یکى از تفاوتهاى دنیا و بهشت در آن است که انسان، به هر اندازه از مکنت و قدرت در دنیا دست یافته باشد، به همه هدفها و آرزوهاى خود نمى رسد، بلکه از تحقق بخشیدن به بیشتر آنها محروم مى ماند، بر عکس بهشت که در آن هر چه را که بخواهد، به مجرد خواستن آن در دسترس خود مى یابد، بلکه خدا به فضل خود ساعت به ساعت بر آن مى افزاید. خداوند منان دو بشارت به بهشتى ها مى دهد، مى فرماید: «لهم ما یشاؤن فیها؛ هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست.» و علاوه بر آن نزد ما نعمتهاى دیگرى است که هرگز به فکر آنها نرسیده است تا تمنایش کنند. «و لدینا مزید؛ پيش ما فزونتر [هم] هست.» (ق/ 35)
ممکن است کلمه "فیها" در این آیه متعلق باشد به کلمه "یشاءون" یعنى هر چه را در بهشت مى خواهند در اختیار دارند. و ممکن هم هست متعلق باشد به موصول، و تقدیرش «لهم ما یشاءونه حالکونهم فیها؛ آنچه را بخواهند در اختیار دارند در حالى که در بهشتند.» و اولى با سعه کرامت و احترامى که متقین نزد خداى سبحان دارند مساعدتر است. و حاصل معنایش این است که اهل بهشت در حالى که در بهشتند مالک و صاحب اختیار در هر چیزى هستند که مشیت و اراده شان به آن تعلق بگیرد. و خلاصه هر چه را بخواهند در اختیارشان قرار مى گیرد، بدون هیچ قیدى و استثنایى. پس هر چیزى که ممکن باشد اراده و مشیت انسان به آن تعلق بگیرد، آن را دارند.
و وقتى قرار شد که اهل بهشت آنچه را که ممکن است مشیت و خواست آدمى به آن تعلق گیرد، و آنچه از مقاصد و لذائذ که علم آدمى سراغش را داشته باشد در اختیار داشته باشند، قهرا زیادتر از آن امرى است که عظیم تر از آن است که علم و مشیت انسان آن را درک کند، چون کمالاتى است مافوق آنچه که دست علم بشر بدان مى رسد.
بعضى هم گفته اند: مراد از کلمه "مزید" زیادتر از آن مقدارى است که از جنسى مى خواهند مثلا اگر رزقى بخواهند بیشتر از یکى و بهتر و عجیب تر از آن در اختیارشان قرار مى دهند، هم چنان که از بعضى، روایت شده که گفته اند: ابر، از پیش رویشان مى گذرد، و مى پرسد چه مى خواهید؟ هر چه بخواهند برایشان مى بارد، پس اهل بهشت هر چه را بخواهد برایشان باریده مى شود. ولى این وجه صحیح نیست، زیرا بدون هیچ دلیلى اطلاق کلام را مقید کرده است، چون ظاهر جمله "لهم ما یشاؤن فیها" این است که آنچه را که برایشان ممکن باشد بخواهند مى توانند بخواهند، نه این که آنچه را بخواهند به ایشان داده مى شود، تا در نتیجه معناى زیادتر از آن، زیادى عددى از آن چیزى باشد که مثلا یکى یا دو تا از آن خواسته اند. بلکه معناى زیادتر از آن، زیادترى از هر چیزى است که ممکن باشد مورد خواست آنها قرار گیرد.
به عبارت ساده تر چیزى است که اصلا خود آنها آن را نخواسته اند، چون عقلشان نمى رسیده که چنان چیزى را بخواهند. بعضى هم گفته اند مراد این است که خداوند حسنه آنان را ده برابر مى کند. اشکال این وجه هم همان اشکال وجه قبلى است. به هر جهت تعبیرى از این زنده تر و رساتر و دل انگیزتر تصور نمى شود، نخست مى گوید بهشتیان هر چه بخواهند (با وسعت معنى این جمله) از انواع مواهب بدون استثناء در اختیارشان قرار مى گیرد، از منازل و تخت و فرش و البسه و أطعمه و اشربه و ازواج مطهرات و سرر مرفوعه و اکواب موضوعة: «وجوه یومئذ ناعمة* لسعیها راضیة* فی جنة عالیة* لا تسمع فیها لاغیة* فیها عین جاریة* فیها سرر مرفوعة* و أکواب موضوعة* و نمارق مصفوفة* و زرابی مبثوثة؛ در آن روز، چهرههايى شادابند. از كوشش خود خشنودند. در بهشت برينند. سخن بيهودهاى در آنجا نشنوند. در آن، چشمهاى روان باشد. تختهايى بلند در آنجاست. و قدحهايى نهاده شده. و بالشهايى پهلوى هم [چيده]. و فرشهايى [زربفت] گسترده.» (غاشیه/ 8- 16)
افزون بر این نعمتها و مواهبى است که هرگز به فکر هیچ انسانى نرسیده، و از خاطر هیچکس خطور نکرده، اما خداوند رحمان و رحیم که پرهیزگاران بهشتى را مشمول الطاف خاصش کرده از آن نعمتها نیز بهره مند مى سازد، و به این ترتیب نعمتهاى بهشتى ابعاد فوق العاده گسترده اى را که با هیچ بیانى قابل توصیف نیست پیدا مى کند. ضمنا از این تعبیر استفاده مى شود که موازنه اى میان پاداش الهى و اعمال مؤمنان نیست، بلکه از آن افزون و بسیار برتر و بالاتر است، و در این مرحله همه جا با فضل او روبرو هستیم و در کیفرش با عدل او.
امام صادق (ع) گفت: «خدا را براى بندگانش در هر روز جمعه کرامتى است، پس چون روز جمعه شود، خدا فرشته اى را با دو حله به نزد مؤمن مى فرستد و چون به در بهشت مى رسد فرشته مى گوید: براى من از او اجازه ورود بخواهید، پس به او گفته مى شود: فرستاده پروردگارت نزدیک در در انتظار است، و او به همسرانش مى گوید: کدام یک از اینها را بر من نیکوتر مى بینید؟ (یعنى از ایشان مشورت مى خواهد که کدام لباسش را بپوشد که براى دیدار رسول پروردگارش شایسته تر باشد.) و آنان مى گویند: اى سرور ما خدا بهشت را بهره تو کرده، ما بر تن تو لباسى نیکوتر از این ندیده ایم که خدا براى تو فرستاده است، پس یکى از آن دو را مى پوشد و دیگرى را روى آن بر دوش مى اندازد، و به هر چه مى رسد براى او روشن مى شود، تا به وعده گاه برسد، و چون جمع شوند، پروردگار تبارک و تعالى بر آنان متجلى مى شود، و چون به آن یعنى به رحمتش نظر کنند به سجده مى افتند، پس مى گوید: اى بندگانم! سرهاتان را بلند کنید که امروز روز سجده کردن و عبادت نیست، و رنج از شما برداشته شده است، و آنان مى گویند: پروردگارا! چه چیز برتر از چیزى است که به ما بخشیدى؟ بهشت را به ما عطا کردى، و او مى گوید: براى شما است هفتاد برابر آنچه در اختیار دارید، پس مؤمن در هر هفته به هفتاد برابر آنچه در تصرف دارد دسترس پیدا مى کند، و گفته خدا چنین است: و لدینا مزید.
گاهی هم می فرماید در بهشت نعمت هایی است که هیچ کس از ماهیت آنها خبردار نیست و در هیچ تصوری نمی گنجد؛ مانند: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون؛ هیچ کس نمی داند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام می دانـد برای آنان پنهان شده اسـت.» (سجده/ 17) تعبیر به "هیچکس نمى داند" و نیز تعبیر به "قرة أعین" (آنچه مایه روشنى چشمها است) بیانگر عظمت بی حساب این مواهب و پاداشها است، مخصوصا با توجه به اینکه "نفس" به صورت نکره در سیاق نفى آمده و به معنى عموم است، و همه نفوس را شامل مى گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولیاى پروردگار. تعبیر به "قرة اعین" بدون اضافه به "نفس" اشاره به این است که این نعمتهاى الهى که براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤمنان راستین تعیین شده چنان است که مایه روشنایى چشم همگان مى گردد. "قرة" از ماده ی "قر" (بر وزن حر) به معنى سردى و خنکى است، و از آنجا که معروف است اشک شوق همواره سرد و خنک، و اشک غم و حسرت داغ و سوزان است تعبیر به "قرة اعین" در لغت عرب به معنى چیزى است که مایه خنک شدن چشم انسان مى گردد، یعنى اشک شوق را از دیدگانش جارى مى سازد و این کنایه لطیفى است از نهایت خوشحالى.
در فارسى این تعبیر وجود ندارد. بلکه مى گوئیم: مایه روشنى چشم او شد، ممکن است این تعبیر فارسى امروز از داستان یوسف و یعقوب از قرآن گرفته شده باشد که به گفته قرآن هنگامى که بشارت دهنده نزد یعقوب آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افکند چشمان نابیناى او ناگهان روشن شد! (یوسف/ 96) و این تعبیر نیز کنایه از شدت سرور است. در حدیث مى خوانیم که پیامبر اکرم (ص) مى گوید: «ان الله یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر!؛ خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است.»
در اینجا سؤالى پیش مى آید که مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در "مجمع البیان" آن را مطرح کرده و آن اینکه: چرا این پاداش عظیم مخفى نگاهداشته شده است؟
سپس او سه جواب براى این سؤال ذکر مى کند:
1- امور مهم و بسیار پر ارزش چنان است که با الفاظ و سخن به آسانى حقیقت آن را نمى توان درک کرد، و با این حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاط انگیزتر است و از نظر فصاحت بلیغتر.
2- اصولا چیزى که مایه روشنى چشمها است آن قدر دامنه اش گسترده است که علم و دانش آدمى به تمام خصوصیات آن نمى رسد.
3- چون این پاداش براى نماز شب که مخفى است قرار داده شده است متناسب این است که جزاى عمل نیز بزرگ و مخفى باشد. توجه داشته باشید که در آیه «تتجافى جنوبهم عن المضاجع؛ پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مىخوانند.» (سجده/ 16) اشاره است به مساله نماز شب.
در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «ما من حسنة الا و لها ثواب مبین فى القرآن، الا صلاة اللیل، فان الله عز اسمه لم یبین ثوابها لعظم خطرها، قال: فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ هیچ عمل نیکى نیست مگر اینکه ثواب روشنى در قرآن براى آن بیان شده، مگر نماز شب که خداوند بزرگ ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهمیت آن، لذا فرموده است: هیچکس نمى داند چه ثوابهایى که مایه روشنایى چشمان است براى آنها نهفته شده است.»
ولى از همه اینها گذشته عالم قیامت عالمى است فوق العاده گسترده تر از این جهان، و حتى گسترده تر از زندگى دنیا در برابر زندگى جنین در شکم مادر، و اصولا براى ما محبوسان در چهار دیوار دنیا ابعادش قابل درک نیست، و براى کسى قابل تصور نمى باشد. ما تنها سخنى از آن مى شنویم و شبحى از دور مى بینیم، اما تا درک و دید آن جهانى پیدا نکنیم درک اهمیت آن براى ما ممکن نیست، همانگونه که براى طفل در شکم مادر به فرض که عقل و هوش کامل مى داشت درک نعمتهاى این دنیا غیر ممکن است. همین تعبیر در مورد شهیدان راه خدا آمده است که وقتى شهید روى زمین قرار مى گیرد زمین مى گوید آفرین بر روح پاکیزه اى که از بدن پاکیزه اى پرواز مى کند بشارت باد بر تو "ان لک ما لا عین رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر!"
1 ـ امام صادق (ع) می فرماید: کار نیکی وجود ندارد جز این که پاداش آن در قرآن معین شده است، جز نماز شب. حق تعالی ثوابی برای نماز شب معین نکرده است؛ زیرا قدر و منزلت آن بسیار زیاد است: "فلا تعلم نفس ما أخفی لهم".
2 ـ امام صادق (ع) نیز می فرماید: کسی که مؤمنی را سیر گرداند پاداش اخروی آن را هیچ یک از آفریدگان نمی داند، نه فرشته ی مقرب و نه پیامبر مرسل، مگر پروردگار جهانیان؛ "من أطعم مؤمنا حتی یشبعه لم یدر أحد من خلق الله عزوجل ما له من الأجر فى الاخرة لا ملک مقرب ولا نبى مرسل إلا رب العالمین".
3 ـ عاصم بن حمید به امام صادق (ع) عرض می کند: «قربانت گردم، از پرسیدن مسأله ای شرم می کنم. آیا در بهشت غنا و موسیقی هست؟ فرمود: در بهشت درختی است که به امر خدا باد به شاخه های آن می وزد و آوازی دارد که خلایق آوازی به زیبایی آن نشنیده اند. سپس فرمود: این پاداش کسانی است که از خوف خدا در دنیا شنیدن موسقی (غنا) را ترک گفته اند. گفتم: قربانت گردم زیادتر بفرما. فرمود: حق تعالی بهشتی را به دست قدرت خویش آفریده که هیچ چشمی ندیده و هیچ مخلوقی به آن سرنکشیده و هر بامداد خداوند آن را می گشاید و می فرماید بوی خوش و پاکی و پاکیزه ای را زیاد کن و این است معنای "فلا تعلم نفس ما أخفی".»
بهشت آخرت نعمت های الهی نتیجه اعمال پاداش الهی باورها در قرآن