پیری در نظر یونانیان
یونانیانی که عاشق زندگیند، از پیری بیمناک و از رسیدن آن بیش از اندازه غمگین می شوند. ولی، حتی در اینجا نیز، با پیری مزایایی همراه است که موجب تخفیف آلام آن می گردد. زیرا که جسم پیر و فرسوده، چون سکه ی کهنه ای که به ضرابخانه بازگردد، قبل از اضمحلال حیات تازه و شادابی را می بیند که از سلاله ی وی پدید آمده، مرگ و فنا را می فریبد، و بار اندوه او را سبک می سازد. در تاریخ یونان مواردی هست که از گستاخی و بی اعتنایی خودخواهانه ی جوانان نسبت به پیران حکایت می کند. اجتماع یونان، که سوداگری و فردگرایی و تجددطلبی از خصایص آن است، چندان توجهی به پیران ندارد، زیرا محترم شمردن این گروه لازمه ی جوامعی محافظه کار و مذهبی چون اسپارت است؛ ولی دموکراسی، که به نیروی آزادی قید و بندها را سست می سازد، بر جوانان تکیه می کند و نو را بر کهنه رجحان می نهد. تاریخ آتن نشان می دهد که در موارد گوناگون، فرزندان اموال پدران خویش را، بدون اثبات جنون و سفاهت آنان، تصاحب کرده اند. ولی سوفکل، که به چنین وضعی گرفتار شده است، قسمتهایی از آخرین نمایشنامه ی خود را در محکمه می خواند، و بدان سبب نجات می یابد.
کفالت پدران و مادران پیر
قانون آتن کفالت پدران و مادران پیر را بر عهده ی پسرانشان می گذارد، و عقاید عمومی، که همیشه از قانون ترسناک تر است، در رفتار جوانان نسبت به پیران حفظ ادب و رعایت احترام را واجب می شمارد. بر افلاطون مسلم است که هر جوان اصیل و نجیب زاده ای طبعا در حضور بزرگتران سخن نمی گوید، مگر آنکه از او بخواهند تا سخنی گوید. در آثار ادبی یونان، چون محاورات اولیه ی افلاطون و رساله ی ضیافت گزنوفون، از جوانان مؤدب و مهربان وصف های فراوان شده است، و درباره ی فداکاریهای فرزندان داستانهای دل انگیزی چون داستان اورستس و آگاممنون، و داستان آنتیگونه و اودیپ روایت شده است.
اعمال دینی پس از مرگ
چون کسی وفات یافت، بازماندگان وی کوشش بسیار دارند که موجبات آسایش روح وی را فراهم سازند، و تا آنجا که ممکن است نگذارند عذابی بر او وارد شود. جسد مردگان را یا در خاک دفن می کنند یا می سوزانند، وگرنه روح او آرامش نخواهد یافت و در جهان سرگردان خواهد ماند و سرانجام از بازماندگان فراموشکار و غافل خویش انتقام خواهد گرفت. چنین روحی ممکن است مثلا به صورت شبح ظاهر شود و بر آدمیان و گیاهان بیماری و بلا و آفت وارد سازد. در دوران پهلوانی، رسم بر آن است که مردگان را بسوزانند، و در عصر طلایی، آنان را به خاک می سپارند. دفن اموات از رسوم مردم موکنای است، و تا دوران مسیحیت ادامه می یابد؛ سوزاندن اجساد آیینی است که ظاهرا به وسیله ی آخایاییان و دوریها به یونان وارد می شود، و عادات بدوی این اقوام مانع آن است که مقابر، به نحو شایسته، مورد توجه قرار گیرند. آتنیان اجرای یکی از این دو رسم را چنان ضروری می دانند که پس از نبرد آرگینوسای سرداران فاتح جنگ را اعدام می کنند، زیرا طوفانی سخت نگذاشته است که آنان اجساد ملوانان آتنی را از آب گرفته، به خاک سپارند.
روش تدفین مردگان
روشی که یونانیان در تدفین مردگان دارند، آداب کهن را تا زمانهای آینده ادامه می بخشد. جنازه را، پس از شستشو، با روغنهای عطر آگین تدهین می کنند؛ تاجی از گل بر سرش می نهند؛ و بهترین جامه ای را که خانواده اش توانسته است بخرد، بر او می پوشانند. سپس یک اوبولوس در میان دندانهایش می گذارند تا آن را به خارون، زورقبان افسانه ای، بدهد و در عوض، از رود ستوکس گذشته، به سرزمین مردگان برسد. جنازه را در تابوتی که از چوب یا گل پخته ساخته شده است قرار می دهند؛ ضرب المثل: «یک پایس در تابوت است» هم اکنون زبانزد مردم یونان است. مراسم سوگواری نیز دارای تفصیلاتی است، جامه ی سیاه می پوشند؛ تمام یا قسمتی از موی سر خود را برای اهدا به مرده می تراشند؛ و در روز سوم، تابوت را در میان جمعی از مشایعین در خیابانهای شهر گردش می دهند. زنان شیون و زاری می کنند و بر سینه ی خویش می کوبند؛ گاهی نوحه سرایان و زاری کنندگان حرفه ای را نیز در این موقع استخدام می کنند. بر خاک گور شراب می ریزند تا عطش روح مرده را فرو نشاند؛ گاهی نیز حیوانی را بر آن قربانی می کنند تا خوراک روح مهیا باشد. عزاداران دسته گل و شاخه ی سرو روی مزار می گذارند و سپس به خانه باز می گردند تا به یاد شخصی درگذشته مجلسی ترتیب دهند. در این مجلس مرده را جز به نیکی نباید یاد کرد، زیرا عقیده بر این است که روح وی در آنجا حاضر خواهد بود. اینکه می گویند درباره ی مردگان بد نباید گفت، و نیز شاید مدایحی که بر سنگ قبرها می نویسند، از اینجا سرچشمه می گیرد. فرزندان، در مواقع معین، بر سر تربت پدران خویش می روند و شراب و طعام به آن تقدیم می دارند. پس از جنگ پلاتایا که مردمان بسیاری از شهرهای یونان را به خاک کشید، اهالی پلاتایا عهد می کنند که هر ساله برای کشتگان آن جنگ طعام و شراب فراهم سازند، و در شش قرن بعد، یعنی در عصر پلوتارک، هنوز به پیمان خود وفا دارند.
سرنوشت روح پس از مرگ
روح پس از مرگ از بدن جدا می شود و به صورت سایه ای غیرمادی در سرزمین مردگان ساکن می گردد. در آثار هومر، فقط ارواحی مورد مجازات واقع می شوند که مرتکب گناهی بسیار شنیع شده یا به مقدسات اهانت ورزیده باشند. سایر ارواح، چه گناهکار و چه بی گناه، باید به نحوی یکسان در سرزمین تاریک پلوتون تا ابد سرگردان باشند. در جریان تاریخ یونان، طبقات فقیرتر چنین معتقد می شوند که سرزمین مردگان جایگاهی است برای کفاره و جبران گناهان. اشیل، در یکی از نمایشنامه های خود، زئوس را در حالی نشان می دهد که مشغول محاکمه ی مردگان است و گنهکاران را مجازات می کند؛ ولی در این کتاب از جزای نیکوکاران خبری نیست. از جزایر سعادت یا کشتزار الوسیون، که بهشت جاویدان ارواح چند تن از پهلوانان است، به ندرت سخنی به میان آمده. تصور سرنوشت شومی که در انتظار تقریبا همه ی مردگان است، به ادبیات یونانی رنگ تیره ی خاصی بخشیده و زندگی مردم یونان را، که در زیر آسمانی چنان تابناک زیست می کنند، تاریک و غم آلود ساخته است.