فیلون اسکندرانی یا یهودی حدود بیست سال قبل از میلاد به دنیا آمد و حدود چهل و پنج سال پس از میلاد از دنیا رفت. او زمان حیات خود، میان یهودیان موقعیت ممتازی داشت به گونه ای که در نزاعی که میان یهودیان و حکومت وابسته به رم در گرفت، او در جایگاه سفیر یهودیان به دربار رم عزیمت کرد. فیلون یکی از متفکران بنام دوره افلاطونی میانه است که تاثیر عمیقی بر متکفران ادیان سامی بر جای گذاشت. بسیاری از مسائلی که بعدها از سوی متفکران ادیان ابراهیمی مطرح شد، نخستین بار فیلون آن را ارائه کرده است. ولفسن، مورخ امریکایی تاریخ فلسفه، تفکر غالب و حاکم بر قرن اول تا قرن هفدهم ادیان ابراهیمی را تفکر دینی یا فیلونی خوانده است. عده ای فیلون را به سبب تاثیری که بر مسیحیت گذاشته و نقشی که در تحکیم پایه های آن داشته است مسیحی به شمار آورده اند.
بر این اساس، داستان ملاقات او با پطرس را در رم جعل کرده اند. اویسیبوس، نوگروی فیلون را به موعظه پطرس نسبت نداده است. برونس از داستان غسل تعمید او، و نیز ملاقات دوم او از رم، دوستی و پیوندش با پطرس و نویسندگی کتاب حکمت، حدس می زند گزارش مکتوبی که اویسیبوس از آن استفاده کرده، از کتاب هگسیپوس با عنوان فیلون مسیحی بقایای یک افسانه است. آدلف فون هارناک در کتاب درباره پیدایش عقاید و آموزه های مسیحیت به نقش فیلون اسکندرانی اشاره کرده است. از نظر او، الاهیات مبتنی بر لوگوس فیلون مبنای مسیح شناسی در مسیحیت قرار گرفت. به باور هارناک نقش فیلون در تلفیق فلسفه یونانی با یهودیت راه را برای مسیحیت باز کرد. فردریک انگلس در مقاله خود با عنوان درباره تاریخ و مسیحیت اولیه نوشت. برونو بائر تمام عمرش را به بررسی خاستگاه مسیحیت اختصاص داد و سرانجام به این نتیجه رسید که فیلون اسکندرانی، پدر واقعی مسیحیت، و سنکای رواقی رومی، عموی آن است.
1- دیدگاه های گوناگون درباره تاثیر فیلون بر عهد جدید
درباره تاثیر فیلون بر عهد جدید خاصه انجیل یوحنا و رساله های پولس و نیز آثار آبادی کلیسا کتاب ها و مقالات متعددی نوشته شده است. هر کس از منظر خاصی به بیان شباهت ها و احیانا تفاوت های افکار فیلون با دیدگاه های افراد یاد شده بحث کرده است. برخی از دیدگاه ها را در این خصوص الاهی دانان و فیلسوفان غربی اراده کرده اند. از میان آثار بسیاری که به به این مهم پرداخته اند، کتاب دیوید رونیا، و آثار ولفسن راه گشا است. مزیت کتاب رونیا با عنوان فیلون در آثار مسیحیت اولیه بر سایر کتاب ها و مقالات در این است که خلاصه ای از دیدگاه های مهم را که در صدها کتاب و مقاله باید جست، در اختیار خواننده قرار می دهد.
2- وجوه تشابه فیلون و پولس
درباره پیشینه فکری فیلون و پولس باید گفت مسیحیت نهضتی بود که از کالبد معبد دوم یهودیت پدید آمد و فیلون جزئی از آن بود. هر دو از زبان یونانی استفاده می کردند. چدویک در مقاله ای با عنوان پولس و فیلون اسکندرانی، فهرست بلندی از وجوه تشابه این دو متفکر را به دست داده است:
1- استدلال های اصلی باب های اول و دوم رساله پولس به رومیان؛ شناخت خدا از طریق خلقت؛ عبادت مخلوق به جای خالق به صورت نشانه و مشخصه بی دینی و کفر؛ منجر شدن بت پرستی به ضعف اخلاقی؛ باطنی و درونی بودن دین حقیقی.
2- پولس در قرنتیان شیر و نان را که با توانایی های معنوی مختلف متناظر است، با تضاد میان نفس و روح مقایسه کرده است.
3- فیلون و پولس را می توان روان شناس دین برشمرد. هر دو از لطف و فیض سخن گفته اند.
4- موضوعاتی که بعد از مسیحیت بسط یافته، فیلون پیش بینی کرده است؛ نظیر گونه شناسی آدم، زبان غیر تجسدی که موسی به کار برد. پولس در رساله کولسیان از واژگان فیلون بسیار بهره برده است.
5- آزادی و گفتگوی آزادانه نفس خالص با خدا در کولسیان.
سامل (Samdmel)، محقق امریکایی، معرفی نظام مندی تری از ارتباط پولس و فیلون به دست داده است. نکات اصلی او را می توان در چهار محور ذیل خلاصه کرد:
1- تعالی خدا: هر دو در صدد حل مساله ارتباط خدا با مخلوقات بوده اند. پولس از واژه مسیح و فیلون از لوگوس استفاده کرده است. هر دو به دنبال ارائه ساز و کاری هستند که با آن خدای متعالی را به خدای درون ذات و حاضر در جهان فیزیکی تبدیل کنند. لوگوس فیلون هیچ ارتباطی با زمان و مکان ندارد؛ اما در پولس یک رویداد سرنوشت سازی وجود دارد و آن هنگامی است که عیسی به مسیح تبدیل شد؛ همو که زندگی می کرد و بعد مصلوب شد و در آخرالزمان دوباره برخواهد گشت. از طرفی در پولس بحث مکاشفه مطرح است که در فیلون چنین چیزی وجود ندارد.
2- شریعت: هر دو به نوعی با مسائل مشابه در شریعت موسی دست به گریبانند؛ اما فیلون معتقد است انسان می تواند و باید شریعت را مراعات کند؛ در حالی که پولس بر ناتوانی انسان تاکید دارد.
3- رستگاری: فیلون و پولس هر دو از زبان عرفانی استفاده کرده اند و رهایی را رهایی از تن و قید و بندهای این جهان می دانند؛ اما در تفکر فیلون هیچ اثری از رهایی فقط به وسیله ایمان که در تفکر پولس نقش اساسی ایفا می کند، وجود ندارد.
4- انسان شناسی: هر دو بر دو ساحتی بودن انسان و تمایلات دوگانه آدمی تاکید کرده اند: انسان از جسم که حسب فرض شر است و از بخش غیر مادی یعنی روح تشکیل شده است. انسان در تلاش است از ماده فراتر رود و به تعبیر فیلون در جهان معقول و به تعبیر پولس در «روح» زندگی کند (غلاطیان، 5: 16- 25). پولس نیز میان انسان زمینی و آسمانی فرق گذاشت. پولس همچون فیلون می پذرد که انسان می تواند زندگی اش را در سطوح و مراتب معنوی و روحانی متنوعی بگذارند.
3- اختلاف دیدگاه فیلون و پولس: هومس (Hommes) از منظر فلسفی استدلال می کند که تفکر فیلون درباره انسان، افلاطونی و بر دوگانه انگاری افلاطونی استوار است؛ در حالی که پولس انسان را اتحاد نفس و بدن تصور می کند. از طرفی انسان آسمانی پولس، انسان واقعی است؛ یعنی عیسی مسیح و نه انسان مثالی. فیلون بر اساس واژگان فلسفی گمان می کند میان روح و ماده شکاف عظیم پر نشدنی وجود دارد؛ در حالی که پول با استفاده از اصطلاحات آخرت شناسی، معتقد است کل انسان از طریق خلقت جدید در عیسی مسیح نجات می یابند.
رابینسون (Rabinson) این مساله را از دیدگاه الاهیات کتاب مقدس بررسی کرده است. او معتقد است واژه های جسم و روح را پولس از عهد عتیق گرفته. جسم، نشانه و علامت بخشی از انسان نیست؛ بلکه علامت کل انسان از منظر خاص یعنی در تقابل با خدا است. روح نیز معرف بخشی از انسان نیست؛ بلکه معرف انسان است از آن حیث که پذیرای خدا است و زندگی خدایی را تسری و تعمیم می دهد؛ اما فیلون متاثر از فلسفه یونان دوگانه انگار و قائل به دو ساحت برای انسان است و هر کدام از روح و جسم را بخشی از انسان می داند و نه انسان در جایگاه یک کل بر خلاف پولس. خلاصه آن که در باب انسان شناسی می توان نتیجه گرفت که فیلون و پولس از اصطلاحات مشابهی کمک گرفته اند؛ در حالی که هر یک معنای خاصی از آن ها را اراده کرده اند. تسلر هم از جمله افرادی است که به بیان شباهت ها و تفاوت های فیلون و پولس پرداخته. از نظر او، هر دو متفکر، بر لطف و فیض که بیانگر رابطه میان خدا و انسان است، تأکید دارند. فیض وابستگی مطلق انسان را به خدا بیان می کند و هیچ جایی برای غرور یا احساسات آزادانه انسان باقی نمی گذارد. اختلاف آن دو در مسأله ی فیض از این قرار است که آزادی فیلون در باب فیض در یک قالب مکاشفه ای- آخرت شناسانه ای بر صلیب مسیح متمرکز است. به نظر فیلون، فیض به هیچ وجه با رعایت شریعت در تضاد نیست؛ زیرا شریعت نشان می دهد چگونه انسان به هدفش که همانا عروج به خدا است می رسد.
نویسنده انجیل چهارم، نخستین نویسنده عهد جدید نیست که عیسی را لوگوس نامیده است. گرچه پولس این کلمه را به کار نبرده، برداشت یوحنا را بیان کرده بود. پولس مسیح را کسی معرفی می کند که چهار یکشنبه قبل از میلاد در آسمان با خدا زندگی می کرد (غلاطیان، 4: 4) او موجود زمینی (اول قرنتیان، 11: 7؛ 15: 49- 45) و حتی شریک خدا در خلقت پنداشته شده است (اول قرنتیان، 8: 6). او را به سبب تمایزش از خدا پسر خدا نامیده اند (رومیان، 8: 32). این که پولس با آثار فیلون آشنا بوده یا نه مورد بحث است؛ اما هنگامی که او کولسیان و افسیان را می نوشت، تاثیر تفکر اسکندرانی در کلیسا احساس می شد.
غنوصی گری اولیه که می کوشند مسیحیت را با نظام جهان در جایگاه کل پیوند زند، رواج داشت. قابل توجه ترین اشاراتی که شعار اصلی غنوصی ها است یعنی تعبیر «پری خدا یا ملا الاهی» در افسیان، 3: 19 به کار رفته است و نیز در کولسیان می گوید: در مسیح تمام گنجینه های حکمت و معرفت نهفته است (کولسیان، 2: 3). پولس ثابت می کند تمام چیزهایی که در نظریه پری به دنبال آن هستند، به واقع در مسیح ارائه شده است. هدف اصلی این رساله ها این بود که از بزرگی بی نظیر و قدرت مطلق شخص مسیح دفاع کند. او صرفا یکی از ائون ها است که پری را می سازد؛ آن گونه که غنوصی ها اثبات می کردند؛ اما یک موجود واقعی و شخصی است که در آن تمام پری الوهیت ساکن است. او فقط یک کارگزار دون مرتبه نیست که برای استاد و ارباب بالاتر افتخار و عظمت بیافریند. او غایت و نیز منشأ تمام اشیای مخلوق است (کولسیان، 1: 15- 20) گرچه پولس در سراسر این رساله کلمه لوگوس را به کار نبرده، روشن است که پولس در رتبه و کارکرد معادل لوگوس یوحنا است. هر چیزی که قبل از خلقت وجود داشته باشد و هم پایه با خدا باشد در زندگی او سهیم و در آثارش شریک و همکار است.
پولس در رساله به عبرانیان به صراحت و حتی کامل تر از آنچه در رساله های پیش گفته آمد، درباره الوهیت ازلی مسیح سخن گفته است. در این که نویسنده این رساله کیست، اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما دیدگاه فیلونی حاکم بر رساله از این حکایت دارد که نویسنده باید یهودی اهل اسکندریه و احتمالا حتی شاگرد فیلون بوده باشد. تعابیر «پسر خدا»، نخستین زاده، فوق فرشتگان، صورت خدا، عامل در خلقت، میانجی، کاهن اعظم، ملکیصدق، پوشاندن لباس خدایی به آن و حتی خدا دانستن (عبرانیان، 1ک3) از جمله این تعابیر است. تعبیر فروغ جلال حکایت از این نکته دارد. «به وسیله او عالم ها را آفرید» و «به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بود».
مقایسه ماشیح ازلی در اندیشه پولس و حکمت ازلی در فلسفه فیلون
پولس، ماشیح ازلی را به صاحت با حکمت ازلی و به طور تلویحی با روح القدس یکی گرفته است. در دو انجیل همدید یعنی متی و لوقا تلاش شده است دیدگاه پولس احیا شود. مسیح ازلی پولس در این دو انجیل با روح القدس یکی گرفته شده است. در انجیل چهارم کوشیده شده است روایت جدیدی از دیدگاه پولس ارائه شود. در آن جا ماشیح یا مسیح موعود با لوگوس فلسفه فیلون یکی گرفته شده است. در فلسفه فیلون، حکمت ازلی کتاب امثال سلیمان و سنت یهودی بعد از کتاب مقدس لوکوس نیز نامیده می شود. لوگوس فیلون نظیر حکمت کتاب حکمت سلیمان سه مرحله و مرتبه وجودی دارد که دو مرحله آن قبل از خلقت و یکی پس از خلقت است:
1. لوگوس از ازل به صورت فکر خدا وجود داشته است.
2. قبل از خلقت جهان در جایگاه موجود غیر جسمانی و مجرد مخلوق خدا بوده، و خدا از آن به صورت ابزار یا طرح و نقشه در خلقت جهان استفاده کرده است.
3. خدا همراه با خلقت جهان، لوگوس را در جایگاه لوگوس درون ذات، درون جهان قرار داد و آن به صورت ابزار مشیت الاهی در هر بخشی از جهان عمل می کرد. از نظر فیلون، خدا افزون بر این موجود مجرد ازلی همراه با خلقت جهان یک موجود مجرد دیگر را آفرید که دیگر ازلی نبود و به سان اندیشه در لوگوس وجود دارد. این موجود مجرد روح خدا یا روح الاهی نامیده می شود و کارش این بود که در جایگاه ابزار انتقال وحی از خدا به انسان ها نقش ایفا کند و بر این اساس می توان آن را روح پیامبرانه نیز نامید.