خداوند در سوره ص می فرماید: «و لقد فتنا سلیمان و ألقینا على کرسیه جسدا ثم أناب* قال رب اغفر لی و هب لی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی إنک أنت الوهاب؛ ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسى او جسدى افکندیم، سپس او به درگاه خداوند انابه کرد. گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى.» (ص/ 34- 35)
آیه شریفه با صراحت تمام دلالت دارد بر اینکه خداوند حضرت سلیمان (ع) را بیازمود و نیز اشاره اى بر نحوه آزمایش مى کند که جسدى را بر تخت وى بیافکندیم و در آیه بعد به ظاهر حضرت سلیمان با تنبه اى که از آزمایش پیدا کرده عذر تقصیر مى طلبد و در ضمن تقاضاى ملک منحصر به فرد مى کند. مفسرین معزز قرآن کریم در بیان مقصود آیه شریفه اقوال مختلفى را ذکر کرده که هر قولى مستند به روایتى است. آیه شریفه اول مى فرماید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم سپس به درگاه خداوند انابه کرد و به سوى او بازگشت.»
لغزش آن جناب ترک جمله «انشاءالله» پس از گفتار خود از روى غفلت است.
مقصود از کرسى: کرسى به معناى تخت پایه کوتاه است و چنین به نظر مى رسد که سلاطین داراى دو تخت بوده اند، تختى براى مواقع عادى که پایه هاى کوتاهى داشت و تختى براى جلسات رسمى و تشریفاتى که پایه هاى بلند داشت. اولى را «کرسى» و دومى را «عرش» مى نامیدند. بنابراین مقصود از کرسى تخت پایه کوتاهى بود که آن جناب در مواقع عادى و غیر رسمى از آن استفاده مى کرد.
جسد به معناى جسم بى روح است و به گفته «راغب» در کتاب «مفردات» مفهومى محدودتر از مفهوم جسم دارد، زیرا جسد بر غیر از انسان اطلاق نمى شود (مگر به طور نادر) ولى جسم اعم است. بنابراین مقصود از جسد، جسم بى جان فرزندش بود. علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "جسد" به معناى جسمى است بى روح.»
بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از جسدى که بر تخت سلیمان افتاد، خود سلیمان (ع) بوده که خدا او را به مرضى مبتلا و آزمایش کرد، و تقدیر کلام این است که: «القیناه على کرسیه کجسد لا روح فیه من شدة المرض؛ ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختیم.» لیکن این وجه صحیح نیست، براى اینکه هیچ گوینده فصیحى ضمیر را از کلام حذف نمى کند، و از کلامى که ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سلیمان (ع) است، انداختن خود سلیمان (ع) را اراده نمى کند، آن هم گوینده اى که کلامش فصیح ترین کلام است.
مفسرین دیگر اقوال مختلفى در مراد از آیه دارند، و هر یک از روایتى پیروى کرده و آنچه به طور اجمال از میان اقوال و روایات مى توان پذیرفت، این است که جسد نامبرده جنازه کودکى از سلیمان (ع) بوده که خدا آن را بر تخت وى افکند، و در جمله "ثم أناب قال رب اغفر لی" اشعار و بلکه دلالت است بر اینکه سلیمان (ع) از آن جسد امیدها داشته، و یا در راه خدا به او امیدها بسته بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سلیمان افکنده تا او بدین وسیله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسلیم او شود.
به هر حال از این آیه اجمالا استفاده مى شود که موضوع آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى روحى بوده است که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت چیزى که انتظارش را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، البته قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده، اما مفسران و محدثان در این زمینه اخبار و تفسیرهایى نقل کرده اند که از همه موجه تر و روشنتر این است که سلیمان (ع) آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور، مخصوصا در امر جهاد با دشمن به او کمک کنند، این در حالى بود که او را همسران متعددى بود، شبى با خود گفت: "من با آنها همبستر مى شوم؛ تا فرزندان متعددى نصیبم گردد. تا به هدفهاى من کمک کنند." ولى چون در اینجا از گفتن «انشاءالله» غفلت ورزید، همان جمله اى که بیانگر اتکاى انسان به خداست در همه حال، از این رو عمل نزدیکى او با همسرانش در آن وقت هیچ اثر و ثمرى نداشت جز فرزندى ناقص الخلقه که همچون جسدى بى روح آن را آوردند و بر کرسى او افکندند، سلیمان سخت در فکر فرو رفت و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده و بر نیروى خودش تکیه کرده است لذا توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.
تفسیر دیگرى که بعد از این تفسیر قابل توجه به نظر مى رسد این است که خداوند سلیمان را با بیمارى شدیدى مورد آزمایش قرار داد، آن چنان که همچون جسدى بى روح بر تختش افتاد، و در زبان عرب معمول است که به انسان ضعیف و بسیار بیمار گاهى "جسد بلا روح" گفته مى شود. سرانجام او توبه کرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از "اناب" بازگشت به سلامت است). البته ایرادى که متوجه این تفسیر مى شود این است که طبق این معنى باید "و القیناه" بوده باشد، یعنى ما سلیمان را بر تختش به صورت جسدى بى روح افکندیم، در حالى که این تعبیر در آیه نیامده است و تقدیر گرفتن نیز بر خلاف ظاهر مى باشد.
جمله "اناب" نیز در این تفسیر به معنى "بازگشت به صحت" آمده که این نیز بر خلاف ظاهر است. ولى اگر "اناب" را به معنى توبه و بازگشت به خدا بگیریم ضررى به این تفسیر نمى زند بنابراین تنها مورد خلاف ظاهر همان حذف ضمیر "القیناه" مى باشد. اما افسانه هاى دروغین زشتى که درباره گمشدن انگشتر سلیمان، و یا ربوده شدن آن به وسیله یکى از شیاطین، و نشستن شیطان بر تخت حکومت به جاى او که با آب و تاب در بعضى از کتب آمده، و ظاهرا ریشه آن به "تلمود" یهودیان باز مى گردد و از خرافات اسرائیلى است با هیچ عقل و منطقى سازگار نیست. این افسانه ها قبل از هر چیز دلیل بر انحطاط فکرى گویندگانش مى باشد، و لذا محققان اسلامى هر جا از آن نام برده اند بى پایه بودن آنها را با صراحت بازگو کرده اند، و گفته اند نه مقام نبوت و حکومت الهى به انگشتر وابسته است و نه هرگز خداوند این مقام را از پیامبرى گرفته، شیطانى را به صورت پیامبرى درآورده، تا چه رسد به اینکه چهل روز بر جاى او بنشیند و میان مردم حکومت و قضاوت کند
به هر حال در آیه دوم استغفار مى کند و مى فرماید: "رب اغفرلى...." و از ظاهر آیه بر مى آید که این استغفار مربوط به آیه قبلى و داستان انداختن جسد بر کرسى سلیمان (ع) است. و پس از استغفار طلب کمک مى کند که بعد از او هیچ کس سزاوارش نباشد. علامه طباطبایی می فرماید: «از ظاهر سیاق برمى آید که این استغفار مربوط به آیه قبلى و داستان انداختن جسد بر کرسى سلیمان (ع) است، و اگر واو عاطفه نیاورده، براى این است که کلام به منزله جواب از سؤالى است که ممکن است بشود، گویا بعد از آنکه فرموده: "ثم أناب" کسى پرسیده: در انابه اش چه گفت؟ فرموده: "گفت پروردگارا مرا بیامرز...".» چه بسا از مفسرین که بر این درخواست سلیمان که گفت: "ملکى به من بده که بعد از من سزاوار احدى نباشد" اشکال کرده اند که این چه بخلى است که سلیمان مرتکب شده، و از خدا خواسته مثل سلطنت او را بعد از او به احدى ندهد؟ و جواب آن این است که درخواست او درخواست براى خودش است، نه درخواست منع از دیگران، نمى خواهد درخواست کند که دیگران را از سلطنتى چون سلطنت او محروم کند، و فرق است بین اینکه ملکى را مختص به خود درخواست کند، و اینکه اختصاص آن را به خود بخواهد.
مقصود حضرت سلیمان از این خواسته چه بوده است؟ آیا از این نوع خواسته استشمام بخل نمى شود؟
در پاسخ این سؤال گفته اند: درخواست او درخواستى براى خودش بوده، نه درخواست منع از دیگران تا بخل باشد به عبارت دیگر اگر گفته بود حکومتى که به من مى دهى به دیگران نده، این بخل است اما اگر براى خود حکومتى ویژه طلب مى کند بخل نیست و نمى خواهد درخواست کند که دیگران را از سلطنتى چون سلطنت او محروم کند، و فرق است بین اینکه ملکى را مختص به خود درخواست کند، و اینکه اختصاص آن را به خود بخواهد و نیز گفته اند شاید مقصود آن جناب از این خواسته این بوده که سلطنتى مافوق تمام سلطنتها باشد که مظهر و نماینده سلطنت الهى گردد و در سلطنت خود سلطنت حقیقى خدا را بنگرد زیرا که براى احدى شناسایى حق تعالى و صفات او ممکن نیست مگر به قدر ظرفیت وجودش و به قدر کمالاتى که به وى افاضه شده است و پیامبران مظهر اتم اوصاف الهى خواهند بود.
نیز گفته اند مقصود آن حضرت از این دعا آن بود که از خداوند یک نوع حکومتى مى خواست که توأم با معجزات ویژه اى بوده باشد به طورى که حکومت او را از سایر حکومتها مشخص کند، زیرا مى دانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته موسى (ع) معجزه عصا و ید بیضا داشت، آتش براى ابراهیم سرد و خاموش شد، معجزه صالح ناقه مخصوص او بود، و معجزه پیامبر اسلام قرآن مجید بود، سلیمان نیز حکومتى داشت آمیخته با اعجازهاى الهى، حکومت بر بادها، و شیاطین، با ویژگیهاى بسیار دیگر. و این بر پیامبران عیب نیست که براى خود تقاضاى معجزه اى ویژه کنند تا وضع آن ها را کاملا مشخص کند، بنابراین هیچ مانعى ندارد که دیگران حکومتهاى وسیعتر و گسترده تر از سلیمان پیدا کنند اما ویژگیهاى آن را نخواهند داشت.
شاهد این سخن آیات بعد از این آیه است که در حقیقت اجابت این درخواست سلیمان را منعکس ساخته و سخن از تسخیر باد و شیاطین مى گوید و مى دانیم این موضوع از ویژگیهاى حکومت سلیمان بوده است.
ویژگی های پیامبران حضرت سلیمان (ع) داستان قرآنی آزمایش الهی توبه استغفار بخل