خطای حضرت آدم(ع) و رابطه آن با مساله عصمت انبیاء از گناه در کلام قرآن

فارسی 1983 نمایش |

تعبیرات مختلفی در آیات قرآن مجید است که گاهی گمان می شود این تعبیرات دلیل بر این است گاهی گناه و خطا از پیامبران صادر شده است. یکی از مهمترین آیاتی که در این زمینه مطرح شده آیات مربوط به حضرت آدم (ع) می باشد.

در سوره طه 121 می خوانیم: «و عصی آدم ربه فغوی»، «آدم پروردگارش را عصیان کرد و گرفتار غوایت شد»! و نیز در آیه 115 طه آمده است «و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما»، «ما از آدم از قبل پیمان گرفته بودیم او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم». در آیه نخست نسبت عصیان و غوایت به آدم داده شده، و در آیه دوم نسبت نسیان، و هیچیک از این دو با مقام عصمت انبیاء که مصونت از گناه و خطا و نسیان است سازگار نیست.

پاسخ

مفسران از قدیم الایام تا به امروز در پاسخ این سوال بحثهای گوناگونی کرده اند. بعضی بدون توجه به دلائل عقلی و نقلی گفته اند منظور در اینجا صدور گناه کبیره از آدم است، و بعضی تصریح کرده اند که این مربوط به دوران قبل از نبوت آدم بوده، بعضی نیز این عصیان را حمل بر گناه صغیره کرده و از گناه این مساله به آسانی گذشته اند. ولی آنها که با توجه به آیات پیشین درباره عصمت انبیاء و مقام عظیمی که خداوند برای آنها قرار داده، و مخصوصا مقام خلیفة اللهی و نماینده خدا بودن در مورد آدم، در برابر اینگونه تفسیرهای نادرست تسلیم نشده، و هر یک راهی برای حل این مشکل اندیشیده اند که در مجموع سه تفسیر را می توان پذیرفت:

الف- نهی آدم نهی آزمایشی بوده- با توجه به اینکه آدم برای زندگی در زمین آفریده شده بود نه در بهشت، و دوران توقف او در بهشت یک دوران، آزمایشی بوده، نه دوران تکلیف، بنابراین اوامر و نواهی خداوند در آنجا تنها برای آشنا ساختن آدم به مسائل آینده در زمینه واجب و حرام بوده است. به این ترتیب آدم تنها یک فرمان آزمایشی را مخالفت کرد نه یک امر واجب قطعی را. در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می خوانیم که در پاسخ «علی بن محمد بن جهنم» که از متکلمان معروف آن عصر بود و به خاطر بعضی از ظواهر قرآنی عقیده به عدم عصمت انبیاء داشت فرمود: «وای بر تو از خدا بترس! و به انبیاء الهی کارهای زشت نسبت مده وآیات  قرآن را به رأی خود تفسیر مکن که خداوند متعال می گوید: «و ما یعلم تاویله الا الله» سپس فرمود: اما آنچه خداوند درباره آدم فرمود: «و عصی آدم ربه فغوی» (این به خاطر آن است که) خداوندعزوجل آدم را حجت در زمینش و جانشین خودش در بلادش قرار داد، او را برای بهشت نیافریده بود در حالی که معصیت آدم در بهشت بود، نه در زمین (و بهشت، دار تکلیف نبود بلکه دار آزمایش بود) تا تقدیرات امر الهی کامل شود، هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفه الهی شد مقام عصمت پیدا کرد آنگونه که خداوند می فرماید: «ان الله اصطفی آدم و نوحا وآل ابراهیم و آل عمران علی العالمین»، «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برجهانیان برگزید».

ب- نهی آدم نهی ارشادی بود- جمعی معتقدند اوامر و نواهی پیامبران و از جمله آدم (ع) که مورد عمل واقع نشد جنبه ارشادی داشته، همانند امر و نهی طبیب که به بیمار دستور می دهد فلان دارو را بخور و از فلان غذای نامناسب پرهیز کن، اگر بیمار مخالفت دستور طبیب کند تنها به خود ضرر زده، زیرا ارشاد و راهنمائی طبیب را نادیده گرفته است. در اینجا ممکن است تعبیر به عصیان و نافرمانی طبیب بشود، ولی مسلما هتک احترامی نسبت به طبیب نشده فقط مصالح خود شخص زیر پا رفته است. خداوند نیز به آدم گفته بود که از «شجره منهیه» (درخت ممنوع) نخورد که اگر بخورد از بهشت و آرامشی که بر او در آنجا حکمفرماست بیرون خواهد شد و به زحمت خواهد افتاد: «فقلنا یا آدم ان هذا عدولک ولزوجک فلا یخرجنکما من الجنه فتشقی ان لک الا تجوع فیها ولا تعری وانک لا تظموفیها ولاتضحی»، به آدم گفتیم که این (شیطان) دشمن تو وهمسرت می باشد مبادا شما را از بهشت (فورا) بیرون کند که به زحمت خواهی افتاد- تو در بهشت گرسنه نمی شوی و برهنه نخواهی شد، و در آن تشنه نمی شوی و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد» (طه 117تا 119). بنابراین آدم این نهی ارشادی را عصیان کرد و خود را به زحمت افکند نه یک فرمان واجب الهی، و این تعبیر به «عصیان» با توجه به قرائن موجود در سایر آیات هرگز مشکلی در مسأله عصمت آدم ایجاد نمی کند. و از اینجا تفسیر جمله «فغوی» که در ذیل همین آیه است نیز روشن می شودکه منظور محروم شدن آدم از مواهب بهشتی است زیرا «غوایت» به معنی کارهائی است که از اعتقاد نادرستی سرچشمه می گیرد، یا به معنی کارهائی است که انسان را از رسیدن به مقصد باز می دارد، و به هرحال اگر آدم مخالفت با این نهی ارشادی نمی کرد مدت بیشتری در بهشت می ماند.

ج-ترک اولی بوده- این پاسخ طرفداران بیشتری دارد نه تنها در اینجا بلکه در تمام مواردی که نسبت گناهی به انبیاء داده شده است آن را از این طریق تفسیر می کند.

توضیح اینکه: گناه و عصیان بر دو گونه است: گناه و عصیان «مطلق» و گناه و عصیان «نسبی». منظور از قسم اول تمام گناهانی است که از هرکس صادر شود گناه محسوب می شود، و هیچگونه استثنائی در آن نیست مانند خوردن اموال حرام و ظلم و زنا و دروغ. اما گناه نسبی گناهانی است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص عمل نامطلوب محسوب می شود، و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگری نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلتی محسوب می شود. مثلا گاه یک فرد بی سواد و درس نخوانده، ستایش از خداوند می کند و نمازی می خواند که برای او یک عمل شایسته است، اما این تعبیر از یک عالم درس خوانده با سابقه ممکن است ناشایست باشد، و یا اینکه یک کمک ناچیز از سوی کارگر ساده که مزد یک روزش محسوب می شود برای ساختن یک بنای عام المنفعه مانند مدرسه و بیمارستان و مسجد، یک عمل خیر بلکه یک ایثار مهم است، در حالی که اگر این مبلغ را یک ثروتمند بزرگ بدهد نه تنها پسندیده نیست، بلکه همه او را مذمت می کنند، و او را به دون همتی و بخل و خسیس بودن متهم می سازند. این همان چیزی است که در میان علماء و دانشمندان معروف است که می گویند «حسنات الابرار سیئات المقربین»، «حسنات نیکان، گناهان مقربان است». بنابراین انبیاء با آن مقام والای ایمان و معرفت، هرگاه کاری از آنها سرزند که دون شأن و مقام آنها باشد ممکن است از آن تعبیر به «عصیان» شود در حالیکه صادر شدن همین عمل از دیگری عین «اطاعت» است، خواندن یک نماز با کمی حضور قلب برای یک فرد عادی، فضیلت است، اما برای یک پیامبر یا امام گناه است! (گناه نسبی نه مطلق). تمام تعبیراتی که درباره عصیان و گناه و ذنب انبیاء- چه در مورد آدم و چه در مورد خاتم- در آیات و روایات دید می شود، ممکن است اشاره به همین معنی باشد. گاهی از این معنی به عنوان «ترک اولی» تعبیر می شود، و منظور از آن عملی است که ترکش از انجامش بهتر است، این عمل ممکن است جزء «مکروهات» یا «مباحات» و حتی «مستحبات» باشد، مثلا طواف مستحبی گرچه کار خوب و پسندیده ای است ولی ترک آن و پرداختن به قضای حاجت مومن، بهتر است (همانگونه که در روایات وارد شده)، حال اگر کسی قضای حاجت مومن را رها کند و به جای آن طواف خانه خدا انجام دهد گرچه ذاتا عمل مستحبی انجام داده، ولی ترک اولی کرده است، و این کار برای اولیاء الله و انبیاء و ائمه هدی(ع) مناسب نیست، و اینکه بعضی گمان کرده اند، ترک اولی حتما در مورد کارهای مکروه گفته می شود، اشتباه محض است (دقت کنید). به هرحال مساله گناه نسبی به عنوان ترک اولی می تواند پاسخ روشنی برای تمام سوالاتی باشد که به خاطر آیات و روایاتی که در آن نسبت گناه به معصومین داده شده است. قابل توجه اینکه تعبیر به «معصیت» درباره ترک مستحبات نیز در روایات اسلامی دیده می شود، از جمله در حدیث معتبری از امام باقر(ع) می خوانیم که سخن از نوافل یومیه (نمازهای مستحب روزانه) به میان آورد و فرمود: «انما هذا کله تطوع ولیس وبمقروض ان تارک الفریضه کافر وان تارک هذا لیس بکافر ولکنها معصیته»، «اینها همه مستحب است و واجب نیست، کسی که نماز واجب را ترک کند کافر است و کسی که اینها را ترک کند کافر نیست ولی معصیت کرده است»! از نظر لغت نیز «عصیان» همانگونه که راغب در مفردات آورده – به معنی هرگونه خارج شدن از دائره اطاعت است (خواه اطاعت در اوامر وجوبی باشد یا مستحبات).

سوال: ممکن است در اینجا گفته شود درست است که عصیان و گناه مفهوم وسیعی دارد که حتی گاهی ترک مستحبات و ترک اولی را شامل می شود، و نسبت به افراد متفاوت است، ولی چه فلسفه ای داشته است که خداوند کرارا در آیات قرآن مجید این تعبیر را در مورد انبیاء گرامی خود به کار برده است. پاسخ این سوال در حدیث جالبی که مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج آورده است از امیرمومنان علی(ع) نقل شده، این حدیث حدیث طولانی است و در قسمتی از آن آمده است که مرد زندیق(نامسلمان) عرض کرد: من می بینم خداوند لغزشهای پیامبران خود را آشکارا بیان کرده، مانند «عصی آدم ربه فغوی» ( این چه حکمتی دارد؟) امام (ع) فرمود: «ذکر لغزشهای انبیاء و آنچه را خداوند در کتابش تبیین کرده، از روشنترین دلائل حکمت خداوند متعال و قدرت ظاهر او است، زیرا می دانست معجزات و دلائل انبیاء چنان در دل امتها بزرگ می آید که بعضی معتقد به الوهیت و خدایی انبیاء می شوند، همانگونه که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند، لذا خداوند این لغزشها را می شمارد تا همه بدانند آنها کمالات و صفات الهی را دارا نبودند (و کسی فکر الوهیت آنها را در سر نپروراند».

نتیجه

آنچه در مورد آدم و همچنین در مورد سایر انبیاء آمده است که آنها مرتکب گناه و عصیان شدند سه جواب عمده دارد که هر کدام به تنهائی برای پاسخ از آن کافی است، و در عین حال منافاتی با هم ندارند، یعنی این تعبیرات در مورد حضرت آدم ممکن است هم ناظر به ترک اوامر آزمایشی باشد، و هم ارشادی، و هم ترک اولی، اما در سایر انبیاء تنها می تواند ناظر به دو قسمت یعنی ترک اوامر ارشادی و ترک اولی بوده باشد (دقت کنید).

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 103 تا 109

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد