یکی از اصول مسلم و مورد تأکید در دو دین مسیحیت و اسلام، توحید است. هر دو سنت معتقدند که خدای یگانه را می پرستند. با این حال در درون هر یک از دو سنت درباره معنا توحید و چگونگی آن فراوان بحث شده است. همچنین از آنجا که مسیحیت به اصل «تثلیث»، که به ظاهر مغایر با توحید است، قائل بوده، بحث «توحید و تثلیث» به یک مناقشه جدی میان دو دین بدل گشته است. مسیحیان تلاش کرده اند توحید و تثلیث را به گونه ای جمع کنند که از یک سو بر یگانگی خدا لطمه وارد نیاورند، و از سوی دیگر از اصل تثلیث دست نکشد. اما به نظر می رسد که هیچ بیانی از تثلیث مورد قبول قرآن نباشد و عالمان مسلمان نیز آن را به شدت رد کرده اند. این تحقیق بر آن است تا تثلیث را که از مسائل مهم و محوری الاهیات مسیحی است با توحید در الاهیات اسلامی مقایسه و مورد بحث و بررسی قرار دهد.
توحید در سنت مسیحی
توحید در عهد قدیم
در عهد قدیم آمده است: «این بر تو ظاهر شد تا بدانی که یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست.» (تثنیه، 4: 35) «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. صورت تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خد مساز؛ نزد آنها سجده مکن، و آنها را عبادت منما.» (خروج، 20: 3- 5؛ تثبیه، 5: 7 -9) «ای جمیع کران های زمین، به من توجه نمایید و نجات یابید؛ زیرا من خدا هستم و دیگری نیست.» (اشعیاء، 24: 22) «من او هستم و پیش از من خدایی مصور نشده و بعد از من هم نخواهد شد.» (اشعیاء، 43: 10) «ای اسرائیل، بشنو. یهوه، خدای ما، یهوه واحد است» (تثنیه، 6: 4 )؛ «من اول هستم و من آخر هستم، و غیر از من خدایی نیست.» (اشعیاء 44: 6)
توحید در عهد جدید
همچنین در عهد جدید آمده است: «و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند» (یوحنا=یوحنا ابن حیلان=11265، 17: 3 )؛ «و اینکه خدایی دیگر جز یکی نیست... لکن ما را یک خداست، یعنی پدر، که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم.» (اول قرنتیان، 8: 4 - 6 )؛ «خدا واحد است.» (اول تیموتائوس، 2: 5 )
عالمان مسیحی نیز بر توحید تأکید کرده و به بیان آن پرداخته اند. یوحنای دمشقی می گوید: «کسانی که به کتاب مقدس اعتقاد دارند، در وحدانیت خدا شک نمی کنند.» در کتاب تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک چنین آمده است: «من به خدا واحد ایمان دارم.» اینها کلمات آغازین اعتقادنامه نیقیه قسطنطنیه ای هستند. اعتراف به وحدانیت خدا، که ریشه در وحی الاهی عهد قدیم دارد، از اعتراف به وجود خدا نیست و به همان اندازه اساسی است. خدا بی همتاست؛ تنها یک خدا وجود دارد: «دین مسیحی به این معترف است که خدا در سرشت، ذات و جوهر خود یگانه است.» نویسنده ای دیگر می گوید: «وحدانیت خدا به این معناست که فقط یک خدا وجود دارد و ذات الاهی غیر قابل تقسیم می باشد. وحدانیت خدا مهمترین حقیقت عهد قدیم است... و همین حقیقت کرارا در عهد جدید تعلیم داده شده است... خدا نه فقط واحد است، بلکه منحصر به فرد می باشد و نظیر ندارد... فقط یک وجود نامحدود و کامل وجود دارد تصور دو وجود نامحدود یا بیشتر بر خلاف عقل و منطق است.»
یوحنای دمشقی درباره دلیل توحید می گوید: «خدا در همه صفاتش کامل است و اگر چند خدا باشد باید بین آنها تباین باشد؛ زیرا اگر تباین نباشد، کثرتی نیست. پس برخی باید ناقص باشند، و ناقص خدا نیست. نامحدود با کثرت نمی سازد. چگونه دو نفر می توانند جهان را اداره کنند و جهاند فاسد و منحل نشود؟ زیرا تباین به اختلاف منتهی می شود.»
توماس آکویناس در این باره می گوید: «وحدت خدا با ادله زیر آشکار می گردد: غیر ممکن است که دو فرد موجود باشند که به بالاترین درجه نیک باشند؛ زیرا هر چه بی حد و حصر است تنها در یک موجود یافت می شود؛ اما ما قبلا نشان دادیم که خدا به بالاترین درجه نیک است؛ پس خدا یکی است. همچنین اثبات شده است که خدا دارای کمال مطلق است و هیچ کمالی نیست که دارا نباشد. بنابراین اگر خدایان متعددی باشد، پس باید چندین موجود کامل این گونه موجود باشند. اما این غیر ممکن است؛ زیرا اگر هیچ یک از این موجودات کامل، فاقد برخی کمالات نباشند و هیچ نقصی نداشته باشند (امری که برای هر موجود کامل مطلق لازم است) پس هیچ راهی نیست که این موجودات مطلق لازم است، پس هیچ راهی نیست که این موجودات کامل را از هم تمیز دهیم. پس این محال است که چند خدا موجود باشد.»
توحید در قرآن
آیاتی از قرآن که مستقیم یا غیر مستقیم بر توحید دلالت دارند، بسیار پرشمارند: «لا اله الا الله؛ هیچ خدایی جز الله نیست.» (صافات/ 37) «لا الاه الا هو؛ هیچ خدایی جز او نیست.» (بقره/ 163) «لا اله الا أنا؛ هیچ خدایی جز من نیست.» (نحل/ 2) «لااله الا انت؛ هیچ خدایی جز تو نیست.» (انبیاء/ 87) «و الهکم اله وحد؛ هیچ خدایی جز الله نیست.» (ص/ 65) «ما من اله الا اله وحد؛ نیست خدایی مگر خدای یکتا.» (مائده/ 73) «ما لکم من اله غیر؛ غیر از او خدایی برای شما نیست.» (اعراف/ 59) «قل انما امرت ان اعبد الله و لا اشرک به؛ بگو جز این نیست که من مأمورم خدا را بپرستم و به او شرک نورزم.» (رعد/ 36)
ظاهر برخی از آیات قرآن برهان بر توحید است: «ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحن الله عما یصفون؛ خدا فرزندی اختیار نکرده و با او معبودی [دیگر] نیست، و اگر جز این بود، قطعا هر خدایی آنچه را آفریده [بود] با خود می برد، و حتما بعضی از آنان بر بعضی دیگر تفوق می جستند. منزه است خدا از آنچه وصف می کنند.» (مومنون/ 91) «لوکان فیها ءالهه الا الله لفسدتا؛ اگر در آنها (آسمان و زمین) جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت قطعا آنها تباه می شدند.» (انبیا/ 22) از آیه اول بر می آید که اگر جهان چند خدا داشته باشد، هر خدایی می باید اداره بخشی از آن را به دست می گرفت که در نتیجه جهان از یک نظام یکدست و هم آهنگ برخوردار نبود. همچنین این خدایان بر همدیگر برتری می جستند و این موجب تباهی جهان می شد، و آیه دوم نیز به همین امر اشاره دارد. صدرالمتألهین پس از اینکه یگانگی و یکپارچگی جهان را دلیل یگانگی خداوند می شمارد و آن را راه معلم اول، ارسطو، می خواند، می گوید که در کتاب الاهی نیز به همین راه اشاره شده است.
توحید از نظر متکلمان و فیلسوفان مسلمان
متکلمان و فیلسوفان مسلمان همگی بر یگانگی خدا تأکید کرده و ادله متعددی بر آن آورده اند. صاحب کتاب المواقف پس از اینکه توحید را به معنای «امتناع وجود دو خدا» می گیرد، از هر یک از حکما و متکلمان دو دلیل برای توحید نقل می کند. او پس از بیان دو دلیل حکما، ادله متکلمان را این گونه نقل می کند: «وجود دو الاه که همه ویژگی های الوهیت را داشته باشند، محال است؛ چون اولا اگر دو خدا قادر موجود باشد نسبت کارهای مقدور به هر دو مساوی است؛ زیرا منشأ قدرت ذات آنان است و منشأ مقدوریت امکان؛ پس نسبت مساوی است. بنابراین لازم می آید که یک کار مقدور معین را یا هر دو انجام دهند، و این باطل است چون محال است، یا یک انجام دهد، که این ترجیح بلامرجع است؛
ثانیا اگر یکی از آنان کاری را اراده کند، یا اراده ضد آن کار برای دیگری ممکن است یا ممتنع، و این هر دو محال است: اولی محال است زیرا فرض این است که اراده او به آن تعلق گرفته و از فرض وقوع ممکن محال لازم نمی آید؛ پس یا هر دو واقع می شوند، که اجتماع ضدین است، یا هر دو واقع نمی شوند، پس ارتفاع نقیضین لازم می آید و بنابراین لازمه اش عجز هر دو است؛ اما اگر اراده یکی واقع شود و دیگری واقع نشود، عجز او لازم می آید؛ همچنین دومی محال است چون تعلق قدرت و اراده هر یک از دو خدا، ذاتا به این فعل ممکن است و مانع تعلق قدرت دیگری است. پس لازمه اش عجز اوست.»
مسیحیان در کنار اعتقاد به توحید، به آموزه دیگری به نام تثلیث، یعنی وجود سه شخص پدر، پسر و روح القدس در الوهیت، معتقد بوده اند. یافتن مبنای نقلی برای اعتقاد به تثلیث و دفاع عقلانی از آن و جمع آن با توحید مهمترین دلمشغولی عالمان الاهیات مسیحی بوده است.
مفهوم آموزه تثلیث
هرچند که همه ادیان الاهی از جمله مسیحیت اساسا توحیدی است و به خدای واحد و یگانه اعتقاد دارند، گاهی از توحید و یکتاپرستی فاصله گرفته اند؛ برای مثال، در مسیحیت، خداوند به صورت تثلیث در آمده، یعنی به صورت سه شخص در یک خدای واحد تصویر می شود. سه شخص در یک شخص که عبارتند از خدای پدر، خدای پسر و روح القدس؛ بنابراین، خداوند در سه جوهر مساوی و ابدی پدر و پسر (کلمه یا عیسی مسیح) و روح القدس هستی دارد. در متن اعتقادنامه شورای قسطنطنیه آمده: «تثلیث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی کنیم؛ بلکه به خدای واحد در سه اقنوم: تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» و شورای تولدو تثلیث را اینگونه تبیین نموده است: «پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند؛ بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: پدر همان پسر است و پدر همان روح القدس هستند؛ یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند» و در متن اعتقادنامه شورای لاتران آمده: «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرشت الاهی هستند.»
اقانیم ثلاثه واقعا از هم متمایز هستند: «خدا یگانه است اما تنها نیست پدر ،پسر و روح القدس صرف نام های نیستند که بر کیفیت های وجود الاه دلالت کنند؛ زیرا آنها واقعا متمایز از همدیگرند. نه پسر است و نه پدر پسر ونه روح القدس پدر یا پسر است.» (شورای تولدو) آنها از نظر منشأ با هم تفاوت دارند: «این پدر است که متولد می کند، این پسر است که متولد می شود و این روح القدس است که صادر می شود.» (شورای لاتران) وحدت الاهی سه گانه است.
به نظر می رسد فقره فوق با فقره ای از نویسنده ای مسیحی قابل مقایسه است: دریافت ما از طبیعت واحد خدای سه گانه چنین است: به خدای واحدی ایمان داریم که طبیعت او بر سه صفت استوار است. خدای یکتا خود را به عنوان آفریدگار توانا و مولای حیات، آشکار می سازد. مسیحیان او را «پدر» یا «پدر ما» می خوانند. همو پیام یا کلمه ازلی خود را در عیسای انسان برای ما متجلی ساخت. همچنین وی دارای وجودی فعال و حیات بخش در مخلوقات است (مسیحیان این وجود را «روح القدس» می نامند) مسیحیان مانند مسلمانان معتقدند که صفات خدا متعدد است؛ ولی به عقیده آنان، سه صفت از صفات بی شمار خداوند، مثل خود او، ازلی و همراه با ذات او و ضروری هستند. صفات مذکور عبارتند از: طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر)، کلمه خدا که در عیسای انسان مجسم گردید، و وجود فعال و حیات بخش خدا در مخلوقات این صفات ازلی هستند؛ زیرا در ذات خدا دگرگونی راه ندارد و ذات وی پیوسته ثابت است. همچنین این صفات همراه با ذات خدا هستند و صفاتی خارجی نیستند که به وی منضم شده باشند، یا اموری ظاهری که ما افراد بشر آنها را برای خدا وضع کرده باشیم. سرانجام اینکه صفات یاد شده ضروری هستند و نمی توان هیچ یک از آنها را انکار کرد یا از خدا جدا نمود، چون همه آنها از جوهر ذات وی هستند. به نظر می رسد که بین دو فقره فوق توافق نباشد.
نویسنده مسیحی دیگری می گوید در ذات واحد الاهی سه اقنوم وجود دارد. هر چند در جهان مثال کاملی در مورد تثلیث اقدس وجود ندارد ولی عقل انسان در این مورد نمونه خوبی است. عقل انسان می تواند با خودش مشورت نماید و در عین حال می تواند در مورد نتایج حاصله نظر بدهد و این مثال خوبی در مورد تثلیث اقدس است. همین نویسنده در جایی دیگر می گوید اعتقاد به تثلیث اقدس را باید از اعتقاد به وجود سه خدا و همچنین اعتقاد پیروان سابلیوس جدا بدانیم. اعتقاد به وجود سه خدا عبارت است از قبول کردن سه خدای جدا از یکدیگر. پیروان این عقیده معتقدند که این سه خدا دارای هدف و تلاش واحد می باشند. در حالی که عقیده صحیح این است که خدا، هم در ذات و هم در هدف و تلاش واحد می باشد؛ یعنی خدا ذاتا یکی است. پیروان سابلیوس معتقدند که خدای واحد در تثلیث تجلی کرده است؛ ولی ذاتا دارای تثلیث نمی باشد آنها معتقدند که خدا به عنوان پدر، خالق و قانون گذار می باشد و همان خدا به صورت پسر، یعنی خدای مجسم برای نجات انسان آمد، و همان خدا به صورت روح القدس باعث قبول نجات و تقدیس مومنین می گردد بدین طریق آنها به تثلیث ظاهری اعتقاد دارند نه تثلیثی که ذاتا در خدا وجود دارد برای روشن شدن عقیده آنها می توان گفت که همان طوری که یک شخص می تواند هنر پیشه و معلم و دوست باشد، یا اینکه هم پدر باشد و هم پسر و هم برادر، در مورد خدا هم ظهور خدا به عنوان پسر و روح القدس ظاهری است، نه یک حقیقت ذاتی. این اعتقاد در واقع به منزله انکار تثلیث اقدس می باشد؛ زیرا تثلیث را یک امر ظاهری می داند که خدا به آن صورت ها جلوه کرده است.
او همچنین می گوید در الاهیات مسیحی اصطلاح «تثلیث اقدس» به این معناست که در خدای واحد سه شخصیت یا اقنوم مشخص وجود دارد که هم ذات بوده، به نام پدر و پسر و روح القدس معروف اند. ما خدای واحد را که دارای سه اقنوم می باشد، عبادت می کنیم. اعتقادنامه آتاناسیوس [نیقیه] این اعتقاد را به این صورت بیان می کند: «ما خدای واحد را که دارای تثلیث می باشد، و تثلیث را که دارای وحدت می باشد، عبادت می کنیم. اقانی ثلاثه از یکدیگر متمایز هستند ولی ذات الاهی را قابل تقسیم نمی دانیم. این سه اقنوم با یکدیگر دارای ابدیت و تساوی همانند می باشند؛ به طوری که ما وحدانیت کامل را در تثلیث و تثلیث کامل را در وحدانیت عبادت می نماییم.» وحدانیت الاهی با تثلیث وی تضادی ندارد؛ زیرا وحدانیت مانند یک عدد واحد بسیط نیست در وحدانیت خدا، در عین حال که معتقد به یکی بودن او هستی وجود اقانیم ثلاثه در خدای واحد را قبول داریم. اعتقاد ما این است که در ذات الاهی، در عین وحدت تثلیث هم وجود دارد.
اعتقاد به تثلیث، تقریبا اعتقاد همگانی مسیحیان است و هر فرقه ای به نوعی آن را پذیرفته است؛ هر چند که در اناجیل به صورت روشن به مساله تثلیث اشاره نشده؛ حتی مسیحیان قرن اول نیز به الوهیت عیسی مسیح اعتقاد نداشتند و او را نه همسان با ذات خدا، بلکه تجسم وجهی از خداوند می دانستند که در تاریخ ظهور کرده است. جز در انجیل یوحنا که تجسم کلمه را به او نسبت می دهد و در مکاشفه اول یوحنا که خدا را ساکن در پسرش عیسی می داند، در هیچ کجای اناجیل سه گانه دیگر، اثری از اشاره به تثلیث و الوهیت عیسی و روح القدس دیده نمی شود؛ بنابراین، مسیحیان قرون اول و دوم تمایلی به تجسم سه اقنوم نداشتند؛ بلکه از قرن سوم به بعد بود که اعتقاد به تثلیث به صورت کنونی آن شکل گرفت؛ البته تعابیری در انجیل یوحنا وجود دارد که از عیسی مسیح به کلمه تعبیر شده و در عهد عتیق، کلمه خدا، مساوی روح خدا بود.
کلمه، سخن و روح و نفس خدا بود که در عمل خلقت ظاهر شدند (سفر پیدایش، باب 2:1) اما یوحنا که به کلمه تشخص داده و آن را یک شخص می داند. برخی از متفکران مسیحی مطرح کرده اند که یوحنا تحت تاثیر آرای فیلون یهودی از تعبیر لوگوس یا کلمه بهره برده است و برخی دیگر اعتقاد به تثلیث را زاییده تلفیق فلسفه یونانی و دین مسیحی در دوران اولیه می دانند. تعبیر انجیل یوحنا به این صورت می باشد: «در ازل، پیش از آن که چیزی پدید آید، کلمه وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده و خود او خدا است. هرچه هست، به وسیله او آفریده شده و چیزی نیست که آن را نیافریده باشد..... او همان نوری است که در تاریکی می درخشد و تاریکی هرگز نمی تواند آن را خاموش کند..... گرچه جهان را او آفریده بود، زمانی که به این جهان آمد، کسی او را نشناخت.... کلمه خدا، انسان شد و بر روی این زمین و بین ما زندگی کرد. لطف بی پایان او به همه ما رسیده و برکت در پی برکت نصیب ما شد. خدا احکام خود را به وسیله موسی به مردم داد؛ اما راستی و محبت را به وسیله عیسی مسیح عطا فرمود. کسی هرگز خدا ندیده است؛ اما مسیح فرزند یگانه خدا، او را دیده است؛ زیرا همواره در آغوش پدر خود و خدا است. او هر آنچه را که ما باید درباره خدا بدانیم، به ما گفته است.» (یوحنا، باب 1: 1-16)
اختلاف ها و تنازع های متفکران مسیحی بر سر الوهیت عیسی مسیح و تثلیث
اختلاف نظر در باب رابطه اقانیم سه گانه پدر و پسر و روح القدس بالا گرفت. برخی این تعابیر یوحنا را بیانگر تثلیث و برخی دیگر بیانگر توحید می دانستند. قسطنطین، قیصر روم، در صدد برآمد که این اختلاف ها را در یک شورای عام مرکب از کلیه کلیساهای عالم مسیحیت حل و فصل کند. در آن زمان کشیشی به نام آریوس در اسکندریه با اسقف آن شهر بر سر قضیه ازلیت و مخلوقیت عیسی اختلاف نظر حاصل کرد. آریوس بر آن بود با این که عیسی مسیح کلمه حق است، مخلوق است و مانند سایر موجودات عالم خلقت، وجود او حادث است و از «نیست» به «هست» آمده و عنصر او با عنصر الوهیت فرق دارد؛ و گفت پسر بر خلاف پدر دارای آغاز و ابتدا است؛ در حالی که پدر یعنی خدای تعالی ازلیت داشته و ابتدا و آغازی ندارد؛ ولی اسقف آن شهر قویا بر خلاف عقیده او قیام کرد و بر آن رفته که پسر (ابن) نیز ازلیت دارد و مخلوق نیست و از گوهر و ذات الاهی مایه گرفته است.
کار این مشاجره به آن جا رسید که شورای کلیسا، آریوس را معزول کرد؛ ولی بحث و مشاجره همچنان ادامه داشت. در سال 321 میلادی این مشاجره به اوج خود رسید. قسطنطین بر آن شد که به این مشاجره پایان دهد؛ از این رو از نمایندگان تمام کلیساهای ممالک گوناگون شورایی تشکیل داد و در تابستان 325 نزدیک به سیصد نفر در شهر نیقیه جمع آمدند و اعتقادنامه ای را تصویب کردند که به اعتقادنامه نیقیه مرسوم شد. در آن شورا نزاع عمده بر سر الوهیت مسیح بود که آتاناسیوس طرفدار اصلی آن بود، و در مقابل، آریوس قرار داشت که هم ذات بودن پسر با پدر را رد می کرد. به هر حال اولین اعتقادنامه رسمی مسیحی که در آن آموزه تثلیث آمده، اعتقادنامه نیقیه است که در شورای نیقیه (325 م) به تصویب رسیده است. متن اعتقادنامه نیقیه چنین است: «ما ایمان داریم به خدای واحد. پدر قادر مطلق، خالق همه چیزهای مرئی و غیر مرئی و به خداوند واحد عیسای مسیح، پسر خدا که از پدر بیرون آمده، فرزند یگانه و مولود از او که از ذات پدر است که به وسیله او همه چیز وجود یافت.» این اعتقادنامه در ادامه می گوید: «لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او، عیسی وجود نداشت و یا این که پیش از آن که وجود یابد نبود یا آن که از نیستی به هستی آمد و بر کسانی که اقرار می کنند پسر خدا از ذات یا جنس دیگری است نه یا آن که پسر خدا مخلوق و یا قابل تغییر و تبدیل است.»