خداوند در قرآن می فرماید: «یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله؛ اى داود، ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مى سازد.» (ص/ 26) از ظاهر آیه شریفه با صراحت کامل استفاده مى شود که یکى از خلفاء الهى در زمین حضرت داود (ع) بوده است که یکى از مقامات او مقام حکم، بین مردم مى باشد، مفسرین در خصوص دو کلمه در آیه شریفه به بحث پرداخته اند، یکى کلمه «خلیفه» و دیگرى کلمه «حکم» است، اما در مورد کلمه اول گفته اند: خلیفه به کسى گویند که تدبیر امور را از طرف شخص دیگرى متعهد شود و (خلیفه الله) در زمین آن را گویند که خداوند تدبیر امور بندگانش را به امر خود به او سپرده باشد. در این آیه خداوند به تمام کردن نعمت خود بر داود پرداخته و مى فرماید: «اى داود همانا تو را در زمین خلیفه قرار دادیم.» یعنى تو را خلیفه گردانیدیم از جانب خودمان بر بندگان تا به امر ما امور آنان را تدبیر کنى.
ابى مسلم چنین معنا کرده است که: تو را جانشین پیامبران گذشته در دعوت به توحید و عدل و بیان احکام، قرار دادیم «فاحکم بین الناس بالحق؛ حکم کن میان مردم به حق.» یعنى تفصیل بده امور بندگان را. و منظور از «حق» قرار دادن هر چیزى در جاى خود مى باشد. و مقصود از عبارت «و لا تتبع الهوى» این است که، از آنچه طبعت به سوى آن میل مى کند و خواهش نفست به آن دعوت مى کند، در صورتى که مخالف حق باشد پیروى نکن، که اگر از هواى نفست پیروى کنى تو را از راه حق که راه خداست باز مى دارد. و در نیز در خصوص معناى «خلیفه» گفته اند: یعنى رتبه خلافت به تو ارزانى داشتیم یا تو را خلیفه انبیاء که پیش از تو بودند ساختیم، پس حکم کن میان مردمان به راستى.
بعضى از مفسرین گفته اند، اینکه داود (ع) را امر کرد به اینکه به حق حکم کند و نهى فرمود از پیروى هواى نفس، تنبیهى است (و هشدارى است) براى دیگران یعنى هرکسى که سرپرست امور مردم مى شود، باید در بین آنان به حق حکم نموده و از پیروى باطل بر حذر باشد، وگرنه آن جناب به خاطر عصمتى که داشته اند هرگز جز به حق حکم ننموده، و پیروى از باطل نمى کرده است. عصمت باعث سلب اختیار نمى شود (وگرنه باید معصومین هیچ فضیلتى بر دیگران نداشته باشند) بلکه با داشتن عصمت باز اختیارشان به جاى خود باقى است، و مادام که اختیار باقى است تکلیف صحیح است بلکه واجب است. چون اگر تکلیف متوجه آنان نشود، دیگر هیچ واجب و حرامى در خصوص ایشان تصور ندارد و طاعت از معصیت متمایز نمى شود، و همین مطلب باعث مى شود عصمت لغو گردد، چون وقتى مى گوییم داود (ع) معصوم است، معنایش این است که آن جناب گناه نمى کند و گفتیم که گناه فرع تکلیف است.
و نیز گفته اند ظاهر کلمه «خلافت» در آیه شریفه، خلافت خدایى است، و یکى از شؤون خلافت این است که صفات و اعمال مستخلف را نشان دهد و آئینه صفات او باشد، کار او را بکند، پس در نتیجه خلیفه خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد و آنچه خدا اراده مى کند او اراده کند، و آنچه خدا حکم مى کند او همان را حکم کند و چون خدا همواره به حق حکم مى کند او نیز جز به حق حکم نکند و جز راه خدا راهى نرود و از آن راه تعدى و تجاوز نکند. و آمدن «فا» بر سر جمله «فاحکم بین الناس بالحق» نشانه این است که حکم به حق کردن، فرع و نتیجه خلافت است و این مطلب مؤید این است که مراد از جعل خلافت این نیست که خداوند «شانیت و مقام» خلافت به داود (ع) داده باشد، بلکه مراد این است که شأنیتى را که به حکم آیه قرآن به داود داده شد به فعلیت برسد، عرصه بروز و ظهور آن را به او بدهد.
خداوند در سوره نساء می فرماید: «انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبین من بعده و اوحینا الى ابراهیم و اسماعیل... و اتینا داود زبورا؛ ما به تو وحى فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل... و به داود زبور دادیم.» (نساء/ 163)
در آیه شریفه به دو نکته در مورد انبیاء مذکور اشاره نموده است یکى مسئله نزول وحى است و دیگرى مسئله فرستادن کتاب «زبور» بر حضرت داود (ع) است. زبور نام کتابى که بر حضرت داود (ع) نازل شد، که مشتمل بر حمد و ثناى الهى و خالى از ذکر اوامر و نواهى بود، بلکه شریعت داود (ع) همان شریعت تورات بود. زبور خطى برجسته داشت و مشتمل بر مواعظ بود.
در حیات القلوب به سند معتبر از امام صادق (ع) مروى است که «زبور در شب هیجدهم ماه مبارک رمضان بر حضرت داود (ع) نازل شد. در خبر است که حضرت داود (ع) زبور را برداشتى و به صحرا رفتى و علماى بنى اسرائیل در عقب او صف کشیده، بعد مردمان و بعد جنیان و عقب همه دواب (چارپایان) و مرغان هوا پر در پر گسترده، سایه بر ایشان انداختى و از خوشى الحان و اصوات داودى بیهوش شدندى.» و نیز در تفسیر آیه شریفه گفته اند: و به هر یک از آنان (پیامبران مذکور در آیه) وحى مى نمودیم. «و آتینا داود زبورا» و به داود پیامبر نیز مانند سایرین وحى نموده و پیرو دین تورات بوده است و بر وى کتاب آسمانى به نام «زبور» نازل نمودیم.
خداوند در سوره اسراء می فرماید: «و ربک اعلم بمن فى السموات و الارض و لقد فضلنا بعض النبین على بعض و ءاتینا داود زبوا؛ پروردگار تو، از حال همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند آگاه تر است و (اگر تو را بر دیگران برترى دادیم به خاطر شایستگى توست) ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم؛ و به داود، زبور بخشیدیم.» (اسراء/ 55) در آیه شریفه سه نکته مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
الف: معنا و مقصود جمله «و ربک اعلم بمن فى السموات و الارض»
در خصوص معناى جمله مذکور گفته اند: خداوند به فرشتگان که در آسمانها و پیامبران که در زمینند. داناتر است، و مقصود این است که خداوند فرشتگان و انبیاء را به خاطر میل باطنى اختیار نکرده، بلکه بدین خاطر که به باطن ایشان عالم بوده و آنها را لایق و شایسته شناخته است، و برخى گویند، یعنى خداوند به حال مردم داناتر است، از این رو آنها را در صورت، روزى و احوال مختلف ساخته است، همانطورى که پیامبران را نیز بر یکدیگر برترى بخشیده است.
ب: معنا و مقصود جمله «فضلنا بعض النبین على بعض»
در این خصوص گفته اند: اگرچه پیامبران در عالى ترین مراتب فضیلت قرار دارند لکن آنها نیز داراى طبقاتى بوده که بعضى بر بعض دیگر برترى داشتند، زیرا درجه، ثواب، اعجاز و کتاب برخى عالیتر است.
ج: در خصوص جمله «و اتینا داود زبوا»
که مقصود اصلى، از مطرح کردن آیه شریفه است گفته اند: جمله «و لقد فضلنا بعض النبیین على بعض» به منزله مقدمه است براى جمله «و آتینا داود زبورا» و روى هم رفته فضیلت داود و برترى او بر سایر انبیاء است به واسطه داشتن کتاب زبور، و در کتاب زبور احسن کلمات را در حمد و تسبیح خدا به کار برد. و بعضى گفته اند جمله «و اتینا داود زبورا» شاهد بر فضیلت داود پیامبر (ع) است که این کتاب آسمانى که مشتمل بر معارف و تسبیح و حمد و ثناى پروردگار بوده و احکام در بر نداشته بر آن جناب نازل شده است و نیز گفته اند، روایت است که زبور صد و پنجاه سوره است که در او احکام حلال و حرام و حدود فرایض نیست بلکه ثناى الهى و موعظه و نصیحت و صفت حضرت رسالت پناه محمد مصطفى (ص) است و ستایش امت آن حضرت.
و نیز در مورد زبور گفته اند: این کتاب مشتمل بر یکصد و پنجاه (مزمور) است که مهمترین قسمت (مزامیر) بخش رثا و نوحه سرائى آن است و این نوع شعر از قدیمترین انواع اشعار است و در تهیج عواطف اثرى نیرومند و عمیق دارد، این کتاب از حیث موضوع، مختلف است و نیز مؤلفین و واضعین آن مختلف بوده اند که آن را در دوره هاى مختلف تالیف کرده اند، چنانکه بعضى از مزامیر آن صدها سال بعد از زمان داود (ع) تالیف شده، قسمتى از مزامیر که سرود (انشاد) نام دارد درباره یک موضوع عشقى مکشوفى است که آن را به داود و سلیمان (ع) نسبت مى دهند، که مسلما ساحت آن دو پیامبر از لوث آن تهمت مبرى است، بنابراین همه مزامیر را نمى توان به داود (ع) نسبت داد و تنها قسمتى از آن متعلق به داود (ع) است.
خداوند می فرماید: «فهز موهم باذن الله و قتل داود جالوت و اتاه الله الملک و الحکمة و علمه مما یشاء؛ سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت وا داشتند، و "داود" (نوجوانان نیرومند و شجاعى که در لشگر "طالوت" بود) "جالوت" را کشت و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید، و از آنچه مى خواست به او تعلیم داد.» (بقره/ 251) آیه شریفه بیانگر نتیجه صبر و بردبارى گروه اندک [«طالوت» در برابر گروه کثیر جالوت] است، که بالاخره در اثر استقامت و اعتماد به خدا و ایمان به وعده الهى مبنى بر فتح آنان، با کمال شهامت مى جنگیدند، و همین اعتقاد سبب شد که در مدت کوتاهى لشگریان جالوت متفرق شده عقب نشینى کنند، و بالاخره کار به آنجا رسید که داود به تنهایى جالوت آن پادشاه خونخوار و ستمگر را به هلاکت افکند، و پروردگار به مناسبت این شایستگى و لیاقت، داود را سلطنت و پادشاهى موهبت فرمود و او را به تدبیر امور زندگى یهود واقف و آگاه ساخت.
حقایقى را نیز به وى تعلیم فرمود، لذا کارهاى عجیبى از داود (ع) سرمی زد چنانکه آهن را در دست خود نرم مى کرده است، چنانچه مى فرماید «و النا له الحدید؛ آهن را براى او نرم گردانيديم.» (سباء/ 10) و نیز به پرندگان مأموریت مى داده تا وقایع و اتفاقات جهان را کاملا فهمیده به او گزارش دهند، چنانکه مى فرماید: «و الطیر محشوره کل له اواب؛ و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم] همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشت كننده [و خدا را ستايشگر] بودند.» (ص/ 19)
همه این مطالب حکایت از معجزه هاى حضرت داود (ع) مى کند. با استفاده از جمله «واتاه الله الملک و الحکمة و علمه ممایشاء؛ خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى خواست به او آموخت.» (بقره/ 251) می توانیم بگوئیم [خداوند حکومت و دانش به داود (ع) داد و از آنچه مى خواست به او آموخت، و این عبارت نشان مى دهد که وى به مقام نبوت رسید، زیرا این تعبیر معمولا درباره انبیاء گفته مى شود چنانچه در جاى دیگر خداوند مى فرماید: «و شددنا ملکه و آتیناه الحکمة؛ پایه حکومت او را محکم ساختیم و به او دانش دادیم.» (ص/ 20) و نیز از جمله «علمه ممایشاء»، (از دانشهایى که مى خواست به او آموخت) استفاده مى شود که علوم و دانشهاى پیامبران محدود به حدى است که خداوند اراده مى کند، اگرچه دامنه علم و دانش آنها بسیار گسترده است، ولى محدود به مقدارى است که خدا مى خواهد.
نبوت حضرت داود (ع) باورها در قرآن وحی داستان تاریخی ویژگی های پیامبران