«ابوعبدالله اسلمی» از اصحاب معروف پیغمبر اکرم (ص).
نامش: عامر، لقبش بریده، ابوسهل، ابوساسان:
از اجداد بزرگش، افصی پسر حارثه، که به «ماءالسماء» معروف و از قبیله «خزاعه» بود. پدرش: حصیب بن عبدالله... اسلم بن افصی! بریده، جریان هجرت پیامبر (ص) از مکه را هنگامی که به سوی مدینه می آمد، شنید، پس با یارانش به استقبال پیغمبر (ص) رفت و در بین راه به منطقه «کراع الغمیم» با آن حضرت روبرو شد. این منطقه محل سکونت قبیله اسلم بود. (افراد این قبیله به شرارت و یغماگری مشهور، محل سکونت آنها مابین مکه و مدینه، در کنار شاهراه تجارتی قرار داشت. اولین گروه و قبیله مسلمین، بعد از هجرت پیغمبر بودند و هیچ کس این مطلب را باور نمی کرد).
اولین فروغ اسلام
رسول خدا (ص) او را به اسلام دعوت کرد و او ایمان آورد و مسلمان شد و از آنجا که رهبر قوم و بسیار بانفوذ و مقتدر بود، هشتاد خانواده همراه او، تحت تأثیر حرفهایش، همگی مسلمان شدند و آن شب در همان نقطه، نماز عشاء را به پیامبر (ص) اقتدا کردند. و آن حضرت بخش هایی از قرآن را (اولین آیات سوره مریم)، به بریده، تعلیم نمود. بریده با همراهانش به خیمه های خود برگشت و مدتی در میان قومش ماند، البته پی در پی به مدینه می آمد و در جستجوی بیشتر آیات قرآن و بهره مندی از رسول خدا بود و می خواست تا به اخلاق، آراسته و مؤدب شود. او بعد از پایان جنگ بدر و احد، به مدینه رفت و آنجا اقامت کرد تا همراه رسول الله (ص) و یاران او باشد. او در بقیه جنگها و غزوات (16 غزوه) در رکاب آن حضرت جنگید.
سال پنجم هجرت، در غزوه مریسیع، به دستور پیغمبر (ص) سرپرستی اسرای جنگی را به عهده گرفت. سال نهم هجرت، برای گرفتن زکات و مالیات از قبایل «اسلم و غفار» مأموریت پیدا کرد. نیز در زمان جنگ «تبوک» پیامبر (ص) او را به قبیله خودش «اسلم» فرستاد تا آنها را برای شرکت در جهاد دعوت کرده و به طرف دشمن حرکت کنند.
از کسانی که در «بیعت رضوان»، با آن حضرت بیعت نمود و در جنگ خیبر حضور داشت. در فتح مکه، یکی از پرچمداران سپاه پیغمبر (ص) بود و دیگر بار پرچمدار سپاه «اسامة بن زید» در جنگ با «رومیان» شد. (نزدیک وفات پیامبر اکرم (ص))
در زمان رسول خدا (ص)، همراه حضرت علی بن ابیطالب (ع)، سفری به یمن داشت. او از شاهدان عینی سخن پیغمبر (ص) در رابطه با لقب «امیر مؤمنان» برای علی (ع) بود (داستان مفصلی است که باید علاقمندان رجوع کنند. ص 257 سیمای کارگزاران) بریده قبل از رحلت حضرت رسول (ص)، سفری به شام رفت و چون به مدینه برگشت، رسول الله (ص) از دنیا رفته بود و مردم با ابوبکر، بیعت کرده بودند. او این بیعت را نادرست خواند و مخالفت کرد. از این رو به مسجد پیغمبر (ص) آمد و دید که خلیفه اول بر منبر پیامبر (ص) و عمر بن خطاب پله ای پایین تر از او نشسته و مردم با ابوبکر بر امر خلافت، بیعت می کنند. بریده گفت: «خدایا ما از خطری که از جانب باطل متوجه حق است به تو پناه می بریم. وقایع دیروز نزدیک در حجة الوداع سال دهم هجرت، و پیمانی که در برابر پیغمبر به ولایت علی (ع) بسته شده بود و تبریک و تهنیت این دو نفر بر علی (ع) کجا؟ و این وضع امروز و آنچه می بیند و می شنود کجا؟ در حالی که مردم، همان مردمند.»
ناگهان بر آنها فریاد کشید و با ابوبکر احتجاج و به عمر بن خطاب، اعتراض شدید نمود، آنها پاسخ دادند: «ای بریده، آیا عقلت را از دست داده ای؟» گفت: «نه به خدا سوگند دیوانه نشده ام. اما سلام و تبریک دیروز شما بر فرمانروایی علی (ع) به مسلمانان کجا رفت؟» ابوبکر گفت: «بعد از هر امری، امر دیگری صورت می گیرد. مسائلی بعدا پیدا شد که تو غایب بودی!»
عمر فریاد زد: «ای بریده، پیامبری و امامت در یک خاندان جمع نمی شود.»
بریده جواب داد: «آیا به فضل خداوند بر مردم، حسادت می کنید. آنجا که می فرماید: البته ما بر آل ابراهیم کتاب و حکمت فرستادیم و به آنها ملک و سلطنتی بزرگ عطا کردیم.» بعد به ابوبکر گفت: «ای ابوبکر آیا فراموش کرده ای؟ یا خود را به فراموشی زده ای؟ آیا تو را فریب داده اند یا هوس های نفسانی تو را فریفته اند و باطل را در نظرت جلوه داده اند؟ به خاطر نداری وقتی که پیامبر خدا به ما دستور داد که به علی بن ابیطالب در حضور او با لقب «امیرالمؤمنین» سلام کنیم و بارها می گفت: علی، امیرالمؤمنین و نابودکننده کجروان است؟!»
مدتی بر مجلس، سکوت حاکم شد و سپس رو به مردم کرد و فریاد زد: «آگاه باشید که بر من تا لحظه مرگ حرام است که در مدینه ساکن باشم.» و از همین رو، با خانواده اش از مدینه بیرون رفت و بین قومش (اسلم) ماند.
و همیشه از یاران و هواداران علی (ع) بود، تا آنجا که «فتال نیشابوری» گفته است:
بریده، در مراسم تدفین همسر علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س)، شرکت داشت لذا نام بریده در روایات مختلف شیعه با وجود تنوع مضامین، همراه با شخصیتهایی چون سلمان، حذیفه، عمروبن حمق است. پس از اینکه شهر «بصره» فتح شد و مسلمانان در آن شهر مستقر شدند، بریده به آنجا کوچ نمود و همانجا ساکن شد و گاهی به شهر مدینه می آمد و از احوال آنجا خبر می گرفت.
زمان خلافت عثمان، برای شرکت در یکی از جنگ ها و فتح خراسان، به مشرق زمین رفت و آنجا به نشر علم و آموزش معارف دین، نیز پرداخت و در مرکز ولایت تازه فتح شده خراسان، ماند. در ستایش هایی که در احادیث نبوی از او صورت گرفته، او به عنوان «هدایتگر مشرق»، گاهی هم در کنار «حکم بن عمرو»، شناخته شده است. هرچند که بعضی از مورخین گفته اند: وی در زمان حکومت علی بن ابیطالب (ع)، دوباره به مدینه برگشت و با آن حضرت به عراق (کوفه) رفت و در اخبار مربوط به جنگ «صفین»، نام او در ردیف امضا کنندگان عهدنامه تحکیم، آمده است. (سال 37 هـ.ق) «دائره المعارف بزرگ اسلامی».
منابع در شرح حال او، اقامتش را در خراسان، بعد از شهادت مولا علی (ع)، تصریح کرده و در تاریخ، نشانی از بازگشت او به مدینه و یا بصره دیده نمی شود، حتی برخی، بازگشتن او را، به صراحت آورده و بعضی، اقامتش را برای مدتی در «سیستان» اشاره کرده اند.
پسرانش «عبدالله و سلیمان» که دوقلو بودند و دیگران چون: «ابونضره عبدی، شعبی و ابوالملیح هذلی»، نام او را در شمار راویان حدیث ذکر کرده و گفته اند که: حدود 150 حدیث از او روایت است. تعدادی از این احادیث، مربوط به خلافت بلافصل علی بن ابیطالب (ع)، بعد از پیغمبر اکرم (ص) و از دلایل و نصوص امامت آن حضرت است که برای نمونه یک روایت از پسرش عبدالله، را نقل می کنیم:
عبدالله بن بریده گوید که پدرم گفت که پیامبر به من فرمود: «ای بریده، علی (ع)، ولی شما، بعد از من است.»
به گفته همه منابع، او تا آخر عمرش در سرزمین خراسان و «مرو» ساکن شد و در زمان حکومت «یزید بن معاویه»، در سال 63 هـ.ق، در «مرو» از دنیا رفت و در محلی به نام «حصین» دفن شد.
بریدة بن حصیب خزاعی اصحاب پیامبر اکرم زندگینامه تشیع تاریخ اسلام