جستجو

سعد بن ربیع

از انصار و با وفاترین اصحاب رسول خدا (ص) و شهید جنگ احد.
از بزرگان انصار و اهل مدینه و نسبش به خاندان بنی حارث از قبیله «خزرج» می رسد.
پدرش: سعد بن عمرو بن ابی زهیر بن... حارث بن خزرج.
مادرش: هزیله، دختر عنبه بن... حارث بن خزرج.
یکی از دخترانش: ام سعد که نام اصلیش «جمیله» می باشد. همسر «زید بن ثابت» و بنابراین سعد بن ربیع، پدرزن زید بن ثابت بود!
سعد، در زمان جاهلیت، مردی باسواد بود و با آنکه نوشتن در میان آن اعراب جاهلی، اندک بود ولی او خط می نوشت و کاتب (نویسنده) بود.
به نقل همه مورخین، او در بیعت عقبه شرکت داشت و یکی از نقیبان (نمایندگان) دوازده گانه انصار، یعنی نماینده (نقیب) قبیله خودش شد.

حکایتی از روح فداکاری و کمال سعد
بعد از هجرت، پیامبر اکرم (ص) میان او و «عبدالرحمن بن عوف»، عقد و پیمان برادری بست، (سعد از انصار مدینه و عبدالرحمن از مهاجران مکه بود) پس از این پیمان، سعد به عبدالرحمن گفت: «تو برادر دینی من شدی. اموالم را با تو نصف می کنم و 2 زن دارم که یکی آن را طلاق می دهم و تو بعد از گذشتن عده او، به همسری خود درآور.» عبدالرحمان در حق او دعا کرد و گفت:
«خداوند در مال و خانواده ات برکت دهد. مرا به آنها نیازی نیست. فقط راهی برای کسب و کار به من نشان ده تا روزی خود را بتوانم به دست آرم.» لذا سعد به دنبال این تقاضا، او را همراهی و کمک کرد و بعدها، عبدالرحمن یکی از ثروتمندان مدینه شد.
وی در جنگ بدر و احد، در رکاب پیامبر گرامی اسلام (ص)، شمشیر زد و در همین جنگ بود که به شهادت رسید.
در آن هنگام که دوازده زخم کاری بر بدنش وارد شده و او نیمه جان روی زمین افتاده بود، همین که آتش جنگ فرونشست پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «چه کسی از سعد بن ربیع خبری دارد که برایم بیاورد؟» مردی از انصار گفت «من» و میان کشته شدگان آمد و او را در حالی که رمقی در تن داشت و دقایق آخر عمرش را می گذراند، دید. به او گفت: «پیامبر مرا فرستاده تا از حالت برای او خبر ببرم.»
سعد گفت: «سلام مرا به رسول خدا (ص) برسان و بگو از خدا می خواهم تا بهترین پاداشی را که خداوند از سوی امتی به پیغمبرشان می دهد، آن را به تو عنایت کند. و به مردم هم، سلام مرا برسان و بگو: که چشم بر هم زدنی از حمایت رسول خدا، دست برندارید و از دفاع او غافل نشوید. که اگر آن حضرت کشته شود و شما زنده بمانید، هیچگونه عذری در پیشگاه الله، ندارید.» این را گفت و از دنیا رفت.
چون این ماجرا را خدمت پیغمبر گفتند، فرمود: «خداوند «سعد» را رحمت کند که در حیات و مرگ از خیرخواهی و حمایت خدا و رسولش، دست برنداشت.»
در نقلی از علی بن ابراهیم، اینگونه آمده که وقتی آن مرد او را در بین کشتگان دید، 2 بار او را صدا زد و او پاسخ نداد و چون بار سوم به او گفت که رسول خدا مرا فرستاده تا از حال تو، آن حضرت را مطلع کنم. همین که نام رسول خدا را شنید سر بلند کرد و مانند جوجه ای که با شنیدن صدای مادرش به شعف می آید، جان تازه ای گرفت و حال پیغمبر را پرسید، و چون فهمید که زنده است گفت: «الحمدالله» و گفت «سلام مرا به آن حضرت برسان» و بقیه ماجرا طبق نقل بالا که ذکر شد.

منابع

  • محمد بن سعد- طبقات ابن سعد- جلد 4 صفحه 440
  • جعفر سبحانی- فروغ ابدیت
  • جعفر سبحانی تبریزی- زندگانی حضرت محمد
  • سید مصطفی حسینی دشتی- معارف و معاریف

کلید واژه ها

سعد بن ربیع زندگینامه اصحاب پیامبر اکرم شهید جنگ احد وفاداری

مطالب مرتبط

عمرو ابن جموح عبدالله بن عمرو انصاری عبید بن تیهان (عُبَید بن تَیِّهان) ذکوان بن عبد قیس انصاری (ذَکوانِ بنِ عَبدِ قِیسِ انصاری) خارجة بن زید عبدالله بن جبیر انصاری (عبدالله بن جُبَیر انصاری) خالد بن بکیر لیثی (خالد بن بُکَیرِ لِیثی)

اطلاعات بیشتر

ابزار ها