انقلاب از نظر امام صادق (ع)
فارسی 611 نمایش |برخی از محدثان معتبر و عالمان بسیار بزرگ، از جمله شیخ الطائفه محمدبن حسن طوسی (م: 460 ق)، از امام صادق (ع) چنین نقل کرده اند: «تمنو الفتنه! ففیها هلاک الجبابرة، و طهارة الأرض من الفسقة»، در آرزوی انقلاب باشید زیرا در انقلاب است که جباران (سیاسی و اقتصادی) نابود می شوند، و زمین از لوث وجود فاسقان (ویژه خواران و محتکران و محرومیت آفرینان و تورم خواهان و...) پاک می گردد.
برای واژه ی «فتنه»، چندین معنی ذکر کرده اند، از جمله: «اختلاف الناس فی الاراء و ما یقع بینهم من القتال»، اختلاف پیدا کردن مردم در افکار و نظرها که منتهی به درگیری و کشتار شود».
در حدیث مذکور، هیچیک از معناهایی که در لغت برای «فتنه» آمده است، مناسب نیست، مگر همین معنایی که ذکر شد، بویژه با توجه به تعبیر «تمنوا...». بنابراین باید درباره ی معنای حدیث –پس از رسیدگی سندی –گفت، که چون حکومت ها –نوعا- فاسدند، یا فاسد می شوند، حتی می نگریم که حکومتهایی که به نام انقلاب آمده اند و نوید اصلاح انقلابی همه ی مفاسد حکومت قبلی را داده اند، پس از استقرار در مقام قدرت، خود، منحرف گشته اند... چون اینگونه امور را به چشم خود می بینیم، می توان گفت، شاید نظر امام صادق(ع) این است که در عصر غیبت که از سویی حکومت دین و قرآنی واقعی تحقق نخواهد یافت، و از سویی دیگر قبول حکومت ظالم – به هر نام- ظلم است و خلاف تکلیف، پس باید امت از انقلاب غافل نباشد، بلکه به ندای انقلاب پاسخ بگوید و خواهان آن باشد.
آری، مسئله ی مهمی که در این حدیث مطرح گشته است، و چه بسا-از نظر قرائن مضمونی و خارج از سند- صحت آن تأیید می شود، دو نکته است که در آن آمده، و خود تعریفی است برای انقلاب، یعنی انقلاب، حرکتی است مردمی، که باید این دو جهت را محقق سازد، اگر این دو جهت محقق نشد، آن حرکت، هرگز و هرگز، انقلاب نیست، بلکه تغییر اشخاص، و تبدیل مواضع قدرت و متفاوت کردن شعارها و تخدیر شعورهاست. آن دو امری که باید –و قطعا باید – در یک انقلاب تحقق یابد، و در خود حدیث ذکر شده است، و جوهر انقلاب هم جز تحقق این دو امر نیست، اینهاست:
1-«هلاک الجبارة»...باید در یک انقلاب، همه ی قدرتمندان و زورگویان، و جبار صفتان قدرت طلب، که جامعه را برده ی خویش می خواهند، و به بهره کشی از مردم می پردازند، و خون مردم را می مکند، بکلی برافتند و نابود شوند؛ با وجود و حضور این قشر –همه یا بعضی، و در لباس بازاری، مالک، روحانی و...- چیزی به نام «انقلاب» پدید نیامده است، اگر چه مردم ایثارها کرده و بس عزیز داده باشند، و سالیانی در پی این و آن، با دل خوش کردن به این وعده و آن شعار دویده و عرق ریخته و خون دل خورده و عمر و مال تلف کرده باشند...
2-«و طهارة الأرض من الفسقة»... منظور از این فاسقان، در اینجا چند تن بدبختی که از فقرا و بینوایی، و اجبار زندگی، و فقدان تربیت و فرهنگ، دست به کاری ناشایسته می زنند نیست. و این مطلب روشن است، بلکه مقصود سبب اصلی شیوع فسق و فساد در جامعه، یعنی ثروتمندان و متکاثران و شادخوارانند، که حوزه های
-«اتراف» (شادخواری و ریخت و پاش، و تفاخر به خانه های اشرافی و تجملات، که اغلب غصب است و متعلق به دیگران)،
-«اسراف» (زاید بر نیاز معقول مصرف کردن که موجب می شود حق دیگران پایمال شود)،
-«اجحاف» (و تعدی به حقوق دیگران...)،
-«و اتلاف اموال دیگران»، در تیول آنان است.
قرآن کریم درباره ی این گونه کسان و توانگران می فرماید: «ولا تـطـیعوا أمـر المـسرفـین الذین یـفسدون فـی الأرض ولا یـصلحون»، هیچگاه از طبقه ی مسرف (و توانگر) اطاعت نکنید (و به سخنانشان گوش ندهید و به احزابشان نپیوندید!)، زیرا اینان هماره در جامعه فساد می کنند، و یک لحظه به فکر اصلاح امور نیستند.
این مسرفان که در این آیه ذکر شده اند، با دو صفت ویرانگر «هماره فساد می کنند» و «هیچگاه به فکر اصلاح نیستند» (یفسدون و لایصلحون)، بی شک توانگرانند که هر چه دلشان می خواهد – و به هر قیمت و بها-تهیه و مصرف می کنند و کمترین توجهی به روزگار سیاه دیگران ندارند... بلکه روزگار دیگران را – به نص احادیث پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین- ایشان سیاه کرده اند.
باری امام صادق (ع)، به حسب نقل -می فرماید: «تمنو الفتنة...بروید و انقلاب کنید، و جباران قدرت و مال را فرو کشید...»، و جدش، امام علی بن ابی طالب (ع) می فرماید: «الحیف یدعو ألی السیف»، ظلم و تبعیض (و خوردن و بردن حق مردم، بوسیله ی همسو دان و نور چشمان)، مردم را به مبارزات مسلحانه وادار می کند».
و آیا -در هر انقلاب- وضع قدرتمندانی که در دوره ی پیش، خود را در کمال قدرت و ثبات می دانستند، و در خواب غفلت از حال و احوال مردم بسر می بردند، و به سر در آمدند، کافی نیست که حاکمیت بیدار شود، و خود را به صد گونه تصفیه کند، و به راه خدا و قرآن و امام علی (ع)، امام جعفر صادق(ع) و امام زمان (عج) بازگردد؟!
منـابـع
محمدرضا حکیمی – مرام جاودانه – صفحه 157 الی 162
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها