چون آدمى پیرو حق باشد، خدا ضامن عمل اوست، اما اگر از مستکبرى که بهتان و دروغ به خدا مى بندد پیروى کند، چه کسى در روز قیامت، آن گاه که مستکبر و مستضعف هر دو در یک صف در برابر خدا مى ایستند، عمل او را ضمانت خواهد کرد؟ خداوند در بخشی از قرآن، تخاصم و بگومگوى کفار را در روز قیامت نقل مى کند: نخست مى گوید: در روز قیامت همه به جباران و ظالمان و کافران اعم از تابع و متبوع، پیرو و پیشوا در پیشگاه خداوند ظاهر مى شوند؛ «و برزوا لله جمیعا؛ و همگى در برابر خدا ظاهر مى شوند.» (ابراهیم/ 21)
"برزوا" در اصل از ماده "بروز" به معنى ظاهر شدن و از پرده بیرون آمدن است، و به معنى بیرون آمدن از صف و مقابل حریف ایستادن در میدان جنگ و به اصطلاح مبارزه کردن نیز آمده است. و ظهور، مطلق ظاهر شدن در مقابل بطون باشد. و ظاهر شدن مردم در روز قیامت به نحو مخصوصى باشد که از قبور خارج گشته، و به حالت خالص و بدون قیود و توجه به چیز دیگر، در پیشگاه عظمت پروردگار متعال ظاهر گردند. و با کلمه "لله" اشاره مى شود که این ظهور در مقابل و در پیشگاه پروردگار متعال باشد، و همه در این پیشگاه عظمت ظاهر گشته و براى به دست آوردن نتیجه اعمال منتظر شوند. و البته محاسبات در آن روز به طور خودکار عمل شده، و نتیجه اعمال، هر کسى در چهره خود ظاهر و روشن گردد، و احتیاجى به محاسبه جدید و رسیدگى تازه اى نباشد. و چون دفاتر دوبل تجارتخانه ها، در هر زمان و حالتى نتیجه بستانکارى و بدهکارى روشن و مضبوط باشد.
در این هنگام ضعفا یعنى پیروان نادانى که با تقلید کورکورانه، خود را به وادى ضلالت افکندند به مستکبرانى که عامل گمراهى آنها بودند مى گویند: «فقال الضعفاء للذین استکبروا إنا کنا لکم تبعا فهل أنتم مغنون عنا من عذاب الله من شی ء؛ ما پیرو شما بودیم آیا ممکن است اکنون که به خاطر رهبرى شما به این همه عذاب و بلا گرفتار شده ایم، شما هم سهمى از عذابهاى ما را بپذیرید تا از ما تخفیف داده شود؟» (ابراهیم/ 21) مقصود از "ضعفاء" آنهایى هستند که از بزرگان کفار تقلید و اطاعت مى کنند، و مقصود از "مستکبرین" همان اولیاء و بزرگان کفرند، که دسته اول، آنها را پیروى مى کردند، و قدرت ظاهرى، وادارشان کرد، از ایمان به خدا و آیاتش استنکاف ورزند. و معناى آیه این است که ضعفاء که کارشان تقلید بود، به مستکبرین خود مى گویند: ما در دنیا پیرو و مطیع شما بودیم بدون این که از شما مطالبه دلیل بکنیم، هرچه مى گفتید، مى کردیم، حالا آیا امروز مى توانید فایده اى به حال ما داشته باشید، و مقدارى از این عذاب خداى را از ما دفع نمایید؟!
اما آنها بلافاصله مى گویند «قالوا لو هدانا الله لهدیناکم؛ اگر خدا ما را به سوى نجات از این کیفر و عذاب هدایت مى کرد ما هم شما را راهنمایى مى کردیم.» (ابراهیم/ 21) از ظاهر سیاق بر مى آید که مراد از "هدایت" در اینجا هدایت به چگونگى رها شدن از عذاب است هرچند که ممکن است بگوییم به همان معناى اصلیش، یعنى راهیابى به دین حق در دنیا باشد، چون نتیجه هر دو یکى است و بین دنیا و آخرت تطابق است، یعنى چیزى در آخرت، بروز نموده و کشف مى شود که در دنیا پنهان بوده است، هم چنان که خداى تعالى از اهل بهشت حکایت مى فرماید که مى گویند: «الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله لقد جاءت رسل ربنا بالحق؛ ستايش خدايى را كه ما را بدين [راه] هدايت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمى كرد ما خود هدايت نمى يافتيم در حقيقت فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند.» (اعراف/ 43) به طورى که ملاحظه مى کنید هدایت به دین حق را در دنیا با هدایت به سعادت اخروى در آخرت مخلوط کرده و آنها را تقریبا یکى دانسته اند.
راه نجاتی برای ما نیست
ولى افسوس که کار از این حرفها گذشته است، چه بیتابى و جزع کنیم و چه صبر و شکیبایى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد. «سواء علینا أ جزعنا أم صبرنا ما لنا من محیص؛ چه بىتابى كنيم چه صبر نماييم براى ما يكسان است ما را راه گريزى نيست.» (ابراهیم/ 21) "محیص" از ماده "محص" به معنى رهایى از عیب و یا ناراحتى است. کلمه "سواء" در جمله مورد بحث، خبر براى مبتداى محذوف است، و جمله استفهامى "أ جزعنا... "، آن محذوف را بیان مى کند، و جمله "ما لنا من محیص" بیان دیگرى براى مبتداى حذف شده است و تقدیر کلام این است که هر دو امر، یعنى جزع و صبر براى ما یکسان است، و ما جایى که از عذاب حتمى به آنجا فرار کنیم نداریم.
منظور این است که ما در نتیجه سوء اعمال و خلافکارى و انحراف از حق به جایى رسیده ایم که توبه و توجه و جزع و زارى و یا صبر و سکوت نفعى براى ما نداده و اثرى در حالات ما نخواهد داشت. و ممکن است این کلمه از ماده حیص باشد که به معنى عدول و فرار کردن و خلاص شدن باشد. و به هر صورت نظر به ابتلاء شدید است که راهى براى خلاصى و فرار و رهایى از آن نیست. آرى ثواب و عقاب و آثار اعمال حسنه یا سیئه به خود نفس و روح انسان ملحق شده و مى رسد، و در این صورت قابل انفکاک و جدا شدن نباشد، و هرگز از نفس انسان فاصله پیدا نکرده و جدا نخواهد شد.
توضیح اینکه آثار اعمال از خوب و بد بروح انسان ملحق شده، و اثر و خصوصیت معنوى (نور یا ظلمت) در آن باقى مى گذارد، و چون اجر و پاداش مادى نیست که قابل جدا شدن و یا فاصله پیدا کردن باشد، و جزح و صبر فائده اى نخواهد داشت. آرى تنها پیدایش ارتباط با خداوند متعال و توجه مخصوص او باشد که حالت مخصوص نفسانى انسان را متحول ساخته، و تاریکى و ظلمت را به نور تبدیل کند. و روى این نظر است که گفته مى شود که "لو هدانا الله لهدیناکم" و حقیقت هدایت عبارت است از پیدا شدن ارتباط و حصول مقام قرب و برطرف شدن موانع و حجابهاى باطنى، و در این صورت است که انسان آنچه بخواهد از خداوند متعال درخواست کرده، و به اجابت مى رسد. و برگشت معناى شفاعت به همین حقیقت باشد. وگرنه هنگامی که کسى خودش دست خالى است: چگونه مى تواند دیگرى را هدایت و رهبرى و دستگیرى کند.
چند نکته:
1- نخستین سؤالى که در زمینه این آیه پیش مى آید این است که: «مگر مردم در این جهان در برابر علم خدا ظاهر و آشکار نیستند که در آیه فوق مى فرماید در قیامت همگى در پیشگاه خدا بارز و ظاهر مى شوند؟»
در پاسخ این سؤال بسیارى از مفسران گفته اند منظور این است که افراد بشر در این جهان احساس نمى کنند که آنها و همه اعمالشان در پیشگاه خدا ظاهر و بارز است، ولى این حضور و ظهور را در قیامت همگى احساس خواهند کرد. بعضى نیز گفته اند که: منظور خارج شدن از قبرها و بروز و ظهور در دادگاه عدل الهى براى حساب است. و این هر دو تفسیر خوب است و مانعى ندارد که هر دو در مفهوم آیه جمع باشند.
2- منظور از جمله "لو هدانا الله لهدیناکم" چیست؟
بسیارى از مفسران معتقدند که منظور از هدایت به طریق نجات از مجازات الهى در آن عالم است، زیرا این سخن را "مستکبران" در پاسخ پیروانشان که تقاضاى پذیرش سهمى از عذاب را کرده بودند مى گویند، و تناسب سؤال و جواب ایجاب مى کند که منظور هدایت به طریق رهایى از عذاب است. اتفاقا همین تعبیر (هدایت) در مورد رسیدن به نعمتهاى بهشتى نیز دیده مى شود، آنجا که از زبان بهشتیان مى خوانیم: «و قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله؛ مى گویند شکر خدایى را که ما را به چنین نعمتهایى هدایت کرد و اگر توفیق و هدایت او نبود ما به اینها راه نمی یافتیم.» (اعراف/ 43) این احتمال نیز وجود دارد که "رهبران ضلالت" هنگامى که خود را در برابر تقاضاى پیروانشان مى بینند براى اینکه گناه را از خود دور کنند و همانگونه که رسم همه پرچمداران ضلالت است خرابکارى خود را به گردن دیگران بیندازند، با وقاحت تمام مى گویند ما چه کنیم، اگر خدا ما را به راه راست هدایت مى کرد ما هم شما را هدایت مى کردیم! یعنى ما مجبور بودیم و از خود اراده اى نداشتیم. این همان منطق شیطان است که براى تبرئه خویش رسما نسبت جبر به خداوند عادل داد و گفت: «فبما أغویتنی لأقعدن لهم صراطک المستقیم؛ اکنون که مرا گمراه کردى من در کمین آنها بر سر راه مستقیم تو مى نشینم (و آنها را منحرف مى سازم).» (اعراف/ 16) ولى باید توجه داشت مستکبران چه بخواهند و چه نخواهند بار مسئولیت گناه پیروان خویش را طبق صریح آیات قرآن و روایات بر دوش مى کشند چرا که آنها بنیانگذار انحراف و عامل گمراهى بودند، بى آنکه از مسئولیت و مجازات پیروان چیزى کاسته شود.
3- رساترین بیان در مذمت تقلید کورکورانه: از آیه فوق به خوبى روشن مى شود که: اولا- کسانى که چشم و گوش بسته دنبال این و آن مى افتند و به اصطلاح افسار خود را به دست هر کس مى سپارند افراد ناتوان و بى شخصیتى هستند که قرآن از آنها تعبیر به "ضعفاء" کرده است.
ثانیا- سرنوشت آنها و پیشوایانشان هر دو یکى است، و این بینوایان حتى در سختترین حالات نمى توانند از حمایت این رهبران گمراه بهره گیرند، و حتى ذره اى از مجازاتشان را تخفیف دهند، بلکه شاید با سخریه، به آنها پاسخ مى دهند که بیهوده جزع و فزع نکنید که راه خلاص و نجاتى در کار نیست!
قیامت عالم ملکوت گفتگو فرشتگان مستکبران مستضعف دوزخ باورها در قرآن