ساده زیستی پیامبران و پیامبر اسلام (ص)
فارسی 610 نمایش |تاریخ زندگی انبیاء عظام علیهم السلام مخصوصا رسول الله اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت اطهارش علیهم الصلوة والسلام و بالخصوص زندگی امام المتقین امیرالمومنین علی صلوات الله و سلامه علیه نمایانگر ساده زیستی این برنامه تربیتی اسلامی و انسانی است! و کافی است در این زمینه که رجوع شود به خطبه 159 از خطب نهج البلاغه (شرح فیض الاسلام از قسمت سوم تا پنجم ) که در آن خطبه به گوشه ای از زندگانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و بعضی دیگر از پیامبران خدا، و خود امام امیرالمومنین صلوات الله علیهم اجمعین اشاره ای شده است، و ما قسمتهایی از متن آن خطبه را با ترجمه هر قسمتی به دنبالش می آوریم. حضرتش چنین می فرماید:
«و لقد کان فی رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم- کاف لک فی الا سوه، و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها؛ ایذ قبضت عنه اطرافها، و وطئت لغیره اکنافها، و فطم عن رضاعها، و زوی عن زخارفها»، «کافی است که روش رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمشق تو باشد، و راهنمای تو بر مذموم بودن «دنیا» و دلیل بر عیب و کثرت رسوائیها و بدیهایش گردد؛ چه آنکه او (دل به دنیا نبست و نتیجتا) تهی دست از همه جوانب دنیا شد، و دیگران (دل به دنیا دادند و نتیجتا ) همه جوانب آن برای آنان فراهم شد، و خدای وی او را از پستان دنیا بازداشت، و از زیور و زینت آن برکنارش کرد».
«و ان شئت ثنیت بموسی کلیم الله- صلی الله علیه- حیث یقول: "رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر" و الله ما سأ له الا خبزا یأ کله؛ لانه کان یأکل بقله الارض، ولقد کانت خضره البقل تری من شفیف صفاق بطنه لهزاله و تشذب لحمه»، «و اگر بخواهی، موسی کلیم خدا صلی الله علیه را به عنوان اسوه دوم معرفی می کنم؛ آنجا که می گوید: "پروردگارا، من به هر چیز خیری که برایم بفرستی نیازمندم" به خدا سوگند (آن روز موسی) غیر از قرص نانی که بخورد از خدا درخواست نکرد؛ زیرا وی (مدتی بود) از گیاهان زمین می خورد تا آنجا که بر اثر لاغری و کمی گوشت بدنش (و جذب شدن مواد گیاهان به بدن) سبزی گیاه از زیر پوست نازک زیرین شکمش دیده می شد)!
«و ان شئت ثلثت بداود- صلی الله علیه- صاحب المزامیر وقاریء اهل الجنه، فلقد کان یعمل سفائف الخوص بیده، و یقول لجلسائه: ایکم یکفینی بیعها؟ ویأ کل قرص الشعیر من ثمنها»، «و اگر بخواهی، به عنوان سومین نمونه (از پیامبران خدا) داود صلی الله علیه صاحب مزامیر ( نغمه های خوش) و قاری بهشتیان را نشان می دهم؛ که به دست خویش از لیف خرما زنبیل می بافت و به حضار در مجلسش می گفت: کدام یک از شما حاضر است اینها را برای من بفروشد؟ و خوراک وی قرص نان جوی بود که از بهای آنها به دست می آمد).
«و ان شئت قلت فی عیسی بن مریم- علیه السلام- فلقد کان یتو سد الحجر، و یلبس الخشن، و یأ کل الجشب. و کان ادامه الجوع، و سراجه باللیل القمر، وظلاله فی الشتاء مشارق الارض و مغاربها ، و فاکهته و ریحانه ما تنبت الارض للبهائم. و لم تکن له زوجه تفتنه، و لا ولد یحزنه و لامال یلفته، و لا طمع یذ له؛ دابته رجلاه، و خادمه یداه»، «و اگر بخواهی، درباره عیسی بن مریم علیه السلام می گویم. او سنگ را (به هنگام خواب) بالش خویش قرار می داد، و لباس خشن می پوشید؛ طعام زبر و خشک می خورد، و خورشش گرسنگی بود (هنگام شدت گرسنگی غذا می خورد تا همان نان خشک و خشن را با میل و اشتها تناول کرده و به خورش دیگری نیازمند نباشد). چراغ شبش ماه آسمان، و منزل و مأوایش در زمستان (که همه کس در آن فصل پناهگاهی دارند) نقاط تابش آفتاب در جانب مشرق و مغرب بود. خانه و جایگاه معینی نداشت؛ برای مصونیت از سرما، پیش از ظهر در جانب مغرب، و بعد از ظهر در جانب مشرق، به نقاط تابش آفتاب پناهنده می شد. میوه و گلش گیاهانی بود که زمین برای بهائم می رویاند! نه همسری داشت که وی را بفریبد، و نه فرزندی که اندوهناکش سازد؛ نه مال و ثروتی که به خود مشغولش دارد، و نه (به دنیا و اهل آن) طمعی که خوارش گرداند! مرکبش انجام می داد).
«فتأس الأ طیب الأطهر- صلی الله علیه و آله- فان فیه اسوه لمن تأسی، و عزاء لمن تغزی. واحب العباد الی الله المتأسی بنبیهو المقص لاتره. قضم الدنیا قضما، و لم یعرها طرفا؛ اهضم اهل الد نیا کشخا، و اخمصهم من الد نیا بطنا. عرضت علیه الدنیا، فابی ان یقبلها. و علم ان الله سبحانه ابغض شیئا فا بغضه، و حقر شیئا فحقره، و صغر شیئا فصغره. و لو لم یکن فینا الا حبنا ما ابغض الله و رسو له، و تعظیمنا ما صغر الله و رسوله لکفی به شقاقا لله و محاده عن امر الله»، «حال (که اجمالا به نحوه رفتار رسول الله اعظم صلی الله علیه و آله و سلم در برخورد با دنیا آشنا شدی اینک بیا و از پیامبر پاک و پاکیزه ات تبعیت نما؛ چه که آن جناب شایسته اقتدا و تأسی است، برای هر که بخواهد تأسی (از مقتدائی) بنماید؛ و سزاوار انتساب و وابستگی است، برای هر که بخواهد انتساب (به کسی) پیدا کند و (وابسته به شخص بزرگی بشود).. محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که تأسی از پیامبر خود نمود، و دنبال او قدم به جای قدمش بگذارد. (او راه و رسم و رفتارش در دنیا چنین بود که) لقمه دنیا را با گوشه دندان می خورد، و به دنیا با گوشه چشم حتی به نگاه عاریه و سطحی هم نمی نگریست (کنایه از بی اعتنائی و بی رغبتی آن جناب به دنیا، و بی ارزش بودن دنیا در دیده آن حضرت است که دنیا نه با لذت و حلاوتش توانست دهان آن محبوب خدا را از خود پر سازد، و نه با زیبائی و زینتش گوشه چشمی از آن مرد الهی را به خودش معطوف گرداند)! از جهت پهلو لاغرترین و از حیث شکم، گرسنه ترین مردم دنیا بود. (نه اینکه دستش نمی رسید؛ خیر، چنین نبود؛ بلکه) دنیا (از جانب خدا) به او پیشنهاد شد (تا هر چه که می خواهد از آن برگزیند) ولی او از پذیرفتن آن ابا فرمود! او دانست که خدا چیزی را دشمن دارد، او هم آن را دشمن داشت؛ و چیزی را خدا خوار و حقیر شمرده است، او هم آن را خوار و حقیر شمرد؛ و چیزی را خدا کوچک و بی اهمیت دانسته است، او هم آن را کوچک و بی اهمیت دانست. و ( بنابراین) اگر نبود در ما (هیچ جرم و گناهی) جز (همین) دوست داشتن ما چیزی را که خدا و رسولش دشمن داشته اند و بزرگ شمردن ما چیزی را که خدا و رسولش کوچک شمرده اند، همین بس بود در شقاق و خلاف ورزی ما با خدا، و ستیزیدن و سرپیچی نمودن ما از فرمان خدا)!
«و لقد کان- صلی الله علیه و آله- یأ کل علی الارض، و یجلس جلسه العبد، و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار العاری، و یردف خلفه؛ و یکون الستر علی باب بیتــه، فتکون فیه التصاویر فیقول: یافلانه- لاحدی ازواجه غیبیه عنی؛ فانی اذا نظرت الیه، ذکرت الدنیا و زخارفها! فا عرض عن الدنیا بقلبه، و امات ذکرها من نفسه، و احب ان تغیب زینتها عن عینه، لکیلا یتخذ منها ریاشأ، و لا یعتقدها قرارا، و لا یرجو فیها مقاما فالخرجها من النفس، و اشخصها عن القلب، و غـیـبها عن البصر. و کذلک من ابغض شیئا ان ینظر الیه، وان یذکر عنده»، «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین بود که بر روی زمین (خالی از فرش یا بدون اینکه خوان طعام بگسترد) غذا می خورد، و (متواضعانه) مانند بردگان می نشست. با دست خویش پارگی کفشش را می دوخت، و جامه اش را وصله می کرد. بر درازگوش برهنه سوار می شد، و (کسی را هم ) پشت سر خویش سوار می کرد. بر درب اطاقش پرده نقش داری آویزان بود، به یکی از همسرانش می فرمود: آن را از (مقابل چشم) من (برادر و) پنهان کن؛ چه آنکه من وقتی به آن می نگرم، به یاد دنیا و تجملات آن می افتم!» آری، او به صمیم قلب خویش از دنیا رو برگردانید، و یاد آن را در وجودش می رانید (آنگونه که اصلا دنیا و زخارف آن در فضای جان پیامبر روحی نداشت، و همچون مرده بی اثر بود). دوست داشت که زیور و زینت دنیا از چشمش پنهان شود؛ تا از آن جامه های فاخر و زیبا تهیه ننماید، و آن را قرارگاه همیشگی نپندارد، و امید اقامت دائم در آن را به دل راه ندهد. و لذا آن را از (حومه وجود) خود بیرون نمود، و از (ساحت) قلب به دور انداخت، و از چشم پنهانش ساخت! (آری) چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، نگاه کردن به آن و یادآوری آن را نیز دشمن و منفور می دارد».
«و لقد کان- فی رسول الله - صلی الله علیه و آله- ما ید لک علی مساوی الدنیا و عیوبها؛ اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته. فلینظر ناظر بعقله اکرم الله محمدا بذلک ام اهانه؟ فان قال: اهانه، فقد کذب- و الله العظیم – و اتی بالافک العظیم. و ان قال: اکرمه، فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الد نیا له، و زواها عن اقرب الناس منه فتأ سی متأس بنبیه و اقتص اثره، و ولج مولجه. والا فلا یأ من الهلکه؛ فان الله جعل محمدا - صلی الله علیه و آله- علما للساعه، و مبشرا بالجنه، و منذرا بالعقوبه. خرج من الد نیا خمیصا، و و رشد الآخره سلیما. لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله، و اجاب داعی ربه. فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه، و قائدا نطا عقبه! و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها! و لقدقال لی قائل: الا تنبذها عنک؟ فقلت: اغرب غنی؛ فعند الصباح یحمد القوم السری»، «در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله علائم و نشانه هائی هست که تو را به بدیها و عیوب «دنیا» واقف و آگاه می سازد؛ چه آنکه او و نزدیکانش در دنیا گرسنه بودند (هرگز شکم سیر از دنیا به خود ندیدند) و با همه آن عظمت مقام و قرب منزلتی که آن حضرت در نزد خدا داشت، خدا زینتها و زخارف دنیا را از وی دریغ داشت. بنابراین بجا است که هر اندیشمندی با دیده عقل خویش بنگرد که آیا خدا با این عمل، پیامبرش را گرامی داشته، یا به او اهانت نموده است؟! اگر بگوید: او را تحقیر کرده، بنابراین - به خدای بزرگ سوگند - که دروغ گفته، و بهتانی عظیم (به خدا) بسته است. و اگر بگوید: او را گرامی داشته، پس باید بداند که خداوند دیگران را (به خاطر همین دادن زینت دنیا به آنان) تحقیرشان نموده است؛ چه آنکه دنیا را برای آنان گسترده و از مقربترین مردم به خود، دور داشته است. بنابراین کسی بخواهد تأسی از کسی کند (که به سعادت و خوشبختی واقعی نائل شود) باید اقتدا به پیامبرش بنماید؛ دنبال او قدم به جای پایش گذارد و از هر دری که او داخل شده است وارد شود. و گرنه (به ضلالت افتاده) و از هلاکت در امان نخواهد بود، زیرا خداوند، محمد صلی الله علیه و آله را نشانه قیامت، و بشارت دهنده به بهشت، بیم دهنده از عقاب (دوزخ) قرار داد. و (لذا او چون راه صلاح زندگی را می دانست) با شکم گرسنه از دنیا بیرون رفت (از لذت و حلاوت دنیا بهره ای نگرفت) و با سلامت روح (و دور از هر گونه آلودگی به دنیا) وارد عالم آخرت گردید. (در دنیا) سنگی به روی سنگی نگذاشت ( تأسیس و یا تعمیر بنا زائد بر مقدار ضرورت ننمود، و به همین منوال ادامه زندگی داد) تا راه خود را پیمود (عمرش به پایان رسید) و دعوت پروردگارش را اجابت نمود. پس چه بزرگ است منت خدا بر ما که نعمت وجود او را به ما عطا فرمود تا پیشروی باشد که تبعیتش کنیم، و رهبری که پشت سرش براه بیفتیم.
به خدا قسم (من که علی هستم بر اساس اتباع از آن حضرت در راه ترک تجمل) آنقدر این جبه ام را وصله کردم که از صله کننده آن شرمنده شدم! گوینده ای به من گفت: آیا آن را (بعد از این همه وصله و پینه) از خود دور نمی افکنی؟! گفتم: دور شو از من؛ که صبحگاهان، مردم شبرو ستایش می شوند).
بستر خواب پیامبر (ص) عبایش بود که آن را دولا می کرد و روی آن می خوابید. یک شب خواستند مهربانی به حال پیامبر عزیز خدا کرده باشند؛ عبا را چهارلا کردند. وقتی بیدار شد فرمود: امشب این بستر نرم موجب شد که دیرتر از هر شب به نماز بر خیزم، همان عبای دولا برایم بهتر است. سفره ای برایش پهن کردند که اندکی از زمین ارتفاع داشت؛ متغیر شد و فرمود آن را برچیدند، و غذا را روی زمین نهادند، یعنی من که پیشوا و اسوه شما هستم، با تجمل زندگی نمی سازم! و تعجب آور است، ما مسلمانان که به زغم خود در مسیر او، و به دنبال او در حرکتیم، در تجمل گرائی و آرایش دادن به چهره زندگی تا چه حد در تلاش و تکاپو هستیم! و او که پیامبر و رهبر و راهنمای ما است، در تجمل زدائی و بر کنار ساختن آب و رنگ مصنوعی از قیافه زندگی، تا چه حد در تلاش و تقلا است!
نقل شده است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با اصحاب از راهی می گذشتند. به گله معظمی از شترهای «عشار» که شترهای ده ماهه آبستن را می گویند، و از نفیس ترین اموال عرب به شمار می روند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم وقتی به آنها رسید، چشم بر هم نهاد و صورت از آنها برگردانید، و از نگاه به آنها خودداری نمود؛ آنگونه که یک انسان متقی از نگاه به زن نامحرم می پرهیزد و چشم بر هم می نهد! یکی از همراهان گفت: یا رسول الله، اینها شترهای عشارند و تماشائی هستند؛ چرا اعراض فرمودید و به آنها نگاه نمی کنید؟! فرمود: «قد نهانی الله عن ذ لک»، خدا مرا از این نگاه نهی فرموده است، آنگاه این آیه را تلاوت کرد: «و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الد نیا»، «هرگز چشم خود را به نعمتهای مادی که به گروههائی از آنها داده ایم میفکن؛ اینها گلهای (ناپایدار) زندگی دنیا هستند (قابل آن نیستند که در نظر انسان خدابین، بزرگ و باارزش جلوه کرده، و از او دیده و دل ببرند».
اینجا هم پیشوا و رهبر عظیم الشأن امت اسلام، با این عمل هشدار داده است که: مواظب باشید! نگاه کردن به زیبائیهای دنیا – خواه و ناخواه – دل را دگرگون نموده و در وادی بی پایان هوسها به تکاپو درمی آورد، و ازخدا و آخرت غافل می سازد. پیامبر اکرم (ص) در ضمن بیانی فرموده است: «فو الله ماالفقر اخشی علیکم؛ و لکنی اخشی علیکم ان تبسط علیکم الدنیا، کما بسطت علی من کان قبلکم فـتـتـنافسوها، کما تنافسوها، و تهلککم کما اهلکتهم»، «به خدا سوگند، من از فقر بر شما نمی ترسم؛ ولی از آن می ترسم که دنیا پیش پای شما گسترده شود (امکانات نیل به ثروت و قدرت و انحاء مشتهیات در اختیارتان قرار گیرد) آنچنانکه در اختیار امتهای پیش از شما قرار گرفت؛ آنگاه شما برای رسیدن به اهداف دنیوی، با هم به تنافس و رقابت بپردازید، آنگونه که پیشینیان پرداختند؛ و در نتیجه دنیا شما را هلاک کند، آنچنانکه آنها را هلاک کرد)! و لذا اصحاب رسول خدا گفتند: «بلینا بفتنه الضراء، فصبرنا. و بلینا السـر اء، فلم نصبر»، «ما، در امتحان فقر و بلا قرار گرفتیم، مقاومت کردیم و پیروز شدیم، ولی در امتحان نعمت و وسعت در زندگی که واقع شدیم، مقاومت را از دست دادیم و شکست خوردیم»!
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حین عبور از راهی به کنار مزبله ای که در آن پاره هائی از جامه های کهنه و استخوانهای پوسیده و از هم متلاشی گشته افتاده بود، ایستاد و به یارانش فرمود: «هلموا الی الد نیا»، بشابید و دنیا را بنگرید! آنگاه از آن پارچه ها و استخوانهای پوسیده افتاده در مزیله، مقداری برداشت و فرمود: «هذه الدنیا»، «اینها دنیا است!» و با این عمل، تنبه داد که تمام این جامه های زیبا و غذاهای رنگین که برای چاق و با نشاط کردن بدنها جمع آوری می کنید، و در راه تحصیل آن، چه رنج و تعبها تحمل می نمائید، دیری نمی پاید که به صورت این زباله منفور در می آید؛ آنگونه که از دیدن آن نفرت می کنید، و از لمس کردن آن مشمئز می شوید. حال، آیا دنیا و زخارف آن که مآلش این است، سزاوار آن هست که مورد تعلق خاطر انسان شریف قرار گیرد و گوهر عمر عزیز آدمی صرف تزیین و تجمل آن گردد!؟
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی –موعظه – از صفحه 95 تا 105
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها