در سده های نخست مسیحی یک نظام الهیاتی شکل گرفت و غلبه یافت که بیشتر بر بخشی از عهد جدید (نوشته های پولس و یوحنا) که به الوهیت مسیح قائل است، مبتنی بود. این نظام در طول قرون وسطی دست نخورده باقی ماند و به عصر اصلاحات و نهضت پروتستان رسید. حال سوال این است که آیا مصلحان پروتستان نیز، مانند فرقه ارتدوکس و عالمان الهیات کاتولیک در قرون وسطی، این نظام را به طور کامل پذیرفتند، یا تمام اصول یا برخی از آن را رد کردند، یا روندی را که در قرون وسطی متوقف شده بود، ادامه دادند و نظام الهیاتی را در همان مسیر سده های نخست کاملتر کردند؟
امور مورد بحث و نزاع در سده های نخست
به طور کلی اموری را که در سده های نخست مورد بحث و نزاع واقع شد، می توان در سه محور یا اصل کلی قرار داد:
1- اصل مهم مسیح شناسی تثلیثی:
بر اساس آن، مسیح کاملا خدا و کاملا انسان است و همراه با پدر و روح القدس سه شخص تثلیث الوهیت را تشکیل می دهند. نزاع درباره این اصل از همان قرن نخست مسیحی آغاز شد و اندیشه الوهیت مسیح (که ریشه در نوشته های پولس داشت) طی یک فرآیند تدریجی در شرق امپراطوری غلبه یافت و در قرن پنجم به شکل نهایی خود و غلبه قطعی رسید.
2- اصل زیربنایی «حجیت کلیسا»:
طبق آن اصل کلیسایی که سلسله اسقفهایش به رسولان و مسیح می رسد بیان کننده اعتقادات راست کیشی و نیز واسطه فیض است. این ادعا از قرن دوم و با سخن کسانی مانند ایرانئوس آغاز شد و در قرن ششم با تلاش کسانی مانند پاپ لئو به شکل نهایی رسید.
3- آموزه انسان و نجات:
این آموزه در غرب امپراطوری مطرح شد و آگوستین و پلاگیوس در آن نزاع داشتند. اندیشه های پلاگیوس که با تعالیم پولس سازگاری نداشت، محکوم شد. تفکرات آگوستین هم به طور کامل پذیرفته نشد. در قرن پنجم و ششم عقیده کلیسا درباره انسان و نجات، بار دیگر بیان و جزئی از اعتقادنامه شد؛ اما این بار، بر خلاف بحث مسیح شناسی که در آن نزاع فیصله یافت، نزاع ادامه یافت؛ به گونه ای که گفته می شود مسیحیان در طول قرون وسطی بیشتر نیمه پلاگیوسی بوده اند تا آگوستینی. البته جای این سوال هست که آیا اندیشه های آگوستین با تعالیم پولس سازگاری نداشت که به طور کامل مورد قبول واقع نشد؟ به این ترتیب روشن می شود باید در سه محور زیر بحث شود:
1- مسیح شناسی پروتستان
مصلحان پروتستان هیچ بحثی در محور «مسیح شناسی»، «عیسی خدایی» و «الهیات تثلیثی» نداشتند. و همه آنها اعتقادنامه نیقیه و اعتقادنامه های بعدی را تصدیق می کردند و آموزه های تجسد خدا و تثلیث الوهیت را به طور کامل قبول داشتند. بنابراین، سه شاخه اصلی مسیحیت (کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان) مسیح را خدای متجسد و شخص دوم تثلیث می دانند و اساسا در آموزه مسیح شناسی اختلافی ندارند.
2- حجیت کلیسا نزد پروتستانها
یکی از محورهای مهم اختلاف الهیاتی پروتستان با دو شاخه دیگر، مسأله «حجیت» است. آن چیزی که پروتستانها بر آن تأکید می کنند و آن را اصل زیربنایی خود می دانند این است که «کتاب مقدس، و تنها کتاب مقدس، حجت است.» همه گروههای پروتستان این اصل را قبول دارند، هر چند درجات تأکید آنها متفاوت است. برای مثال، لوتر می گوید: «مصوبات کلیسا و شعائر در صورتی که مخالف کتاب مقدس نباشد، معتبر است.» در حالی که تسوینگلی و کالوین می گویند: «هر چیزی از این امور که در کتاب مقدس نباشد، باطل است.» پذیرش این اصل لوازم الهیاتی متعددی داشته است.
الف) انکار اصل حجیت کلیسا:
بسیاری از اعمال کلیسای قرون وسطی ریشه در این اصل عقیدتی داشت که «مرجع تشخیص عقاید صحیح و واسطه فیض، کلیسایی است که سلسله مراتب اسقفهایش، و با واسطه او عواملی که به وسیله او نصب می شوند، به رسولان و مسیح برسد.» در برابر این دیدگاه، مصلحان پروتستان تنها کتاب مقدس را حجیت می دانستند و می گفتند این کتاب به هیچ مفسری نیاز ندارد و هر شخص مسیحی می تواند مراجعه کند و آموزه های عقیدتی و احکام عملی خود را از آن بگیرد. کلیسا جماعت مومنان است و رئیسی غیر از مسیح ندارد. بنابراین، هیچ فرد و هیچ نهادی واسطه فیض نیست. عالمان کلیسای کاتولیک برای اثبات اصل حجیت کلیسا (به طور عام) و حجیت کلیسای کاتولیک روم (به طور خاص) به فقره ای از کتاب مقدس که به نص پطرسی خوانده می شود، توسل می جویند. اگر آنان بتوانند ادعای خود را به اثبات برسانند، موضع پروتستانها را (تنها کتاب مقدس حجت است) از درون متناقض می کنند. این ادعا در سده های نخست مطرح، ودر قرن پنجم به صورت آموزه تفوق دستگاه پاپی به دست پاپ لئوی بزرگ کامل شد: هر چند اعتقاد به اساس حواری کلیسای رم مدت ها در میان مسیحیان امپراطوری یک سنت بود. اما آموزه تفوق دستگاه پاپی به صورت کامل در قرن پنجم به وسیله پاپ لئوی بزرگ، آشکار شد.... او مدعی شد که خداوند [مسیح] به او، به عنوان پاپ، مراقبت تمام کلیساها را سپرده است، چون او وارث پطرس قدیس است.
آموزه تفوق دستگاه پاپی، به تمام معنا، در آن زمان با کاربرد نص پطرسی و تصریح به اینکه مومن باید در پاپ اعتبار و اقتدار پطرس را ببیند، اعلام شد. او می گفت که کلید آسمان به شاگردان عموما و به پطرس خصوصا سپرده شده و بنابراین رم تفوق دارد و از طریق پطرس به مسیح می رسد. در این سخن دو ادعا نهفته است:
1- مسیح، پطرس را بیان کننده آموزه ها و احکام قرار داد و به او سلطه معنوی داد.
2- همین قدرت از پطرس به کلیسای رم و اسقف آن [پاپ]، و بدین وسیله به اسقف های بعدی منتقل شده است.
پروتستانها هیچ یک از دو ادعای فوق را قبول ندارند و می گویند:
اولا: پطرس با بقیه حواریان مساوی بود و هیچ ریاستی بر آنان نداشت. آنان دلائلی نیز برای این امر می آورند، از جمله اینکه پولس او را در انطاکیه توبیخ کرد. این رخداد نشان می دهد که پولس ریاستی برای پطرس قائل نبود.
ثانیا: بر فرض که پطرس ریاست داشت، دلیلی بر انتقال ریاست او به اسقف رم وجود ندارد.
کلیسای کاتولیک و ارتدوکس، در بحث حجیت کلیسا، دو نکته را مطرح می کردند که پروتستانها نپذیرفتند.:
1- غیر از کتاب مقدس، تعالیم شفاهی دیگری از حضرت عیسی باقی مانده و سینه به سینه نقل شده است.
2- کلیسا معصوم است و هرگاه در موضع فتوا دادن قرار می گیرد، با تأیید روح القدس از خطا در امان می ماند. پروتستانها هر دو امر را بی دلیل می دانند.
ب) استقلال انسان:
بنابر تعلیم پروتستانها (تنها کتاب مقدس حجت است) همه انسانها استقلال می یابند و نیازی به گرفتن آموزه های خود از فرد یا نهادی دیگر، یا عمل بر طبق گفته آنان ندارند. از دیدگاه آنان همه انسانها می توانند به طور مستقیم با خدا ارتباط برقرار و فیض الهی را دریافت کنند. لازمه این سخن آن است که هر انسانی می تواند و باید به کتاب مقدس مراجعه و مطابق برداشت خود عمل کند. اگر چنین اصلی پذیرفته شود، برداشتها و قرائتها از دین بسیار متنوع می شود. ظهور گروهها و گرایش های بی شمار پروتستانی از همین اندیشه ناشی شده است. بر اساس این آموزه پروتستانی، اطاعت متعبدانه بی معنا و بلکه ناپسند است. در مقابل پروتستانها، دو شاخه دیگر بر حجیت کلیسا پافشاری می کنند و کلیسا را بیان کننده و مفسر کتاب می دانند. از این رو معتقدند انسانها استقلال کامل ندارند و در امور دینی باید از نهادی پیروی کنند.
ج) رد برخی از شعائر مرسوم:
از آنجا که مصلحان پروتستان تنها کتاب مقدس را حجت می دانستند، بنابراین همه آداب و رسوم، از جمله شعائر هفت گانه ای که در سنت دو شاخه دیگر مرسوم بود، باید با کتاب مقدس سنجیده می شد. در این مورد لوتر با دو مصلح دیگر اختلاف داشت. او شعائری را که مغایر کتاب نبود، معتبر می شمرد، در حالی که آن دو، شعائری را معتبر می دانستند که در کتاب آمده باشد. بنابراین در تعداد شعائر بین کلیساهای پروتستان و دو کلیسای دیگر اختلاف وجوددارد. همین طور بین کلیساهای پروتستان هم اتحاد وجود ندارد. به هر حال در این مورد شاخه پروتستان مطابق اصل خود (حجیت انحصاری کتاب مقدس) عمل کرده است.
پلاگیوس قبول نداشت که سرشت انسان به گونه ای با گناه آدم آلوده شده است که اگر فیض الهی شامل حال او نشود، قادر به نجات خود نیست. او می گفت فیض الهی به انسان کمک می کند، اما انسان نیز می تواند اقدام کند و خود را نجات دهد. آگوستین در مقابل او قرار داشت و با استناد به سخنان پولس چنین تعلیم می داد که سرشت انسان با گناه آدم آلوده شده است، به گونه ای که تنها فیض الهی می تواند او را نجات دهد. پلاگیوس تعالیم آگوستین را اعتقاداتی جبر گرایانه می دانست که مسئولیت را از انسان سلب می کند می گفت مطابق تعالیم پلاگیوس، مسیح یک منجی نیست، بلکه یک معلم نمونه است. شوراهای کلیسایی در رویارویی با این نزاع، پلاگیوس را محکوم کردند اما تعالیم آگوستین را به طور کامل نپذیرفته اند. موضع مصلحانه پروتستان درباره آموزه های مربوط با انسان و نجات با موضع آنان در رابطه با دو محور دیگر متفاوت بود آنان آموزه «حجیت کلیسا» را که یکی از اصول اساسی بود، به طور کامل رد کردند و آموزه مسیح شناسی را کاملا مپذیرفتند؛ اما در رابطه با «انسان و نجات» در بخشهایی تعالیم آگوستین را پذیرفتند و نظریات جدیدی را نیز ابداع کردند، یا بهتر است بگوییم از کتاب عهد جدید استخراج کردند.
محور اندیشه های مصلحان در زمینه انسان و نجات
بنابراین اندیشه های مصلحان در زمینه «انسان و نجات» را باید در دو محور زیر مطرح کرد:
بحث هایی از قبیل سرشت انسان، گناه اولیه، فیض الهی و اختیار انسان
بحثهای از قبیل سرشت انسان، گناه اولیه و... از مباحثی بود که در سده های نخست و در نزاع آگوستین و پلاگیوس مطرح شدند. در مقابل شوراهای کلیسایی اندیشه های پلاگیوسی و نیمه پلاگیوسی را رد کرد؛ اما اندیشه های آگوستین را هم به طور کامل پذیرا نشد. کلیسای مسیحی در طول قرون وسطی، در واقع نیمه پلاگیوسی بود. بنابراین اندیشه های آگوستین در این زمینه هیچ گاه به طور کامل پذیرفته نشده بود. مصلحان پروتستان، با رد اندیشه های نیمه پلاگیوسی رایج، اندیشه های آگوستین را به طور کامل پذیرفتند. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا مصلحان، مصوبات شوراهای کلیسایی را در مسئله «مسیح شناسی» پذیرفتند، اما در مسئله «انسان و نجات» به آن تن در ندادند و چه تفاوتی بین این دو زمینه وجود داشت؟
الوهیت مسیح در نوشته ها و تعالیم پولس
بحث از الوهیت مسیح در قرن اول و با نوشته ها و تعالیم پولس آغاز شد. در همان زمان اندیشه های او غلبه نسبی یافت و با گذر ایام این غلبه شدت یافت، تا اینکه در پایان سده های نخست به شکل نهایی خود رسید. در این زمان الوهیت کامل مسیح (که اندیشه پولس بود) پذیرفته شد. در شرق امپراطوری هم که نزاع بر سر مسیح شناسی بود، اندیشه های آتاناسیوس (که او نیز پولسی بود) پذیرفته شد و اندیشه های آریوس، و هر اندیشه دیگری که با اندیشه های پولس توافق نداشت، محکوم شد؛ اما در نزاعهای غرب وضع به گونه دیگری بود. اندیشه های پلاگیوس، که با نظام الهیاتی پولس سازگار نبود، محکوم شد؛ اما اندیشه های فرد مقابل، آگوستین نیز به طور کامل پذیرفته نشد.
آیا اندیشه های آگوستین با تعالیم پولس انطباق کامل نداشت؟ نوشته های پولس چیز دیگری را نشان می دهد. «اما وقتی خدا، که مرا قبل از تولد برگزیده و به وسیله فیض خود مرا دعوت کرده بود، صلاح دانست که پسر خود را در من ظاهر سازد تا بشارت او را به ملل غیر یهود برسانم.» (رساله پولس به غلاطیان، 1:15-16) زیرا کیست که تو را برتر ساخته است؟ جز آنچه که از دیگران گرفته ای چه داری؟پس اگر از کسی دیگر گرفتی چرا طوری به خود فخر می کنی که گویا از خود داشته ای؟
پس چه بگوییم؟ بگوییم که خدا بی انصاف است؟ هرگز، زیرا خدا به موسی می فرماید: «به هر که بخواهم رحم خواهم کرد و به هر که بخواهم دلسوزی نمایم، دلسوزی خواهم نمود» بنابراین به خواسته ها و کوشش های انسان بستگی ندارد بلکه بسته به خدایی است که رحمت می نماید. کلام خدا به فرعون می فرماید: «به همین منظور تو را برانگیختم تا به وسیله تو قدرت خود را نشان دهم و اسم من در سراسر جهان انتشار یابد.» بنابراین به هر که بخواهد، رحمت می نماید و هر که را بخواهد، سرسخت می سازد. یکی از شما به من خواهد گفت: «پس دیگر چرا خدا از ما ایراد می گیرد؟ زیرا کیست که بتواند با اراده او مقاومت کند؟»
ای آدم، تو کیستی که به خدا جواب می دهی؟ آیا کوزه از کوزه گر می پرسد: «چرا مرا به این شکل ساختی؟» مگر کوزه گر حق ندارد که از یک مشت گل، یک ظرف برای مصرف عالی و ظرف دیگر برای مصرف معمولی بسازد؟ اما اکنون نیکی مطلق خدا که تورات و انبیاء بر آن شهادت داده اند به ظهور رسیده است. خدا بدون در نظر گرفتن شریعت و فقط از راه ایمان به عیسی مسیح همه ایمان داران را نیک می شارد، زیرا هیچ تفاوتی نیست، همه گناه کرده اند و از جلال خدا محرومند اما با فیض خدا همه به وساطت عیسی مسیح که آنان را آزاد می سازد، به طور رایگان، نیک محسوب می شوند. زیرا خدا مسیح را به عنوان وسیله ای برای آمرزش گناهان (که با ایمان به خون او به دست می آید) در مقابل چشم همه قرار داده و با این کار، خدا عدالت خود را ثابت نمود، زیرا در گذشته به سبب بردباری خودگناهان آدمیان را نادیده گرفت تا در این زمان، عدالت خدا کاملا به ثبوت برسد، یعنی ثابت شود که خدا عادل است و کسی را که به عیسی ایمان می آورد نیک می شمارد. پس بالیدن چه جا دارد؟ جائی برای آن نیست به چه دلیل؟ آیا به دلیل انجام دادن شریعت؟
خیر، بلکه چون ایمان می آوریم. زیرا ما به یقین می دانیم که به وسیله ایمان بدون اجرای شریعت می توانیم کاملا نیک محسوب شویم. گناه به وسیله یک انسان به جهان وارد شد و این گناه مرگز را به همراه آورد. در نتیجه، چون همه گناه کردند مرگ همه را در بر گرفت.... مرگ بر انسان هایی که از زمان موسی زندگی می کردند، حاکم بود. حتی بر آنانی که مانند «آدم» از فرمان خدا سرپیچی نکرده بودند. آدم نمونه آن کسی است که قرار بود بیاید. اما این دو مثل هم نیستند، زیرا بخشش الهی با گناهی که به وسیله آدم به جهان وارد شد قابل مقایسه نیست. درست است که بسیاری به خاطر گناه یک نفر مردند، اما چقدر بیشتر فیض خدا و بخششی که از فیض آدم ثانی یعنی عیسی مسیح ناشی شده به فراوانی در دسترس بسیاری گذاشته شده است. همچنین نمی توان آن عطیه خدا را با نتایج گناه یک نفر یعنی «آدم» مقایسه کرد، زیرا در نتیجه آن نافرمانی، انسان محکوم شناخته شد، حال آنکه بخشش خدا پس از آن همه خطایا موجب تبرئه انسان گردید. به سبب نافرمانی آن یک نفر و به خاطر او مرگ بر سرنوشت بشر حاکم شد، اما چقدر نتیجه آنچه آن انسان دیگر یعنی عیسی مسیح انجام داد بزرگ تر است! همه کسانی که فیض فراوان خدا و عطیه رایگان نیکی مطلق او را دریافت دارند به وسیله مسیح در زندگانی حکومت خواهند نمود. پس همانطور که یک گناه موجب محکومیت همه آدمیان شد، یک عمل کاملا نیک نیز باعث تبرئه و حیات همه می باشد. و چنان که بسیاری در نتیجه سرپیچی یک نفر، گناهکار گشتند، به همان طریق بسیاری هم در نتیجه فرمانبری یک نفر، کاملا نیک محسوب خواهند شد. (رساله پولس به رومیان، 5:12-18)
فقرات فوق، که مشابه آنها در نوشته ها پولس بسیار زیاد است، به خوبی نشان می دهند که اندیشه های آگوستین با تعالیم پولس هماهنگ تر است. اینکه با گناه آدم همه انسانها، حتی آنانی که گناه نکرده اند، گناهنکار شمرده می شوند و بنابراین سرشت آنان گناه آلوده شده، یا اینکه انسانها تنها با فیض ازلی نجات می یابند؛ نه فعالیتهای خود، و این فیض تنها از طریق یک منحی، یعنی عیسی مسیح که به صلیب رفت تا گناه آدم را فدیه دهد، عطا می شود، در تعالیم پولس نقش محوری دارد. و آگوستین هم بر همین امور تأکید می کرد. پس باید نتیجه گرفت که تعالیم پولس در این بخش (مسائلی از قبیل گناه نخستین و فیض الهی) بر خلاف مسائل مربوط به مسیح شناسی، غلبه کامل نیافته بود. بنابراین مصلحان پروتستان فرآیندی (سلطه تدریجی و اندیشه های پولس) را که در سده های نخست در جریان بود و در طی قرون وسطی متوقف شده بود، ادامه دادند.
در مسئله انسان و نجات، یک بعد در سده های نخست مورد بحث کمتری قرار گرفت و آن این بود که آیا انسان تنها با ایمان نجات می یابد، یا ایمان باید همراه عمل باشد. کلیسای کاتولیک برای اعمال، به خصوص شعائر، جایگاه ویژه ای باز کرده بود و آن را برای نجات ضروری می شمرد. مصلحان پروتستان بر این تأکید می کردند که نجات تنها به وسیله ایمان حاصل می شود و اعمال نیک تأثیری در نجات انسان ندارند.
این بحث از نوآوریهای مصلحان پروتستان بود، چون هر چند آنان در این زمینه اندیشه های خود را به کتاب مقدس مستند می کردند، آن اندیشه ها در تاریخ الهیات مورد بحث جدی قرار نگرفته بود. لذا به نظر می رسد.
هماهنگی اندیشه مصلحان پروتستان با تعالیم پولس در آموزه نجات به وسیله ایمان
در اینجا نیز اندیشه مصلحان پروتستان هماهنگ با تعالیم پولس باشد:
عدالت خدا مکشوف می شود از ایمان تا ایمان چنان که مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود. فقط این را می خواهم از شما بفهمم که روح را از اعمال شریعت یافته اید یا از خبر ایمان. آیا این قدر بی فهم هستید که به روح شروع کرده الان به جسم کامل می شوید.... پس آنکه روح را به شما عطا می کند و قوات در میان شما به ظهور می آورد آیا از اعمال شریعت یا از خبر ایمان می کند. چنانکه ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او عدالت محسوب شد. پس آگاهید که اهل ایمان فرزندان ابراهیم هستند... اما واضح است که هیچ کس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی شود زیرا که عادل به ایمان زیست خواهد نمود. پس چونکه به ایمان عادل شمرده شدیم نزد خدا سلامتی داریم به وساطت خداوند ما عیسی مسیح (رومیان، 5: 1) هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود بلکه به ایمان به عیسی مسیح (غلاطیان، 2: 16) چونکه به دل ایمان آورده می شود برای عدالت و به زبان اعتراف می شود به جهت نجات (رومیان، 10: 10) زیرا یقین می دانیم که انسان بدون اعمال شریعت محض ایمان عادل شمرده می شود. (رومیان، 4: 28) فقرات بسیار زیادی از نوشته های پولس با صراحت نشان می دهد انسان تنها با ایمان نجات می یابد و عمل در نجات انسان نقشی ندارد.