مسلمانان در جنگ بدر، سعی می کردند به جای نابود کردن دشمن، آنها را اسیر بگیرند تا از این طریق بر منافع مادی نبرد دست یابند زیرا اسیر در صورت تمایل بستگان در برابر مبلغی به نام «فداء» آزاد می شد. ولی این یک رویه ی کار بود و رویه ی دیگر آن چیز دیگر بود و آن اینکه بیم آن می رفت که اندیشه ی اسیر گیری مسلمانان را از هدف اصلی و پیروزی بر دشمن باز دارد زیرا دست یابی بر اسیر، و بستن دستهای او، و انتقال او به پشت جبهه و گماشتن گروهی بر آنها سبب می شد که جنگ به نفع دشمن تغییر کند و دشمن زخم خورده با گردآوری نیروهای پراکنده ی خود، مجددا بر مسلمانان بتازد، و آنها را سرکوب و اسیران خود را آزاد سازد و آنچه نباید بشود، رخ بدهد.
از این جهت وحی الهی فرود آمد که شایسته ی هیچ پیامبری نیست که پیش از آنکه موضع خود را تحکیم بخشد، و پیروزی کامل به دست آورد، اسیر بگیرد شما مسلمانان که علاقه به گرفتن اسیر دارید هدف دنیوی را تعقیب می کنید و حال آنکه خدا برای شما خواهان سرای آخرت است چنانکه می فرماید: «ما کان لنبی أن یکون له أسرى حتى یثخن فی الأرض تریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخرة و الله عزیز حکیم؛ هیچ پیامبرى حق ندارد اسیرانى (از دشمن) بگیرد تا کاملا بر آنها پیروز گردد (و جاى پاى خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را مى خواهید (و مایلید اسیران بیشترى بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید ولى خداوند، سراى دیگر را براى شما) مى خواهد و خداوند قادر و حکیم است!» (انفال/ 67)
عرب مایعی را که غلظت پیدا کند و از جریان بیفتد «ثخین» می نامد در این صورت مقصود از آن به قرینه ی لفظ (فی الارض) تحکیم جای پا و استواری بخشیدن به وضع خویش در برابر دشمن است. علت اینکه این حالت را «غلظت» می نامند این است که وضع انسان از ثبات و استواری در برابر دشمن، به حالت شیئ غلیظ در می آید که در موضع خود مستقر می گردد یعنی وضع پیامبر باید به گونه ای باشد که دیگر تغییر و زوال و نوسان در او راه نیابد، و راسخ و پایدار گردد.
بنابراین معنی لغوی (یثخن فی الارض) همین است، نه خونریزی زیاد و یا اصرار بر کشتن افراد، آری گاهی تامین و رسیدن به هدف ایجاب می کند مسلمانان از اسیر گیری صرف نظر کنند و تا حصول هدف به خون دشمن احترام نگذارند، اما پس از استقرار و تحکیم مواضع لازم است بر خون اسیران احترام گذارند، در این جا تذکر نکاتی لازم است:
1 ـ لحن آیه، لحن توبیخ آمیزی است ولی هرگز دلیل ندارد که توبیخ متوجه پیامبر است بلکه در خود آیه قرینه ای است که خطاب متوجه مسلمانان است، چنانکه می فرماید: «تریدون عرض الدنیا؛ شماها خواهان متاع دنیا هستید.» و این نوع خطابها از آن مسلمانان است و پیامبر (ص) در آنها داخل نیست و اگر خطاب مشترک بود، پیامبر را بر آن عطف می کرد و در قرآن نظایری زیاد دارد چنانکه می فرماید: «ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قربى؛ شأن پیامبر و افراد باایمان نیست که بر مشرکان هر چند بستگان آنان باشد، طلب آمرزش کنند.» (توبه/ 113)
2 ـ آیه ی ناظر به «اسیر گیری» پیش از تحکیم مواضع است و یادآور می شود که بازداری از این اسیر گیری پیش از تحکیم مواضع سنت دیرینه ی الهی در میان تمام پیامبران پیشین می باشد و اختصاص به پیامبر اسلام ندارد، و نکته ی آن همان است که یادآور شدیم که اشتغال به چنین امور چه بسا جنگ را به نفع دشمن تغییر می دهد در این صورت آیه ارتباطی به مسئله ی «مبادله» اسیر و یا پس دادن آن در برابر مبلغی به نام «فداء» که در سوره ی «محمد» وارد شده ندارد زیرا تبدیل اسیر و پس دادن آن در برابر مبلغی پس از «اثخان» و تحکیم، پس از پایان جنگ انجام می گیرد و این نوع عمل از مفاد آیه بیرون است و آیه ناظر به آن نوع دنیا طلبی در اثناء جنگ و پیش از تعیین سرنوشت است که ممکن است حادثه آفرین باشد، همچنانکه در «جنگ احد» حادثه آفرید، و جنگ را به نفع دشمن تغییر داد زیرا در جنگ «احد» قبل از تحکیم مواضع با بروز شکست ابتدایی دشمن، مسلمانان به فکر گردآوری غنایم افتادند، ناگهان دشمن با یک حرکت دورانی از پشت سر ظاهر شد و شمشیر بر آنها کشید و هفتاد نفر را کشت سپس از معرکه بیرون رفت.
3 ـ در این جا بی پایگی بسیاری از روایاتی که در کتب اهل سنت در تفسیر آیه وارد شده، روشن می گردد که می گویند عتاب متوجه پیامبر و مسلمانان جز عمربن خطاب و سعد معاذ است که طرفدار قتل اسراء به جای فدیه گیری بودند، زیرا همان طور که یادآور شدیم جمله ی (تریدون) گواه روشنی است که پیامبر از حریم «عتاب» و توبیخ بیرون می باشد، اگر عتابی هست متوجه یاران او است. علاوه بر این مسئله ی «فدیه» از بحث آیه خارج است.
4 ـ شگفت آور اینکه می گویند توبیخ به خاطر استحلال غنایم پیش از اذن خدا یا به خاطر اخذ فدیه در برابر اسیران می باشد، علت شگفتی روشن است زیرا شأن پیامبر بالاتر از آن است که بدون اذن الهی، حکمی را صادر کند و عصمت او در امور مربوط به شریعت مورد پذیرش همه ی ملل اسلامی است.
آیا صحیح است که بگوییم خدا پیامبر خود را در توبیخ دنیا خواهان شریک قرار داده و فرموده است: «لو لا کتاب من الله سبق لمسکم فیما أخذتم عذاب عظیم؛ اگر فرمان سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، هیچ امتى را کیفر ندهد)، به خاطر چیزى [اسیرانى] که گرفتید، مجازات بزرگى به شما مى رسید.» (انفال/ 68)
این نوع خطاب با این لحن، متناسب با مقام رسول گرامی (ص) نیست و خدا درباره ی پیامبر می فرماید: «و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم؛ ولى (اى پیامبر!) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد.» (انفال/ 33)
پیامبری که از نظر وحی الهی مانع از نزول عذاب به آنان می باشد نمی تواند عمل او مقتضی عذاب گردد. فشار بحث در آیه ی دوم که لحن آن بسیار تندتر از آیه ی نخست است درباره ی «اسیر گیری» است و فعل «اخذتم» ناظر به این قسمت می باشد و پیامبر گرامی (ص) در این مورد با یاران خود همراهی نکرده بود. توافق پیامبر گرامی (ص) با آنان در مسئله ی «فداء» بعدها بود یعنی پس از بازگشت از سرزمین بدر به مدینه انجام گرفت، بنابراین برای پی بردن به بی پایگی برخی از احادیثی که در کتب تفسیر اهل سنت وارد شده است لازم است مطلبی مورد دقت قرار گیرد:
1- خطاب در هر دو آیه متوجه یاران پیامبر است نه خود او و اگر خود او مشمول این حکم بود لازم بود که با لفظی تفهیم شود مانند: «لقد تاب الله على النبی و المهاجرین و الأنصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة؛ خدا رحمت خود را بر پیامبر و مهاجران و انصاری که در لحظات سخت او پیروی کردن شامل نیست.» (توبه/ 117)
2- موضوع سخن در این دو آیه «اسیر گیری» است که پیامبر (ص) اصلا چنین قصدی نداشت و حدیث ابن عباس ناظر به چنین اسیر گیری نیست، توافق پیامبر با یاران خود، بعدها درباره ی «فدیه» بود که پس از بازگشت از بدر در مدینه انجام گرفت.