بررسی دلایل مخالفان بعثت انبیا(ع) در کیش برهمایی
فارسی 1601 نمایش |در برابر دلائل زیادی که برای لزوم بعثت پیامبران ذکر شد، و غالبا از طرف اکثریت قاطع عقلای جهان پذیرفته شده است، پیروان مذهب برهمائی* مسأله بعثت پیامبران را به کلی نفی کرده، و حتی آن را محال و غیر معقول دانسته اند! و معتقدند همان وظائفی را که عقل برای انسان تعیین می کند کافی است! «شهرستانی» در «ملل و نحل» قسمتی از شبهات آنها را در این زمینه چنین نقل می کند:
الف: آنچه را ممکن است پیامبران برای جامعه بشریت بیاورند از دو حال خارج نیست: یا عقل آن را درک می کند یا نه، اگر درک می کند همان عقل برای ما کافی است، دیگر چه احتیاجی به پیامبران است، و اگر برای عقل قابل درک نیست، پس قابل قبول نیست، زیرا هرکس زیر بار امور غیر معقول برود از حد انسانیت خارج شده و در زمره حیوانات درآمده است!
ب: عقل می گوید: خداوند حکیم است، و خداوند حکیم، بندگان خود را جز به چیزی که عقل آنها به آن دلالت می کند، مأمور نمی سازد. دلائل عقلی می گوید: این جهان آفریدگار عالم و قادر و حکیمی دارد و انواع نعمتها را به بندگانش بخشیده که موجب شکر است، بنابراین ما با عقل خود در آیات آفرینش او می نگریم، و هنگامی که او را شناختیم شکر او را بجا می آوریم و مستحق ثواب او می شویم، و اگر او را انکار کنیم و کافر شویم، مستوجب عقاب او خواهیم شد، پس چرا بشری همانند خود را پیروی کنیم؟!
ج: گناهی بدتر از این نیست که انسانی از کسی که همانند او است پیروی کند، و خود را به تمام معنی در اختیار او بگذارد، و مانند برده ای به فرمان او باشد! اصولا پیامبران چه تفاوتی با ما دارند؟ و چه فضیلت و امتیازی نسبت به سایر انسانها دارا هستند؟ و کدام دلیل بر صدق ادعای خود می توانند داشته باشند؟ سخن آنها چه تفاوتی با دیگران دارد؟ و اگر کارهای خارق العاده انجام می دهند، کسانی دیگری هم هستند که از امور پنهانی خبر می دهند.
د: می دانیم خداوند حکیم است و دستور غیر حکیمانه صادر نمی کند، در حالی که پیامبرانی که مدعی شرایعند، دستوراتی آورده اند که با حکم عقل سازگار نیست، مثلا احرام و سعی صفا و مروه و سنگ زدن به ستونهای مخصوص (رمی جمرات) و مانند آن چه فایده ای دارد؟ چرا آنها بعضی از مواد غذائی انسان را حرام شمرده اند و بعضی از اشیائی که مضر است حلال؟
پاسخ:
با کمی دقت پاسخ شبهات بالا روشن می شود:
الف: ما نباید فراموش کنیم که معلومات و ادراکات عقلی ما در برابر آنچه نمی دانیم قطره ای در مقابل یک اقیانوس عظیم است. این حقیقتی است که همه دانشمندان اعم از الهی و مادی، به آن معترفند. کسی که می گوید آنچه را پیامبران آورده اند یا موافق عقل ما است یا مخالف، مفهوم سخنش این است که عقل همه چیز را درک می کند، درحالی که چنین نیست، بلکه در اینجا شق ثالث و قسم سومی وجود دارد که از هر دو قسم سابق گسترده تر است، و آن اموری است که ما اصلا از آن آگاهی نداریم، نمی توانیم نفی کنیم و نمی توانیم اثبات، اما هنگامی که با دلائلی که بعد اشاره خواهیم کرد اجمالا ثابت شد که پیامبران از طرف خداوند سخن می گویند، و از دریای بیکران علم او خبر می دهند، راه منطقی جز پذیرش آن نیست. در واقع ایراد اول برهمائیها درست به این می ماند که بگوئیم هیچکس نباید نزد استاد برود و از دانش و تجربه او چیزی بیاموزد، زیرا آنچه را استاد می گوید یا موافق عقل شاگرد است یا مخالف؟ اگر موافق است نیازی به استاد نیست، و اگرمخالف است نباید آن را پذیرفت! مسلما این سخن کودکانه است که پاسخش بر هیچ اندیشمندی پوشیده نیست، استاد چیزهائی به انسان می آموزد که عقل او از نفی و اثبات آن عاجز است، از این گذشته در همان قسمتهائی که عقل ما به طور صحیح آن را دریافته گاه دچار اضطراب و وسوسه می شویم که درست فهمیده ایم یا اشتباه است؟ شک نیست که تأیید و تصدیق انبیاء در این زمینه ما راسختر و مصممتر می سازد. پس نه در آنچه می دانیم بی نیاز از انبیاء هستیم، و نه در آنچه نمی دانیم (دقت کنید).
ب: درست است که ما خدا را با دلیل عقل می شناسیم و به حکم عقل باید شکر نعمتهای او را بجای آوریم، ولی این برای ما کافی نیست، راه سعادت و کمال انسانی بسیار پرپیچ و خم و مملو از خطرات و پرتگاهها است، مردانی لازم است که با نیروی الهی امدادهای غیبی دست ما را بگیرند، و از این پیچ و خمها بگذرانند. ما هرگز از انسانی همچون خود پیروی نمی کنیم، بلکه از انسان بسیار آگاهی پیروی می کنیم که از طریق وحی با علم بی پایان پروردگار مربوط است، و پیروی از چنین کسی کاملا منطقی است.
ج: از آنچه در بالا گفته شد پاسخ ایراد سوم نیز روشن می شود، زیرا اگر ما خود را در اختیار انبیاء می گذاریم و سر به فرمان آنها می نهیم، به خاطر علم و دانش فوق العاده و تقوای بی نظیری است که در آنها سراغ داریم. گاهی ما قلب و مغز خود را که مهمترین و عزیزین اعضای ما است در اختیار جراح مورد اعتماد می نهیم، و او با چاقوی جراحی به جان این دو عضو مهم افتاده، و در حالی که ما با میل خود بیهوشی را پذیرفته ایم هر چند او می خواهد همان می کند، آیا این کار احمقانه ای است؟ مسلما نه، علم و دانش طبیب جراح از یکسو، و اعتماد ما به حسن نیتش از سوی دیگر، سبب می شود که اینچنین تسلیم بی قید و شرط او شویم، مسلما پیامبران الهی در سطحی بسیار بالاتر از آن طبیب هستند، هم از نظر علم و هم تقوی.
د: کدام دستور غیر منطقی در برنامه پیامبران راستین است؟ آیا مراسم حج، سعی صفا و مروه، رمی جمرات و احرام برخلاف عقل است؟ درحالی که با مختصر دقتی در فلسفه های این اعمال می توان فهمید که چه برنامه حکیمانه ای است، و به راستی انسان را تربیت می کند. به هنگام احرام از پوست عالم ماده بیرون می آئیم، همه امتیازات قومی و نژادی و طبقلاتی را دور می ریزیم و همه یکرنگ می شویم، تمام خواسته های دل را موقتا کنار می گذاریم، و در دنیائی سرشار از معنویت به «شناخت خویش و خالق خویش» می پردازیم. جمرات سه گانه سمبلهای شیطانند، با هفت سنگ پی در پی او را رمی می کنیم، و به این ترتیب اعلام بیزاری از اعمال شیطانی و افکار شیطانی می نمائیم. در سعی صفا و مروه به یاد سعی و تلاش هاجر آن زن پاک و با ایمان برای نجات جان نوازدش «اسماعیل» می افتیم، و فاصله صفا و مروه را چند بار طی می کنیم. خلاصه اعمالی که هر کدام سمبلی برای یک برنامه حساب شده تربیتی است انجام می دهیم، و در پایان احساس می کنیم شخصیت نو و شناخت تازه ای درباره خدا و خویش پیدا کرده ایم، همان احساسی که برای هر انسان آگاهی بعد از مراسم حج پیدا می شود. اگر انبیاء بعضی از غذاها مانند «شراب» و «گوشت خوک» را تحریم کرده اند، به خاطر مفاسدی بوده است که در اینها است، و انسانها از آن بیخبر بودند، و امروز تدریجا از آن آگاه شده اند، ما چیزی را نمی شناسیم که انبیاء حلال کرده باشند و باعث زیان و ضرر بر وجود انسان شود. کوتاه سخن اینکه این اشکالات چهارگانه از آنجا ناشی شده که برهمائیها نه انبیاء، موقف و برنامه آنها را به درستی شناخته بودند، و نه میزان قدرت عقل را.
* کیش برهمائی از قدیمی ترین مذهبی است که در شرق ظاهر شده، و مرکز اصلی آن «هند» است. شهرستانی در کتاب ملل و نحل می گوید: این نام از نام «براهام» موسس این مذهب گرفته شده، ولی «فرید وجدی» در «دائرةالمعارف» خود معتقد است که این نام از خدایان بزرگ آنها یعنی «براهما» مشتق شده است. برهمائیها علاوه بر انکار نبوت معتقد به یکنوع تثلیت یعنی خدایان سه گانه بوده اند.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 49 تا53
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها