جستجو

مخالفت کلیسای راست کیش با اصول و ادبیات فرق گنوسی

دین

در ساختار یک آموزه عمومی مسیحی، این مسأله نقش اساسی دارد که دینی که در چنین سطح بالایی قرار دارد چگونه به وسیله توده مردم درک شدنی است، و چگونه می تواند برای آنها قوانین رفتار بسازد؟ منظور از توده مردم ضرورتا افراد فقیر و بیسواد نیست؛ بلکه منظور توده مردمی است که علاقه سطحی تر و درک روحانی کمتری دارند و اغلب شامل بیشتر مردم جهان می شود. مسیح تعلیماتی را در اناجیل به صورت خصوصی برای شاگردان بیان می کند که توده می توانند آنها را فقط به صورت مثل بشنوند. همچنین گفته شده است که بسیاری از گفته های او در اناجیل برای مدتی ورای فهم خود رسولان بوده است. پس تعلیمات مسیحی که دست به دست گردیده اند و اصولی که تحت آنها نهفته اند و تنسیق، توضیح و تفسیر شده اند، چگونه به وسیله بیشتر مردم که قوه تشخیص ندارند، درک شدنی هستند؟
تفاوتهای جغرافیایی و فرهنگی موجود، شنوندگان این عقاید را از هم جدا می کرد، ولی به نظر می رسد که اختلاف سطح روحانی و عقلانی، مشکلی بزرگتر از آن را به وجود آورده باشد. «هیچ دین تاریخی بزرگی، بدون مقداری تسامح و سازش با ضعف انسان معمولی، در رساندن پیامش به توده ها، موفقیت کامل به دست نیاورده است.» (اس آنگوس در کتاب تحقیقات دینی جهان یونانی و رومی) سوال دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که حد این تسامح ها تا چه مقدار است و چه اندازه از تسامح و سازش تبدیل به انحراف می گردد.

سه طبقه مشخص انسانها از نظر گنوسی های والنتینیوسی

گنوسی ها پاسخی به این مسأله داده اند؛ هر چند کلیسای بزرگ نوع پاسخ آنها را بدعتی خطرناک به حساب آورد. گنوسی ها والنتینیوسی معتقد بودند که مردم در اصل، یکسان به این جهان نیامده اند، بلکه سه طبقه مشخص از انسانها وجود دارند:
«چویکها» اشخاص شهوانی زمینیند که تنها به جهان مادی علاقه دارند. «نفسیون» که با ایمان و اعمال صالح زندگی می کنند و در واقع همان کلیسا روندگان معمولیند. سومین گروه «روحانیان» یعنی خود گنوسی ها هستند که اخگری الهی در خود دارند و می توانند به منشأ الهی خود صعود کنند؛ چون بر طبق اسطوره گنوسی، مقداری از بذر الوهیت سوفیا (سوفیا= میل به حکمت) در انسان گنوسی کاشته شده است. منجی برای گنوسی ها و آن دسته از «نفسیون» که می توانستند توبه کنند، آمده بود. در اکثر نظامهای گنوسی، نفسیون هرگز نمی توانستند به مقام روحانیون برسند و بهشت آنان همان بهشت «مسیح نفسی» بود که «سمت راست خدای خالق قرار داشت».
در همه نظامها، گنوسی ها می توانستند با مسیح واقعی به سوی «سرچشمه های نخستین» صعود نمایند. چویکها هیچ امیدی نداشتند. به نظر آنهایی که چنین اعتقادی داشتند، مسیحیت درونی واقعی را فقط طبقه ای از مردم می توانستند درک کنند، که در سطح بالاتری از دیگران متولد شده بودند، بسیاری آن را فقط در یک شکل ظاهری محدود می توانستند درک کنند و بیشتر مردم هرگز قادر به درک آن نبودند. به نظر می رسد که آموزه «سه سطح متفاوت از مردم»، با این مشکل که چگونه می توان مسیحیت را برای همه مردم، بدون ملاحظه سطح آگاهی آنها بیان کرد، کنار گذاشته شد. گویا این آموزه به گفته های بسیار مشکل در اناجیل توجه کرده است. اما این هر چند برخی از مشکلات را حل کرده، ولی مشکل بزرگتری را به وجود آورده است. اگر انسانها از زمان تولد به این طبقه ها تقسیم می شوند، پس سرنوشت آنان از قبل رقم خورده است. در بسیاری از نظامهای گنوسی، روحانیان از قبل نجات یافته اند و در همه نظامها، پایین ترین طبقه از هنگام تولد از هر امکان رشدی منع شده اند. تنها «نفسیون» مقداری حق انتخاب دارند و آن هم محدود است.
عقیده به سلسله مراتب در میان انسانها، آگاهانه یا ناآگاهانه، تا زمانهای اخیر پذیرفته شده بود. به تدریج این عقیده به سوی پذیرش طبقات اجتماعی در جامعه تنزل کرد و در واقع اکنون در غرب ناپدید گشته است. مفهوم یک طبقه از مردم که سرشت آنها از نظر روحانی پیشرفته تر از دیگران است، برای مردم سده های نخستین پذیرفتنی بود. برخی چنین متولد شده اند که ذاتا برای رسیدن به حقیقت می کوشند و همه چیز را به خاطر این کوشش فدا می کنند، به نظر گنوسی ها روشن بود. «روش کسانی که (چیزی) از عالم بالا، از عظمت بیکران، دریافت کرده اند این است که آنها فقط به دنبال یک چیز تلاش می کنند، یعنی یک شخص کامل که برای آنها وجود دارد.» (انجیل حقیقت) برابر نظر بسیاری از معلمان گنوسی، هدف اساسی این «افراد روحانی» کوشش برای رفتن به سوی بالا بود، به گونه ای که با تلاششان می توانستند دیگران را کمک کنند. به نظر گروههای دیگر، آنها از قبل کامل بودند و نیازی به نجات نداشتند. این برداشت اخیر در بسیاری از بدعتهای بعدی در طی قرون وسطی و پس از آن راه یافت.

خطر آنتی نومیزم در عقاید گنوسی

در عقاید گنوسی نیز، مانند بسیاری از تعلیمات دینی چه بدعت آمیز و چه راست کیش، ممکن است بینشهای ارزشمندی بوده باشد، ولی اینها نیز اگر خوب درک نشوند، یا تعادل آنها حفظ نشود، خطرناکند. همیشه این خطر وجود دارد که انسانهای ساده، افرادی را که هنوز از کمال بسیار دورند به عنوان کامل تجلیل و تکریم کنند. برای «کامل» هم خطر «آنتی نومیزم»، که لفظا به معنای ناسازگاری بین دو قانون است، وجود دارد. «آنتی نومیزم» یک نظام بدعت آمیز نبود، بلکه مانند «داستیزم»، گرایشی بود که بارها در بسیاری از مکاتب و فرقه ها پدیدار گشت. «آنتی نومیزم» بر بد فهمی عقیده ای مبتنی بود که در رساله های پولس (به خصوص رساله به رومیان) یافت می شد و آن اینکه آنهایی که با فیض زندگی کنند فوق شریعتند.
پولس قدیس تعلیم می داد که هنگامی که همه پندار و کردار با قدرت خدا به حرکت در آید، گناه نمی تواند موجود باشد؛ روح واقعی که در انسان است گناه نمی کند. این عبارت تحریف شده و به این معنا گرفته شده است: «مهم نیست که شخص کامل گناهان جسمانی مرتکب شود، اینها فقط در بدن طبیعی هستند و ارتباطی با بخش روحانی ندارند.» به نظر می رسد که در مفاهیم ریشه ای گنوسی، «روحانیان» این چنین ممتاز نبوده اند و کسانی بوده اند که از آنها بیشتر (از طبقات پایین تر) خواسته می شده است. «چون به هر کسی که عطا زیاده شود، از وی مطالبه زیادتر گردد و نزد هر که امانت بیشتر نهند، از او بازخواست زیادتر خواهند کرد.» (لوقا، 12: 48)

جبرگرایی در عقیده به سطوح مختلف بشریت
امروز عقیده به سطوح مختلف بشریت، آن چنان که گنوسی ها توصیف کرده اند، رد شده است. این نه تنها با اعتقاد به «خدای دوستدار همه»، مخالف به نظر می رسد، بلکه مخالف همه مفاهیم جدید «دموکراسی» است. در قرنهای نخستین، این عقیده نه به خاطر این اعتراضات، بلکه به خاطر این که مستلزم انکار اراده آزاد بود، بدعت شمرده می شد. این (عقیده) مستلزم جبر بود. در قرن چهارم آگوستین قدیس، که یکی از بزرگترین آباء کلیسا بود و تعلیماتش در طی بیش از هزار سال بیشترین نفوذ را بر کلیسای کاتولیک داشت، به صورتی شگفت آور، بیش از هر گنوسی دیگری عقیده به جبر داشت.
علم قبلی خدای قادر مطلق از یک سو و نتایج گناه اصلی از سوی دیگر، مبانی فلسفه او بودند: در ابتدای جهان هر چیز که می بایست رخ دهد، از قبل در ذهن خالق بود و انسان سقوط کرده، خود به خود قادر به اصلاح نتایج گناهان خود نبود. رد او نسبت به «پلاجیوسی گری»، بدعتی است که او را به سوی تنسیق روشن این عقاید کشانید. وجود انتخابی که از پیش رقم خورده است یک عقیده اساسی گنوسی گری بود؛ هر چند این هرگز بخشی از اصول عقاید کاتولیک نگردید، ولی به نظر می رسد که بالاتر بودن برخی نسبت به دیگران، واقعیت آشکاری بوده است. اگر جهانی با طرح و نقشه الهی وجود دارد، این هم باید بخشی از آن طرح باشد. اگر چنین باشد این را چگونه می توان با اراده آزاد انسان هماهنگ کرد؟ گنوسی ها با اعتقاد به اینکه روح قبل از زندگی روی زمین تولدی دیگر داشته است، این مشکل را برای خود آسان تر کرده اند. گنوسی واقعی «معرفت» داشت که او وجودی روحانی است که اکنون در نتیجه سقوط «سوفیا»، در نفس و بدن زندانی شده است. علاوه بر این، گنوسی ها اعتقاد به زندگیهای دیگری را پس از این زندگی، که مورد اعتقاد بسیاری از ادیان شرقی است، تصدیق کرده اند؛ گرچه هرگز آن را به روشنی بیان نکرده اند.

تعلیمات سری عیسی مسیح به شاگردانش از نظر مکاتب گنوسی

برخی از مکاتب گنوسی معتقد بودند که مسیح، تعلیماتی سری به شاگردانش ارائه داده است و شاگردان آنها را به منتخبین (برگزیده ها) سپرده اند. بسیاری از مدارک گنوسی که در نج حمادی کشف شده اند مدعی هستند که از این تعلیمات سری اقتباس شده اند. یافته های نج حمادی شامل اپوکریفاهای یوحنا، مکاشفات یعقوب، پولس و پطرس بود. این مدارک به صورت گفتگویی بودند بین عیسی و شاگردی خاص که قرار بود آن تعلیمات سری را انتقال دهد. به نظر می رسد که برخی از گفته ها در کتابها گنوسی ساختگی و جعلی هستند، چنان که گویی سعی می شده است که مقالات خاص گنوسی را اثبات کند. ولی گفته های دیگری، به ویژه در انجیل توماس قدیس، وجود دارند که این گونه نیستند.
تاریخ پاره هایی از این انجیل، که در نج حمادی پیدا شده به حدود 400 میلادی بر می گردد؛ این کاملترین انجیل اپوکریفایی است که وجود دارد. این انجیل به زبان قبطی نوشته شده است و احتمالا از اصل یونانی قدیمی تر، که گمان می رود از قرن دوم باشد، ترجمه شده است. برخی از دانشمندان معتقدند که این انجیل ارتباط نزدیکی با انجیل مرقس قدیس دارد و بسیاری این انجیل را منبع عمده اناجیل همنوا و یا مبتنی بر منبع عمده آنها می دانند. گنوسی ها «انجیل توماس» را «گفته های سری عیسی» می خوانند. در آغاز این انجیل می خوانیم: «اینها کلمات سری هستند که عیسای زنده آنها را گفته و «دیدایموس یهودا توماس» نوشته است و او گفته است: کسی که تفسیر این کلمات را بیابد مرگ را نخواهد چشید.» (آر. ام گرانت در کتاب گفته های سری عیسی نقل کرده است) در انجیل توماس، «فهمیدن» معادل «رعایت کلمات عیسی» است.
انجیل توماس ناپدید شده بود و تا سال 1945 یافت نشد و در این زمان هم فقط ترجمه قطبی آن پیدا شد. اما اسقف هیپولیتوس در قرن سوم از آن یاد کرده و گفته است که آن را «ناسنی ها» که یک فرقه گنوسی قرن دومی بودند، کتاب مقدس خود به حساب می آوردند. به نظر می رسد که عقاید آنان، آن گونه که هیپولیتوس توصیف کرده، ارتباط نزدیکی با تعلیمات توماس داشته است. ناسنی ها شاخه ای از «مار پرستان» بودند و مانند آنها به مار به عنوان نماد خرد احترام می گذاشتند و حتی ممکن است که این نماد را با مسیح یکی دانسته باشند. آنها مانند همه مکاتب گنوسی معتقد بودند که مسیح آمد تا معرفت مخفی و پوشیده ای را برای شاگردان برگزیده اش کشف کند و آثاری از معرفت آنان می تواند در سنتهای قدیمی، یعنی کتب مقدس یهودی و حتی تعلیمات دینی شرقی، یافت شود. آنها هم، مانند آنچه در ادبیات هرماسی مصری یافت می شود، معتقدند که «وجود اول» سه گانه است، یعنی روحاتی، نفسی و مادی؛ و تمام این سه عنصر، انسان مثالی را ساختند و او به زمین آمد و طبیعت انسانی شد. هر سه عنصر وارد عیسی شدند و از طریق او عمل کردند.
همان طور که همه گنوسی ها معتقد بودند، انسانیت مشتمل بر سه نوع است. طبقات مختلف انسانیت در نظام ناسنی شبیه طبقاتی است که گنوسی ها توصیف کرده اند. «گنوسی ها» و «نفسی ها» و «چویکها» وجود داشتند؛ و همین طور سه نوع کلیسا وجود داشت: «منتخب» (گنوسی)، «دعوت شده» (احتمالا کلیساهای آن زمان) و «اسیر» (که برای بقیه مردم بود) «گنوسی ها» آنهایی بودند که قادر به دریافت و فهم معرفت حفظ شده، بودند. موضوع اصلی گفته هایی که در انجیل توماس جمع شده اند این است که تجربه دینی واقعی، تشخیص هویت خود انسان است. «وقتی شما خودتان را بشناسید، پس شما شناخته خواهید شد و شما خواهید شناخت که پسران پدر زنده هستید. ولی اگر خود را نشناسید، پس شما در فقر هستید و شما فقیر هستید.» (به نقل از کتاب گفته های سری عیسی از آر. ام. گرانت) مولفان گفته های سری احتمالا نه تنها مدعی بودند که بسیاری از این گفته ها برای کلیساهای مسیحی ناشناخته است، بلکه اناجیل قانونی را، آن گونه که در کلیساها خوانده می شوند، صرفا «تعلیمات نفسی» می دانستند که باید به وسیله آنهایی که سنت سری را می دانند تفسیر شوند. انجیل توماس یک چنین تفسیری بود.

اندیشه رستاخیز در عقاید فرق گنوسی
در انجیل توماس تنها معانی درونی گفته های عیسی اهمیت دارد. به ملکوت آسمان هرگز به عنوان رخدادی که در آینده باید در انتظارش بود نگاه نمی شود؛ بلکه فقط حالتی در درون انسان، که در واقع همان حالت خودشناسی است، تلقی می شود. هیچ ذکری از رستاخیز نشده و اندیشه رستاخیز در الفاظ روحانی صرف عرضه شده اند: «به وجود بیا همین که تو درگذشتی.» وجود انسانی وجود واقعی نیست؛ وجود واقعی تنها وقتی به دست می آید که وجود انسانی متعالی شود. به نجات نه به عنوان عمل خدا، و نه چیزی که می تواند در آینده رخ دهد، بلکه به عنوان کسب معرفت کنونی نظر می شد. معرفت به اینکه انسان از کجا آمده و او کیست و به کجا می رود، هسته گنوسی گری است. این معرفت با آموزش عقلانی به دست نمی آید بلکه دارا بودن مکاشفه خاصی برای کسانی است که قادر به دریافت آن می باشند. بنابراین طرز تلقی گنوسی نسبت به سنت مسیحی، ضرورتا مستلزم سپردن تعلیمات سری به یک گروه باطنی و مردمی با فهم و درک وسیع بود.

رد انجیل حقیقت

انجیل حقیقت، که در نوشته های ایرنئوس و هیپولیتوس ذکر شده و تنها در زمانهای اخیر در میان مجموعه نج حمادی کشف شد، مدعی ارائه کلمات خود عیسی نیست؛ بلکه درباره او و درباره موضوعی است که برای گنوسی گری مرکزیت دارد: «اگر کسی معرفت دارد، او از عالم بالا... معرفت دارد؛ او خواسته یک فرد که وی را خوانده است انجام می دهد... کسی که به این روش معرفت دارد می داند که از کجا آمده است و به کجا می رود.» ایرنئوس به صورت صریح این انجیل را رد نکرده است؛ بلکه گفته است که این انجیل شبیه چهار انجیل دیگر نیست. اما کلیسای راست کیش، هرگز وجود یک طبقه برگزیده از مومنین را در تعلیماتش نپذیرفت و ایرنئوس اظهار کرد که تعلیماتی سری نمی تواند در کار بوده باشد وگرنه جانشینان رسولان درباره آن سخن گفته بودند.

رد انجیل عبرانیان
در پایان قرن دوم، قانون کتاب مقدس پذیرفته شده، کم و بیش به صورت کنونی وجود داشت. فهم این مشکل نیست که آنهایی که پذیرفته شدند چرا پذیرفته شدند. فهم این سخت تر است که چرا برخی از مدارک ترک شدند. یک «انجیل عبرانیان» وجود داشت که «جروم»، دانشمند الهیات قرن سوم، و دیگر نویسندگان کلیسایی آن زمان، آن را ذکر کرده اند. گاهی آنها گفته هایی از عیسی را از منبعی نقل کرده اند که اکنون شناخته شده نیست. یکی از این گفته ها، که به عیسی استناد داده شده و در اناجیل شناخته شده به چشم نمی خورد، این تعلیم در دعا است: «چیزهای بزرگ را بخواه و چیزهای کوچک را خدا به تو می دهد.» (به نقل از کتاب شکل گیری آموزه مسیحی از موریس ولز)

رد انجیل پطرس
همچنین برخی از اناجیل گنوسی در این زمان رواج داشتند. در اواخر قرن نوزدهم پاره هایی از انجیل پطرس در مصر علیا کشف شد. یوسیبوس، که از مورخان کلیسای راست کیش در قرن چهارم میلادی بود، آن را ذکر کرده و گفته است که در سال 190 تحقیقاتی درباره انجیل پطرس وجود داشت و همچنین (گفته است) که این انجیل به خاطر اینکه چهره ای غیر واقعی و اسطوره ای از عیسی ارائه می دهد، به وسیله رهبران کلیسا رد شد. توافق بر موثق حواری بودن چیزی، به معیاری برای گنجانیدن در قانون کتاب مقدس تبدیل گردید ممکن است که ترس از بدعت گنوسی هر نوشته ای را که ظاهرا بوی گنوسی داشته، خارج کرده باشد. اناجیل اپوکریفایی، عیسی را به صورت موجودی انسانی که یک زندگی انسانی را در دوره ای معین از زمان سپری کرد. بنابراین، ممکن است یک دلیل بر رد این اناجیل این بوده باشد که آنها با واقعیت تاریخی سر و کار نداشته اند. اعتبار تاریخی در تعلیمات مسیحی راست کیش، عنصری اساسی به حساب می آمد.

رد انجیل یوحنا
ترس از گنوسی گری حتی انجیل چهارم را در معرض سوء ظن قرار داده است. برخی از مکاتب گنوسی این عبارت انجیل یوحنا را که «حق را خواهید شناخت و حق شما را آزاد خواهد ساخت.» (یوحنا، 8: 32) خلاصه نظام خود پنداشته اند. همچنین چهارده آیه اول انجیل یوحنای قدیس به صورت ویژه ای برای آنها مناسب است. با وجود این، چهار انجیل عهد جدید بسیار زود مقبولیت یافتند و درباره آنها به عنوان هسته کتاب مقدس مسیحی، هرگز شک جدی وجود نداشته است.
البته اینکه تعلیمات سری وجود داشته و به صورت شفاهی به شاگردانی منتخب، که به نحو ویژه ای برگزیده شده اند، داده شده، نمی تواند رد شود، هر چند کلیسای بزرگ وجود چنین تعلیماتی را قویا رد کرده است، و به همین صورت دلیلی بر این نیست که اصلا وجود داشته است. ولی اعتقاد به امکان وجود چنین تعلیماتی در بسیاری از مکاتب فکری اولیه بدعت گذار و غیر راست کیش وارد شد و همین امر یکی از ادله اهمیت ویژه بدعتهای اولیه در مطالعه گسترش مسیحیت است. اگر این اعتقاد بدعت آمیز، درست باشد در این صورت مسیحیت آن گونه که گسترش یافته است ممکن است کاملا از آن منبع اصلی، که عمدتا ناشناخته است، منحرف شده باشد.

منابع

  • دایرة ‏المعارف فارسى- جلد دوم- بخش اول- مقاله مذهب گنوسى
  • جوان. ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه
  • جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- چاپ پنجم- 1372
  • محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

کلید واژه ها

مسیحیت الهیات مکتب گنوسی باورها جبر گناه انسان

مطالب مرتبط

نقش خداوند در رستگاری انسان از دیدگاه مسیحیت جبرگرایی در آموزه های الهیات مسیحی (سنت) جبرگرایی در آموزه های الهیات مسیحی (تقدیر) گناه از دیدگاه مسیحیت آمرزیدگی از راه ایمان در آیین مسیحیت (آکویناس و لوتر) مقایسه نجات و رستگاری از دیدگاه مسیحیت و اسلام (مرگ مسیح) شخصیت و اندیشه های الهیاتی مارتین لوتر (نهضت اصلاح دینی)

اطلاعات بیشتر

ابزار ها