بررسی اشتباهات متداول درباره هنر خوشنوسی اسلامی
فارسی 1808 نمایش |بعضی ها معتقدند خوشنویسی به تنهایی برای ارضای میل و عطش زیباشناختی ما کافی است. اما بر چنین نگرشی نقدهایی وارد است. شاید کلمات و زبان به خودی خود بتوانند این میل را ارضا کنند، اما خوشنویسی چیزی بیش از بار تولید کلمات و زبان است. در خوشنویسی اسلامی همه چیز به زیبایی معنای کلمات و زیبایی کلام خلاصه نمی شود، بلکه زیبایی خوشنویسی اسلامی از خود شکل ها و سبک نشئت می گیرد که به کلی از معنای کلمات مستقل است. البته در آنچه عموما درباره ی خوشنویسی گفته می شود چنین استقلالی مغفول می ماند و صورت خوشنویسی نسبت به موضوع و معنای کلام اهمیتی ثانویه پیدا می کند. اما اثبات استقلال وجوه زیباشناختی خوشنویسی دشوار نیست، چرا که بیننده می تواند از دیدن خوشنویسی لذت ببرد بی آنکه به معنای آن واقف باشد. نکته ای که آنتونی ولش و آنه ماری شیمل به کرات علیه این استدلال مطرح می کنند این است که در زبان عربی حروف صرفا بخشی از زبان نیستند و معنایشان از خود حروف فراتر می رود. اینان می گویند شکل نام پیامبر (ص) به نمازگزاری در حال سجده شبیه است، و این شکل با دین اسلام به معنای تسلیم همخوانی دارد. همچنین معتقدند کلمه ی الله و عبارت لا اله الا الله عمدتا از حروف عمودی تشکیل شده است. گاهی هم حروف را با آدمیان یا بخش هایی از عالم مقایسه می کنند و معنایی بسیار وسیع تر برای آن ها در نظر می گیرند. این نگرش جای تأمل دارد، زیرا به راحتی می توان میان نشانه های ساده بر روی کاغذ و اشیای سه بعدی مشابهت برقرار کرد. گاه شکل حروف را وسیله ای برای مراقبه در نظر می گیرند، زیرا عبادت کننده چه بسا بر جنبه ای از حرف یا کلمه تمرکز می کند. اما اگر کلمات و حروف هر دو با معنا باشند، آن هم با معنایی احتمالا یکسان، آیا این مصداق آن نیست که برای تعلیل یک چیز به چندین علت متوسل شویم، حال آنکه این قدر علت لازم نیست؟ یعنی باید پرسید مگر کلمات آن قدر توانا نیستند که به خودی خود بتوانند معنای مورد نظر را منتقل کنند؟ البته منظور طرفداران این نظریه این نیست که نحوه ی کنار هم قرار گرفتن کلمات می تواند معنایی را منتقل کند، بلکه منظور این است که حروف تشکیل دهنده ی کلمات به خودی خود با معنا و نمودی از طرح معنایی اند و درست به اندازه ی خود کلمات در انتقال معنا نقش دارند. به بیان دیگر، درست همان گونه که ما معانی را از کلمات و جمله ها استنباط می کنیم، به همان صورت می توانیم معانی را از صورت عینی کلمات و حتی حروف نیز دریافت کنیم. طرفداران این نظریه می گویند آیه های قرآن در واقع آیات الله یا نشانه های خداوندند، و فقط از کلمات و جملات با معنا تشکیل نشده اند، بلکه حروف سازنده ی آن ها هم معنا دارند. البته برخی از متصوفه برای مراقبه بر شکل حروف تمرکز می کنند، همانگونه که ممکن است بر آیه های قرآن یا اصولا هر آنچه آن را نشانه ی حضور الهی می دانند تمرکز کنند. این دیدگاه جای چون وچرا دارد. هرچه باشد، سایر ادیان هم تأکید دارند که حروفی که متن اصلی دینشان بدان نوشته شده است ویژگی خاصی دارند و از آن حروف برای مراقبه و رشد معنوی خویش بهره می گیرند. از آن جا که همه ی این حروف با یکدیگر متفاوتند، دشوار بتوان گفت کدام یک از این مجموعه ی حروف بهتر از سایرین می تواند چنین وظیفه ای را به انجام برساند. البته اگر همچون صوفیان عالم را آکنده از نشانه های خداوند در نظر بگیریم، به راحتی می توان حروف را نیز نشانه های الهی دانست. اما وقتی هر چیزی نشانه ای الهی است، پس این رویکرد نمی تواند درباره ی خود حروف چیزی به ما بگوید. دلیل دیگری که می توان در رد این نگرش اقامه کرد، مشرکانه بودن آن است، زیرا اگر بپذیریم حروف قدرت خاصی دارند و از آن ها به عنوان طلسم یا حرز استفاده کنیم، ممکن است چنین تصور شود که حروف حافظ مایند و نه خداوند.
بحث دریدا درباره ی لوگوس محوری با موضوع صحبت ما بی ارتباط نیست. او معتقد است گسستگی و جدایی کلمات از معنانی شان چیزی نیست که آن را اجتناب ناپذیر بدانیم، هرچند چنین جدایی از خصوصیات به قول او فرهنگ غربی است. مثال های متعددی در دست است که نشان می دهند شکل و ترکیب بندی کلمات در شعرها و شعارها معنایی فراتر از معنایی واقعی آن ها پیدا می کنند. سنت استفاده ی جادویی از کلمات و حروف به عنوان نماد را نیز باید به خاطرداشته باشیم. خطاست اگر بپنداریم که اینها همواره از جنبه های بسیار مهم شمایل نگاری غربی بوده است. از سوی دیگر، این مقولات را می توان از ویژگی های با اهمیت زیباشناسی اسلامی در نظر گرفت، چرا که در این زیباشناسی، نوشتار معنایی فراتر از نوشتار صرف دارد و صورت ظاهری آن بسیار بامعناست. بسیاری از خوشنویسان را به سبب چیره دستی شان به درستی استاد صنعتگر خوانده اند و البته که چشمگیری آثار ایشان به معنای متن نیست، زیرا چنان متنی بدون خوشنویسی و تزیینات و ظریف کاری هم مهم و تأثیرگذار است. به یک اعتبار می توان گفت که جایگاه اسلام، آخرین دین توحیدی، این دین را واداشته تا شیوه ی دیگری برای بازنمایی بیابد و لوگوس محوری فرصت مناسبی برای تحدی اسلام فراهم آورده و توانسته به کمک آن خود را از سایر ادیان متمایز کند. باید مراقب باشیم که نوشتار را صرفا به منزله ی نوشتار در نظر نگیریم. صرف اینکه خوشنویسی نوعی نوشتار است و متشکل از کلمات و جمله هایی قابل خواندن، دلیل آن نمی شود که صرفا معانی آن واژگان و جمله ها مورد نظر باشد. بلکه برعکس، معنای ]کلمات و جمله ها[ با معنای زیباشناختی طراحی حروف ارتباط اندکی دارد یا به کلی با آن بی ارتباط است، زیرا گاهی اوقات این کلمات و جمله های خوشنویسی شده به راستی قابل خواندن نیستند و غالبا خواندنشان دشوار است. برخی از سبک های کوفی یا شکسته عامدانه ناخوانا هستند و شاید همین ویژگی بر زیبایی آن ها افزوده باشد. جملات قصار نقش بسته بر کاشی های ایرانی گاه بسیار پر مغزند (مثلا «الاخلاص قوة الاعمال]؟[») و با خوشنویسی باشکوهشان سازگاری دارند. جملاتی بعضا به خط کوفی و مضفور بر ظروفی با تزیینات برگ نخلی هم فاصله، که با قیطان به هم وصل شده اند. ویژگی بارز بیشتر این خوشنویسی ها وضوح آن هاست. برخی از جملات نوشته شده بر این کاشی ها زیبا اما در عین حال پیش پا افتاده اند، چنان که ممکن است وصف حال هنرمند یا سفارش دهنده ی اثر باشند، اما سبک نگارششان بیننده را به این گمان می اندازد که با جمله ای پر مغز رو به رو است. آنچه در این قبیل آثار اهمیت دارد خوشنویسی جمله هاست و محتوای آن ها چندان حائز اهمیت نیست. فرم است که اهمیت دارد و محوریت یافتن فرم درست در تقابل با لوگوس محوری است.
لوی استروس، انسانشناس فرانسوی، معتقد بود افراد قبیله ی نامبیک وارا نوشتن نمی دانند، زیرا فقط بر روی ظروف کدو قلیائی خود نقاشی می کشند. دریدا این نظر را وارد نمی داند. لوی استروس نمونه ی بارز اندیشمندانی است که میگوید پیش فرض های ذهنی شان نمی گذارد چیزی را که در برابر چشمانشان قرار دارد بینند. او می گوید افراد این قبیله برای اشاره به مفهوم نوشتار واژه ای را به کار می برند که «خطوط طراحی» معنا می دهد، و فقط جنبه ی زیبا شناختی این خطوط مورد توجه آن هاست. آنها هیچ تصوری از نوشتاری ندارند و نمی دانند وقتی انسانشناسان در دفترچه هایشان یادداشت می نویسند به واقع به چه کاری مشغولند. آیا آنچه افراد این قبیله انجام می دهند واقعا عمل نوشتن است؟ دریدا عقیده دارد که بله، اما نه دقیقا به معنایی که ما از نوشتن در ذهن داریم. وقتی برای نخستین بار کاغذ و قلم در اختیار آنان می گذارند، نمی دانند با آن چه کنند، اما اندکی بعد خطوطی مواج بر کاغذ رسم می کنند و بر این تصورند که کار اروپایی ها را تقلید می کنند و عمل نوشتن را انجام می دهند. جالب آن که برخی از صنعتگران جهان اسلام هم زبان عربی نمی دانسته اند، زیرا وقتی به نوشته هایشان بر روی ظروف و نقاشی ها نگاه می کنیم در می یابیم از آنچه می دیده اند کپی می کرده اند و بنابراین نوشته هایشان بعضا صحیح و قابل خواندن نیست. این هنرمندان خط عربی را صرفا نظامی از خطوط مواج می دیده اند و از آن تقلید می کرده اند و به فکر انتقال معنای آن نبوده اند. آیا آنان واقعا به خط عربی می نوشته اند؟ بله، اما بی آنکه آن را بفهمند یا بدانند کجا اشتباه کرده اند.
تنها دلیل تأکید ما بر رابطه ای خوشنویسی و زبان این است که خوشنویسی نوعی نوشتار است. اما در خوشنویسی گاه زبان اهمیت ندارد و نکته ی تناقض آمیز قضیه در این است که گاهی زبان هم کم اهمیت ترین جنبه ی خوشنویسی است. پیداست که خوشنویسان گاهی معنای نوشته ی خود را نمی دانسته اند، اما جالب آنکه در چنین مواردی سبک کارشان ناپخته و زمخت است، زیرا آنقدر به سبک مورد استفاده شان آگاه نبوده اند که کارشان را با موفقیت به انجام برسانند. از طرف دیگر، برخی از زیباترین خوشنویسی های روی ظروف معنای عمیقی ندارند. بسیاری از این جملات طلب صلح، سلامتی، سعادت، آسایش، بخشش و عفو برای صاحب ظرف است و گاهی هم نام هنرمند و سفارش دهنده و حتی تاریخ ساخت آن است. این نوشته ها ژرفای معنوی چندانی ندارند، اما حتی هنگامی که به آیه هایی از قرآن یا عبارات دینی برمی خوریم، از به کارگیری چنین جملاتی بر روی ظروف شگفت زده می شویم. برای مثال، بشقابی که بر کف آن کلمه «الله» نوشته شده است گیرایی خاصی دارد و خوشنویسی هم استادانه اجرا شده است، اما مگر قرار است کسی که از آن استفاده می کند هنگام پرتقال قاچ کردن، آش خوردن یا لقمه گرفتن، درباره ی خداوند غور و تأمل کند؟ شاید چنین نگرشی برخاسته از این آیه های قرآن باشد که «کل شیء هالک الا وجهه» (قصص/88) یا «ولله المشرق والمغرب فاینما تولوافثم وجه الله» (بقره/115) برخی معتقدند حضور چشمگیر جمله های دینی بر روی آثار هنری نشانه ای است از عمق حساسیت دینی مردم، و بدین طریق می خواسته اند همواره به یاد خدا باشند و حتی هنگام خوردن و آشامیدن، حمام کردن و آسودن از یاد خدا غافل نمانند. شاید این حرف درست باشد، و اتفاقا برخی از این نوشته ها بسیاز نغز است. برای مثال، روی بشقابی ساخته شده در ایران نوشته شده است: «دانش آغازی تلخ و فرجامی شیرین دارد» اما بسیاری از جملات پیش پا افتاده اند، با این حال شیء و خوشنویسی روی آن بسیار زیبا و ظریفند. آنچه امروز ستایش بیننده را برمی انگیزد و شاید در گذشته نیز برمی انگیخته، زیبایی شیء و نوشته های روی آن است. معنای نوشته ها حتی جنبه ی فرعی هم ندارد، بلکه به کل در زیباشناسی شیء بی ثأثیر است. شاید برخی بگویند این حرف درست نیست، زیرا چگونه می شد کسی آیه ی از قرآن را در شیی به کار بگیرد اما هدفش الهام بخشیدن به استفاده کننده از آن شیء نباشد؟ آیا استفاده ی صرفا تزیینی از چنین متنی درست است؟
در پاسخ به چنین مخالفتی باید بگوییم وضع سایر آثاری که جملات غیر دینی رویشان نوشته شده چگونه خواهد بود؟ آیا مگر جز این است که نام هنرمند صاحب ظرف صرفا برای تزیین روی اثر نوشته می شود؟ شاید بتوان چنین استدلال کرد که جمله های دینی نقشی فراتر از تریینات دارند، درحالی که کارکرد جمله های غیر دینی صرفا تزیینی است، اما چنین استدلالی نامعقول می نماید. مثل این می ماند که شخصی را در حال مشاهده ی دو ظرف زیبا تصور کنیم که بر روی یکی جمله ای دینی و بر روی دیگری عبارتی غیر دینی نوشته است و بگوییم این شخص زیبایی خوشنویسی روی این دو ظرف را به نحو متفاوتی درک می کند. این طرز تلقی همان لوگوس محوری است!
از دیدگاه زیبا شناختی، معنی کلمات اهمیت چندانی ندارد، هرچند از دیدگاه معنوی خیلی هم مهم باشد. اگر این نکته را نپذیریم، باید بگوییم وقتی کسی آشش را تمام می کند و در ته ظرف کلمه ی «الله» را می بیند، نگرش زیبا شناختی اش به آن ظرف با وقتی که جمله ی «صنع صالح» را می بیند متفاوت است. یقینا بهترین نحوه ی تبیین چنین حالتی این است که فرد لطافت و ظرافت اثر و خوشنویسی روی آن را می ستاید و چه بسا هر دو عبارت را نشانه هایی از قدرت کلمات خداوند بداند. صالح حق داشته از ساختن چنین اثری به خود ببالد و آن را امضا کند. ما نیز در مقابل موظفیم اثری را که در برابر خود می بینم بشتابیم، اگر شایسته ستایش باشد. اما آیا کلمات، بخش جدایی ناپذیری از کل اثر هنری نیستند؟ آیا نباید کلمات و تصاویر را کنار یکدیگر بخوانیم و ببینیم؟ گاهی چنین کاری موجه است. مثلا روی بسیاری از کاشی های ایرانی اشعار یا جمله های پر آب و تابی نوشته شده است که آشکارا با خود اثر هنری پیوند دارند. صحنه ی معروف «تماشای خسرو آبتنی کردن شیرین را» درون مایه ی بسیاری از آثار تصویری ایرانی است و بشقابی که این صحنه بر آن نقش بسته معمولا به ابیاتی از منظومه ی خسرو و شیرین نظامی نیز مزین است. در واقع کلمات و تصویر به خوبی با یکدیگر هماهنگ است. همچنین محتوای شعر عاشقانه ای که روی کوزه ی ایرانی نوشته شده و در آن از لب معشوق سخن رفته است.. اشاره ای هم به لب کوزه دارد. اما حتی در چنین مواردی که شیء و کلمات پیوندی تنگاتنگ دارند، باز هم لزوما نباید آنها را با توجه به یکدیگر ارزیابی کرد. می توان بدون توجه به کلمات از تماشای خود شیء لذت برد، همچنان که می توان بدون توجه به خود شیء زیبایی شعر روی آن را ستود.
بیشتر کسانی که برای دیدن این اشیاء به موزه می روند از زمینه ی فرهنگی آفرینش این آثار و معانی کلمات و نمادها بی خبرند، مگر آنکه توضیحات مربوط به شیء را مطالعه کنند. حتی شاید خواندن توضیحات مختصر کنار آثار هم دردی را دوا نکند و بیننده مجبور شود کتابچه ی راهنمای نمایشگاه را بخواند. اما آیا این بازدید کنندگان برای آنکه بتوانند زیبایی اشیای به نمایش درآمده را بستایند باید حتما این کتابچه را مطالعه کنند؟ علیرغم آنچه بی تردید متصدی فروش این کتابچه ها خواهد گفت، پاسخ این پرسش منفی است. بازدیدکنندگان فارغ از اینکه درباره ی شیرین، نظامی یا راجع به معنی کلمات نقش بسته روی کاشی ها و ظروف چقدر می دانند یا نمی دانند، زیبایی این آثار را می بینند و آن را خواهند ستود. ضرورت پرداختن به این مباحث از آن روست که بسیاری از هواداران نظریه ی «خوشنویسی والاترین هنر اسلامی است» به این نکته استناد می کنند که نوشتار در همه ی آثار هنر اسلامی حضور دارد و بیشتر نقاشی ها با متن همراهند. پس با توجه به این حضور فراگیر، باید چنین نتیجه گرفت که نوشتار در ضمیر زیباشناسی اسلامی جایگاه بسیار مهمی دارد. همین جا باید یادآور شویم که دست ساخته ها و نقاشی ها غالبا جزو هنرهای غیر دینی به شمار می روند، حال آنکه نوشتار با اهداف هنر دینی همخوانی نام دارد، به ویژه در دینی چون اسلام که کتاب نقشی محوری دارد. بنا به دیدگاه افراد یاد شده، حال که حتی بر روی اشیای معمولی مثل بشقاب با واژه ی «الله » رو به رو می شویم، و بر روی انواع اشیای معمولی معانی دینی دیده می شود، نتیجه می گیریم که نوشتار برای مسلمانان والاترین قالب دینی است. همچنین تمایز امر دنیوی و امر قدسی که از اصول محوری بسیاری از ادیان است، در اسلام نیست.
به هر حال، اگر ارجاعات دینی همه جا حاضر است، آیا نباید نتیجه گرفت که در جامعه ی اسلامی دین مهمترین عامل در زندگی آحاد مسلمانان است؟ چنین نگرشی دقیقا با این باور متصوفه همخوانی دارد که که بین امر قدسی و امر دنیوی هیچ تمایز ذاتی ای وجود ندارد و اگر نیک به امر دنیوی بنگریم، در خواهیم یافت که با امر قدسی تفاوتی نمی کند. این اصل اگرچه جالب توجه است، ضرورتی ندارد که حتما آن را بپذیریم. راه های مختلف برای شناخت و ارزیابی اشیا وجود دارد. پژوهشگران اشیا را موشکافانه بررسی می کنند، با سایر اشیای مشابه و نامشابه مقایسه شان می کنند، زیر و بالایشان را می کاوند، اندازه گیریشان می کنند و غیره. اما ما به وقت نگریستن به یک شیء قاعدتا از چنین روشی بهره نمی گیریم. ما از منظری خاص بدان می نگریم و کاری نداریم که این شیء از سایر دیدگاه ها چگونه به نظر می رسد و در پی آن نیستیم که از همه ی جزییات و ظرایف آن سر در بیاوریم. از همه مهمتر، برای بررسی زیبا شناختی یک شیء نخست و پیش از هر چیز باید آن را نگاه کنیم و لزومی ندارد که چیز زیادی درباره اش بدانیم. البته این بدین معنا نیست که شناخت بیشتر شیء ویژگی های زیباشناختی بیش تری را بر ما معلوم نمی کند، بلکه مسئله اصلی خود «شیء» است. اگر آنقدر از وجود شیء را دیده باشیم که به نوعی داوری زیباشناختی از آن برسیم، آنگاه می توانیم بگوییم به معیارهای اولیه ی زیباشناسی عمل کرده ایم. دلیلی ندارد بپذیریم که فهم زیباشناختی ما از آنچه می بینیم منوط است به فهم نوشته ی روی شیء، نوشته صرفا یکی از اجزای اثر است نه همه ی آن، گاهی نوشته بسیار اهمیت دارد زیرا اثر بدون آن ناکامل خواهد بود. بهترین نمونه ی این حالت زمانی است که کلمات قصار نوشته شده روی شیء به خودی خود اهمیت چندانی ندارد، با این حال زیبا نوشته شده و بخش جدایی ناپذیری از کل اثر شده است. اما گاهی هم برخی از عبارات دینی و اشعار که به خودی خود زیبا و پر مغزند به لحاظ بصری چیزی به اثر نمی افزایند و لزومی ندارد که در ارزشیابی زیباشناختی ما مورد توجه قرار گیرند. پس خوشنویسی والاترین هنر اسلامی نیست و باید در جایگاهی در حد و اندازه ی خودش قرار گیرد.
منـابـع
اولیور لیمن- مترجم: محمدرضا ابوالقاسمی – درآمدی بر زیبایی شناسی اسلامی – از صفحه 64 تا 71
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها