آنچه در قرآن پیرامون داستان سلیمان (ع) آمده است: در قرآن کریم از سرگذشت آن جناب جز مقدارى مختصر نیامده، چیزى که هست دقت در همان مختصر، آدمى را به همه داستانهاى او و مظاهر شخصیت شریفش راهنمایى مى کند. یکى اینکه آن جناب فرزند و وارث داود (ع) بود، که در این باره فرمود: و «وهبنا لداود سلیمان؛ و سليمان را به داود بخشيديم.» (ص/ 30) و نیز فرموده: «و ورث سلیمان داود؛ و سليمان از داود ميراث يافت.» (نمل/ 16)
یکى دیگر اینکه خداى تعالى ملکى عظیم به او داد، جن و طیر و باد را برایش مسخر کرد و زبان مرغان را به وى آموخت، که ذکر این چند نعمت در کلام مجیدش مکرر آمده است، در سوره بقره آیه 102، در سوره انبیاء آیه 81، در سوره نمل آیه 16 تا 18، در سوره سباء آیه 12 تا 13 و در سوره ص آیه 35 تا 39.
قسمت سوم، آن است که به مسأله انداختن جسد، بر روى تخت وى اشاره مى کند، که در سوره ص آیه 33 واقع است. قسمت چهارم، آیات مربوط به «عرض صافنات جیاد» بر وى است، که در آیات 31 تا 33 سوره ص، آمده است. قسمت پنجم، آیاتى است که به مسأله داورى او در مسأله افتادن گوسفند در زراعت پرداخته و این آیات در سوره انبیاء آیه 78 تا 79 آمده است.
قسمت ششم، اشاره به داستان مورچه است، که در سوره نمل آیه 18 و 19 آمده.
قسمت هفتم، آیات مربوط به داستان هدهد و ملکه سباء است، که در همین سوره، آیات 20 تا 44 آمده. قسمت هشتم، آیه مربوط به کیفیت درگذشت آن جناب است که در سوره سبا آیه 14 واقع شده.
در قرآن کریم، در پانزده شانزده مورد نام آن جناب را آورده و ثناى بسیارى از او کرده، بنده اش خوانده، اوابش نامیده و فرموده: «نعم العبد انه اواب؛ چه نیکو بنده اى! به راستى او بسیار رجوع کننده [به سوى خدا] بود.» (ص/ 30) و به علم و حکمتش ستوده و فرموده: «ففهمناها سلیمان و کلا آتینا حکما و علما؛ پس شیوه ى داورى را به سلیمان فهماندیم و هر یک را حکم و دانش عطا کردیم.» (انبیاء/ 79) و نیز فرموده: «و لقد آتینا داود و سلیمان علما؛ و به راستى به داود و سلیمان دانشى عطا کردیم.» (نمل/ 15) و باز فرموده: «یا أیها الناس علمنا منطق الطیر؛ اى مردم! ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم.» (نمل/ 16) و او را از انبیاء مهدى و راه یافته خوانده، فرموده: «و أیوب و یونس و هارون و سلیمان؛ و ایوب و یونس و هارون و سلیمان.» (نساء/ 163) و نیز فرموده: «و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان؛ و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم، و از نسل او داود و سلیمان را هدایت کردیم.» (انعام/ 84)
داستان آن جناب در کتاب ملوک اول آمده و بسیار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملکش و وفور ثروتش و بلوغ حکمتش سخن گفته، لیکن از داستانهایش که در قرآن ذکر شده، جز همین مقدار نیامده که وقتى ملکه سبأ خبر سلیمان را شنید و شنید که معبدى در اورشلیم ساخته و او مردى است که حکمت داده شده، بار سفر بست و نزدش آمد و هدایایى بسیار آورد و با او دیدار کرد و مسائل بسیارى به عنوان امتحان از او پرسید و جواب شنید، آن گاه برگشت عهد عتیق بعد از آن همه ثناء که براى سلیمان کرده، در آخر به وى اسائه ادب کرده و گفته که وى در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستى دست برداشته به بت پرستى گرایید و براى بتها سجده کرد، بتهایى که بعضى از زنانش داشتند و آنها را مى پرستیدند.
و نیز مى گوید مادر سلیمان، اول، زن اوریاى حتى بود، پدر سلیمان عاشقش شد و با او زنا کرد و در همان زنا فرزندى حامله شد ناگزیر داود (از ترس رسوایى) نقشه کشید تا هر چه زودتر اوریا را سر به نیست کند و همسرش را بگیرد و همین کار را کرد، بعد از کشته شدن اوریا در یکى از جنگها، همسرش را به اندرون خانه و نزد سایر زنان خود برد، در آنجا براى بار دوم حامله شد و سلیمان را بیاورد.
اما قرآن کریم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مى داند، هم چنان که ساحت سایر انبیاء را منزه مى داند و بر هدایت و عصمتشان تصریح مى کند و در خصوص سلیمان مى فرماید: «و ما کفر سلیمان؛ سلیمان کافر نشد.» (بقره/ 102) و نیز، ساحتش را از اینکه از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حکایت کرده که در دعایش بعد از سخن مورچه گفت: «پروردگارا! مرا بر آن دار تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى شکر کنم و عمل صالحى که مى پسندى انجام دهم، و مرا به رحمت خویش در جمع بندگان شایسته ات در آور.» (نمل/ 19) و از این دعا برمى آید که مادر او از اهل صراط مستقیم بوده، یعنى از کسانى که خداوند بر آنان انعام کرده، از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.
اخبارى که در قصص آن جناب و مخصوصا در داستان هدهد و دنباله آن آمده، بیشترش مطالب عجیب و غریبى دارد که حتى نظائر آن در اساطیر و افسانه هاى خرافى کمتر دیده مى شود، مطالبى که عقل سلیم نمى تواند آن را بپذیرد و بلکه تاریخ قطعى هم آنها را تکذیب مى کند و بیشتر آنها مبالغه هایى است که از امثال کعب و وهب نقل شده است. و این قصه پردازان مبالغه را به جایى رسانده اند که گفته اند سلیمان پادشاه همه روى زمین شد و هفتصد سال سلطنت کرد و تمامى موجودات زنده روى زمین از انس و جن و وحشى و طیر، لشکریانش بودند. و او در پاى تخت خود سیصد هزار کرسى نصب مى کرد، که به هر کرسى یک پیغمبر مى نشست، بلکه هزاران پیغمبر و صدها هزار نفر از امراى انس و جن روى آنها مى نشستند و مى رفتند. و مادر ملکه سباء از جن بوده و لذا پاهاى ملکه مانند پاى خران، سم دار بوده و به همین جهت با جامه بلند خود، آن را از مردم مى پوشاند، تا روزى که دامن بالا زد تا وارد صرح شود، این رازش فاش گردید. و در شوکت این ملکه مبالغه را به حدى رسانده اند که گفته اند: در قلمرو کشور او چهارصد پادشاه سلطنت داشتند و هر پادشاهى را چهارصد هزار نظامى بوده و وى سیصد وزیر داشته است، که مملکتش را اداره مى کردند و دوازده هزار سر لشکر داشته که هر سرلشکرى دوازده هزار سرباز داشته، و همچنین از این قبیل اخبار عجیب و غیر قابل قبولى که در توجیه آن هیچ راهى نداریم، مگر آنکه بگوییم از اخبار اسرائیلیات است و بگذریم.
در حالى که قرآن سلیمان را پیامبرى بزرگ مى خواند با علم سرشار و تقواى بسیار پیامبرى که با داشتن حکومت عظیم هرگز اسیر مقام و مال نشد، و به آنها که از سوى ملکه سبا براى فریفتنش هدایاى بسیار گرانبهایى آورده بودند گفت: «أ تمدونن بمال فما آتانی الله خیر مما آتاکم؛ آیا مرا به وسیله مال مى خواهید کمک کنید؟ در حالى که آنچه خدا به من داده است از آنچه به شما داده برتر است.» (نمل/ 36) پیامبرى که تمام آرزویش این بود بتواند شکر نعمتهاى پروردگار را به جا آورد و «قال رب أوزعنی أن أشکر نعمتک التی أنعمت علی و على والدی؛ گفت پروردگارا! مرا یارى و الهام کن تا بتوانم شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به جاى آورم.» (نمل/ 19)
رهبرى که حتى اجازه نمى داد کسى آگاهانه به مورچه اى ستم کند، لذا در وادى نمل، مورچه اى صدا زد «یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون؛ اى مورچگان به لانه ها بروید مبادا سلیمان و لشکریانش ناآگاهانه شما را پایمال کنند.» (نمل/ 18) عبادتکارى بود که هر گاه لحظه اى به دنیا مشغول و از ذکر خدا غافل مى شد در مقام جبران بر مى آمد و مى گفت: «إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی؛ افسوس که علاقه به نیکیها مرا لحظه اى از یاد خدایم به خود مشغول داشت.» (ص/ 32) حکیمى بود که در عین قدرت جز با منطق سخن نمى گفت، و حتى در گفتگو با پرنده اى همچون هدهد، حق و عدالت را از دست نمى داد.
حاکمى بود که معاونش آن چنان از علم کتاب سرشار بود که در یک لحظه مى توانست تخت بلقیس را حاضر کند. و قرآن او را با اوصافى همچون اواب (بسیار بازگشت کننده به سوى خدا) و نعم العبد (بنده بسیار خوب) خوانده. کسى که خداوند حکومت و علم را در اختیار او قرار داده بود و کسى که او را مشمول هدایت خویش فرموده بود، و کسى که یک لحظه در عمرش به خدا شرک نورزید. ولى با این حال ببینیم تورات تحریف یافته کنونى چگونه دامان پاک این پیامبر بزرگ را آلوده به شرک و غیر آن مى کند.
تورات بدترین نسبتها را در زمینه بنا کردن بتکده و ترویج از بت پرستى و عشق بی حساب به زنان و تعبیرات بسیار زننده از توصیفهاى عاشقانه او بیان کرده که نقل همه آن شرم آور است. در کتاب اول ملوک و پادشاهان چنین مى خوانیم: «و سلیمان ملک سواى دختر فرعون زنان بیگانه بسیارى را از موآبیان و عمونیان و ادومیان و صیدونیان و حتیان دوست مى داشت از امتهایى که خداوند بنى اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیائید (و ازدواج نکنید) و ایشان به شما در نیایند که ایشان قلب شما را به خدایان خودشان مایل خواهند گردانید، و سلیمان از راه محبت به ایشان ملصق شد! و او را هفتصد زن بانویه (عقدى) و سیصد متعه (موقت) بود! و ایشان قلبش را برگردانیدند، و واقع شد وقت پیرى سلیمان که زنهایش قلبش را به سمت خدایان غریب برگردانیدند، و قلبش مثل قلب پدرش داود با خدایش کامل نبود!
و سلیمان در عقب عشترون خداى صیدونیان و ملکوم مکروه عمونیان (بت عمونیان) رفت، و سلیمان در نظر خداوند بدى کرد و مثل پدرش داود راه خداوند را تماما نرفت!! آن گاه سلیمان مقام بلندى را به کوهى که روبروى اورشلیم است به خصوص کموش مکروه پسران عمون بنا کرد، پس خداوند به سلیمان غضبناک شد، به سبب اینکه قلبش از خداوند خداى اسرائیل که وى را دو مرتبه مرئى شد برگردانید... و خداوند به سلیمان گفت چون که این عمل از تو صادر شد، و عهد مرا و فرائضى که به تو امر فرموده نگاه نداشتى، البته مملکت تو را از دست تو خواهم گرفت! و به بنده ات خواهم داد! نهایت به ایام تو این را نخواهم کرد، به سبب پدرت داود، و از دست پسرت آن را خواهم گرفت ... نهایت تمامى مملکت را از دست او (سلیمان) نخواهم گرفت، بلکه به پاس خاطر بنده من داود که برگزیدم بجهت اینکه اوامر و فرائض مرا نگاه داشته بود! او را در تمامى روزهاى عمرش سلطان خواهم نمود...»
از مجموع این داستان دروغین تورات چنین بر مى آید:
1- سلیمان علاقه زیادى به زنان طوایف بت پرست داشت، و بر خلاف دستور خدا عده زیادى از آنان را گرفت، و کم کم به مذهب آنها تمایل پیدا کرد! و با اینکه شخص زن ندیده اى هم نبود، بلکه 700 زن عقدى و 300 زن متعه داشت! علاقه شدید او به زنها او را از راه خدا بیرون برد!
2- سلیمان صریحا دستور ساختن بتخانه داد، و روى کوهى که در برابر اورشلیم آن مرکز مقدس اسرائیل قرار داشت، بتکده اى براى بت کموش بت معروف طایفه موابیان و بت مولک بت مخصوص طایفه بنى عمون بنا کرد و به بت عشترون بت صیدونیان نیز علاقه خاصى پیدا کرد و همه اینها در سر پیرى واقع شد!
3- خداوند به خاطر این انحراف و گناه بزرگ مجازاتى براى او قائل شد و آن مجازات این بود که کشور او را از دستش بگیرد، ولى نه از دست خودش بلکه از دست فرزندش رحبعام! و به او مهلت خواهد داد هر چه مى خواهد سلطنت کند، اینهم به خاطر بنده خاص خدا داود پدر سلیمان بود، همان بنده خاص خدا که طبق تصریح تورات العیاذ بالله مرتکب قتل نفس و زناى محصنه و تصاحب زن افسر رشید و خدمتگزار خود گردیده بود!! آیا این تهمتهاى ناروا را کسى مى تواند به ساحت مقدس مردى مانند سلیمان نسبت دهد؟! اگر ما سلیمان را (همانطور که قرآن مى گوید) پیامبر بدانیم که وضع روشن است و اگر هم او را در ردیف پادشاهان بنى اسرائیل بدانیم باز چنین نسبتهایى ممکن نیست درباره او صادق باشد.
چه اینکه اگر او را پیامبر ندانیم مسلما تالى تلو پیامبر بوده، زیرا دو کتاب از کتب عهد قدیم یکى به نام مواعظ سلیمان یا حکمتهاى سلیمان و دیگرى به نام سرود سلیمان از گفته هاى این مرد بزرگ الهى است. به راستى یهودیان و مسیحیان که به تورات کنونى معتقدند چه جوابى براى این سؤالات دارند؟ و این رسواییها را چگونه مى پذیرند؟!
قوم یهود پیامبران حضرت سلیمان (ع) داستان قرآنی تحریف تورات ویژگی های پیامبران