جبرگرایی، نتیجه ای ممکن و آشکار از تعریف مقام الوهی یا خدا در بیشتر نظامهای الاهیاتی است. این نظامها به طور معمول خدا را وجودی می دانند که قادر و عالم مطلق است و علم مطلق او شامل پیش آگاهی او از همه حوادث آینده می شود. به نظر می رسد وجودی با چنین ویژگی هایی باید به طور کامل مسئول نهایی همه حوادثی باشد که در این جهان اتفاق می افتد. بنابراین، هیچ موجودی نیست که وجود او فراتر از خدا باشد، مانند انسان و در عمل یا تصمیم گیری و یا هر کار دیگری، چه مهم و چه پیش پا افتاده، در هر زمانی و در هر مکانی و در هر شرایط قابل فهمی واقعا آزاد باشد. اما این نتیجه استلزامات پریشانی آور چندی را به دنبال دارد و حتی در بسیاری از نظامهای علم کلام، تناقضاتی را بر می انگیزد. زیرا بیشتر این نظامها در تعریف رایج از خدا، این معنا را که او خیر نامحدود و منشأ همه خیرهای جهان است، نیز در نظر می گیرند. این تعریف مسئله جدی تبیین شر را که به نظر می رسد، مشخصه واضح و کلی تجربه است پدید می آورد.
این تعریف همچنین موجب پیدایش به طور خاص جدی تبیین صورتهای نهایی شر که توسط نظامهای الاهیاتی خاصی پیش بینی می شود، شده است، مانند قرار گرفتن درصد فراوان ارواح همه نژادهای انسانی در عذاب جاودان. اگر خدا حقیقتا قادر مطلق است و واقعا خیر، پس چگونه اجازه می دهد که شر وجود داشته باشد، به خصوص صورتهایی از شر که کاملا فاجعه بار و نابرگشتنی است، مانند عذاب جاویدان روح انسانی؟ چند راه فرار منطقی ممکن و کاملا واضح از این برهان ذوحدین وجود دارد. کسی ممکن است نتیجه بگیرد که خدا خود شر یا بی اعتناست، چنانکه بسیاری از مؤمنان ادیان ابتدایی چنین اعتقادی داشتند. کسی هم ممکن است نتیجه بگیرد که خدا در همه مقاطع تاریخ قادر مطلق نیست.
چنانکه بسیاری از مؤمنان لیبرال پیشرفت در دوران جدید چنین می کنند. یا کسی می تواند ادعا کند که شر واقعا توهم است و هر امری که به نظر شر می رسد، دربردارنده هدفی نهایتا خیر است. این گریزهای منطقی، بسیاری از متکلمان را راضی نکرده است. به نظر آنها شر نه مورد تأیید تجربه است و نه حقیقت وحیانی. بنابراین، بیشتر نظامهای الاهیاتی درصدند با این معما (یا برهان ذوحدین) از طریق ایجاد خداشناسی استدلالی (تئودیسی) یا دفاع از قدرت مطلق و خیریت او، به رغم وجود شر، مواجه شوند. بیشتر متکلمان که از این محظور آگاهند، در تأیید جبر عقب نشینی می کنند. اما آنها که بر قدرت علی الاطلاق خدا و بویژه نقش او در نجات ارواح انسانها تأکید می کنند، ممکن است به موضع جبر کاملا نزدیک شوند. در غیر حال آنها از آنکه آشکارا و بی پرده از جبر حمایت کنند، ابا دارند.
در سنت مسیحی، نزدیکترین رویکردها به جبر، در رویکردهایی یافت می شود که، به جای اینکه درباره مفاهیم ناظر به زندگی آدمی در این جهان باشد، درباره مفاهیم تقدیر نهایی انسان است. این رویکردها به خصوص در نظامهایی که از اندیشه سن آگوستین، بزرگترین الاهیدان قدیمی کلیسای غرب، ناشی می شود، یافتنی است. غالب آنها معمولا از آموزه های آگوستین در باب گناه اولیه و تقدیر (یا حکم ازلی) ناشی شده اند. این آموزه های آگوستینی از طریق قرائت او از رسائل پولس رسول در عهد جدید به وجود آمده اند. در خلق این تفسیر، آگوستین تقریبا به طور مستقیم حتم تحت تأثیر تعلیمات سن آمیروز و دیگر متألهان متقدم برجسته بوده است. او دیدگاهی غیر از دیدگاه تحت نفوذ متکلمان شرقی چون سن جان کریسوستوم داشت. اما او به طور واضح بر ضد تعلیمات معاصرانش مثل پلاجیوس، راهب بریتانیایی و همدستان او واکنش نشان داد.
شر از دیدگاه پلاجیوس
پلاجیوس علی الظاهر انسان زاهد پیشه متخلقی بوده است که به جد می کوشیده است مسیحیان را نسبت به وظیفه شان در به دست آوردن زندگی سعادتمندانه متقاعد کند. او مدعی بود که شر، و به ویژه شر اخلاقی، که همه مسیحیان معترفند در دنیای ما شایع شده است، ریشه در اعمال اختیاری انسانها دارد. آدمیان مختارند تصمیم بگیرند که مرتکب اعمال گناهکارانه شوند و با شناخت کامل از این واقعیت که این اعمال زشت است و این کاری که آنها می کنند احکام عقوبت آمیز خدا را در پی دارد، چنین می کنند. این اعمال زشت یا گناه، فراگیر شده است به طوری که انسانها از یکدیگر تقلید می کنند و برده عادتهای گناهکارانه شده اند. خدا رفتارهای زشت را به صورتهای گوناگون عقوبت می کند، در این دنیا عمدتا با عقوبتهای طبیعی مثل بیماری و در آن دنیا بیشتر با عقوبت جاودان ارواح گناهکار.
اگر آدمی بخواهد از گناه و بسیاری از پیامدهای ناخوشایند آن بگریزد، او می تواند با به کار انداختن عقل و اراده خویش و با اقتدا به عیسی مسیح که به یک زندگی کاملا سعادتمندانه راهنمایی کرد، چنین کند. پس او می تواند تصمیم بگیرد که از گناه اجتناب کند و کار نیک انجام دهد. آدمی می تواند از عقوبت بگریزد و مستحق پاداش شود. او حتی می تواند از عقوبت نهایی عذاب ابدی بگریزد و مستحق پاداش نهایی رستگاری ابدی در بهشت شود. خدا دو قوه اراده و عقل را برای این اهداف به آدمی عطا کرده است. خدا هم چنین به آدمی اختیار داد تا از این قوا آنگونه که آدمی می خواهد استفاده کند و اگر چنانکه باید از این قوا استفاده نکند، او را مؤاخذه خواهد کرد. این ادله بسیاری از مسیحیان و از جمله آگوستین را که بلیغ ترین آنان بود، حیرت زده کرد. آنها این ادله را نه سازگار با حقایق منزل کتاب مقدس می دانستند و نه با تجارب بشری. به نظر می رسد این ادله در پی کاهش قدرت شکوه خدا است و می خواهد او را در حد چیزی کمتر از وجود قادر مطلق مطرح کنند.
این ادله در پی ممکن دانستن این است که فرد آدمی آزادانه می تواند تصمیم بگیرد و کار نیک یابد انجام دهد و بنابراین به خدا تکلیف کند که او را به بهشت بفرستد یا به جهنم. این ادله انکار غیرقابل تحمل قدرت الاهی و توهین به شکوه خدا بود. کوتاه سخن، این ادله بدعت بود، اعتقادی چنان خطرناک که حامیان آن را نابود و گرفتار عذاب می کرد.
در مقام مقابله با پلاجینوس، آگوستین آموزه خود را در باب گناه اولیه بنیان گذاشت. او اصرار داشت که گناه، عملی در میان سلسله اعمال جداگانه آدمی نیست که مبتنی بر تصمیمهای اشتباه باشد بلکه گناه، نقص ذاتی شخصیت آدمیست که هیچ کس نمی تواند با کوششهای خویش از آن بگریزد. این نقیصه ای است که ابتدا در انسان اولیه یعنی آدم ظاهر شد، وقتی که با نقض دستورهای بسیار روشن بر خدا عاصی شد، از بهشت عدن اخراج و به زندگی پردرد و رنج و مرگ به عنوان نتیجه عمل خود محکوم شد. این نقیصه به هر انسانی که در این دنیا از راه عمل زناشویی به دنیا منتقل شده است و به عنوان امری گریزناپذیر با شرمندگی و آز و حرص همراه است. بنابراین هر انسانی گناهکار است و حتی قبل از اینکه متولد شود قادر نیست مرتکب کار خیر شود و محکوم است به اینکه اعمالی جز اعمال شر نداشته باشد و به خاطر نتایج و پیامدهای همین اعمال کاملا در رنج باشد. این است تبیین واقعی شر که می بینیم در حقمان در این دنیا شایع شده است و از اختیار ما بیرون است.
فیض در اندیشه آگوستین
اما خدا نمی خواهد همه انسانها در این حال نزار باقی بمانند. او یک راه و فقط یک راه برای گریز از گناه و پیامدهای آن بنا گذاشته است. این راه از خلال فیض او می گذرد و برای هر کسی از طریق زندگی و مصائب مسیح قابل دسترسی است. به واسطه فیض او، کمی از انسانها از گناه اولیه پاک می شوند و مختار می مانند تا در زندگی سعادتمندانه به سر برند و مستحق پاداشی ازلی گردند. این فیض عطایی رایگان است. هیچ کس حق ندارد آن را طلب کند یا تصمیم بگیرد که آن را فقط از آن خود کند یا کاری کند که مستحق آن شود. فیض فقط به تعداد کمی از انسانهای ثابت قدم چون «برگزیدگان» و «مردان خدا» عطا می شود. دیگران به زندگی سعادتمندانه فرا خوانده می شوند اما آن فیض را در نمی یابند تا نصیبی از امتیاز دعوت ببرند. علاوه بر این، خداوند خود کسانی را که باید دریافت کنند، قبل از آنکه حتی یکی از آنها به دنیا آید، معین کرده است. بنابراین، نجات، مقدر آنهاست. خداوند این بختها را به افراد با پشتکار ارزانی کرده است. از این رو آنها به طور ناگزیر به سمت زندگی سعادتمندانه ای که مستحق پاداشی ازلی است، هدایت می شوند. دیگر اعضای اقوام انسانی به طور جبری همان در حال فسادی که با آن متولد شدند، باقی می مانند و از این رو برای آنها غیرممکن است که از اعمال گناه آلود اجتناب کنند و لذا به عقوبت ازلی که خداوند برای گنهکاران مقدر کرده است، دچار می شوند.
دیدگاه محققان در مورد اندیشه آگوستین
این ادله در افراطی ترین شکل آن در رسائل ضد پلاجینی آگوستین بسط یافته است. محققانی هستند که ممکن است ادعا کنند آرای حقیقی آگوستین در آثار متأخرتر او که اهمیت بیشتری برای اختیار آدمی قائل است، بهتر آشکار شده است. محققان دیگری هم ممکن است بگویند هر دو گرایش در تفکر آگوستین امکان ترکیب دارد و عناصری از هر دو جنبه جبر و اختیار در اندیشه او وجود دارد. اما متون رسائل ضدپلاجینی فی نفسه به این موضع بسیار نزدیکند که بر جبر منطقی سرنوشت نهایی انسان تأکید کنند. اخلاف آگوستین در غرب مسیحی از این موضوع آگاه بودند و نیز از این متون برای نزدیک شدن به جبرگرایی استفاده می کردند یا آنکه می کوشیدند راههای ترقیق آموزه های او را به گونه ای پیدا کنند که از آن شدت وحدت جبرگرایی کامل بتوان احتراز کرد.
تأثیر آموزه تقدیر آگوستین
الاهیات آگوستین فوق العاده تأثیرگذار بود. این الاهیات، بااهمیت ترین نظام الاهیاتی و تنها نظامی بود که در اروپای غربی بیش از یک هزاره مطرح بود. بسیاری از آموزه های این نظام به آموزه تقدیر و لوازم جبرگرایانه آن به طور کلی پذیرفته شده بود. اما در همین حال به آموزه ای مناقشه برانگیز هم تبدیل شده بود. این نظام به دلیل آنکه علی الظاهر خدا را خالق شر هم کرده بود، بسیاری از متکلمان را آسوده نمی گذاشت. اگر خدا نجات را برای برگزیدگان مقدر کرده است، چنین تلقی می شد که خدا باید به طور منطقی هم مقدر کرده باشد که مابقی انسانها در گناه به سر برند و ملعون باشند. با این نتیجه بسیار سخت بود که انسانها با خیر نهایی خدا و طبیعت عاشقانه سر آشتی داشته باشند.
در نتیجه تعدادی از الاهیدانان قرون بعدی جرح و تعدیلهایی را برای آموزه آگوستینی تقدیر پیشنهاد کردند و کوشیدند عناصری از مسئولیت آدمی در برابر گناه و عقوبت جهنم را در آموزه های او وارد کنند. آنها تا حدودی این کار را کردند و این اصلاحات به طور آشکار درجه جبرگرایی مجموعه آموزه های آگوستین را تقلیل داد. در برابر این اصلاحات، متکلمان دیگری روی آموزه های آگوستین به اشکال تفصیلی تر و حتی جدیتر کار کردند. جرح و تعدیلهای این متکلمان، آموزه های وحی را به جبرگرایی نزدیکتر کرد. اما تعدادی از آنها آشکار انکار کردند که درصدد پذیرفتن جبرند. این فرآیند اصلاحات دوسویه موافقان و مخالفان چند قرن ادامه داشت. شاید این خط سیر در قرنهای شانزدهم و هفدهم به اوج خود رسیده باشد.
استفاده مصلحان بزرگ پروتستان از آموزه تقدیرآگوستین
مصلحان بزرگ پروتستانی از الاهیات آگوستینی اشباع شده بودند. لوتر خود به عنوان روحانی آگوستینی دانش آموخته بود و رگه های چنین تعلیم و تربیتی در مسیر زندگی او باقی مانده بود. تعلیم و تربیت کالوین در زمینه آثار کلاسیک و حقوق، غیر دینی بود اما آثار او نشان می دهد که او هم خود را با نوشته های آگوستین سرزنده و پویا نگه می داشت. برای کالوین آموزه تقدیر به خصوص بسیار مهم بود. در میان مناقشاتی که در شیوه رفتار کالوین و در میان اخلاف او پیرامون تقدیر در جریان بود، این آموزه به صورتهای افراطی بازنگاری و احیا شد. بسیاری از این صورتها پیشینه ای در قرن وسطی داشت. هرچند کالوین و اخلاف او معمولا از این صورتها آگاهی نداشتند.