روشهای اخلاقی در مکتب رواقیون

فارسی 1040 نمایش |

گفته شده که جوامع روم متفکرین یا دانشمندان مستقلی نداشته است که بشود در این باره از تفکرات آنان برای کشف روش اخلاقی روم استمداد نماییم. شاید نظر آلفرد نورث وایتهد در کتاب ماجرای ایده ها همین معنی بوده باشد. او می گوید: برای تمدن یک شکل جامدی بوده است، زیرا پیشرفت فکری را متوقف ساخته و یک فرهنگ تقلیدی داشته اند. اما بیزانسی ها و مسلمین ذاتا متمدن بوده اند. فرهنگ آنان انرژی ذاتی را که نیرو و بقای خود را از فعالیت های مادی و روحی استمداد می کرد حفظ نموده بودند. خلاصه آنچه را که درباره روش اخلاقی جامه روم می توان گفت این است که نمایندگانی از فلاسفه رواقیون در روم زندگی می کردند. آنان فلسفه و اخلاق رواقیون یونان را در روم منتشر می ساختند. البته از طرف جامعه روم همان مبادی فلسفی و اخلاقی رنگ آمیزی می گردد ولی نه به معنای خیلی سطحی که بعضی ها گمان می کنند در مکتب اپیکور دامنه رواقیون در اخلاق است بلکه بنا به نوشته بعضی از مورخین تاریخی عده کمی بودند که می گفتند: بخوریم و بیاشامیم که مرگ نزدیک است. خطیب نامور روم سیسرون از مکتب رواقی هماهنگی و آرامش را می پسندد و مطالب عالیه او در بنیانگذاری حقوق جهانی بسیار قابل اهمیت است. پس از او سینکا که تربیت امپراطور یاغی نرون را به عهده گرفته بود کوشش می کرد که انسانی بودن مکتب رواقی را به نرون بفهماند. و گفته می شود که سینکا از مکتب رواقی ادبیاتی به وجود آورد که دارای جنبه اخلاقی ظریف و عالی معنوی است. دو نفر دیگر از فلاسفه مکتب رواقیون دیده می شود که باید آن دو را تکامل دهنده فلسفه رواقی و انسان آن محسوب کرد. پیش از این که نظریات این دو نفر را درباره پدیده اخلاق بیان کنیم مناسب است که به طور اجمالی مکتب رواقی را از نظر طبیعت منظور کنیم.

در مکتب رواقیون یک اتحاد روی حلولی (اگر این معنا صحیح باشد) وجود دارد. فلیکس رواسیون این مطلب را از رواقیون چنین تقریر می کند: نیرو (قوه) در اصل یک دم شعله وری بود که خداست و به جهت قانون هماهنگی آرامش پشت سر فعالیت می رسد. در اینجا هوا متولد می گردد پس از آنان آرامش و سکون دیگری نیز می رسد. این عنصر ساکن آب است که از هوا تولید می گردد. چنان که هوا از اتر نتیجه شده بود. سپس این جهان با مواد گوناگونش از همین عناصر پیدا می شود و بالاخره هر یک از عناصر به حالت اولیه خود برگشته و همان وحدت اولیه را به خود می گیرند. انسان هم جزیی از همین طبیعت است. پس اصلی که شایسته انسانیت است این است که زندگی مطابق طبیعت کن. با اهمیت ترین جزء انسانی عقل اوست. پس رفتار انسان بایستی تابع همین عقل بوده باشد. فضیلت هم عبارت است از بیدار کردن این حس در انسان پس از آن جسم و شهوات حیوانی تابع بوده و لذات بهره برداری های جسمانی در نظر انسان ساقط خواهد گشت. دو کلمه دیگر در فلسفه رواقی مانند شعار تلقی شده است: (تحمل کن و  اجتناب ورز) یعنی آلام و دردها را تحمل کن و از لذایذ جسمانی اجتناب کن. فضیلت در مکبت رواقیون عالیترین غایات انسانی است نه برای اینکه این فضیلت خود موجب لذت است بلکه فضیلت عبارت است از رفتار انسان با طبیعت عقلانی خود که در نتیجه اختلافات را از طبقات انسانها از قبیل اختلاف نژادی و وطنی و دوستی و دشمنی از بین می برد. دیگر فرقی نمی باشد بین این که انسان یونانی بوده باشد یا بربری دشمن باشد یا دوست مالک باشد یا برده، همه آنان برادرانی هستن که از حق طبیعی خود بایستی بهره برداری نمایند.

اکنون که مکتب رواقی به طور بسیار مختصر برای ما روشن گشت ببینیم آن دو نفر رواقی یعنی اپیکتاتوس و مارک اورل اخلاق را چگونه مجسم می کنند. نظریه مارک اورل در این باره به قرار ذیل است:

خردمند به خاطر می آورد که هر موجود صاحب عقل خویشاوند اوست و طبیعت بشر مقتضی عزیز داشتن همه همنوعان خود می باشد... باز به عدالت هم نباید قناعت کرد. مارک اورل در این باره فرمول هایی دارد که از پندیات علمای اخلاق باستان تجاوز می کند و به عقیده او تنها رعایت عدالت کافی نیست بلکه انسان به نیکوکاری و احسان نیز موظف است. برخی اشخاص نیکوکار هستند اما فورا بهای نیکوکاری خود را مطالبه می کنند و برخی دیگر بدون مطالبه فوری پاداش کسانی را که مورد احساس قرار داده اند مدت درازی مدیون خود می دانند. نیکوکار حقیقی به منزله درختی است که میوه خود را رایگان بذل می کند و چیزی در برابر آن نمی خواهد. کسی که کار خیری انجام می دهد و با بوق و کرنا آن را به همه اعلام نمی کند و باز به کار خیر دیگری می پردازد... و بالاخره آیا نیکوکاری و احسان بهترین وسیله هدایت و ارشاد تبهکاران نمی باشد؟ و آزاد کردن او تقریبا همیشه باعث افزایش فسق و تبهکاری او خواهد گشت. پس باید کوشید دلش را به دست آورد و به او گفت: خیر فرزند! ما برای امر دیگری به دنیا آمده ایم و من نیستم که بد می بینم، بلکه تو هستی که به نفس خود بد می کنی و من نه تو را ریشخند می کنم و نه به تو اهانت می ورزم، بلکه با محبت واقعی تو را به راه راست می آورم.

اما اپیکتاتوس قهرمان دوم مکتب رواقی در روم است. اگرچه از جزییات تاریخ او اطلاع زیادی در دست نیست، ولی مطالب بسیار ارزنده ای که از او به یادگار مانده او را ردیف فلاسفه نامی درآورده است. آنچه که مولف تاریخ الاخلاق می گوید این است که این فیلسوف سه نفر از امپراطوران بی رحم را دیده است. یعنی دوران آنها را درک نموده است. خود او برده یک افسر از لشکریان نرون بوده است. او نزد موزنیوس به تحصیل پرداخته و این شخص در قرن اول میلادی می زیسته است. اپیکتاتوس بسیار انسان متحمل و بردباری بوده است. می گویند مالک او خواست او را آزمایش نماید، با شدت هر چه تمامتر پای او را به زنجیری بست. اپیکتاتوس بیش از این نگفت که «پایم خواهم شکست» و پس از آن که واقعا پای وی شکست باز بیش از این نگفت که من گفتم پایم خواهد شکست و همین حادثه باعث شد که مالکش او را آزاد نماید.

ایده اساسی اپیکتاتوس همان ایده اصیل رواقیون است. یعنی ما باید همیشه میان آن چیزها که تحت قدرت و اختیار ماست با آن چیزها که از حیطه قدرت و اختیار ما خارج است فرق گذاشته و آن دو را از همدیگر تفکیک نماییم. این دو دسته از پدیده ها چیست؟ دسته اول نظریات و حرکات و امیال و رغبت های ما نسبت به نیکی ها و احساس کراهت ما نسبت به بدی هاست. دسته دوم رسیدن به بهبود جسمی و خیرات و شهرت و مقام و منصب و امثال آن ها می باشد. دسته اول به طور آسان در اختیار ما قرار می گیرند و ما در نیل به آنها با مشکلات زیادی مواجه نمی گردیم. اما دسته دوم به آسانی در اختیار ما قرار نمی گیرند. بلکه احتیاج به ایجاد مقتضیات و برداشتن موانع دارد. بنابراین ما باید سعادت خود را در آن چیزها که تحت قدرت و اختیار ما قرار می گیرند جستجو کنیم. در حقیقت مالک خود باشیم و چنان که می بینیم این مطلب ارزش خود را در دوران های مختلف تا دوران کنونی ما حفظ نموده است. اکنون که ما توانستیم مالک خودمان باشیم دیگر باکی از این نداریم که بهبودی و ثروت و شهرت و جاه و مقام بلکه خود زندگی هم برای ما ضرورت داشته باشد یا نداشته باشد. البته این مطلب را که اپیکتاتوس تا این اندازه توسعه می دهد برای ما که ارتباطات شئون بشری را ضروری درک می کنیم قابل قبول نیست ولی مطلب اول وی یعنی هر آنچه که مربوط به خودمان می باشد به طور منطقی هماهنگ بسازیم و از طبیعت خودمان کاملا بهره برداری نماییم بسیار با ارزش می باشد. سپس ادامه می دهد: خیر حقیقی هرگز بدون مبارزه انسان با نفسش وجود پیدا نخواهد نمود. فضیلت دایمی و سلامت نفس در آرامش آن است و هیچ گونه شری بجز فقدان شرف و آزادی نفسی وجود ندارد. هنگامی که متاعی تو را جلب می کند فریب نخور و با خود چنین تجسم کن که روزی این متاع از دست من خواهد رفت تا در آن هنگام که آن متاع حقیقتا از دست تو بیرون شد اندوهناک نباشی. هنگامی که به فرزند خودت تمایل عاطفی داری افراط مکن و با خود بگو هیچ انسانی در این دنیا ابدی نیست تا آن روز که آن فرزند از دست تو برود اندوهناک نگردی. در این دنیا چنان باش که در سر یک مهمانی موقت نشسته ای. هرچه را که پیش تو می آورند با اعتدال بگیر و هنگامی که به یک چیزی میل داری بردباری نما تا بیاورند. اشیاء ذاتا دارای الم و درد نیستند بلکه این تفکرات و تمایلات ماست که آنها را آنچنان می نمایاند. انسان در این دنیا جزیی از مجموع عالم است یا ساعتی از یک روز است لذا نبایستی هنگامی که جزیی می رود و جزء دیگری جانشین آن می گردد اندوهناک بوده باشد. یا ساعتی که می رود و ساعت دیگری به جای او می رسد غمگین بوده باشد. انسان مانند سنبلی است که کاشته می شود و از زیر خاک سر می زند و می روید و به کمال می رسد سپس دروگر آن را درو می کند.

اما تصویر عملی این فیلسوف درباره مرگ و استقبال همراه با آرامش او از اصولی که در نظام (سیستم) فلسفی اش گوشزد کرده بدین قرار است:

در آن موقع که سوار کشتی شدم مجبور بودم تمام مسایل مربوط به مسافرت با کشتی را با کمال تعقل بررسی نموده و چنین مسافرتی را اختیار نموده ام. پس حالا چه باید کرد؟ بایستی درباره کشتی و کشتیبان و ملاح های مربوطه بیندیشم و روزی را که می خواهم در آن به کشتی بنشینم در نظر بگیرم. بسیار خوب این کارها در اختیار من بود و من به خوبی انجام داده ام اکنون که در پهنه دریا هستم و طوفان عجیبی برخاسته است حفظ کشتی از خطرات وظیفه کشتیبان است نه وظیفه من. کشتی مقاومت خود را در مقابل طوفان از دست داده است. طوفان از هر طرف آن را احاطه نموده است. اکنون در آب رو می رود و باز در می آید چاره ای از غرق شدن نیست پس چه باید کرد؟ چیزی برای من نمانده است مگر تحمل مرگ و استقبال با آرامش از آن قانون عمومی طبیعت است. هرکس که زاییده می شود بالاخره می میرد.

گمال نمی رود فلسفه رواقیون در فکر هیچ یک از فلاسفه رواقی مانند مارک اورل و اپیکتاتوس به این زیبایی شکفته شده باشد.

 

منـابـع

محمدتقی جعفری –اخلاق و مذهب – 27-35

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها