قوم ثمود از فرزندان ثمود بن عامربن ارم بن سام بن نوح بودند، البته برخی هم نسبت ثمود را ثمود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح ذکر کرده اند. نسبت صالح را نیز برخی صالح بن عبید بن اسلف بن ماشخ (یاماسح) بن عبید بن حاذر بن ثمود ذکر کرده اند و بعضی هم صالح بن عبید بن جابر بن ثمود نوشته اند. قوم ثمود، امتی از عرب بودند که پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادی القری (بین مکه و شام) در شهر حجر (که هم اکنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگهای عظیم دیده میشود) میزیستند، و از قبایل مختلف تشکیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه ور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهی، چیز دیگری دیده نمیشد.
درباره توقف و سکونت آن ها در آن سرزمین اختلاف است؛ بعضی گفته اند: آن ها قومی از یهود بوده اند که به فلسطین رفته و آن جا را برای سکونت انتخاب کردند دیگران گفته اند: اینان از تیره عمالقه بودند که از قسمت های غرب فرات به آن جا کوچ کردند. قول سوم آن است که از عمالقه مصر بوده اند که سلطان مصر احمس ایشان را از آن جا براند. بعضی از تاریخ نگاران گفته اند: آن ها باقی ماندگان قوم عاد بودند و سرزمینشان نیز از مستعمرات قوم عاد بوده است. این قول آخر با قرآن نیز بی تناسبی نیست که از قول حضرت صالح حکایت می کند که نعمت های خدا را بر قوم ثمود شماره می کرد و می فرمود: «به یاد آرید که خداوند شما را پس از عاد جانشین آن ها کرد و در این سرزمین جایگیرتان نمود.»
از آن چه خدای تعالی در سوره اعراف و شعراء بیان فرموده، به دست می آید که قوم ثمود مردمان متمدنی بوده اند که برای سکونت خود قصرها می ساختند و با شکافتن دل کوه ها، با مهارت خاصی بنا می کردند. هم چنین در سوره اعراف آمده است: «خدا شما را در این سرزمین جایگیر ساخت که از دشت های آن برای ساختن قصرها استفاده کنید و از کوه ها، خانه ها می تراشید و نعمت های خدا را به یاد آرید.» (اعراف/ 74)
در سوره شعراء است که: «چنان نیست که شما را در این نعمت ها که هستید (آزادانه) در حال آسایش (و بدون بازپرسی) واگذارند، در این باغستان ها و چشمه سارها و کشتزارها و نخلستان ها که گل های بسیار (یا لطیف) دارد و در خانه هایی که با مهارت از کوه ها می تراشید (و برای خود می سازید).» (شعراء/ 146- 149)
شغل آنان چنان که از آیات ذیل به دست می آید، زراعت، احداث قنوات و غرس نخل ها بوده است و زندگی آسوده و خوشی داشته اند. آنها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادیهای محکم بودند، و از قطعههای عظیم سنگهای کوهی، ساختمان میساختند، و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند، و در شهر حجر دارای امکانات وسیع مادی و تشکیلات پر زرق و برق بودند، از این رو آنها را «اصحاب حجر» مینامند. و به تعبیر قرآن، آنها در کار زندگی دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که برای خود، خانههای امن و امانی در دل کوهها میتراشیدند. (حجر/ 82)
این مطلب نشانگر آن است که آنها در یک منطقه کوهستانی میزیستند، و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند که به آنها امکان میداد تا در درون کوهها، خانههای امن تهیه کنند، تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله، در امان باشند. ولی به همان اندازه که دل به دنیا بسته بودند، دل از امور معنوی بریده بودند، و در لجنزار تباهیها و ستمها و آلودگیهای معنوی، غوطه میخوردند. حکومت ملوک الطوایفی، قبیلگی، ملی گرایی و تبعیضات نژادی، سرنوشت آنها را تعیین میکرد و بر همین اساس به فساد و تباهیها، دامن میزدند، چنان که قرآن در توصیف آنها میگوید: «و کان فی المدینه تسعه رهط یفسدون فی الأرض و لا یصلحون؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حجر) نه گروهک و قبیله بودند که فساد در زمین میکردند، و برای اصلاح خویش اقدام نمینمودند.» (نمل/ 49)
قوم ثمود، دارای هفتاد بت بودند، چندین بتکده داشتند، بتهای بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عزی، منوت (منات) هبل و قیس.» این بتها به خصوص، مورد احترام شدید قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز میپرستیدند، بتکدهها را به نام آنها نامگذاری کرده بودند، هیچ کس حق نداشت که آن بتکدهها را به عنوان مالکیت تصرف کند، یا مرده خود را در آنها دفن نماید، اگر کسی تخلف میکرد، میگفتند: متخلفین مورد لعن هبل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.
طبرسی (ره) در تفسیر آیه 149 سوره شعراء از ابن عباس نقل کرده که قوم ثمود برای تابستانی و ایامی که هوا ملایم بود، خانه هایی در زمین های مسطح می ساختند و برای زمستان ها دل کوه را می تراشیدند و از آن ها خانه درست می کردند تا محکم تر و گرم تر باشد. روایت شده که به سبب عمرهای درازی که داشتند، ناچار بودند برای دوام بیشتر، سنگ های کوه را بتراشند و خانه های خود را در تونل هایی که در کوه احداث کرده بودند، بسازند، زیرا سقف های معمولی به اندازه عمرهای ایشان دوام نمی آورد. هم چنین در تفسیر آیه 61 سوره هود از ضحاک نقل کرده که: «عمر ثمودیان مابین سیصد تا هزار سال بوده است؛ یعنی کمتر از سیصد سال عمر نمی کردند.»
به هر حال این قوم که در سرزمین «حجر» میان شام و حجاز، و یا در «وادی القری» میان مدینه و شام می زیستند، بنابر مطالب قرآن کریم دارای ابنیه و ساختمان های مسکونی مناسب برای فصول «زمستان و تابستان» در کوهستان و دشت بودند و نیز بهره مند از صحت و سلامتی جسمی و طول عمر، و باغ و بوستان های آباد و در یک جمله، نسبتا بهره مند از زندگی مرفه و با آسایش و امنیت بودند، اما به لحاظ اعتقادی و اجتماعی، بت پرست، تکذیب کننده انبیا، آیات الهی و عذاب پروردگار، جاهل و نادان، نصیحت ناپذیر، بدگمان، بی ایمان، فریب خورده، فاسد، ظالم، مکار و توطئه گر، عصیانگر، حسود و عنود و خودپسند بودند، و در مقابل دعوت انبیا، بالخصوص حضرت صالح (ع) دو دسته شدند، دنیا طلبان، رفاه طلبان و مستکبرین در مقابل خدا و پیامبران او ایستادند و گرفتار عذاب شدند، دسته دیگر که از آنها به ضعیفان تعبیر شده به پیامبر خدا ایمان آوردند و نجات یافتند.
خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح (ع) را که از خاندان خود آنها بود، و دارای عقلی کامل، حلمی وسیع و اخلاقی نیک بود، به عنوان پیامبر خدا به سوی آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجیرهای ذلت، گمراهی، بت پرستی، تبعیضات، قبیله گرایی و تباهیهای دیگر برهاند.
اجمالی از ویژگی های قوم ثمود در قرآن کریم در ادامه می آید.
خداوند در سوره شعراء می فرماید: «اتترکون فی ما هاهنا ءامنین* فی جنات و عیون* و زروع و نخل طلعها هضیم* و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین؛ آیا شما تصور می کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمت هایی که اینجاست می مانید، در این باغ ها و چشمه ها. در این زراعت ها و نخل هایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟ و از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید.» » (شعراء/ 146- 149)
در آیه دیگر، تنها به یک جنبه زندگی آنها نظر می اندازد و می فرماید: «و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا ءامنین؛ آنها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند.» (حجر/ 82)
در آیه دیگر نیز علاوه برتصریح به بناهای آنها، به طورکلی به نعمت های دیگر از قبیل قصرها در دشت، خانه ها در کوه و نعمت های الهی اشاره می کند و می فرماید: «و بوأکم فی الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بیوتا فاذکروا ءالاء الله؛ و در زمین شما را مستقر ساخت، که در دشت هایش قصرها برای خود بنا می کنید، و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید، پس نعمت های خدا را متذکر شوید.» (اعراف/ 74)
اما در آیات سوره شعراء به صراحت، نکاتی بدین ترتیب مورد توجه قرار گرفته:
1- امنیت و آسایش
2- باغ ها و چشمه ها
3- کشتزارها و نخلستان ها، با میوه های شیرین و رسیده
4- خانه هایی که از کوه ها برای خود می تراشید.
در آیه 149 شعراء به خانه های محکم و مرفه آنها پرداخته می گوید: «و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین؛ شما از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید.» "فاره" از ماده "فره" (بر وزن فرح) در اصل به معنی شادی توأم با بی خبری و هواپرستی است، گاهی نیز به معنی مهارت در انجام کاری آمده است، گرچه هر دو معنی با آیه فوق متناسب است، اما با توجه به ملامت و سرزنش حضرت صالح، معنی اول مناسبتر به نظر می رسد.
علامه طباطبایی می فرماید: «در خصوص معنای «فارهین» گفته اند به معنای، حاذقین یعنی استادانه و با مهارت کامل خانه می سازید و بعضی گفته اند به معنای، شهوت پرستان است یعنی مانند شهوت پرستان خانه می سازید. خلاصه در این چند آیه سوره شعراء می خواهد بفرماید: چشمه ها، و باغات، و قصرهای زیبا، که برای آسایش بشر احداث می شود و عمارت های بلند که از مصالح کوه ها و معادن و سنگ های اعلی بنا می گردد همه از تفضل مقام احدیت است، که باید شکرگذار نعم الهی بود، نه اینکه در ساختمان ها و نعمت ها غرق شده و از یاد خدا غفلت شود. اما در آیه 82 سوره حجر تنها به یک جنبه از زندگی آنها اشاره می کند و آن عبارت است از ساختن خانه های محکم، استوار و امن در دل کوه ها، آن قوم بدین شکل خود را در برابر حوادث مهلک آسوده خاطر می دیدند و تصور می کردند این خانه ها آنها را از هر بلایی حفظ می کند، همین امر سبب غرور و غفلت و بی خبری آنها از خدا شده بود و انبیاء را تکذیب می کردند و اصرار داشتند اگر شما راست می گوئید پیامبر هستید عذابی را که وعده می دهید بیاورید، این اصرار از دو نکته می توانست ناشی شده باشد: اول اینکه عذاب را انکار می کردند و وقوع آن را ممکن نمی دانستند، دوم اینکه آنها مغرورانه با توجه به امکاناتی مانند خانه های محکم که داشتند فکر می کردند هیچ چیزی نتواند آنها را هلاک کند.
اما در آیه 74 سوره اعراف، مسئله خانه سازی آنها را بیشتر توضیح می دهد و می فرماید آنها دو محل سکونت داشتند یعنی محل ییلاقی و قشلاقی داشتند، خانه های تابستانی و زمستانی داشتند، خانه های ویلایی و کوهستانی داشتند. علاوه بر اینکه نعمت های دیگری نیز در اختیارشان بود، گفته اند از جمله نعمت های الهی عمر طولانی داشتن بود که آن قوم، چنین بودند (البته عمر طولانی داشتن لازمه اش نعمت سلامت جسمانی است و سلامت جسمانی داشتن لازمه اش صدها نعمت دیگر همانند، محیط زندگی مناسب به لحاظ آب و هوا و تغذیه و سلامت روحی و روانی و... می باشد) و گفته شده علت اینکه آنها خانه در دل کوه می ساختند، عمر طولانی بود که اقتضا می کرد، خانه های بادوام و با استحکام داشته باشند.»
خداوند در سوره حجر می فرماید: «و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین* و اتیناهم ءایاتنا فکانوا عنها معرضین؛ و «اصحاب حجر» [قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند. ما آیات خود را به آنان دادیم، ولی آنها از آن روی گرداندند.» (حجر/ 80- 81)
«حجر» نامی است برمنطقه عمومی که شهرها و محلات و آبادی های قوم ثمود در آنجا بوده است، این منطقه عمومی به لحاظ محدوده جغرافیای میان شام و مدینه واقع شده بود. و نیز گفته اند، حجر نام وادیی است. بدین لحاظ نام افراد و قومی که در آنجا زندگی می کردند اصحاب حجر خوانده اند، چنان که اعراب بادیه نشین را، اصحاب بادیه گویند. علت اینکه خداوند می فرماید: اصحاب حجر، رسولان را تکذیب کردند در حالی که آنها فقط صالح (ع) را تکذیب می کردند، این است که تکذیب صالح، یعنی تکذیب همه رسولان خدا، زیرا آن جناب مردم را به همان چیزی دعوت می کرد که دیگر پیامبران دعوت کرده بودند و نیز آنها را دعوت می کرد که به فرستادگان خدا ایمان بیاورند. بنابراین تکذیب، تکذیب دیگران نیز بود. البته جبائی گوید، خداوند به سوی آنها پیامبرانی فرستاد که یکی از آنها حضرت صالح (ع) است.
می فرماید: «کذبت ثمود المرسلین؛ قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند.» (شعراء/ 141) همچنین می فرماید: «کذبت ثمود بالنذر؛ طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند.» (قمر/ 23) و می فرماید: «کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود؛ پیش از آنان قوم نوح و اصحال الرأس [= قومی که در یمامه زندگی می کردند و پیامبری به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند.» (ق/ 12)
همچنین می فرماید: «و ان یکذبوک فقد کذبت قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود؛ اگر تو را تکذیب کنند، (امر تازه ای نیست؛) پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند.» (حج/ 42) و نیز می فرماید: «کذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذوالاوتاد* و ثمود؛ پیش از آنان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند. و (نیز) قوم ثمود و... (به تکذیب پیامبران برخاستند).» (ص/ 12- 13) و نیز خداوند می فرماید: «کذبت ثمود و عاد بالقارعه؛ قوم «ثمود» و «عاد» عذاب کوبنده الهی را انکار کردند (و نتیجه شومش را دیدند).» (حاقه/ 4)
چنانکه توجه دارید نه آیه در قرآن کریم بر این مطلب دلالت دارد که قوم ثمود از جمله مشخصه هایشان این بود که پیامبران الهی و انذارهای آنها و نیز آیات الهی و عذاب دردناک دنیوی و اخروی را تکذیب و انکار کردند و از جمله علل نزول عذاب بر آن قوم همین تکذیب ها و انکارها بوده است. کلمه «قارعة» نیز یکی از اسامی قیامت است، و بدین جهت قیامت را قارعه، نامیده اند که آسمان ها و زمین را به هم می کوبد و به آسمان و زمین دیگری تبدیل می کند، کوه ها را به راه می اندازد، خورشید را تیره و ماه را منخسف می کند و ستارگان را می ریزد و تمامی اشیا به قهر خدای تعالی دگرگون می شوند و در این آیه شریفه به جای آنکه بگوید قوم ثمود قیامت را انکار کردند، از نامی استفاده می کند که در ضمن اوصاف قیامت را نیز ذکر نماید و بگوید این حالات را نیز انکار می کردند.
از آیات مذکور به وضوح روشن شد که قوم ثمود از زمره مکذبین و منکرین انبیا و انذار آنان و آیات الهی و قیامت و عذاب دنیا و آخرت به خاطر اعمال زشتشان بودند و باور نداشتند که مانند اقوام گذشته گرفتار عذاب شوند و به واقع از سرنوشت پیشینیان عبرت نگرفتند. همچنین از مجموع این آیات با مقایسه به صفاتی که در آیات مربوط به قوم عاد، چنین استفاده می شود که قوم عاد بیشتر بر خودخواهی و مقام پرستی و خودنمایی تکیه داشتند، در حالی که قوم ثمود بیشتر اسیر شکم، و زندگی مرفه و پرناز و نعمت بودند، ولی هر دو در یک سرنوشت شوم اشتراک پیدا کردند که دعوت انبیاء را برای بیرون آمدن از زندان خودپرستی و رسیدن به خدا پرستی زیر پا گذاشتند، و به کیفر اعمالشان رسیدند.
خداوند در سوره قمر می فرماید: «فقالوا أبشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر* أءلقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب أشر؛ (قوم ثمود) گفتند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود. آیا از میان ما تنها براو وحی نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است.» (قمر/ 24- 25)
همچنین می فرماید: «فقالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد ءاباؤنا فأتونا بسلطان مبین* قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا ان نأتیکم* سلطان الا باذن الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون؛ و آنها گفتند: (ما اینها را نمی فهمیم همین اندازه می دانیم که) شما انسان هایی همانند ما هستید، می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند بازدارید؛ شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید. پیامبرانشان به آنها گفتند: درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند) نعمت می بخشد (و مقام رسالت عطا می کند) و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز به فرمان خدا بیاوریم؛ (و از تهدیدهای شما نمی هراسیم؛) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکل کنند.» (ابراهیم/ 10- 12)
می فرماید: «ما انت الا بشر مثلنا فأت بأیة ان کنت من الصادقین؛ تو فقط بشری همچون مایی؛ اگر راست می گویی آیت و نشانه ای بیاور.» (شعرا/ 154)
می فرماید: «و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین؛ و گفتند: ای صالح، اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه ما را به آن تهدید می کنی بیاور.» (اعراف/ 77) دقت و تأمل در آیات مذکور، روشنگر این نکته است که، قوم ثمود، بالخصوص صاحبان زر و زور و سران قوم، یا اساسا جاهل و نادان بودند و یا خود را به تجاهل و نادانی می زدند، زیرا آنان در مقابل پیامبران اینگونه استدلال می کردند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ و یا می گفتند: آیا از بین ما تنها بر او وحی نازل شده؟ این جملات را یا سران قوم گفته اند، یا سایر افراد، اگر سران گفته باشند، که خود آنان سایر افراد قوم را به متابعت و پیروی از خود فرا می خوانند!
پس چرا در خصوص پیروی از پیامبران الهی چنین استدلال می کردند؟ و اگر از سوی سایر افراد قوم گفته شده، آنان نیز در همان حال از سران و رؤسای قوم متابعت و پیروی می کردند و جا نداشت که چنین حرفی بزنند! چون اگر متابعت از بشری بنا بود سبب گمراهی و جنون شود، متابعت از سران قوم این چنین بود، نه پیامبران. بنابراین متابعت از بشر برای آنها امری مرسوم و پذیرفته بود. در نتیجه شبهه اولی را که القاء کردند [آیا متابعت از بشری همانند خودمان درست است؟ و سبب گمراهی و جنون نمی شود؟] احمقانه و جاهلانه بود زیرا با این شبهه عمل حال و گذشته خود را زیر سؤال می بردند. اما شبهه دومی که القاء کردند این بود که اگر بنا باشد بر بشر وحی نازل شود آیا تنها بر صالح وحی نازل می شود؟ و یا باید بر ما نیز وحی نازل شود؟ پس چون بر ما نازل نمی شود پس بر او هم نازل نمی شود، و ادعای او کذب است. از طرح شبهات استفاده می شود که آنها به چند نکته جاهل بودند یا خود را به تجاهل می زدند.
الف) آنها نمی فهمیدند که در بشر استعداد ارتباط با غیب و رسیدن به مقام ملکوتی نبوت وجود دارد.
ب) نمی دانستند این استعداد بالقوه است و نیازمند به فعلیت رسیدن است، پس هر انسانی علاوه بر عنایت و لطف ویژه خداوند خود باید مجاهدت و تلاش نماید تا مشمول لطف پروردگار شود تا بر او وحی نازل، و با غیب در ارتباط شود.
ج) آنها با اینکه می دانستند بسیاری از استعدادها و توانمندی ها جسمی و روحی در بعضی از انسان ها هست، که در بعض دیگر نیست و یا در بعضی بالقوه و در بعضی بالفعل است، اما در عین حال خود را به تجاهل می زدند و می گفتند: مگر می شود بر صالح وحی شود اما بر ما وحی نشود، در نتیجه چون بر ما وحی نمی شود، پس ادعای صالح کذب است، اما پیامبران الهی به این افراد پاسخ می دادند که درست است که ما نیز بشری همانند شما هستیم اما خداوند بر ما منت نهاده و نعمت نبوت و رسالت را بر ما عطا کرده. و با این بیان روشن می کردند که، همه این مطلب در دست بشر نیست، بشر تنها می تواند زمینه نزول وحی را در خودش ایجاد نماید، اما اینکه وحی نازل شود یا نه، دست خداوند است.
د) آنها شبهه دیگری را که مطرح می کردند این بود که می گفتند اگر شما پیامبر هستید بر صدق گفتار خود دلیلی بیاورید، سپس انتظار داشتند هرآنچه را که از پیامبران به عنوان معجزه می خواهند پیامبران باید بتوانند بیاورند، طرح این مطلب نشانگر آن است که، نمی فهمیدند که پیامبران در آوردن معجزه استقلال ندارند، بلکه متکی به قدرت پروردگار خود هستند. از این رو پیامبران در پاسخ آنان می گفتند: «ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز به فرمان خدا بیاوریم.»
تاریخ قوم ثمود تمدن حضرت صالح (ع) نعمت های الهی قرآن بت پرستی