مانى یا مانس از پدر و مادرى ایرانى در بابل به سال 215 میلادى (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرین پادشاه اشکانی) در قریه ماردینر در ولایت «مسن» ناحیه نهر کوتاه در بابل باستانی متولد شد. پدر و مادر او با خاندان اشکانى خویشاوندى داشتند. نام پدرش تیک (پاتک) یا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بین النهرین رفته بود. و نام مادرش نوشیت یا پوسیت یا مریم و از خانواده کمسرکان بود. مانى بى شک ایرانى بوده است. ولادت او در بابل دلیل بیگانه بودن او نیست، زیرا که در آن روزگار منطقه بابل و پیرامون آن جزء شاهنشاهى ساسانى بود.
اختلاف نظر در مورد محل تولد مانی
در مورد محل تولد مانی اختلاف نظر زیاد است اما ابوریحان بیرونی محل تولد وی را ده مردینو (Mardinu) در ناحیه نهر کوتا (Nahr Kuta) در شمال بابل می نویسد. خود مانی هم در قطعه شعری می گوید: «طلبه ای شاکرم، برخاسته از سرزمین بابل.» پدر مانی، پتگ یا پاتگ (که در متون عربی نام وی به صورت «فاتق» ضبط شده است) از تبار شاهان اشکانی و اهل همدان بود که با زنی با نام یهودی- مسیحی مریم ازدواج کرد. مادر مانی با خانواده کمسرکان از شاخه ای از خاندان شاهی اشکانی نسبت داشت. پتگ از همدان به تیسفون، پایتخت اشکانیان، رفت و در آنجا به فرقه مغتسله (کسانی که خود را می شویند) پیوست که گونه ای فرقه گنوسی و تعمید گرا بود. او به ادعای خود در پی الهامی از گوشت خوردن و برخی رفتارها دست کشید و به اتفاق فرزند چهار ساله اش، مانی، به میان اعضای فرقه رفت.
به این ترتیب، مانی با افکار آیین های عرفانی بین النهرین (میانرودان) بزرگ شد. مانی پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئین مغتسله که یکی از فرقه های گنوسی است و در آن زمان در نواحی بین فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولی بعد هنگامی که از ادیان زمان خود مانند زرتشتی و مسیحی و آیین های گنوسی به ویژه مسلک ابن دیصان و مرقیون آگاهی یافت، منکر مذهب مغتسله گردید. مانی آئین زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و به قول خودش در سیزده سالگی (سال 228 میلادی) چند بار مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئین خود در سال 242 میلادی خویش را فارقلیط که مسیح ظهور او را خبر داده بود معرفی کرد. چنانکه در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: «من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.» مانی ابتدا پیرو یکی از فرقه های مسیحی ماندائی یا زارئیان بود. این دسته حضرت یحیی را پیغمبر حقیقی می دانست و عیسی را دروغگو می شمرد، با بی همسری و ریاضت در زندگی مخالفت داشت.
مانی به گفته خودش که در گزارش ابن ندیم و ابوریحان بیرونی ضبط است، نخستین بار در دوازده سالگی پیام وحی را دریافت کرد و حامل پیام، روح همزاد او بود که در متون فارسی میانه مانوی «نرجمیک» و در سریانی tauma توام، همزاد خوانده می شود. «این جامعه را ترک کن، تو از جانبداران آن نیستی، تو باید عادات و رسوم را منظم کنی و لذایذ را تحت تسلط درآوری.» این ندائی است که طبق آثار مانوی از جانب "شاه نور بهشت" که نام عالی ترین "نیکی" است که به مانی رسیده است.
بار دیگر، در 24 سالگی وحی به وی نازل شد و این بار دستور یافت تا به تعلیم دین بپردازد. «سروش مانی ای مانی! از من و از خدایی که مرا به تو فرستاده و تو را برگزیده، بر تو درود باد. خداوند فرموده که تو مردم را به راه راست بخوانی و از سوی او راستی و درستی را مژده دهی.» این سخن که از جانب «خداوندگار فردوس نور» در سن 24 سالگی توسط فرشته ای به نام «توم» بر مانی فرود آمد، اگرچه سرآغاز رسالت «ایزد مهربانی» محسوب می گردد، اما نخستین وحی نبود. پیش از آن هم در سن دوازده سالگی توم بر او ظاهر شده بود و او را به دوری از آیین پدر فراخوانده بود. اما پس از وحی دوم بود، که مانی رسما به تبلیغ آیین و رساندن پیام خود به مردم اقدام نمود. او نخست پدر و بعد بزرگان خانواده را به دین خود در آورد.
واژه مانى را که در منابع اروپائى مانیکه یا مانیخه خوانده مى شود، بعضى ها تحریف مانى حى دانسته اند؛ ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد. در پاره اى از نوشته هاى کهن گفته شده که مانى لنگ بوده است. این تهمت معاندین دین مانى است؛ زیرا که او پیوسته در سفر بوده و تبلیغ مى کرده است و وجود چنین نقصى در او احتمال بسیار ضعیفى است. پوئش بعید نمى داند که مانى با اینکه در سالهاى نخستین دوران ساسانى خود را مبعوث دانسته و دین خود را آشکار کرده است، از تأثیر دوران پادشاهان اشکانى که یونانى منش بودند و به دین زرتشت دلبستگى کمى داشتند برکنار نمانده و در صدد برآمده باشد تا دین نوى به جهانیان عرضه کند. برخى تصور کرده اند که نام مانى سریانى است، ولى این قطعى نیست. احتمال دارد که مانگ به معنى ماه باشد؛ زیرا در لهجه ایرانى سنگسرى به ماه مانگ گفته مى شود. تصویر خیالى موجود از مانى با هلالى احاطه شده که قرینه اى بر صحت این ادعا است. هر چند آثار مانى به زبان سریانى نوشته شده، ولى او ایرانى است. باید دانست که زبان سریانى تا حدى جنبه زبان علمى در ایران باستان داشته است. دین مانى یکى از شاخه هاى دین زرتشت بود و عقیده به دوگرائى (ثنویت) مسلما از دین زرتشت اقتباس شده بود، ولى از گنوز یا عرفان مسیحی هم تأثیر پذیرفته بود. مبلغان دین مانى هر جا مى رفتند، دین مانى را با مقتضیات محلى تطبیق مى دادند؛ در شرق خود را زرتشتى و در غرب ترسائى معرفى مى کردند. به این دلیل در جهان غرب مانى به عنوان یکى از بدعت گذاران مسیحى معرفى شده است.
مانى آئین زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت، هند را سیاحت کرد و با عقاید بودائى آشنا شد، سپس به ایران بازگشت و به تبلیغ دین جدید پرداخت و آن را با ادیان زرتشتى و بودائى و مسیحى مطابقت داد. سپس تحت تعقیب روحانیون زرتشتى قرار گرفت و محکوم گردید و در سال 276 میلادى در سن شصت سالگى مصلوب شد. روز یکشنبه 20 مارس 242 میلادى در شهر تیسفون روز جشن بود، روز تاجگذارى شاه جدید، شاپور اول فرزند اردشیر بابکان که 16 سال پیشتر بر خاندان اشکانى چیره شده بود و دودمان ساسانى را پى افکنده بود. در این روز مرد جوانى به نام مانى در کوچه و بازار شهر اعلام کرد که پیامبر آئین نوى است. در سال 242 میلادى مانى جوانى 26 ساله بود.
واقعه اعدام مانی
مانی وقتی به سن 27 رسید (242 میلادی) روزی که شاپور اول تاجگذاری می کرد برای نخستین بار به انتشار دین خود پرداخت. شاپور اول گفتار مانی را پذیرفت و به اتباع خود دستور داد چنان کنند. اینکار بر زرتشتیان سخت ناگوار آمد و موبدان اجتماع کردند تا وی را از این عقیده منصرف سازند. ولی شاپور درخواست آنها را نپذیرفت. شاپور مدت ده سال به کیش مانی وفادار ماند، تا اینکه موبد موبدان نزد او رفت و گفت: «این مرد دین تو را فاسد کرده است، مرا با او روبرو کن تا با او مناظره و مباحثه کنم.» شاپور آنها را روبرو کرد. موبد موبدان در صحبت برتری یافت و شاپور اول از ثنویت دین مانی برگشت و به مذهب زرتشت درآمد. موبدان در صدد قتل مانی برآمدند. مانی ایران را ترک گفت، زیرا شاپور اول او را به کشمیر تبعید کرده بود.
وی پس از هند به ترکستان رفت و سپس به چین رهسپار گردید. در چین طرفداران زیادی دور او جمع شدند. این طرفداران جدید بیشتر ترکان آن دیار بودند و از همینجا بود که آوازه شهرت کارهای مربوط به نقاشی و تصویر گری او با آموزش جدید از صنعت گران چینی آغاز گردید. پس از مرگ شاپور ساسانی در سال 272 میلادی مانی به ایران بازگشت. هرمزد اول مانی را به چشم احترام می نگریست، اما وهرام (بهرام) اول برادر هرمز اول که پادشاهی عشرت طلب و سست عنصر بود؛ مانی را به دست روحانیون زرتشتی سپرد و آنان وی را چندان عذاب دادند تا زندگی را بدرود گفت.
بنابر یک روایت مانی، مصلوب شد و برخی گویند زنده زنده پوست او را کندند. بعد سرش را بریدند و پوست او را پر از کاه کرده به یکی از دروازه های شهر گندیشاپور خوزستان بیاویختند (275 یا 276 میلادی) و از آن پس آن دروازه به باب مانی موسوم گشت. هنگامى که بهرام نوه شاپور او را به قتل رسانید، شصت سال داشت. بهرام نه تنها مانى را کشت، بلکه کوشش کرد که دین او را یکسره از بیخ و بن براندازد. ولى کوشش او بى نتیجه ماند و مانى گرى در نتیجه تعقیب و زجر شکنجه، آئین زیرزمینى شد.
شهرستانی گوید: «اصحاب مانی حکیم، پسر فاتک هستند که در زمان شاپور پسر اردشیر ظهور کرد و او را بهرام پسر هرمز پسر شاپور کشت، و آن پس از عیسی بن مریم (ع) بود. و او دینی میان مجوسیت و نصرانیت به وجود آورد و به نبوت مسیح (ع) قائل بود و به نبوت موسی (ع) قائل نبود.»
مانی هفت کتاب نوشته بود، که به جز شاپورگان همگی به سریانی بودند. مانى آثارى از خود به یادگار گذاشت که فهرست آنها چنین است:
1- شاپورگان، به زبان پهلوى 2- انجیل زنده یا جاویدان 3- گنجینه زندگى 4- پراگماتیا (کتاب اعمال) 5- کتاب رازها 6- کتاب دیوها.
مشهور ترین کتاب مانی آردهنگ است که در فارسی ارتنگ و ارژنگ خوانده می شود و سراسر تصویری است. مانی تمام اساطیر مانوی، داستان آفرینش و اصول اعتقادی دین خود را در این کتاب به تصویر کشیده است. بعضی از کتاب های باقی مانده مانوی را می توان مربوط به سده های ششم یا هفتم میلادی دانست اما اغلب کشفیات متعلق به سده های هشتم و نهم میلادی اند. بنابراین، هیچ دست نوشته ای از خود مانی در دست نیست اما از قرائن چنین بر می آید که کلمات او در نهایت دقت و مراقبت به ما رسیده است. با آن که تنها یک کتاب مانی مصور گفته شده اما در سایر کتاب ها نیز برای پرهیز از یکنواختی تزییناتی در حاشیه نوشته ها و حتی استفاده از رنگ های مختلف دیده می شود.
همه این نکات در مقبولیت دین مانی موثر بود و شاید بیش از همه، خود مانی که در پس کلماتش رسالتی حس می شد. او تعلیماتش را با تسلطی طبیعی اظهار می کرد و در برخوردهایش با شاهزاده های ساسانی، حتی با خود شاهنشاه، نوعی و قار ذاتی و احساس حق داری موروثی دیده می شد که شاید از خون اشرافی او سرچشمه می گرفت. قدرت و انعطاف پذیری او نیز شگفت انگیز بود. او به تمام مطالب احاطه داشت: تعلیم، تسلی، تذکر و تنظیم. او همانقدر که در نظر ما مبلغی زیرک و موفق است و تبلیغاتش را از روی اصول صحیح پایه گذاری کرده، سازمان دهنده ای دقیق نیز هست که بنیان مکتبش را محکم و ساده استوار کرده است. به همین دلیل، در نظر ما شخصیتی غیر عادی و جذاب پیدا می کند.
از این گذشته، در آن زمان به خصوص در منطقه خاورمیانه، هنر شفا بخشی و معجزه از درجه بالایی برخوردار بود. هنری که مانی از آن بی بهره نبود. او پزشکی توانا و حکیمی معجزه گر بود و این توانایی خود مقبولیت بیشتری برای مانی به دنبال داشت. در مجموع می توان گفت: «مانی یکی از بزرگترین بنیانگذاران و سازمان دهندگان دینی بود که دنیا به خود دیده است.»
کریستن سن مى گوید: «مانى از نجباى ایران بوده و مادرش از خاندان اشکانى است. پدرش فاتک نیز از همین خاندان بوده است. مانى عقیده به تناسخ داشته که از هندیان و بودائیان متأثر شده است.» جکسن مى گوید: «تناسخ یکى از ارکان عقاید مانى بوده است. تناسخ در عقاید مانى کیفر بدکارانى است که پس از مرگ دوباره به این دنیا باز مى گردند تا عقاب یابند. اما نیکوکاران و برگزیدگان از این بازگشت معاف هستند.» کریستن سن مى گوید: «مانى در ادبیات و زبان پارسى اصلاحات مهمى به عمل آورد. او به جاى خط پهلوى، خط سریانى را رواج داد. او الفباى مانوى را پدید آورد. پیروان مانى آثار او را به زبانهاى ایرانى ترجمه مى کردند. در منابع اسلامى نام پدر مانى فتق بن بابک بن ابى برزام یا فاتق بن مامان یا قوتق و فاتک نیز آمده است. نام مادر وى نوشیت، پوسیت، تافیم، رامیس و مریم ضبط شده است. در منابع رومى و یونانى نام مانى را مانیکوس و کوپریکوس ضبط کرده اند. در منابع مسیحى لاتین قوربیقوس نوشته اند. مانى ظاهرا در سال 216 میلادى به دنیا آمد و در سال 230 میلادى مردم را به دین خود دعوت کرد. در بازگشت از سفر خراسان و سند به هنگام تاجگذارى شاهپور اول در حدود سال 242 میلادى به وسیله فیروز برادر شاپور به دربار راه یافت و عقاید خودش را به شاه در تیسفون عرضه داشت. شاه از او حمایت کرد. مانى به سفر پرداخت و دوباره به ایران و بابل آمد و به خوزستان شوش نزد شاپور برگشت. در زمان حکومت هرمز مانى در بابل بود. پس از هرمز، بهرام جاى او نشست. مانى به اهواز رسید. در آنجا بر اثر تحریکات موبد موبدان زرتشتى که کینه مانى را در دل داشت، او را زندانى کردند. پس از 26 روز مانى در زندان درگذشت. گویا محرک قتل مانى، موبد کریتر یا همان تسنر موبد اردشیر بوده است. مرگ یا قتل مانى در سال 277 میلادى بوده است.»
مورخان اسلامى اکثرا از حالات مانى مطالبى در دست داشته و ارائه کرده اند. ابن ندیم در الفهرست اطلاعات نسبتا دست اولى از مانى ارائه کرده است. مسعودى و یعقوبى و طبرى نیز به نوبه خود اطلاعاتى داده اند. مورخان اسلامى از گسترش دین مانى سخن گفته اند و قلمرو آن را تا مصر و مغرب و... دانسته اند. مؤلف بیان الادیان مانى را صورتگرى معرفى کرده است که در این فن استاده بوده است. در منابع کلام شیعى آمده است که مانویه قوم دیگرى از مجوس مى باشند که ایشان را مانویه خوانند. اینان مى گویند جهان را دو صانع است: یکى نور و دوم ظلمت و هر دو زنده اند.
قلمرو دین مانی
جامعه مانوى با مرگ وى درهم ریخت، ولى عقاید او از میان نرفت. راهبان مسیحى در جهان باختر آنچنان تحت تأثیر مانى قرار گرفتند که تورات را تحریم و مانویان را پاکان مى نامیدند. مانى گرى به زودى در شبه جزیره بالکان و ایتالیا و فرانسه و مصر هم راه یافت. سرنوشت مانوى گرى و تولد و مرگ مکرر آن از شگفتى هاى تاریخ بشر است. دین مانى در زادگاه خود ایران به زودى خفه شد، سپس در ترکستان و چین و منطقه تورفان زندگى از سر گرفت، زمانى هم در شمال آفریقا، مصر، تونس، روم و... گسترش یافت. در کشورهاى مسلمان، مانویان به نام زندیق و قرمطى و غیره در لایه هاى ناپیداى اجتماع زندگانى زیرزمینى داشتند، و مانند نخجیر که صیادان سر به دنبالش نهاده باشند، با وضع دردناکى زندگى مى کردند و پس از آن که سالها در مقابل فشارها مقاومت کردند، سرانجام از میان رفتند.
در سده هاى 11 و 12 میلادى در آناطولى و بالکان گروهى به نام بوگومیل دوباره پرچم این سپاه شکست خورده را برافراشتند. گسترش مانى گرى بر اثر وجود مرزها و موانع سیاسى و مذهبى و زبانى متوقف نشد و در طول چهار سده در جهان لاتین شیوع یافت و نه سال تمام (364-373 م) سنت آگوستین پیرو دین مانى شد. سنت آگوستین از قدیسان دین ترسائى است. او پس از قبول دین مانى مطالبى درباره آن نوشت. به گفته ابن ندیم در الفهرست: «نخستین گروه ایرانیانى که به غیر از سامانیان در ماوراءالنهر مستقر شدند، مانویان بودند. مانویان ایران خاورى در سده پنجم جامعه مستقلى داشتند و مارشاد اورمزد از آنان حمایت مى کرد. مانویان در تورفان نیز اجتماع کرده بودند. در سده هاى هشتم و نهم میلادى از پادشاه پکن خواسته شد تا به مانویان اجازه بناى معبد در برخى شهرهاى چین دهد. نخستین بارى که در نوشته هاى چینى از مانى گرى یاد شد، در سال 694 م بود. از سال 804 وقتى قرقیزها ایغوز را اشغال کردند، پادشاهان آن کشور را که دین مانوى داشتند آزار دادند. در سالهاى 981 تا 984 در منطقه دوقور راغور معبدهاى مانوى و دین مانى پابرجا بوده است. در ایران پس از اسلام، شکنجه و کشتار مانویان ادامه داشت. در سالهاى 166 تا 170 هجرى این کشتار به نقطه اوج خود رسید.»
ابن جوزى در کتاب المنتظم در ضمن حوادث سال 31 هجرى مى گوید: «در نیمه رمضان در باب العمامه تصاویرى از مانى و چهار بسته بزرگ از کتب مانویان و زنادقه را در آتش ریختند.»
آخرین نیایش مانى
اى داور همه جهان و جهانیان گوش فرادار، و دعاى مردى پاکدل را بشنو! اى پدر یتیمان و بیوگان و مردان داغدیده. اى سرور دادگستر. به نداى این ستمدیده توجه کن. اى رهاننده من، اى ابر مرد، اى انسان کامل، اى دوشیزه رهائى! روان مرا از این ورطه رهایى بخش و به سوى خود فراخوان. ستمگران را کیفر ده. شما مرا بدین کار... فرستادید. تو به من فرمان دادى و تو مرا اینجا فرستادى... شتاب کن و این زندانى را آزاد کن. روان مرا به سوى خویش فراخوان... هنگامى که پیکر او در آنجا بر روى خاک افتاده بود... هنگامى که دیدگان او آرام و بى حرکت شده بود... سه تن از زنان آشناى راز او با یکدیگر... به سوى او آمدند، بر کنار او نشستند و بر وى گریستند. هر سه، دستها را بر روى چشمان او نهادند و چشمانش را بستند. اى آفتاب! تو گواه ستمى باش که بر من روا مى دارند و با من بدین طرز شوم آور رفتار مى کنند.