در بهشت یاوه گویی، یاوه سرایی و یاوه نویسی نیست؛ چنان که دروغ و گناه نیست؛ در بهشت جوار رحمت و فضل و تقرب به ساحت کبریائى از لغو و دروغ و یا خلاف واقع ذاتا منزه است. محتمل است استفاده شود که در دنیا رسولان مبتلا به مصیبت و امر ناگوارى بودند و با مردم فرومایه معاشرت داشته دعوت آنان مواجه با نسبت هاى ناروا و بهتان توأم بوده و سیرت آن آن است که در جوار رحمت و فضل بدین نعمت نیز تصریح شده است وگرنه مقام رسولان منزه است در دنیا از این قبیل امور تا چه رسد به عالم قدس که درباره آنان اینگونه حوادث ناگوار رخ دهد: «لایسمعون فیها لغوا و لا تأثیما* إلا قیلا سلاما سلاما؛ در آن جا سخنی جز سلام و درود نمی شنوند؛ نه سخن بیهوده می گویند و می شنوند و نه گفتار گناه آلود دارند.» (واقعه/ 25 ـ 26)
علی بن ابراهیم لغو و تأثیم را به فحش، کذب و غنا تفسیر کرده است. "سخن لغو" آن سخنى است که فایده و اثرى بر آن مترتب نشود، و "تاثیم" به معناى آن است که نسبت اثم (گناه) به کسى بدهى. و معناى آیه این است که: در بهشت کسى لغو و تاثیم از دیگرى نمى شنود، و کسى نیست که ایشان را به سخنى مخاطب سازد که فایده اى بر آن مترتب نباشد، و کسى نیست که ایشان را به گناهى نسبت دهد، چون در بهشت گناهى نیست. بعضى از مفسرین کلمه تاثیم را تفسیر کرده اند به دروغ. نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزاء و غیبت، نه کلمات نیش دار، نه تعبیرات گوشخراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبایى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد، و اگر درست فکر کنیم بیشترین ناراحتى ما در زندگى این دنیا نیز از همین سخنان لغو و بیهوده و گناه آلود و زخم زبانها و جراحات اللسان است!
"إلا قیلا سلاما سلاما" این جمله استثنایى است منقطع از لغو و تاثیم، و کلمه "قیل" مانند کلمه "قول" مصدر است، و کلمه "سلاما" بیان کلمه "قیل" است، و تکرار آن صرفا براى تاکید وقوع آن است. و معناى آیه این است که: اهل بهشت لغو و تاثیمى نمى شنوند، مگر سخنى که سلام است و سلام. بعضى از مفسرین گفته اند: ممکن است کلمه "سلاما" مصدر به معناى وصف باشد، یعنى صفت قیلا باشد، که در این صورت معنایش چنین مى شود: "مگر سخنى که این صفت دارد سالم است."
آیا این سلام از ناحیه خداوند است؟ یا از ناحیه فرشتگان؟ یا خود بهشتیان نسبت به یکدیگر؟ و یا همه اینها؟ از همه مناسبتر تفسیر اخیر است چنان که در آیات دیگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتیان بر یکدیگر اشاره شده است. آرى آنها جز سلام چیزى نمى شنوند، سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پر شور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است. محیط آنها آکنده از سلام و سلامت است، و همین معنى بر تمام وجود آنها حکومت مى کند، هر چه مى گویند بر همین محور دور مى زند و نتیجه تمام گفتگوها و بحثهاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مى شود، اصولا بهشت "دارالسلام" و خانه سلامت و أمن و امان است. چنان که در آیه 127 انعام مى خوانیم «لهم دارالسلام عند ربهم؛ براى آنان، نزد پروردگارشان سراى عافيت است.»
این آیات از پاک بودن محیط بهشت از سخنان زشت و این که مردمان در آنجا یکدیگر را به لقبهاى زشت نمى خوانند، و به یکدیگر تهمت و افترا نمى زنند و براى سخن چینى به این سو و آن سو روانه نمى شوند یاد مى کند، و دیگر این که همچون بعضى از مؤمنان که چون در دنیا به یکدیگر مى رسیدند مى گفتند: تو گناه کردى، به فلان کار پرداختى، فلان کار را ترک کردى، در بهشت از این گونه سخنان شنیده نمى شود. چند روزى را در دنیا زخم زبان را با شکیبایى تحمل کردند، و در برابر تبلیغات زشت بوقهاى شیاطین گرفتار شکست نشدند، و در نتیجه به آرامشى پردامنه در یک زندگى گوارا دست یافتند.
چون درباره سببهاى بدبختى در دنیا بیندیشیم، خواهیم دید که آنچه در میان آنها از همه بیشتر جانکاه و دردآور است، زهر و زخم زبانهاى هرزه است که اثرى از آنها در بهشت دیده نمى شود. براى چه؟ براى آن که چنین زبانها سخنگوى قلبهاى آکنده از حسد و کینه و عقده است، و بهشت از همه اینها پاک و پاکیزه است، و خدا از دلهاى ساکنان آن کینه و طمع و حرص را همچون دردها بیرون رانده و نعمتهاى فراوان خود را بر آنان ارزانى داشته و عوامل بیهوده گویى و دم از گناه زدن را از میان برده است. خطهایى که مردم دنیا را در میان گرفته و سبب مبارزه ها و دشمنیها و ترس و اضطراب و دورویى مى شود، در بهشت وجود ندارد، و هر چه در آن است مایه آرامش و آسایش خاطر و اطمینان و ایمنى است، و این نعمتهاى ظاهرى ناگزیر در قلبها انعکاس پیدا مى کند و بر زبانها با گفتن سلام و شنیدن سلامى در پاسخ آن. آرى، اهل بهشت در دنیا جامعه سلام و آرامش و دوستى و همکارى را براى خود ساختند، و بر هیچ کس به سبب نعمتى که در دسترس او بود حسد نبردند، و براى هیچ مصلحتى کینه دیگرى را در دل نگاه نداشتند، و زبانهاى خویش را با فحش و دشنام آلوده و پلید نکردند، و خدا همه اینها را به صورت کامل و وافى در بهشت به ایشان بخشید. از خدا مى خواهیم که توفیق طاعتش را در دنیا به ما عنایت فرماید، و نعیم فردوسش را در آخرت.
نعمتهاى زندگى بدون امنیت و آرامش صورت کمال پیدا نمى کند، و بهشت دارالسلام است و هیچ تجاوز و ستم و بیمارى و بیم تمام و نابود شدن نعمت و... در آن وجود ندارد، و حتى زخم زبان که مایه ترس و اضطراب و دردى در نفس شود، در آن شنیده نمى شود، با یکدیگر علم و محبت و یادهاى خوش گذشته را مبادله مى کنند و به سپاسگزارى نعمتهاى پروردگار مى پردازند. و در آن صورت که جانهاى پاک دارند و خوشیها براى ایشان فراوان در دسترس است، دیگر چگونه میل آن مى کنند که به لغو از غیبت و تهمت و فحش بپردازند؟ و چرا دروغ بگویند که جز نشانه اى از خبث و پلیدى یا ترس و آزمندى نیست، در صورتى که اهل بهشت از این همه منزه اند؟ «لایسمعون فیها لغوا و لا کذابا؛ در آن جا نه سخن لغو و بیهوده ای می شنوند و نه دروغی.» (نباء/ 35) بهشتیان در بهشت موعود خود از جامهایى پر و لبریز و پیاپى از شراب طهور! مى نوشند اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى زداید، و انسان را تا سر حد یک حیوان تنزل مى دهد، بلکه شرابى که عقل آور، و نشاط آفرین و جان پرور و روح افزا است. شراب دنیا عقل را مى زداید، و هوش را از سر مى برد، و انسان را به بیهوده گویى و سخنان ناموزون وامى دارد، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مى بخشد.
در اینکه مرجع ضمیر "فیها" چیست؟ دو احتمال داده اند: نخست اینکه به "بهشت" باز مى گردد، و دیگر اینکه به "کاس" (جام). بنابر تفسیر اول مفهوم آیه چنین خواهد بود که در بهشت سخن لغو و دروغى نمى شنوند مانند آنچه در آیه 10 و 11 سوره ی غاشیه آمده است «فی جنة عالیة* لا تسمع فیها لاغیة؛ آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى که در آن سخن لغو و بیهوده نخواهى شنید.» و بنابر تفسیر دوم مفهوم آیه این است که از نوشیدن آن جام شراب لغو و بیهوده و دروغى حاصل نمى شود، مانند آنچه در آیه 23 طور آمده است: «یتنازعون فیها کأسا لا لغو فیها و لا تأثیم؛ آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را از یکدیگر مى گیرند که نه بیهوده گویى در آن است و نه گناه.»
به هر حال یکى از مواهب بزرگ معنوى بهشتیان این است که در آنجا اثرى از دروغپردازی ها، بیهوده گوئیها، تهمتها و افتراها، تکذیب حق، و توجیه باطل، و گفتگوهاى ناهنجارى که قلب پرهیزکاران را در این دنیا آزار مى دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زیباست آن محیطى که اثرى از این سخنان ناموزون و رنج آور در آن وجود ندارد، و طبق آیه 62 مریم «لا یسمعون فیها لغوا إلا سلاما؛ جز سلام و تحیت و سخنان مسالمت آمیز در آنجا چیزى نمى شنوند.» گویا در آن مقام برین چنان جهت درک و نظر و چشم انداز آنان از مراتب زیرین بر می گردد که به درک و مشاهده جمال و جلال مطلق سرخوشند، و آنچه آهنگ تسبیح و تحمید و تسلیم است مى شنوند: «دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام، و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین؛ گفتگو، ادعاى آنان در آن بهشت: بار خدایا! پاک و منزهى تو. و درودشان در آن: سلام است! و آخرین گفتگوشان همین است که: سپاس آن خداى را است که پروردگار عالمیان است.» (یونس/ 10) در این مقام والا که برترین جایگاه متقین است، و در اثر «کأس دهاق» یا بعد از آن، به آن می رسند، درک و شعورشان چنان بالا می رود و افزایش می یابد و چنان مقهور مشاهده اصول جمال، و خیر مطلق می شوند که از توجه به اشباح و اظلال و لذات ناشى از آنها، یکسره منصرف می گردند، با چنین مشاهده و درک و شعور برتر است که غیر حقیقى و ناپایدارى نمودها و خواست هاى پست تر آشکار می شود، زیرا در مراتب وجود، موجودات پست جز اظلال و نمودارى از حقائق وجودى برتر نیستند، از این جهت درک و لذت، از این نمودها و خبر از آنها، نیز غیر واقعى (لغو و کذب) است و در مرتبه درک آنها، درک کننده و درک شونده هر دو در مراتب پست «دنیا» تنزل یافته اند، درک کننده محکوم و مجذوب حواس ظاهر و وهم و تخیلات است، و درک شونده اشباحیست که حقائق آن در زیر پرده هاى متغیر و نمودهاى طبیعت و ماده، پنهان گشته، در این اختلاط حق و باطل، و نور و ظلمت، اشباح حقائق و حقائق اشباح می نماید، و همین گونه درکها است که منشأ لذات و افتخارات و امتیازات می شود، و این گونه امتیازات در لذات و خوشى هاى پست منشأ یاوه سرایى (لغو) و دروغ پردازى می گردد چون لذات و خوشیها و امتیاز به آنها در حد مقدار درک، و کیفیت و کمیت آن است، سرخوشى و سرگرمى مردم دنیا به تصورات و تخیلات لذت انگیز و مظاهر آن مانند مال و مقامات، برخوردارى هر چه بیشتر از اینگونه لذات است، و اظهار اینگونه تخیلات و لغوگویى و تکذیب یکدیگر براى خیال اندیشان لذت و امتیاز است و براى کسانى که چشم عقلشان بازگشته رنج است.
این حقیقت را افلاطون حکیم از زبان استادش به صورت غارنشینانى تصویر نموده: مردمى که از آغاز زندگى و از آن گاه که چشم گشوده اند، در عمق غارى روى به آخر آن، با غلهایى بسته شده اند، چنان که جز جهت مقابل را نمی توانند بنگرند، در بیرون غار و پشت سر آنها «سکو» دیوار کوتاهى است و اشخاصى که مجسمه هایى از انسان و حیوان با خود حمل می کنند از کنار آن دیوار در حال رفت و آمد و گفتگو هستند، در پشت سر این اشخاص شعله آتشى افروخته است، در این تصویر، زندانیان مغلول جز سایه اشخاص و صداى آنان که در این غار منعکس می شود، چیزى نمى بینند و نمى شنوند، (این تصویر سقراط گویا بیان و تفسیرى از آیه 8 و 9 سوره یس است: «إنا جعلنا فی أعناقهم أغلالا فهی إلى الأذقان فهم مقمحون* و جعلنا من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لا یبصرون؛ ما در گردنهاى آنان، تا چانه هايشان، غُلهايى نهادهايم، به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشتهاند. و [ما] فراروى آنها سدى و پشت سرشان سدى نهاده و پردهاى بر [چشمان] آنان فرو گسترده ايم، در نتيجه نمىتوانند ببينند.») و به مقیاس فرومایگى و پستى درک و شعور است که یاوه سرایى و ادعاى فهم درست و نسبت دروغ و نفهمى به دیگران رائج می گردد، و هر چه عالم (به فتح و کسر لام) برتر آید اختلاف در درک و دید کمتر، و محیط جلوه حقائق و درک و لذت از آن بیشتر می گردد، تا آنجا که "لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا"
از آنجائی که بهشت جای صلح، صفا و صمیمیت است و ساختار آن همه از شرف، شرافت، برتری و بزرگواری و محبت است، و چون این بهشت، از قدرت معنوى و اراده بهشتیان عالی مقام و مقربین، به اذن حکیمانه خداوند، ناشى و انشاء می شود، و هیچ تصور و اراده و سخن بیهوده در آن نیست، هر چه اراده و تصور و گفته شود، جدى و بر طبق مشیت ازلى و داراى هوده است که خود صورت می گیرد و تحقق مى یابد. اینها ماده و منشئهاى اصلى بهشت است. «لاتسمع فیها لاغیة؛ سخن بيهودهاى در آنجا نشنوند.» (غاشیه/ 11) آیه، وضع و طینت عمومى بهشت برین «عالیه» را می نمایاند؛ در آن جا لغو و یاوه ای نخواهی شنید؛ زیرا «و هدوا إلی الطیب من القول و هدوا إلی صراط الحمید؛ و به گفتار پاك هدايت مىشوند و به سوى راه [خداى] ستوده هدايت مىگردند.» (حج/ 24)
نه سخنى که حاکى از نفاق باشد، یا عداوت و جنگ و جدال، و یا کینه توزى و حسد، نه سخنان دروغ، نه تهمت و افترا، نه غیبت و ایذاء، و نه حتى لغو و بى فایده. و چه آرام بخش است محیطى که از همه این سخنان پاک باشد، و اگر درست بیندیشیم قسمت عمده ناراحتیهاى زندگى دنیا از شنیدن اینگونه سخنان است که آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را شعله ور مى سازد. و چون نفس به خرسندى و تن به میوه ها و سایه هاى درختان خرم و پایگاه بلند اطمینان و آرامش پیدا کند، به امن و امانى نیاز دارد که آنان در این جا به بهترین صورت مى یابند، نه تعدى وجود دارد و نه ستمگرى و نه فریبکارى و نه مکارى، و بلکه نه کلمات نادرستى که به مقدسات ایشان بى احترامى کند (همچون کلمات شرکى که در دنیا آزارشان مى داد) یا به خودشان اسائه ادب باشد (همچون فحش و لعن و غیبت و تهمت و مانندهاى آنها) و نه حتى کلمات بیهوده (که ناچیزان اوقات خود را بى فایده با آنها تلف مى کنند)، هرگز. آنان در صلح و صفایى شامل و فراگیر به سر مى برند. در دنیا چنان بودند که چون بر لغو و بیهوده اى مى گذشتند، بزرگوارانه آن را ترک مى کردند، و به تلفظ کردن کلمه بدى نمى پرداختند، و آزار مردمان را با فرو خوردن خشم و چشم پوشى تحمل مى کردند، و به همین سبب خدا پاداش ایشان را آکنده از صلح و صفا و خرسندى به ایشان بخشید. مؤمنان براى خود و در محیط زندگى خاص خویش، و در حدود امکانات دنیا، صورت کوچکى از بهشت فراهم مى آوردند، و پیش از انتقال پیدا کردن به بهشت جاودانى از نعمت آن برخوردار بودند.
آری آن چه بهشتیان را به این مقام والا می رساند، توحید، اخلاص، ولایت امیرالمؤمنین (ع) و ائمه طاهرین (ع) و راه تشیع راستین، یعنی همان راه حمزه، جعفر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار است.