جستجو

کلیات و ویژگی انواع ادبی (1)

انواع ادبی، در ردیف نظام هایی از قبیل سبک شناسی و نقد ادبی، یکی از اقسام جدید علوم ادبی است و یا به قول فرنگی¬ها یکی از شعبه ها ومباحث نظریه ادبیات موضوع اصلی آن طبقه بندی کردن آثارادبی ازنظرماده وصورت درگروهای محدود ومشخص است. در انواع ادبی این پرسش مطرح است که آیا هر اثر ادبی برای خود وجود مجزا و مستقل وبخصوص دارد یا به نحوی به آثار دیگر ادبی مرتبط است،و درنتیجه می توان بین گروهایی از آثار ادبی ارتباط و تشابهاتی یافت؟ به عبارت دیگر آیا ادبیات مجموعه یی از آثار پراکنده است یا بر عکس، بر هر دسته از آثار ادبی – چه به لحاظ ماده وچه به لحاظ صورت و یا صورت ومعنی باهم – نظم و قانونی حکم فرماست؟
اگر بخواهیم به ادبیات هم از دیدگاه علمی نگاه کنیم، باید بتوانیم آثار ادبی راطبقه بندی کنیم وانواع مشابه آثار ادبی را در طبقاتمخصوصی قرار دهیم. زیرا مهم ترین مختصه علم این است که می تواند طبقه بندی کند. این مهم در ادبیات به وسیله انواع ادبی صورت می گیرد. بدین ترتیب انواع ادبی یکی از شعبه های بسیار مهم ادبیات است. انواع ادبی در سالیان اخیر که دید علمی بر همه شئون فکری بشر تاثیر نهاده است، بیش از پیش مطمح نظر محققان ادبیات قرار گرفته است.

1- زمینه های ظهور و اوج انواع ادبی:
توجه جدی به این قضیه قاعده باید بعد از رواج نظریۀ داروینیسم صورت گرفته باشد. داروین کسی بود که در عقیدۀ رایج دورۀ خود مبنی بر آفرینش مجزای اجناس جانوران وگیاهان شک کرده بود. او در را در سال 1859نوشت. این کتاب را در راOrigin of species این زمینه کتاب معروف اصل انواع تاریخ علم از آن کتاب هایی می دانند که در سرنوشت بشر عصر جدید ونحوۀ تفکراو تأثیر مهمی داشته را به صورت تجربی و علمی Classification است. داروین نخستین کسی بود که مسألۀ رده بندی مطرح کرد که بر مبنای آن موجودات زنده بر اساس شباهت و ارتباطی که به هم دارند گروه بندی شده اند. البته به نظر او هرگز دو گیاه یا دو حیوان کاملا همانند نمی توان یافت، بلکه در افراد هر نوع وجنس هم اختلافاتی است ( چنان که در آثار ادبی هم چنین است ). او یکی از عوامل مؤثر در تحول وتکامل را، تأثیر محیط زیست می دانست (که در ادبیات معادل شرایط اجتماعی است ).

2- مبنای تقسیم بندی ادبیات در علم انواع ادبی:
البته طبقه بندی کردن در هر علم ونظامی می تواند انواع واقسامی داشته باشد که فقط برخی از آن ها جنبۀ علمی دارند. در تاریخ ادبیات وگاهی در سبک شناسی آثار ادبی را بر حسب ادوار تاریخی ویا زمان ومکان پیرایش آن ها تقسیم می کنند؛ اما در انواع ادبی هدف اصلی طبقه بندی کردن بر حسب ساختمان آثار ادبی ومختصات درونی وساختاری آن هاست. باید خاصه های مشترک دسته یی از آثار ادبی را استخراج کرد و وجوه تفارق را با دسته های دیگر نشان داد؛ واین هدفی دشوار و دیریاب است. از این رو ناچار، گاهی به طبقه بندی کردن بر حسب صورت (مثلا تعداد ادبیات و وضع قافیه ) بسنده می شود. اما اشکال در این است که ممکن است آثاری که از نظر صورت به یکدیگر شبیه اند، از نظر ماده ومعنی با هم متفاوت باشند واین اشکال البته در مورد آثاری که از نظر ماده ومعنی با هم شبیه اند نیز صادق است، چه ممکن است این گونه آثار به صور و قالبهای مختلف ارائه شده باشند.

3- مباحث اصلی در علم انواع ادبی:
علاوه بر موضوع اصلی فوق، مباحث متعدد دیگری نیز در انواع ادبی مطرح است که به پاره یی از آن ها اشاره می شود:

3-1- تغییر وثبات در انواع ادبی:
آیا انواع مختلف ادبی در طول ثابت می مانند یا همان طور که نظر بیشتر ادبای مباحث جدید ادبی است، معیارها بر اثر پیدایش شاهکارهای جدید ادبی، در دوران های مختلف دستخوش تغییر می شوند؟ ادیب قرن هفدهم فرانسه در فن شاعری خود که در آن، اصول مکتب کلاسیسم رابیان کرده است، می گوید «انواع ادبی ثابت اند وهیچگاه تغییر نمی کنند»اما در عوض گوته می گوید «مطالعۀ اشکال (فرم ها) همان مطالعۀ تغییر شکل هاست». رنه ولک در کتاب معروف خود موسوم به نظریه ادبیات فصلی را به بحث در انواع ادبی اختصاص داده اند´می نویسند: «در تئوری قدیم انواع ادبی، انواع ها از هم مجزا هستند ونباید باهم در آمیزند... اما درتئوری جدید انواع ادبی، هیچ نسخه یی برای نویسنده تجویز نمی شود وحتی اعتقاد بر این است که انواع می¬توانند باهم در آمیزند وانواع جدیدی به وجود آورند.» این سخن درستی است، چنان چه در ادبیات غرب از تلفیق تراژدی وکمدی، نوع جدیدی موسوم به تراژدی-کمدی به وجود آمده است که ارسطو در کتاب فن شعر از آن سخن نگفته بود.
و یا در ادبیات ما مو لانا از تلفیق غزل و مثنوی، قالب غزل – مثنوی را بر ساخته است که بدیع نویسان سنتی از آن سخن نگفته اند ویا سعدی در قالب حماسی قصیده، به ادب تعلیمی ( پندو اندرز) پرداخته است واز این رو در مختصات قصیده تغییراتی وارد کرده است.
این است که مفهوم نوع بعدازظهورنویسندگان بزرگGenre theoryپس یکی ازمسایل مهم نظریۀ انواع تغییر می کند وبه طور کلی می توان گفت که انواع در اعصار مختلف دستخوش تغییر می شوند؛ چنان که حماسه در شاهنامه باحماسه پیش وپساز آن فرق می کند ویا مفهوم غزل در سبک خراسانی با مفهوم غزل در سبک عراقی متفاوت است ویاغزلی که در دیوان حافظ دیده می شود ودر دیوان سعدی نیست؛ واز این رو می توان گفت که شاعران صاحب سبک، از آن جا که با ذهن و زبان رفتاری خاص دارند در چهار چوب نوع تصرف می کنند. تودروف می گوید که هر اثر ادبی ژانر خود را دگرگونه می کند. گلین می گوید:«پا به پای دگرگون شدن ژانرها، آنها بر یکدیگر اثر می¬گذارند ونظریه ادبی یا نظامی را(که درونش وجود داشتند) نیز دگرگون می کنند.»

3-2- ارتباط صورت وسعی در انواع ادبی:
چرا فلان اثر ادبی در صورت وقالب فلان نوع ادبی تحقق پیدا کرده است وآیا بین برخی از صور ومعانی ارتباطی است؟ مثلا شاهنامه از جا که به طرح داستان های اساطیری وملی قوم ایرانی پرداخته است، جنبۀ حماسی دارد وحماسه، شعر بلند روایی است. فردوسی برای طرح مطالبی مفصل، – حدود شصت هزار بیت- ناچار بوده است قالب مثنوی رابرگزیند. همچنین در سده های نخستین ادب فارسی که تفوق باآثار حماسی بود قالب قصیده رواج داشت وبعد ها به عللی که مشروحا در مباحث تاریخ ادبیات بود وسبک شناسی مذکور است، ادب غنایی که در غزل متجلی می شود جای حماسه وقصیده را گرفت.

3-3 - رواج انواع ادبی در ادوار مختلف:
در هر دوره کدام نوع بیشتر رایج بوده است وعلت آن چیست؟ مثلا چرا در سده های نخستین، قصیده وحماسه، و در ادوار بعد غنا وغزل رایج بوده است؟ و امروزه از رواج قوالبی از قبیل مستزاد خبری نیست؟ می توان برای هر دوره به یک سلسله مراتب نوعی قائل شد، به نحوی که در هر دوره یی یک قالب مسلط شده و قوالب دیگر در درجات بعدی قرار می¬گیرند. گاهی به جای این اصطلاح، از اصطلاح طیف نوعی استفاده می شود، به این معنی که یک نوع در مرکز است وانواع دیگر در طیف آن قرار می گیرند. سلسله مراتب نوعی یانظام نوعی در دوره های سبکی ما کم وبیش چنین است:
سبک خراسانی: قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، ترکیب وترجیع بند، غزل سبک عراقی: غزل، مثنوی، رباعی، قصیده، قطعه، ترکیب و ترجیع بند
سبک هندی: غزل، مثنوی، قصیده، قطعه
دورۀ بازگشت: قصیده، غزل، مثنوی...
این سلسله مراتب در تشخیص سبک هر دوره مهم است. در دیوان هر شاعری هم این سلسله مراتب قابل بازیافت است که معمولا با سلسله مراتب نوعی در آن دوره وسبک همخوان است. در اینجا مسأله دیگری مطرح می شود، چرا در دورۀخاصی، قالبی یا نوعی در رأس وکانون قرار می گیرد ویا به قول اپاتسکی فرمالیست لهستانی به شاهی می رسد؟ آیا قصیده در صدر تاریخ ادبیات ما تحت تأثیرادب عرب، قالب مسلط شدیا نیاز های اجتماعی (پدیدآمدن دربارهای ایرانی)باعث رشد آن بوده است؟ ظاهرا این دو دلیل موجه است.

3-4- میزان عمرنوع ادبی:
هر نوع ادبی چقدر عمر می کند وکی می میرد؟ آلستر فولراستاد «رتوریک»وادبیات انگلیسی در دانشگاه ادینبور، در مقالۀ زندگی ومرگ اشکال ادبی سؤال می کند:
«آیا مرگ یک نوع ادبی وقتی است که دیگر آن را به کار نبرند؟ یا وقتی است که دیگر موردتوجه نباشد؟ ویا وقتی که خوانندگان به آن اشکال وقوالب، غیر حساس و بی توجه شوند؟واصلاآیا می توان گفت که انواع هم می میرند ؟» به نظر ما بهتر است بگوییم انواع، گاهی به عللی در دورانی مورد بی توجهی وغفلت قرار می گیرند؛ اما ممکن است در ادوار بعد دوباره مرسوم شده است. البته باید توجه داشت که وقتی یک نوع ادبی را بعد از مدت ها زنده می کنیم، دیگر آن نوع ادبی قبلی نیست، بلکه در آن تغییراتی راه یافته است؛ چنان که غزل امروزی تحت تأثیر شعر نوگگ تحول وتکاملی یافته است. در اینجا بد نیست اشاره کنیم که بعد از طرح نظریات داروین در باب تحول انواع در جهان زنده´بسیاری کوشیدند که بر اساس آرای او، در زمینه های ادبی نیز، مسایل مشابه یی را مطرح کنند واز این رو مباحثی از قبیل تحول لغات وسبک، ومرگ وزندگی انواع ادبی مطرح گردید. به هر حال افراط در این مورد به جایی کشید که رنه ولک نظریه پرداز بزرگ ادبیات می گوید:
«مباحث تکامل داروینی یا اسپنسری در مورد ادبیات، صادق نیست؛ زیرا هیچ نوع ادبی که قابل مقایسه با انواع بیولوژیکی باشد،وجود ندارد... پس در مورد انواع ادبی، رشد، مرگ، تنازع بقا وحتی تغییر شکل از نوعی به نوع دیگر، مطرح نیست.»
رنه ولک عقیده دارد که نباید اصطلاحات بیولوژیکی را درموردانواع ادبی به کار برد؛ مثلا به جای اینکه بگوییم انواع می میرند، بهتر است بگوییم «نوشته نی شوند» یا« به کارنمی روند» ویا به قول برخی باید به جای مردن، مهجور شدن را به کار برد. به نظرما اگرقسمت اول بحث ولک درست باشد، لااقل در قسمت دوم آن جای تأمل است وبه کار بردن اصطلاحات علم تکامل، نباید ایرادی داشته باشد.

5 -3 - پیدایش انواع ادبی:
دیگر از مباحث انواع ادبی، بحث پیدایش انواع است که درآن از پیدایش وحتی تاریخچۀ انواع ادبی سخن می رود؛ مثلا تاریخچۀ پیدایش غزل یا رباعی چیست وسیر آن ها درادبیات فارسی چگونه بوده است؟ داستان پیدایش وسیر این دو شکل شعری در ادبیات فارسی وعربی متفاوت است. می¬گویند فردریک روکرت (1866-1788 م)مستشرق آلمانی با ترجمۀغزل هایی از مولانا در سال 1819 قالب غزل فارسی را در ادبیات آلمانی مرسوم کرد. شکلوفسکییکی از فرمالیست های روسی می گوید انقلاب وتحول ادبی همیشه سر راست و مستقیم نیست ودر تاریخ ادبیات میراث از پدر به پسر نمی رسدبلکه ممکن است از عمو به برادرزاده برسد.

3-6- تقدم وتأخرانواع ادبی:
کدام یک از انواع ادبی زودتر به وجود آمده است وکدام یک دیرتر؟ آیامی توان پیدایش انواع ادبی را بر حسب تاریخ منظما بیان کرد؟ مثلا یکی از بحث های قدیمی در این باب، تقدمتاریخی حماسه بر غناست (والبته برخی برعکس استدلال کرده اند)ویا در ادبیات کهن عرب ظاهرارباعی نبوده است.

3-7- تجدید حیات انواع ادبی:
تجدید حیات در ادبیات چگونه صورت می گیرد؟ چگونه از تنه های انواع ادبی کهن، شاخه های جدید سبز می شود وسربر می زند؟ شکلوفسکی می گوید:
«اشکال جدید هنری از تغییر شکل انواع پست تر به وجود می آیند. مثلا رمان های داستایفسکی از تعالی رمان های جنائی به وجود آمده است ویا اشعار بلوک [الکساندر بلوک، شاعر سمبولیست روسی متوفی 1921 ]، شکل تکامل یافتۀ ترانه های کولیان است. بدین ترتیب خون جدیدی به ادبیات تزریق می شود که در مباحث جدید ادبی به آن«بازگشت به بدویت» گویند.» برخی از اشعار نو مثلا«پریا» ی ~احمد شاملو~ برمبنای ترانه های عامیانه ساخته شده است ویا جمال زاده وصادق هدایت در نگارش برخی از داستان های خود، از مایه های ساختاری داستان های عامیانه و فولکوریک استفاده کرده اند.
باید توجه داشت که بحث «بازگشت به بدویت»غیر از بحث پیدایش انواع است؛ مثلا در یکی از فرضیه های مربوط به پیدایش غزل گفته شده است که منشأ آن ترانه های عامیانه بوده است ویک نظر شاید درست تر این است که غزل از بطن قصیده برخاسته است؛اما مراد«بازگشت به بدویت»این است که چگونه هنرمندان بر تنه های تنومند و وحشی، شاخه های ظریفی را پیوند می زنند، یعنی از مایه های بکر وسرشار از تخیل آثار به ظاهر غیرادبی وعامیانه سود می جویند؛ چنان چه فدریکوگارسیا لورکا شاعر شهیر اسپانیایی بر این پایه شاهکارها آفرید.
از این بحث به این نتیجه می رسیم که می توان آثار وانواع ادبی قدیم را به شکل و صورت آثار وانواع جدید ادبی در آورند. استفاده از عناصر کهن هنری، در موسیقی وتئاتر هم مرسوم است. فرمالیست ها همواره شیفتۀ شناخت این راز بودند که چگونه «ژانری خاص» جوانی را از سرمی گیرد درحالی که مدت ها به نظر می رسد که به پایان رسیده ومرده است، ناگاه به گونه یی تازه سر برمی آورد. یاکوبسون نوشته است که ادبیات همواره نیازمند این جوانی دوباره یا«باز رسیدن بربریت» است. داستایفسکی شیوۀ رو به زوال پاورقی نویسی نشریه های فرانسوی آغاز سدۀ نوزدهم را به رمان نویسی گذر دارد. الکساندر بلوک اشعار از یاد رفتۀ کولی های روسی را زنده کرد، پوشکین غزل های عاشقانه را به گستردۀ شعر جدید روسی وارد کرد.»به نظر من باید دراین مورد به مسائل تاریخی وجامعه شناسی رجوع کرد. حال آن که«در شناخت این زندگی دیگر روش فرمالیست ها نه تاریخی بل زبانشناسیک بود. «باختین در مقاله یی با نام مستعار مدودف نوشته است «نظریۀ ادبی واقعی دربارۀ ژانرهای ادبی، شاید چیزی بیش از جامعه شناسی ژانر نباشد»این مهم ترین وجه تمایز نظریات باختین باعقاید فرمالیست هاست. از نظر او تکامل ژانر ها همان قدر به دگرگونی های اجتماعی- تاریخی وابسته اند که به دگرگونی های شکل.»
ادامه دارد ...
(در بخش دوم به دیگر مباحث پیرامون انواع ادبی در ذیل عنواینی چون: بحث انواع ادبی در نزد اقوام، بحث اسکان طبقه بندی آثار ادبی تحت نام انواع ادبی، بحث طبقه بندی آثار فرعی در انواع ادبی، بحث اطلاق نوع ادبی به آثار ادبی، بحث ماندگاری آثار در انواع ادبی، بحث اهمیت انواع ادبی، بحث وجوه مشترک آثارادبی تحت یک نوع،بحث خاستگاه وعوامل تکوین انواع ادبی و بحث صحبت طبقه بندهای مرسوم در آثار ادبی اشاره خواهد شد.)

منابع

  • 1- سروش شمیسا - انواع ادبی.
  • 2-بابک احمدی، ساختار وتاویل متن.

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

کلیات و ویژگی انواع ادبی (2)

ابزار ها