تفسیر آیاتی از سوره هود درباره بشارت فرشتگان بر فرزنددار شدن ابراهیم(ع)
فارسی 1510 نمایش |خداوند متعال در آیات 73-69 سوره مبارکه هود می فرماید:
«ولقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلما قال سلم فما لبث ان جاء بعجل حنیذ»
«فلما رء أیدیهم لاتصل الیه نکرهم و أوجس منهم خیفه قالوا لا تخف انا ارسلنا الی قوم لوط»
«وامراته قائمه فضحکت فبشرنها بإسحق و من وراء اسحق یعقوب»
«قالت یویلتی الد وانا عجوز وهذا بعلی شیخا إن هذا لی عجیب »
«قالوا اتعجبین من امر الله رحمت الله وبرکته علیکم اهل البیت انه حمید مجید»
«فرستادگان ما با بشارت نزد ابراهیم آمدند، گفتند: سلام. او نیز گفت: سلام. درنگی نکرد و ] برای پذیرای آنها [گوساله بریانی آورد.»
اما وقتی دید آنها دست به سوی آن دراز نمی کنند، آنها را بیگانه شمرد. در دل از آنها احساس ترس کرد ] اما[ آنها گفتند: نترس! ما به سوی قوط لوط فرستاده شده ایم».
«همسرش که ایستاده بود خندید، او را بشارت به ]تولد[ اسحاق و پس از او یعقوب دادیم».
«گفت: وای بر من، آیا من فرزند می آورم درحالی که پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است. این راستی چیز عجیبی است.»
«]فرشتگان[ گفتند: از کار خدا تعجب می کنی ]و حال آنکه[ رحمت خدا و برکاتش شامل حال شما خانواده ]ی نبوت[ است. او حمید و مجید است».
بشارت فرزنددار شدن حضرت ابراهیم علیه السلام
حضرت ابراهیم علیه السلام تا اواخر عمر شریفش فرزند نداشته، لذا در یکی در دعاهایش که قرآن نقل کرده عرض نموده است: «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق» (ابراهیم/39)، «حمد خدا را در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من عطا فرمود...».
مهمانانی که بر حضرت ابراهیم علیه السلام وارد شدند
در سوره های متعدد از قرآن، صحنه های گوناگون از زندگی این پیامبر بزرگ خدا ارائه شده است ولی در این سوره اشاره ی کوتاهی به یک گوشه از زندگی آن حضرت شده، آن هم به عنوان مقدمه برای ورود به داستان قوم لوط علیه السلام که می فرماید: «ولقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری»، «فرستادگان ما با بشارت نزد ابراهیم آمدند». کلمه ی (لقد) احتمالا دال بر این است که این جریان، شایان توجه و تأمل است و به طور حتم و قطع واقع شده است! بعد استفاده می شود رسولانی که به سوی ابراهیم علیه السلام آمده اند همان رسولانند که مأموریت اهلاک قوم لوط علیه السلام را داشته اند و در سر راهشان پیام بشارت آمیز خدا را به بنده ی محبوبش جناب ابراهیم علیه السلام ابلاغ کرده و برای اجرای مأموریت خود نزد حضرت لوط علیه السلام رفته اند. باری! این فرشتگان – که تعدادشان مختلف نقل شده از چهار تن تا یازده تن گفته اند و حضرت جبرئیل و میکائیل و اسرافیل نیز در میانشان بوده اند- به طور ناشناس بر ابراهیم وارد شدند: «قالوا سلاما قال سلام»، «آنها ]به ابراهیم علیه السلام[ سلام کردند ]و ابراهیم علیه السلام در جواب[ گفت: سلام». «قالوا سلاما» جمله ای در تقدیر است. (سلمنا علیک سلاما)، در (قال سلام) نیز (علیکم سلام) است. دستور قرآن در مورد سلام و تحیت این است «واذا حییت بتحیه فحیوا بإحسن منها إو ردها....» (نساء/ 86)، «وقتی کسی به شما تحیت ]سلام و درودی[ گفت، شما در جواب بهتر از آن بگویید یا حداقل مساوی با آن جواب بدهید..» مثلا اگر به شما گفت: سلام علیکم، در جواب بگویید: سلام علیکم و رحمة الله. اگر او گفت سلام علیکم و رحمة الله و برکاته، حداقل همانگونه که او گفته بگویید. حال در آیه ی مورد بحث، بنا به گفته ی بعض مفسران، جواب حضرت ابراهیم علیه السلام به سلام فرشتگان به گونه ی احسن بوده چون سلام فرشتگان به اصطلاح اهل ادب به صورت جمله ی فعلیه مقدر به «سلمنا علیک سلاما» بوده و جواب حضرت ابراهیم علیه السلام به صورت جمله ی اسمیه (علیکم سلام)، که دلالت بر ثبات و دوام دارد بوده و به همین جهت در جمله ی اول (سلاما) منصوب و در جمله ی دوم (سلام) مرفوع است.
پذیرایی حضرت ابراهیم علیه السلام از مهمانان
پس از ورود میهمانان: «فما لبث ان جاء بعجل حنیذ»، «جناب ابراهیم بدون هرگونه مکث و درنگی به پذیرایی از مهمانان خود پرداخت». تعجیل در پذیرایی از مهمان از آداب ضیافت در شرع مقدس می باشد. ابراهیم علیه السلام برای مهمانانش «عجل حنیذ» آورد عجل: یعنی گوساله. حنیذ: بریانی. در آیه ی دیگر آمده: «فجاء بعجل سمین» (ذاریات/26)، «گوساله ای فربه آورد». یک گوساله ی فربه بریان کرده آورد. این هم ادب دیگری از آداب ضیافت است که باید هم عاری از اسراف و تبذیر باشد و هم دور از خست و تنگ نظری! نه به بهانه ی سخاوتمندی غذای بیست نفر برای پنج نفر تهیه و زائد بر مقدار لازم دور ریخته شود و نه به بهانه ی زهد و بی رغبتی به دنیا با داشتن تمکن، مقداری نان خشک و یک کاسه ی دوغ سر سفره نهاده شود! حضرت ابراهیم علیه السلام هیچگاه سفره اش خالی از مهمان نبود و علاوه بر خدمتکاران خانه اش رهگذران و همسایه ها نیز از سفره اش برخوردار می شدند.
ترس حضرت ابراهیم علیه السلام از مهمانان خود
وقتی غذا را در سفره گذاشت، با کمال تعجب دید مهمان ها دست به سمت غذا دراز نمی کنند! از این مطلب بسیار ناراحت شد چون در میانشان رسم بوده که اگر کسی نسبت به کسی سوء قصدی داشت؛ از سفره ی او چیزی نمی خورد تا نمک گیر نشود و اگر می خورد آسیب رساندن به او را خلاف فتوت و مردانگی می دانست و از این رو حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی دید آنها دست به سفره ی او دراز نمی کنند از جانب آنها نسبت به خودش احساس خطر کرد! چنان که آیه می فرماید: «فلما رأی أیدیهم لاتصل الیه نکرهم و أوجس منهم خیفه»، «وقتی دید دست آنها به سمت آن ]غذا[ نمی رود، آنها را بیگانه و ناشناس] از حیث آداب ضیافت قومی[ دانست و ترسی از آنها در قلب خود احساس کرد» و از جانب آنان نسبت به خود احتمال سوء قصدی داد.
تذکر دو مطلب مهم
اینجا تذکر دو مطلب بجاست: یکی اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام آنها را که فرشتگان متمثل به صورت انسان بودند نشناخت و این منافات با علم و آگاهی انبیاء علیهم السلام ندارد زیرا ما برای پیامبر و امام علم و قدرت ذاتی قائل نیستیم که خودشان همه چیز را بدانند و همه کار را بتوانند. این نوع علم و قدرت ذاتی مختص به خداست. پیامبران و امامان علیهم السلام مخلوقند و علم و قدرتشان در محدوده ی اذن و مشیت خداست. تا اذن و خواست خدا شامل حالشان نشود، نه چیزی را می دانند و نه انجام کاری را می توانند. اینجا اذن خدا برای شناختن فرشتگان درباره ابراهیم علیه السلام روی حکمت و مصلحتی صادر نشده بود! از این رو آنها را نمی شناخت. مطلب دوم اینکه ابراهیم علیه السلام وقتی از جانب آنها احتمال خطر و سوء قصد داد، ترسی در دلش پیدا شد. این ترس هم منافات با شجاعت و روح فداکاری و از خود گذشتگی در راه خدا (که همه ی انبیاء واجد آن هستند) ندارد، زیرا خوف به معنای احساس ناامنی کردن و از محیط خطر دور شدن، مقتضای عقل و شرع و صفت کمال انسان است! آنچه که صفت نقص است و انبیا علیهم السلام منزه از آن می باشند جبن و ترسو بودن است و منافات با شجاعت دارد. در قرآن کریم صفت خوف و خشیت و وجل از صفات انسان های مومن و متقی و حتی انبیا علیهم السلام به حساب آمده است. خاندان رسول علیهم السلام این چنین معرفی شده اند: «یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا» (انسان/7)، «وفا به پیمان می کنند و از روزی که شرش فرا گیر شود ترس دارند» و می گویند: «انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا» (انسان/10)، «ما از خدای خود از روزی که شدید و خشمگین است می ترسیم». مردان خدا را خدا این چنین می ستاید: «رجال لاتلهیهم تجاره ولا بیع عن ذکر الله.....یخافون یوما تتقلب فیه القلوب والابصار» (نور/37)، ««مردانی که نه تجارت و نه معادله آنها را از یاد خدا غافل نمی کند... آنها از روزی می ترسند که دل ها و چشم ها در آن زیر ورو می شود.» حضرت موسی علیه السلام از عصای خودش که تبدیل به اژدها شد ترسید: «فلما راها تهتز کانها جان ولی مدبرا ولم یعقب» (نمل/10)، «وقتی آن را دید همچون ماری جست و خیز می کند، ترسید و پا به فرار گذاشت و حتی پشت سرخود را هم نگاه نکرد....» تا از جانب خدا ندا شنید: «یا موسی أقبل و لا تخف انک من الامنین» (قصص/31)، «ای موسی! برگرد و نترس تو در امان هستی». در آیه ی دیگر: «قال خذها ولاتخف سنعیدها سیرتها الاولی» (طه/21)، «فرمود: بگیر آن را و نترس. ما آن را به شکل اولش برمی گردانیم». مقصود اینکه موسی علیه السلام وقتی صحنه را با بودن اژدها ناامن دید، به حکم عقل و دینش خود را موظف به فرار دید تا فرمان بازگشت از جانب خدا صادر شد. هم اکنون حضرت ولی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حال خوف و احساس ناامنی به سر می برد. در زیارت روز جمعه اش می خوانیم: «السلام علیک ایها المهذب الخائف»، «سلام و درود بر تو ای مهذب هراسان». الان محیط جامعه ی بشری برای آن حضرت ناامن است. اگر ظاهر شود، کشته می شود همانگونه که امامان پیشین کشته شدند. حال آیه ی مورد بحث هم می فرماید: «فلما رأی أیدیهم لاتصل الیه نکرهم و أوجس منهم خیفه»، «]ابراهیم علیه السلام[ وقتی دید دست مهمانان ها به سمت غذا نمی رود، آنها را بیگانه ]از راه و رسم مهمانی دوستانه[ دید و ترسی از آنها در دلش پیدا شد.»
سبب خنده ی همسر حضرت ابراهیم علیه السلام
فرشتگان که او را خائف و ترسیده از خودشان یافتند: «قالوا لا تخف انا ارسلنا الی قوم لوط»، «گفتند: نترس! ما بشر نیستیم که غذا بخوریم فرستادگانی هستیم از سوی خدا به سوی قوم لوط». «وامراته قائمه فضحکت»، «همسرابراهیم] ساره [ که آنجا ایستاده بود خندید». آقایان مفسران برای خنده ی او توجیهاتی دارند. شاید انسب از همه این باشد: ابتدا از اینکه دید مهمان ها غذا نمی خورند مانند شوهرش ترسید و محزون شد ولی بعد که فهمید آنها بشر نیستند و فرشته اند از این جهت خوشحال شد و خندید. علامه طباطبایی (رض) در تفسیر المیزان نظر می دهند: اینجا (ضحکت) به فتح ضاد بر وزن (قلب) به معنای حیص و عادت زنانه است یعنی ساره در همان لحظه که ایستاده بود و به گفتگوی شوهرش با فرشتگان گوش می داد، ناگهان احساس کزد که حالت حیض و عادت زنانه بر وی عارض شد در حالی که سنش در آن لحظه از نود گذشته بود و پیدایش این حالت در زنان در این سن و سال امکان عادی ندارد و این معنا به قرینه ی تفریع (فبشرنها) مناسب تر به نظر می رسد، زیرا پیدایش حالت حیض در سن یأس، آمادگی برای فرزنددار شدن را اعلام می کند و زمینه را برای پذیرش بشارت از جانب فرشتگان مساعد می سازد که می فرماید: «بإسحق و من وراء اسحق یعقوب»، «پس او ]ساره[ را به اسحاق و پس از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم»، یعنی به دنبال پیدایش حالت حیض در ساره، او را بشارت دادیم به اینکه فرزندی به نام اسحق خواهی آورد و پس از اسحق، یعقوب از اسحق متولد خواهد شد! در روایتی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که ذیل همین آیه: «فضحکت فبشرنها»؛ قال: حاضت، یعنی: حائض شد.
تعجب و حیرت همسر حضرت ابراهیم علیه السلام از فرزنددار شدن
باری، وقتی ساره بشارت فرزنددار شدن از ملائکه شنید، بدیهی است که از یک طرف خوشحال شد، چون پس از سالها عقیم و نازا بودن، حال، شمع فروزانی زندگی تاریکش را روشن می کند (مخصوصا! که هاجر همسر دوم ابراهیم علیه السلام فرزندی به نام اسماعیل آورده بود و او بی فرزند مانده بود؛ از این جهت نیز آزردگی خاطر داشت و با این بشارت، آزردگی خاطرش مبدل به سرور و فرح گردید) ولی از طرف دیگر فرزنددار شدن برای یک پیرزن نود وچند ساله مایه ی شرمندگی و مخصوصا نزد زنان جوان خنده آور و استهزا انگیز است و لذا از روی تعجب و حیرت توأم با شرم و خجالت: «قالت یاویلتی الد وانا عجوز وهذا بعلی شیخا إن هذا لی عجیب»، «گفت: ای وای بر من!، فرزند می آورم درحالی که خودم پیرزن و شوهرم پیرمردی است. این به راستی چیز عجیبی است»!! کلمه «یاویلتی» درجایی گفته می شود که مصیبتی یا فضیحتی پیش آمده باشد. در آن موقع بنابر گفته ی بعض مفسران، ساره یک پیرزن نود وهشت ساله بود و شوهرش حضرت ابراهیم علیه السلام پیرمرد صد و دوازده یا صد و بیست ساله که به راستی فرزنددار شدن برای هر دو حیرت آور بود و «یاویلتی» گفتن داشت چه آنکه هم مصیبت بود و هم فضیحت. در سوره ی ذاریات این قصه به این عبارت آمده است: «فاقبلت امراته فی صره فصکت وجهها وقالت عجوز عقیم» (ذاریات/29)، «همسر او ]ابراهیم علیه السلام [ جلو آمد درحالی که از شدت خوشحالی و تعجب فریاد می کشید، بر صورتش زد و گفت: پیرزن نازا و فرزنددار شدن ]آیا باور کردنی است[»؟!
آیا از کار خدا تعجب می کنی؟!
ساره از جوانی عقیم و نازا بوده، حالا هم که پیرزنی نزدیک به صد ساله است، از این رو باور کردن این مطلب برایش دشوار بود و لذا ملائکه برای تسکین و تقویت روحیه اش «قالوا اتعجبین من امر الله»، گفتند آیا از کار خدا تعجب می کنی و حال آنکه خودش فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس/82)، «به محض اینکه او بخواهد چیزی موجودی شود؛ به او می گوید موجود شو! آن هم موجود می شود». پیر و جوان در جنب اراده ی او یکسان است! و از سوی دیگر شما خاندان رسالت و بیت نبوت در نزد او قرب منزلت خاصی دارید. رحمت و برکات خاصه اش شامل حال شما می باشد. او نعمت بخش محمود و صاحب کرم و مجد است. پیام بشارت آمیز خدا بود که به وسیله ی فرشتگان به جناب ابراهیم و همسرس علیهم السلام ابلاغ شد.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره هود – از صفحه 357 تا 365
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها