگذرانی بیرون رفته است، نماز خود را باید تمام بخواند».

*از امام صادق علیه السلام نقل شده است: اگر کسی برای آذوقه خانواده خود به سفر شکار برود، نمازش را قصر بخواند و اگر برای زیاده طلبی برود، نماز را قصر نکند، و این، کار مبارکی نیست.

*موسی مروزی از موسی بن جعفر  علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است چهار چیز قلب را فاسد می کند و موجب نمو نفاق در قلب می شود. چنانکه آب، درخت را می رویاند ] آن چهار چیز عبارتند از [: لهو  وشوخی، سبکسری، رفتن به در خانه سلاطین و دنبال شکار رفتن.

5- شکار پرنده در شب مکروه است. این حکم  مستند است به بعضی از روایاتی که در موضوع وارد شده است، از آن جمله:

*امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده فرموده است که: جوجه ها را در لانه های آن ها شکار نکنید و پرنده را موقع خواب شکار نکنید، تا صبح برسد. مردی پرسید: یا رسول الله ! موقع خواب پرنده چه وقتی است؟ آن حضرت فرمود: هنگام شب، موقع خواب پرنده است؛ ضربه ای در آن موقع به پرنده وارد مساز، تا بامداد شود.

* امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از شکار شب نهی نموده و فرموده است شب برای پرنده امان است.

شکار پرنده در آشیانه اش مکروه  است. این حکم از دو روایت استفاده می شود.

6- حرمت سقط جنین، با نظر به دلایل متقتی که در منابع اسلامی وجود دارد، مورد  اتفاق نظر همه فقهاست و هرکسی سبب سقط شده باشد، قاتل محسوب می شود و در نهایت، با نظر به مدتی که نطفه وارد رحم مادر گشته و مراحلی را طی کرده، باید دیه بدهد، در این مورد به چند دلیل مهم اشاره می کنیم:

*از اسحاق بن عمار چنین نقل شده است: «قلت لا بی الحسن علیه السلام المرئه تخاف الحبل فتشرب الدواء فتلقی ما فی بطنها ؟ قال: لا. قلت انما هی نطفه. فقال: إن اول ما یخلق نطفه»، «به ابوالحسن ( حضرت موسی بن جعفر علیه السلام) عرض کردم: زنی از آبستن شدن می ترسد، دوایی می آشامد تا آن چه را که در شکم دارد، بیندازد. آن حضرت فرمود: نه ( نباید سقط جنین کند). عرض کردم: هنوز در حال نطفه است ] آیا باز جایز نیست؟[  فرمود:  آغاز خلقت انسانی نطفه است.»

*در روایت معتبری که با اسناد فراوان از امام صادق و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام نقل شده، چنین آمده است: «ان امیرالمومنین علیه السلام جعل دیه الجنین ما ئه دینار، و جعل منی الرجل الی أن یکون جنینا خمسه أجزاء، فاذا کان جنینا قبل أن تلجه الروح مائه دینار، و ذلک ان الله تعالی خلق الانسان من سلاله و هی النطفه، فهذا جزء ثم علقه فهو جزان، ثم مضغه فهو ثلاثه أ جزاء ثم عظما فهو أ ربعه، أجزاء ثم یکسی لحما فحینئذ تم جنینا فکملت له خمسه أجزاء مائه دینار، و المائه دینار خمسه أجزاء: للنطفه خمس المائه، عشرین دینارا و للعلقه خمسی المائه، أربعین دینارا و للمضغه ثلاثه أخماس المائه ســتین دینارا و للعظم أربعه أخماس الدیه، ثمانین دینارا فإذا کسی اللحم کانت له مائه دینار کامله فإذا أ نشاء فیه خلقا  آخر هو الروح فهو حینئذ نفس»، «امیرالمومنین علیه السلام دیه جنین را صد دینار قرار داد، بدین دلیل که خداوند تعالی انسان را از حقیقتی کشیده شده از گل آفریده که آغازش نطفه است و آن یک جزء است؛ سپس علقه است و آن دو جزء است؛ سپس مضغه است و آن سه جز است؛ سپس مرحله بروز استخوان است و آن چهار جزء است؛ سپس گوشت به استخوان پوشیده می شود و در این مرحله، جنین با پنج جزء تکمیل می شود، و دیه جنین در این مرحله صد دینار است و صد دینار تقسیم به اجزاء جنین می گردد: برای نطفه یک پنجم صد دینار (بیست دینار) و برای علقه دو پنجم صد دینار (چهل دینار) و برای مضغه سه پنجم صد دینار ( شصت دینار) و برای استخوان چهار پنجم دیه (هشتاد دینار)، و هنگامی که گوشت به استخوان رویید، صد دینار کامل ]دیه سقط آن جنین است[. و هنگامی که حقیقتی دیگر – که روح است – در آن جنین خلق شد، در این موقع اگر سقط شود، دیه نفس کامل باید پرداخت شود.»

با نظر به این قانون کلی در فقه اسلامی، با کمال وضوح اثبات می شود حق حیات از آغاز بروز ماده خلقت آدمی (نطفه) و قرار گرفتن آن در مسیر بروز حیات، در این عالم به وجود می آید و هرکس به تکلیف خود در این باره عمل نکند، اگرچه صاحب نطفه (پدر و مادر) باشد، مجرم و قائل شناخته می شود و باید کیفر مالی هم بپردازد.

7- در فقه اسلامی، عنوان محترمه مطرح است و وارد کردن هر گونه آسیب و اخلال بر حیات نفس محترمه، حرام جدی بوده و عامل آن مجرم و مشمول کیفر است.

طبق آیه قرآن کریم، نفس محترمه شامل همه انسان هاست، مگر کسانی که به جهت ارتکاب جرم تباه کننده حیات، مستحق کیفر و قصاص بوده باشند: «.....من قتل نفسا بغیر نفس أ و فساد فی الأ رض فکأنما قتل الناس جمیعا و من أ حیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا» (مائده /آیه 32«.... هرکس نفس را بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه انسان ها را کشته است، و اگر نفسی را احیاء کند، مانند این است که همه انسان ها را احیاء کرده است.»

روایات معتبری که در مورد این مسأله در وسائل الشیعه (کتاب قصاص) نقل شده، حدود چهارده روایت است که حکم حرمت قتل نفس محترمه را به طور عموم با کمال صراحت گوشزد می کند. به عنوان نمونه: «عن أبی عبدالله علیه السلام انه سئل: عمن قتل نفسا متعمدا؟ قال: جزائه جهنم»، «از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: درباره کسی که عمدا انسانی را کشته است، فرمود: مجازاتش دوزخ است»

پس در فقه اسلامی، حق حیات نفس محترمه همه انسان ها- به استثنای کسانی که گفته شد – امری است ثابت و به مقتضای این حق، نه تنها نمی توان به حیات کسی آسیب و اخلالی وارد کرد، بلکه برای هر کسی که توانایی حفظ نفس محترمه از آسیب و قتل را داشته باشد، تکلیف و واجب است که با هر وسیله ممکن، به حفظ نفس محترمه اقدام بنماید. نیز اگر کسی برای حفظ نفس محترمه قدرت داشته باشد ولی اعتنایی به آن نکند- یعنی بگذارد نفس بمیرد یا کشته شود و یا آسیبی به او وارد آید- در حقیقت، قاتل است یا شریک در قتل بوده و عامل ورود آسیب به یک انسان محسوب می گردد. دلیل این حکم، مضامین قواعد و نصوص معتبر منابع اسلامی  است، از آن جمله: «محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: ان الرجل لیأتی یوم القیامه و معه قدر محجمه من دم فیقول: والله ما قتلت و لا شرکت فی دم، فیقال:  بل ذکرت عبدی فلانا فترقی ذلک حتی قتل فأصابک دمه»، «محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: بسا مرد که روز قیامت به محشر می آید و همراه او مقداری خون است ]به اندازه وسیله حجامت (خون گیری) [. پس می گوید: سوگند به خدا، من کسی را نکشتم و در ریختن خونی شرکت نکردم. به او گفته می شود: تو درباره فلان بنده من سخنی گفتی و آن سخن به قاتل گزارش داده شد، تا کشته گشت، لذا خون او به تو ارتباط پیدا کرد».
روایاتی نیز درباره تحریم کمک به کشته شدن فردی مومن، به هر نحو که انجام گرفته باشد، وارد شده است، از آن جمله: «من أعان علی قتل امرء مومن جاء یوم القیامه مکتوبا بین عینیه آیس من رحمه الله»، «هرکس برای کشتن یک مومن کمک بنماید، روز قیامت وارد محشر می شود، درحالی که بر پیشانی او نوشته شده است: این شخص، مأیوس (برکنار) از رحمت خداست.»
ممکن است گفته شود: این روایت در مورد قتل یک انسان مسلمان وارد شده و شامل همه انسان ها نمی شود. پاسخ این اعتراض روشن است: اولا طبق قاعده مسلم اصولی، اگر عام و خاص یا مطلق و مقید، هر دو مثبت باشند، یکدیگر را تخصیص و تقیید نمی کنند. مثلا اگر به اکرام عالم امر شود و در دلیلی دیگر، به اکرام عالم عادل امر شود، دلیل دوم (مقید) دلیل اول را – که مطلق است – تقیید نمی کند. بنابراین، دلیل مطلق که روایت محمدبن مسلم بود، با دلیل مقید که روایت فرق است، تفیید نمی شود. نهایت امر این که: قید مومن در این روایت، حرمت را موکدتر می کند.

8- یکی از مهم ترین دلایل عظمت و ارزش حیات که حق حیات را از دیدگاه اسلام به خوبی اثبات می کند، حرمت شدید خودکشی است. خداوند در قرآن می فرماید: «و لا تقتلوا أنفسکم إن الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک علی الله یسیرا» (نساء /آیه 29 و 30«و خود را مکشید، زیرا خداوند به شما مهربان است، و هرکس چنین کاری را از روی عداوت و ستم انجام بدهد، به زودی او را در آتش می اندازیم، و این کار برای خدا آسان است».

چون احتمال داده شده که مقصود از «أنفسکم»، نفوس مردم اجتماع بوده باشد، بنابراین، معنای آیه چنین خواهد بود: «همدیگر را از روی عداوت و ستم مکشید، زیرا خداوند به شما مهربان است». این احتمال که آیه مذکور حرمت قتل نفس دیگران را بیان می دارد نه خودکشی را، به دو لیل مردود است:
دلیل یکم-  عمومیت آیه که شامل هرگونه قتل نفس می شود و استثنای خودکشی از این آیه، خلاف قاعده اصولی است که عام بودن این دلیل است؛ خصوصا با نظر به این که حیات انسانی، رحمت الهی و نمودی از مشیت رحمانیت خداوندی در روی زمین است، لذا حرمت قتل و وارد کردن آسیب به این رحمت های پر معنی – که حیات انسان هاست- شامل همه آنان می شود که لباس رحمت و کرامت الهی را به نام «حیات» پوشیده اند. بنابراین، قتل و وارد کردن آسیب برای هر انسانی، به طور عموم شدیدا حرام است.

دلیل دوم- استناد امام به همین آیه شریفه در تحریم خودکشی است: «و قال الصادق علیه السلام من قتل نفسه متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها. قال الله عزو جل: «و لا تقتلو أنفسکم»، «امام صادق علیه السلام فرمود: هرکس خود را عمدا بکشد، برای اوست آتش دوزخ ابدی. خداوند فرموده است: و خود را مکشید...».

در حکم حرمت خودکشی، روایات معتبری وارد شده است، از آن جمله – به اضافه روایت مذکور – از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است: «ان المومن یبتلی بکل بلیه و یموت بکل میته إلا أ نه لا یقتل نفسه»، «مومن به هر بلایی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد، ولی خودکشی نمی کند.».

9- همچنان که انسان در مرحله نطفه بودن دارای حق قرار گرفتن در مسیر حیات است و با پیشرفت در مراحل که روح در او دمیده می شود، حق حیات پیدا می کند. از مالکیت ارثی نیز برخوردار می شود. بنابراین، اگر پس از انعقاد نطفه در رحم مادر، پدر بمیرد، وراث می توانند یکی از دو راه انتخاب کنند: یکی این که مال الارث (ما ترک) را تقسیم نکنند و صبر کنند تا کودک متولد شود و سهم او را بپردازند و سهم خود را بردارند. دوم این که سهم الارث دو پسر را محاسبه کرده، کنار بگذارند و سهم خود را بردارند. پس ملاحظه می شود اسلام نه تنها حق حیات بشری را در ناتوانترین حالات او مراعات کرده، بلکه حق ادامه حیات را در ضعیف ترین مراحل آن از نظر مالی نیز منظور نموده است.

10- ممنوعیت پناه دادن قاتل. این حکم در بعضی از منابع اسلامی، از آن جمله حدود نه روایت در وسائل الشیعه نقل شده است. به عنوان نمونه، از امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده که آن حضرت فرموده است: «و من أ حدث أو آوی محدثا فعلیه لعنه الله. قیل: یا رسول الله وما الحدث؟ قال: القتل؟»، «هرکس حادثه ای را به وجود بیاورد و یا به وجود آوردنده حادثه ای را پناه بدهد، بر او باد لعنت خدا. از آن حضرت پرسیدند: حادثه چیست؟ فرمود: قتل نفس.»

11- در فقه اسلامی  وارد ساختن کمترین ضربه بر انسان، موجب کیفر است.

12- همه احکام و تکالیف دینی، هرگاه که موجب ضرر جسمانی یا روانی بوده باشد، از انسان مکلف ساقط می شود، زیرا از نظر فقهی، بدون کمترین اختلاف میان فقها، قدرت اساسی ترین شرط عقلی توجه تکلیف به انسان است؛ چنان که اگر ضرر جسمانی یا روانی متوجه انسان شود، باید به برطرف ساختن آن اقدام کند. به عبارت کلی تر- که عظمت دیدگاه اسلام را درباره حیات انسان به خوبی اثبات می کند، حیات از دیدگاه اسلام، آن جلوه محبوب از عظمت خداوندی است که هرکس، هر اندازه در راه آماده کردن وسیله ادامه مطلوب آن توانایی داشته باشد و هر اندازه دارای قدرت دفع ضرر از حیات بوده باشد – اعم از حیات خود یا حیات دیگران- باید اقدام به مقدور نماید؛ در غیر این صورت، مجرم بوده و مستحق کیفر است.

13- در فقه اسلامی، اگر کسی را مجبور کنند دیگری را بکشد والا خود کشته خواهد شد، او نمی تواند دیگری را برای نجات خودش بکشد، اگر چه خود کشته شود. دلیل این حکم روشن است، زیرا وقتی موقعیتی ایجاب کند خونی ریخته شود، هیچکس نباید ضرر حتمی را- که بر او یا بر غیر متوجه است، به دیگری وارد کند. در حدیثی معتبر چنین آمده است: «إنما جعلت التقیه بها الدماء فاذا بلغ الدم فلا تقیه»، «جز این نیست که تقیه برای حفظ خون ها مقرر شده است و هنگامی که ریختن خون قطعی شد. تقیه جایز نیست.»

14- کسی که کشته شدن دیگری را نظاره کند، در حالی که می تواند او را از کشته شدن نجات بدهد، کیفر سختی دارد که عبارت است از درآوردن چشمانش. کسی که شخصی را نگه دارد یا او را ببندد و دیگری  او را بکشد، کیفر او حبس ابد است. این دو حکم، از روایاتی استفاده شده است که مورد استناد فقهاست، از آن جمله: «عن أبی عبدالله علیه السلام ثلاثه نفر رفعوا الی أمیرالمومنین علیه السلام، واحد منهم أمسک رجلا، و أقبل الأ خر فقتله و الآ خریراهم ( یراهما) فقصی فی صاحب الرویه أن تسمل و فی الذی أمسک أن یسجن حتی یموت کما أمسک، وقضی فی الذی قتل أن یقتل»، «امام صادق علیه السلام نقل فرموده است: سه نفر را به خدمت امیرالمومنین علیه السلام احظار کردند که یکی از آنان مردی را گرفته و دیگری او را کشته و سومی آن دو را تماشا کرده بود. آن حضرت درباره کسی که تماشا کرده بود، حکم فرمود چشمان او را کندند، و درباره کسی که مقتول را گرفته و او را نگه داشته بود تا کشته شود، حکم به حبس ابد فرمود؛ همان گونه که او مقتول را نگه داشته و حبس نموده، و قاتل او را کشته بود و دربارة قاتل، حکم به قتل او فرمود.»

البته با نظر به دلایل عقلی و نقلی، کیفر مزبور برای تماشا کننده، مشروط به این است که قدرت نجات مقتول را داشته باشد و با این حال، برای نجات او از دست قائل، کاری انجام نداده است.

15- اهمیت ندادن به ریخته شدن خون و نیز مسامحه درباره شناختن قاتل، معصیتی کبیره است و مانند این است که در ریختن آن خون شریک بوده اند. از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: «أتی رسول الله صلی الله علیه وآله فقیل له: یا رسول الله قتیل فی جهینه، فقام رسول الله صلی الله علیه وآله یمشی حتی انتهی الی مسجدهم. قال: و تسامع الناس فاتوه فقال: من قتل ذا: قالوا ! یا رسول الله  ! ما ندری فقال: قتیل بین المسلمین، لا یدری من قتله؟! و الذی بعثنی بالحق  لو ان  أ هل السماء و الارض إشترکوا فی دم امرس مسلم  و رضوا به لأ کبهم الله علی مناخرهم فی النار. أ و قال: علی وجوههم»، «عده ای به خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله آمدند، گفته شد: ای رسول خدا! کشته ای در قبیله جهینه افتاده است. حضرت برخاست و حرکت کرده تا به مسجد آنان رسید. راوی می گوید: مردم آمدن پیامبر را به یکدیگر خبر داده، حضور آن حضرت آمدند. فرمود: چه کسی این شخص را کشته است؟ گفتند: ای رسول خدا ! نمی دانیم. حضرت فرمود شگفتا! کشته ای میان مسلمانان افتاده و قاتلش شناخته نمی شود!؟ سوگند به خدای که مرا بر حق مبعوث فرموده، اگر همه اهل آسمان ها و زمین در ریختن خون مردی مسلمان شرکت نمایند و به آن رضایت بدهند، خداوند همه آنان را بر روی بینی شان (به رویشان) به آتش می اندازد.»

این حدیث، عظمت حق حیات را تا درجه ای معرفی می کند که واقعا بهت آور است. درست دقت فرمایید که پیامبر خدا می فرماید: اگر همه اهل آسمان ها و زمین – یعنی میلیاردها میلیاردها نفر – در ریختن خون یک نفر شرکت کرده و به آن رضایت بدهند، یا تنها به آن رضایت بدهند، بدون این که مباشرت و مشارکتی داشته باشند، همه آنان به دوزخ خواهند افتاد. بنابر دلایل گذشته، حق حیات بالاتر از «حق» به معنای معمولی بوده و داخل در «حکم» است.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 196 تا 204 و صفحه 207 تا 208

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها