کلیات و ویژگی انواع ادبی (2)
در قسمت دوم و در ادامه بررسی ماهیت انواع ادبی ومباحث مهم آن به مباحثی چون؛ بحث انواع ادبی در نزد اقوام، بحث اسکان طبقه بندی آثار ادبی تحت نام انواع ادبی، بحث طبقه بندی آثار فرعی در انواع ادبی، بحث اطلاق نوع ادبی به آثار ادبی، بحث ماندگاری آثار در انواع ادبی، بحث اهمیت انواع ادبی، بحث وجوه مشترک آثارادبی تحت یک نوع،بحث خاستگاه وعوامل تکوین انواع ادبی و بحث صحبت طبقه بندهای مرسوم در آثار ادبی می پردازیم.
8-3. بحث انواع ادبی در نزد اقوام:
آیا همۀ انواع ادبی در نزد همۀ اقوام وجود داشته است؟ مسلماخیر چنان که نوع ادبی داستان کوتاه درایران براثر تقلید از نمونه های غربی بعداز مشروطیت به وجود آمده است وقالب رباعی درادبیات قدیم عربی وجودنداشته است. این بحث ممکن است به این جا منجر شود که اقوام مختلف کدام یک از انواع رااز یکدیگر تقلید کرده اند؛ چنان که یک نظریۀدر باب پیدایش رباعی این است که از شعر اقوام ترک وچینی تقلید شده است.
9-3. بحث اسکان طبقه بندی آثار ادبی تحت نام انواع ادبی:
آیا می توان همۀ آثارادبی رابه سهولت تحت نام انواع مشخصی طبقه بندی کرد؟ به خوبی مشهود است که این مشکل در ادب تاکنون از دیدگاه انواع ادبی مورد مطالعه جدی قرار نگرفته است؛ مثلا با توجه به این که اکثر اشعار دیوان کبیر مولانا در قالب غزل است چنین به نظر می رسد که دیوان مزبور از نوع ادب غنایی باشد؛ امادقت بیشتر مارابه برخی از مختصات حماسی درغزلیات آن راهنمایی می کند؛ چنان که باید برای آنها به نوع مختلط غنایی – حماسی قایل شد. حضورعناصر حماسی درمتون عرفانی گاهی به حدی زیاد است که به ناچار باید به نوعی حماسه که آن را می توان حماسۀ عرفانی نامید قایل شد. هانس روبرت یاس استاد ادبیات دانشگاه کنستانس آلمان در این زمینه نظریاتی دارد. «یاس مقاله یی باعنوان ادبیات سده های میانه ونظریۀ ژانرها نوشته است واز همان آغاز اعلام کرده است که«بارها پیش می آیدکه شکل گیری نظریۀ ادبی بی آن که نظریه پردازان متوجه باشندوابسته به ژانرادبی خاصی می شود»وادامه داده است که درست به همین دلیل هر آیین اصلی درنظریۀ ادبی ناگزیربه اشکال ساده تر ژانرهای ادبی توجه کرده است. این ساده گرائی باعث شده است که پاره یی از پژوهش گران به این نکتۀ نادرست باوربیاورند که هر اثر ادبی لوزوما به یک ژانر خاصی(وصرفا به همان یک ژانر) تعلق دارد. یاس مثال می زند که اثری چون رمان رزاثر ژان دومونگ... ترکیبی ازژانرهای متفاوت بیان ادبی را درخود گرد آورده است...
اوبیشتر درپی اثباط این نکته است که تکامل ادبی درحکم تکامل ژانر ها نیست ونقطه ضعف نظریۀ فمالیست های روسی نیز این جا یافتنی است که آنان با طرح «عنصر مساط» در هر دوران ادبی گگ تکامل یا تاریخ ادبی را باتکامل ژانرهای ادبی همسان پنداشته بودند وبه گونه یی «پایگان ژانرها» باور آورده بودند... نظریۀ یاس را با عنوان «عدم تعین ژانر» مشخص کرد. ژانر های ادبی صرفا گونۀ تعمیم یافته اشکال همانند در آثاری خاص نیستند. از این رو هرگز نمی توان در آثار ادبی برجسته یکی از گونه ها یا انواع بیان را شکل یکتای بیان دانست» تودرروف می گوید:«ضرورتی وجود ندارد که اثر ادبی وفادارانه در گسترۀ یک ژانر خاصی باقی بماند.» یعنی یک اثرحماسی ممکن است تمام مختصات حماسه رانداشته باشدیا چیزهایی بر سری داشته باشد. اوهم چنین می گوید نمی توان ژانرهای ادبی را به دقت تعریف ومشخص کرد. موریس بلانشو هم عقیده دارد که تنها اثر وجود دارد و نه ژانر می گوید سخن ادبی در ژانر زندانی نمی شود. به نظر ژاک دریداهم متن ادبی به هیچ ژانر ادبی را در آن دید.
3-10- بحث طبقه بندی آثار فرعی در انواع ادبی:
مشکل دیگر این است که کار انواع ادبی طبقه بندی آثارصرفا ادبی است؛ اما در مطالعات ادبی گاهی با آثارمهمی سروکار داریم که از دیدگاه ماده ادبیات کاملا جزوادبیات محسوب نمی شوند؛ مثلاتاریخ بلعمی یا حتی بیهقی که هر چند از جنبه های قوی ادبی خالی نیستند اما از نظر ماده جزو تاریخ محسوب می شوند. وبه همین ترتیب آثار متعددی رامی توان نام برد که بیشتر از جنبه های فلسفی یا عرفانی مورد توجه اند تا از نظر ادبی وباید مسامحة آن ها را در نوع ادب تعلیمی قرار دارد. آثاری از قبیل مثنوی معنوی یا یا سیرالعباد الی المعاد که به اصطلاح جزو شعرعلمی هستند وتفکر خاصی راآموزش می دهند از نظر ادبی چه موقعیت و وضعی دارند؟ در ادبیات قرون وسطایی هر ملتی دیده می شود که برخی از فرم های ادبی در خدمت موضوعات غیر ادبی اند؛ مثلا از مثنی برای آموزش صرف ونحواستفاده شده است. امروزه از این گونه آثار خبری نیست؛ اما آیا می توان این گونه آثار قدیمی را بالکل از صحنۀ ادبیات اخراج کرد؟ انواع ادبی باید تکلیف این آثار را هم که مبتلی به ادبیات است روشن کند. در انواع ادبی به نوع این گونه آثار(زیر نوع زیر مجموعه) می گویند. یعنی آثاری که جزو فرعی یک طبقه بندی کلی هستند مثلا نوول نامه یی یا نوول تاریخی زیر مجموعۀ نوع نوول محسوب می شوند.
3-11. بحث اطلاق نوع ادبی به آثار ادبی:
مسألۀ دیگر این است که گاهی اطلاق یک نوع ادبی به دسته یی از آثار با توجه به نقاط قوت وضعف آن آثار نمی تواند به یک اندازه دقیق یا منصفانه باشد؛ مثلا آیا شهنشاه نامۀ فتح علی خان صبا همان قدر حماسی است که شاهنامۀ فردوسی؟ وآیا اطلاق حماسه بر هر دواثر از نظر دلالت یکسان تلقی می شود؟ گاهی خاصه های اصیل یک نوع در اثری بیشتر وقوی تر ودر اثر دیگر کمتر وکم رنگ تر است. درست است که فاصلۀ زمانی خود عامل عمده در این افتراق است، اما همین تفاوت ممکن است بین دو اثر هم زمان نیز دیده شود. از اینجا خود به خود این مسألۀ مهم مطرح می شود که وقتی می گوییم اثری حماسی است آیا مفهوم کامل حماسه را مساوی با مفهوم آن اثر می دانیم؟ یا این که اثر جزوی است از مجموعۀ نامحدود مختصاتی که اثری را حماسی می کند؟ ظاهرا همان فرقی که فردینان دو سوسور بین قایل بود در این جا هم مطرح است. هر اثر حماسی تحقق بلفعلی از تفکروزبان حماسی است یک امکان بالقوه است. مثلا ابرمز در فرهنگ اصطلاحات ادبی مختصات حماسه را که از آثار غربی استخراج کرده است. ذکر می کند. حال آن که شاهنامه هم حماسه ودر آن مختصاتی هست که در آثار دیگر نیست. ازاین رو باید گفت که هر اثرحماسی نیست به خود حماسه نسبت خصوص وعموم دارد. بدین ترتیب هر نوع ادبی مجموعۀ نامحدودی از آثار ادبی است. پس در حقیقت نمی توان گفت که فلان اثر حماسه است بلکه باید گفت از آثار حماسی است یا عضو وشاخه یی از حماسه است.
3-12 - بحث ماندگاری آثار در انواع ادبی:
آیا ماندگاری اثری با ماندگاری نوع آن اثر رابطۀ مستقیم دارد؟ نه! ممکن است اثری امروزه زنده باشد اما نوع آن رایج نباشد؛ مثلا کلیله ودمنه امروزه تا حدی خوانده می شود اما نوع فابل مرسوم نیست یا گستان هنوز خوانده می شود حال آنکه شیوۀ ادبی آن که یکی از فروع مقامه نویسی ونثر موزون است رایج نیست.
13-3- بحث رابطه سبک ونوع ادبی:
رابطۀ بین نوع وسبک چیست؟ یکی از مسایل غامض ادبی بیان تشابهات و فروق مفهوم سبک و نوع است؛ آنچه باید در این جا به آن اشاره شود این است که گاهی انواع در آثار بزرگان تبدیل به همان مفهوم سبک می شوند؛ مثلا نوع ادبی حماسه در فردوسی تبدیل به سبک فردوسی می شود که بعدها از آن تقلید می کنند ویا نوع ادبی غنا در سعدی جزو سبک سعدی است. به هر حال به نظر می رسد که مفهوم سبک از انواع گسترده تر است ودر عوض مفهوم نوع مشخص تر ومحدودتر از سبک است. در این مورد مجددا بحث خواهیم کرد.
14-3 - بحث اهمیت انواع ادبی:
اهمیت کدام نوع ادبی بیشتر است؟ در نقد ادبی به نظر نمی رسد که لازم باشد یک نوع را از انواع دیگر مهم تر تلقی کنیم؛ ارسطو تراژدی را از حماسه برتر می دانست و افلاطون حماسه را بر تراژدیترجیح می داد. در دورۀ رنسانس حماسه را عالی ترین نوع از انواع ادبی می دانستند وامروزه نوع رمان را برهمۀ انواع ترجیح می نهند. اما حقیقت این است که در نقد ادبی انواع نسبت به یکدیگر رجحان ونقصان چشم گیری ندارند بلکه این آثار ادبی هستند که نسبت به یکدیگر فرادست وفرودستند. در مبحث انواع ادبی واضح است که برخی از انواع مانند حماسه وغنا وتراژدی وکمدی از انواع دیگر گسترده تر ومهم ترهستند وبسیاری از انواع فرعی را می توانند شامل شوند.
15-3- بحث وجوه مشترک آثارادبی تحت یک نوع:
آیا میان ادبی یی که تحت یک نوع قرار می گیرند واقعا وجوه مشترکی وجود دارد یا فقط به لحاظ گوناگون بین آن شباهت هایی است؟ به نظر ما؛ حتما بین آن ها وجوه مشترکی باید باشد که البته ممکن است تحت تأثیر عوامل مختلف مثلا زمان یا مکان شدید وضعیف باشند؛ اما برخی منکر وجود امور مشترک هستند گراهام هوف منتقد معاصر می نویسد:
«انواع احتمالا از طریق نظر ویتگنشتاین دربارۀ «شباهت های خانوادگی» بهتر درک می شوند؛ برای مثال اعمالی راکه بازی می نامیم ملاحظه کنید. منظورم بازی های فکری بازی با ورق بازی با توپ بازی های المپیک وغیره است. چه چیز در مورد تمام آن ها مشترک است؟ نگویید«باید چیزی میان آن ها مشترک باشد»ویا«آن ها رانباید بازی نامید»بلکه ببینید آیا چیزی بین همۀ آن ها مشترک است. زیرا اگربه همۀ آن ها نظر بیدازید چیزی که بین همۀ آن ها مشترک باشد مشاهده نخواهید کردبلکه تشابهات وروابط ویک سلسله مواردی از این نوع در آنها خواهیدیافت... من نمی توانم جز «شباهت های خانوادکی»توصیف بهتری برای مشخص کردن این شباهت ها ارائه کنم. زیرا شباهت های متعددی میان اعضای یک خانواده نظیر ریخت چهره رنگ چشم ها رفتار حالت وغیره وجود دارد... می خواهم بگویم که «بازی هاییک خانواده را تشکیل می دهند.»پرومته در زنجیر اودیپ شاه هملت مرگ یک فروشنده همه اعضای یک خانواده هستند اما به سختی می توانیم چیز مشترکی میان همه آن ها پیدا کنیم.»
16-3- بحث خاستگاه وعوامل تکوین انواع ادبی:
خاستگاه انواع چیست؟ یعنی عامل تکوین انواع چیست؟ مسائل روانی؟ اجتماعی؟ شکل های فرودست ادبی؟... به نحوی که بعدها توضیح خواهم داد فرمالیست های روسی انواع را خودمختار ودارای قوانین مخصوص بخود می دانستند اما کسانی که تمایلات جامعه شناسانه دارند شرایط اجتماعی وتاریخی رادر به وجود آمدن انواع وتغییر شکل آن ها عامل اصلی می دانند وظاهرا این نظریه عمومیت بیشتری دارد. خود مسائل ادبی هم می تواند در این زمینه نقش داشته باشد. انوری قصیده پرداز قرن ششم یک جا مسائل روانی ویک جا مسائل اجتماعی رادر پدید آمدن انواع شعر خود مؤثر دانسته است:
خاطری چون آتشم هست وزبان همچو آب فکرتی *** تیز وذکائی رام وطبعی بی خلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح *** وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
یا:
نیز مدح وغزل نخواهم گفت *** گر چه طبعم به شعر موی شکافت
کانک معشوق بودپیرشده است *** و آنک ممدوح بود فرمان یافت
که در این ادبیات به تغییر اوضاع اجتماعی اشاره کرده است. اما در شعر زیر عوامل روانی را در این زمینه بر شمرده است:
دی مرا عاشقکی گفت غزل می گویی؟! *** گفتم از مدح و هجا دست بیافشاندم هم
گفت چون؟ گفتمش آن حالت گمراهی بود *** که مراشهوت وحرص وغضبی بود بهم
آیا می توان دقیقا برای هر نوع ادبی به کنش (فونکسیون) ووظیفۀ خاصی قائل شد؟ ظاهرا باید چنین باشد. فونکسیون اصلی رباعی دریغ های فلسفی از مرگ و زندگی و بی اعتباری جهان ومافیهاست وکنش های دیگر (عاشقانه وعارفانه) فرعی است. در حماسه ممکن است به کنش های تراژیک هم برسیم اما اصل بر دلاوری ها وسلحشوری ها وایجاد افتخار ودادن امید به یک قوم وملت است. شاهنامه هنوز که هنوز است در جوامع فارسی زبان عمل می کند ومن نقش آن را در میان تاجیکان که دو شهر خود سمرقند وبخارا را در دست ازبکان می بینند دیدم.
17—3- بحث صحبت طبقه بندهای مرسوم در آثار ادبی:
آیا اساسا طبقه بندی آثار ادبی تحت عناوین کلی خاصی که مرسوم است منطبق با حقیقت است؟ وبا توجه به این که هراثر به هر حال فردیت واستقلالی دارد تا چه اندازه می تواند مفید باشد؟ چنان که قبلا گفتیم یکی از مختصات علم وروش های علمی قدرت طبقه بندی کردن است اما ادبا وفیلسوفانی بوده اند که به این گونه طبقه بندی معترض بوده اند. فردریک شله گل در کتاب یادداشت های انتقادی در باب شعر و ادب (1797) نوشته است که هر شعر برای خودش یک نوع ادبی است ولذا طبقه بندی انواع ادبی را به سخره گرفته وگفته است که این تمایزات سنتی کودکانه وابتدایی مثل نجوم قبل از عصر کپرنیک است. بندتو کروچه هم در کلیات زیباشناسی به طبقه بندی انواع ادبی انتقاد کرده وگفته است که آموزه های انواع ادبی فضای تاریخ ادبیات جدید ما را مسموم کرده است به حقایق زیبایی شناسی اغفال می کنند. «... این قضاوتغلط عبارت از آن است که هنر را می توان به چند نوع یا به بسیاری از انواع مخصوص تقسیم کرد که هر یک از آن ها بامفهوم خاص وحدود معین قابل تشخیص بوده وقوانین مخصوصبه خود دارد. این عقیدۀ غلط... به عنوان نظریۀ انواع ادبی وهنری شناخته شده است... در نتیجه چنین معمول شده که تحولات تاریخ هنری وادبی به صورت تحولات انواع تلقی شوند... تاریخ ادبیات پراز این گونه موارد است که یک هنرمند نابغه یی در یکی از کارهای خود شرائط یک نوع از انواع مقرر را نقص کرده وبه این جهت مورد سرزنش منتقدین قرار گرفته باشد اما این سرزنش نتوانسته باشد تحسین وپسند عامه را نسبت به آن کارهنری خفه کند وسرانجام چون عامه نتوانسته است هنرمند را خاطی بشناسد وضمنا نخواسته است منتقد انواع را هم مقصر بداند معمولا کار به یک مصالحه ختم شده باشد به این معنی که نوع مورد بحث وسعت یافته... یک چنین مصالحه... بر جا می ماند تا یک اثر تازه یی از انبوغ هنری پیدا شده و آن ضابطۀ مقرر را دوباره تغییر دهد.»
البته تمام این انتقادات جواب دارد که خواننده خود از مطالعۀ مباحث قبلی می تواند به پاسخ هایی دست یابد. و از این قبیل مسایل متعدد دیگری هم وجود دارد که در انواع ادبی مطرحند یا می توانند مطرح باشند. چنانکه قبلا اشاره شد انواع ادبی نظامی بین نقد ادبی وسبک شناسی وتاریخ ادبیات وازاین روی بسیاری از مسایل غامض این رشته های ادبی در انواع ادبی هم قابل بحث وفحص است.